1400/01/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دوران امر بین تخصیص و تخصص/ اصل عدم تخصیص و تقیید/ تقدم تخصص بر تخصیص/
محقق نائینی و گفتگو از شهرت
قال أمیر المؤمنین ع: «شهر رمضان شهر الله و شعبان شهر رسول الله و رجب شهری.»[1] در آستانه ورود به شهر الله قرار داریم، روایتی را مرحوم شیخ مفید در مقنعه نقل میکند که مرحوم شیخ حرّ نیز در وسائل ج10 ص493 آورده است. از امیر مؤمنان روایت شده است که فرمودند ماه رمضان ماه خداست، شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.
چند نکته در ارتباط با این حدیث شریف عرض میکنیم. در ذهن ما هست که مثل ماه رجب گاهی شهر ولایت و امیر المؤمنین ع بیان شده و گاهی شهر خدا، اینجا رجب، ماه ولایت معرفی شده است و ماه رمضان شهرالله شمرده شده است. این ها با هم منافاتی ندارد زیرا دو حیثیت است از جهت اینکه رجب ماه عزیز و عظیمی است، به خداوند اضافه میشود از باب اضافه تشریفی و تعظیمی مانند أیام الله و ثارالله؛ اما از این جهت که باید از ولایت شروع کرد بعد به رسالت رسید و در آخر به توحید رسید، پس از رجب باید شروع شود مانند شخصی که میخواهد به فرد بزرگی راه پیدا کند ابتدا به افراد نزدیک به او راه پیدا میکند تا با این واسطه به آن شخص برسد. نکته دوم اینکه تمام این اضافه ها اضافه تشریفی و تعظیمی است وگرنه همه أیام و همه ساعات از خداوند است اما این اضافه مثل اضافه نکره به معرفه است که باعث تشخص نکره میشود. در رمضان سه جهت وجود دارد که این ماه را به خصوص، شهرالله کرده است؛ اول بحث روزه است که با آن شکل خاص، مخصوص این ماه است؛ دوم نزول قرآن است بنا بر اینکه قائل به نزول دفعی قرآن گردیم «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» و نهاد سوم که در رمضان است، لیلۀ القدر است. ماه رمضان ماه بهانه است، بهانه برای بخشیدن و پذیرفتن بندگان، ماه انقلاب است.[آقایان میگویند انقلاب ماهیت محال است اما در اخلاق و رفتار محال نیست رمضان خوابیدن انسان را انقلاب ماهیت میدهد تا عبادت شود] برخی همه ماه های آن ها شهر الله است و در همه حال، کار های آن ها عبادت است. خدای متعال دقیق است اما در محاسبه گناهان نه محاسبه ثواب ها لذا نفس کشیدن و خواب این انسان ها عبادت حساب میشود. نزد پیامبر ص آمدند و گفتند به بلال بگویید اذان نگوید زیرا به جای «أشهد»، «أسهد» میگوید، حضرت فرمودند این «أسهد» وقتی بالا میرود تبدیل به «أشهد» میگردد. انشاءالله از ماه رمضان استفاده میکنید و امثال بنده را از دعای خیرتان فراموش نمیکنید.
اما شهرت و محقق نائینی؛ در درس گذشته ملاحظه کردید جناب نائینی، شهرت را سه قسم کرد [روایی، عملی و فتوایی] و آن ها را توضیح داد. در درس امروز میخواهد شئون این سه قسم از شهرت را بیان کند اما به طور ناقص نه کامل.
ایشان نسبت به شهرت روایی میفرماید: بدون تردید در وقت تعارض، مرجح است؛ اما وقتی به شهرت عملی میرسد میفرماید: اگر از متقدمان باشد، مرجح است [معمولاً قدما را به صاحب شرائع به قبل معنا میکنند] اما اگر از متأخران باشد دو موج درست میکند، ابتدا مرجحیت آن را نمیپذیرد اما در موج دوم میفرماید اگر مخالف قاعده باشد، میپذیریم زیرا کشف میکنیم که مدرک متقدمان هم همین روایت بوده است؛ پس شهرت عملی در متأخران عادتاً کاشف از شهرت عملی در متقدمان است مانند استثنا از ربا که خلاف قاعده است بله اگر مطابق قاعده بود نمیتوان چنین حرفی را زد چون شاید متقدمان به قاعده تمسک کرده اند نه روایت.
پس شهرت عملی از متقدمان مرجح است و شهرت عملی از متأخران ابتدا میگوید مرجح نیست مطلقا بعد در خلاف قاعده میپذیرد. اما در مورد شهرت فتوایی [فتوا بر مضمون روایت است ولی کسی به روایت استناد نکرده است] میفرماید: مرجح نیست مطلقا زیرا نهایت چیزی که از اشتهار فتوا بدست میآید این است که علما بی دلیل فتوا نداده اند [عدالت آن ها این را اقتضا میکند] اما اینکه مدرک فتوای آن ها فلان روایت باشد، خیر چنین دلالتی ندارد تا موجب ترجیح روایت گردد. البته خیلی ها مخالف ایشان هستند. تا اینجا سه قسم شهرت از جهت مرجح بودن یا نبودن مطرح شد اما از جهت جبر و وهن چیزی نگفته است.
در جلسه گذشته یک سبق لسانی از ما شد و فراموش کردیم تذکر دهیم؛ ما حدیث «علی الید...» را از روایاتی قرار دادیم که شهرت روایی دارد در حالی که اصلاً شهرت روایی ندارد، میتوانید به کتاب فقه و حقوق قراردادها (ادله عام روایی) ص261 تا 265 مراجعه کنید. بله شهرت عملی دارد چون فقها طبق آن فتوا داده و به آن استناد میکنند و همین مطلب باعث شده که بعضی مانند آقای بجنوردی این روایت را موثوق الصدور بدانند. برای شهرت روایی هم مثال هایی وجود دارد مانند روایات طهارت اهل کتاب و نجاست آن ها که در دو طرف شهرت دارد.
در ادامه شخصی به آقای نائینی اشکال میکند که شما برای شهرت فتوائی هیچ سهمی قائل نشدید نه جبر ضعف سند نه ترجیح و... اما وقتی به اجماع میرسید آن را دلیل قطعی حساب میکنید؛ این تفریق فاحش بین شهرت و اجماع به چه علت است؟
ایشان میفرماید: در اجماع فرض این است که از یک مستندی تامّ از حیث دلالت نزد همه، کشف میکند لذا اجماع بر فتوا در واقع اجماع بر وجود یک دلیل معتبر است لذا نمیتوان با آن مخالفت ورزید ولی شهرت از وجود حجت قطعی کشف نمیکند و نهایت چیزی که کشف میکند این است که فتوای فقها، بی دلیل نبوده است اما اینکه مستند آن ها این روایت بوده است دلالت نمیکند.
تمام مطالبی که گذشت راجع به ترجیح بود اما در مورد جبر میفرماید: شهرت در فتوا در صورت موافقت فتوای متأخرین و متقدمین اگر در مسأله خلاف قاعده باشد، جابر است.
مثلاً یک روایت ضعیف دلالت میکند بر استثنای ربای بین والد و ولد از حرمت ربا ولی مشهور فقها و قدما فتوا داده اند و مسأله نیز خلاف قاعده است پس چون فتوای آن ها بی دلیل نبوده، قاعدتاً همین روایت مستند آن ها بوده است.
در مورد وهن نیز میفرماید: شهرت در فتوا حتی از متأخران موجب وهن میگردد زیرا اعراض اصحاب، قوی ترین موهِن است. پس مطلقا وهن را میپذیرد. این ها فرمایشات ایشان بود، حال آیا میتوان پذیرفت یا خیر؟