درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

1403/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: المقصد الأول/فی الأوامر/

الفصل الثانی من المقصد الاول فی ما یتعلق بصیغة الامر

اطلاق الصیغة و اقتضائه کون الوجوب توصلیاً؟

اگر مستحضر باشید به این‌جا رسیدیم که آقایان آمدند در این بحث صیغه، تقسیم واجب را اشاره کردند که الواجب توصلی او تعبدی و این‌که اگر شک کنیم باید حمل بر توصلی کرد یا تعبدی. بعد هم آمدند روی توصلی و تعبدی ایستادند، تعبدی چیست، توصلی چیست. بعد شروع کردند تعریف برای تعبدی و توصلی. شما کفایه را نگاه نکنید. بعضی کتاب‌های قبل کفایه را نگاه کنید، می‌بینید که چقدر بزرگان ما راجع به تعریف تعبدی و توصلی معطل شدند. شنیدنی هم هست که بدانید که هرکدام یکی از ویژگی‌های تعبدی را گرفته، همان را تعریف قرار داده. مثلاً گفته تعبدی وکالت‌بردار نیست، نیابت‌بردار در زمان حیات نیست؛ ولی توصلی نیابت‌بردار است. یکی دیگر گفته تعبدی با فعل غیر ساقط نمی‌شود، یعنی توصلی آنی است که با فعل غیر ساقط می‌شود. سومی گفته تعبدی با حصۀ حرام حاصل نمی‌شود؛ ولی توصلی با حصۀ حرام هم حاصل می‌شود. چهارمی گفته تعبدی با اضطرار، الجاء، مجبور کردن، اکراه ساقط نمی‌شود. یک نفر را تهدید کنند نماز بخوان، بلند شود نماز بخواند. فایده‌ای ندارد؛ ولی توصلی ساقط می‌شود. دیگری گفته آن قصد قربت می‌خواهد، آن قصد قربت نمی‌خواهد. یعنی یک بحث مفصلی در ارتباط با تعبدی و توصلی درگرفته.

ما معتقد هستیم این‌که ما در این‌جا یعنی در بحث صیغۀ امر، دست بگذاریم روی تعبدی و توصلی بعد شروع کنیم تعریف تعبدی و توصلی را مطرح کردن، بعد هم که دیدید ما می‌گفتیم تعبدی و توصلی عنوان تعلیمی است، مال ما است، مال شارع مقدس که نیست و لذا دعوا برای چه می‌کنید؟ ببینید چه چیزی مرادتان است، همان را بگویید. از این جهت به نظر ما باید در طرح نزاع متمرکز بشویم روی چیزی که در فقه با آن کار داریم. یک بار دیگر بگویم. ما باید ببینیم در فقه درگیر چه مسائلی هستیم، همان‌ها را این‌جا محور بحث قرار بدهیم. بعد می‌بینید که علمای ما بعضی از محورها اصلاً در کلامشان نیست، بعضی‌هایش هست، بعضی‌هایش هم علی ما هو حقه مطرح نشده. مثلاً شما در فقه با یک بحثی مواجه هستید که آیا فلان واجب با فعل غیر ساقط می‌شود یا خیر یا باید خود شخص متصدی بشود؟ این چرا سؤال پیش می‌آید؟ برای این‌که می‌دانیم بعضی از واجبات با فعل غیر ساقط می‌شود. چقدر مثال زدیم تا حالا. شستن لباس، فلان فلان فلان. بعضی کارها هست که با فعل غیر ساقط نمی‌شود. حالا یک نفر یک میلیارد بدهد بگوید به جای من شما نماز بخوان، فایده‌ای ندارد؛ اما بعضی فعل‌ها شک می‌کنیم آیا با فعل غیر ساقط می‌شود یا نمی‌شود. اصلاً کلمۀ توصلی تعبدی نیاورید. این‌ها را نمی‌خواهید بیاورید از عناوینی که خودمان ساختیم، بلکه از همین شکل نزاع آیا با فعل غیر ساقط می‌شود یا با فعل غیر ساقط نمی‌شود. حالا یک نفر مثلاً سلام کرد، دیگری جواب داد، آیا کفایت می‌کند؟ اگر واقعاً تحیت بخواهد، این جواب داد دیگر، نگذاشت من جواب بدهم. منی که مورد سلام بودم. اگر بگوییم با فعل غیر ساقط نمی‌شود، به شما تحیت گفته، شما باید جواب بدهید، قهراً با فعل غیر ساقط نمی‌شود. حالا اگر شک کردیم، اگر یک نفر از ناحیۀ یک نفر خمس و زکاتش را داد... عجیب است بعضی از این بچه‌های نسل جوان می‌گوید پدر من اهل حساب و کتاب نیست، قبول است من خمسش را بدهم؟ نمی‌توانیم بگوییم بله اشکال ندارد. ممکن است بگوییم قصد قربت می‌خواهد، واجب عبادی است. این‌جور گفتند؛ ولی مثل آقای خوئی در یک‌جایی دارند که فعل عبادی یسقط بفعل الغیر. فعل عبادی است؛ ولی با فعل غیر ساقط می‌شود. می‌دانید که در طول تاریخ هم حکومت‌ها مخصوصاً حکومت‌های سنی، زکات را می‌گرفتند. اگر عبادی است، زکات دادنی است نه گرفتنی؛ ولی زکات را می‌گرفتند. می‌رفتند سراغ مزرعه، سر مزرعه زکات را می‌گرفتند، کشاورزها هم خوشحال حالا بعضاً که مالشان پاک شد. یعنی اگر هم نمی‌دادند، با حکومت طرف بودند. می‌گرفتند. یک بحث واقعاً باید این باشد. متأسفانه این مسئله تا این‌جایی که من خبر دارم که جایش هم می‌دانید در اصول است که این نوع واجبات چطور است. اصل اولی چیست؟ ما نمی‌بینیم.

در ادامۀ همین مسئله بحث نیابت‌بردار بودن و نیابت‌بردار نبودن است یا بگوییم لزوم نیابت و عدم لزوم نیابت. در باب حج می‌دانید وقتی انسانی به جایی می‌رسد که عاجز می‌شود ولی پول و این‌ها دارد، راه باز است، پول هم دارد؛ ولی نمی‌تواند برود، استطاعت بدنی ندارد، بعضی می‌گویند باید نائب بگیرد. علیه النیابة. بعضی‌ها هم می‌گویند نمی‌خواهد نیابت بگیرد. حج واجبی است که امتثالش با فعل خود است. بله حالا اگر زمان حیاتش نرود، تخلف کند، قضا بشود، مثلاً بعد از مرگش برایش بروند، آن نماز هم همین‌جوری است، روزه هم همین‌جوری است؛ اما در زمان حیات پیرمرد و پیرزن یعنی عاجز حالا ممکن است پیر هم نباشد، محل بحث است. ما می‌خواهیم بگوییم ای کاش چند نزاع این‌جا درست می‌شد. من الان تا هفت شماره زدم و بگویم این‌ها چیزی بوده که در فقه درگیرش شدیم، من این‌جا آوردم. من تازه هفت موردش را آوردم. ممکن است شما اضافه کنید. این یک مسئله. ما می‌خواهیم بگوییم طرح نزاع به شکلی که در کفایه آمده و در کتاب‌های دیگر آمده، باید عوض بشود. عرض کردم اصل این مطلب هم الهامش از مرحوم آقای خوئی است؛ ولی شکل مسئله‌اش از خود ما است.

شماره دو را نگاه کنید. نوشتیم اذا شک فی سقوط الواجب و ترتب الاثر بالحصة غیر الاختاریة من فعل المکلف نفسه و عدمه. این باز خودش یک مسئله است. به جای طرح تعبدی یا توصلی، ما می‌خواهیم بگوییم این مسئله خوب بود مطرح می‌شد. چون ما بعضی از واجبات داریم با حصۀ غیر اختیاری ساقط نمی‌شود. خیلی چیزها است مثل طلاق، مثل نماز، مثل روزه، مثل حج؛ اما بعضی از واجبات ممکن است با حصۀ غیر اختیاری هم ساقط بشود. خیلی از واجبات مثل شستن لباس که دائماً می‌گوییم غیر اختیاری هم باشد. حالا اگر یک جا شک کنیم که این واجب باید از روی اختیار باشد یا غیر اختیار، اگر بخواهم مثال بزنم، یک سری واجبات داریم که شبهۀ قصدی بودن‌اش، البته این در یک شماره دیگر هم تکرار شده؛ ولی مثال تکرار می‌شود و الا مطلب جدا است. مثلاً ببینید اهانت کردن یا احترام کردن، اگر یک‌جا اهانت حرام باشد، اکرام واجب باشد، آیا با حصۀ غیر اختیاری ساقط می‌شود؟ اگر بگوییم الاعانة اهانة چه اختیاری، چه غیر اختیاری، اگر گفتیم شک کنیم، حالا این را من در یکی از شماره‌های بعد در قالب دیگر مثالش را زدم، بگذارید آن‌جا معطل بشویم. پس چون ما در شریعت مطهر واجباتی داریم که یسقط ولو اتی به من غیر اختیار و واجباتی داریم که لاتسقط لو اتی بها غیر اختیاری و بعضی‌ها شک می‌کنیم، اگر شک کردیم اصل چیست؟ ما دنبال اصل باید باشیم. حالا من سؤال می‌کنم این بحث کجا به شکل مدون آمده است؟ به شما بگویم اگر جستجو کنید به‌طور کارتن‌خواب پیدا می‌کنید؛ ولی یک ردیف بودجه به قول دولتی‌ها ندارد.

سه اذا شک فی سقوط الواجب بالحصة المحرمة من مصادیق الواجب. اگر شک کنیم، باز این‌جا همان بساط را پهن کنیم، بعضی واجبات داریم که با حصۀ محرم قابل جمع نیست، مثلاً شما می‌توانید عبادت در را قالب محرم انجام بدهید؟ واجبی را در قالب فعل حرام. می‌گویند عبادت لایاتی بها در قالب معصیت؛ البته نگویید اگر تزاحم نشد چه، باب تزاحم حسابش جدا است. مثال می‌زدند صلاة در دار غصبی، در صورتی که هیچ راهی غیر از همین بودن در دار غصبی ندارد؛ اما اگر فرض کنید مندوحه باشد، بعضی از واجبات با حصۀ حرام هم حاصل می‌شود. باز مثال بزنیم مثل کسی که آبی را غصب کند، با آن لباس بشوید؛ ولی اگر آب را غصب کند با آن وضو بگیرد، چقدر فرق دارد؟ حالا اگر یک واجبی را شک کنیم...

چهار اذا شک فی اعتبار قصد القربة و عدمه. این یکی چیزی است که آقایان هم دارند. نگویید این را آقایان دارند، چرا شما آوردید. من می‌خواهم هرچه که باید مطرح بشود. علمای ما خوب بود این‌که واجبات بعضی‌اش قصد قربت می‌خواهد، بعضی‌اش نمی‌خواهد، این هم به عنوان یک مسئله بیاورند. یعنی بگویند ما واجباتی داریم که قصد قربت می‌خواهد، واجباتی داریم که متوقف بر قصد قربت نیست، اگر شک کنیم چه. آیا اصل بر اعتبار قصد قربت است یا عدم؟ باز هم دقت کنید من کلمۀ تعبدی توصلی را نمی‌آورم که بعد در معنایش دعوا بشود ولو مشهور همین را می‌گفتند. وقتی می‌گفتند تعبدی یعنی قصد قربت می‌خواهد، توصلی یعنی قصد قربت نمی‌خواهد.

پنج را نگاه کنید. شک فی ترتب اثر علی وقوع الفعل مطلقاً او علی وقوعه علی وجه خاص فما اقتضاء الاصل فی ذلک بعد ما لم‌تکن دلالة من الدلیل علی شیء من الترتب و عدمه. ما واجباتی داریم که باید به وجه خاص انجام بشود، واجباتی داریم که کیف اتفق. یک مثالی از مرحوم امام خمینی داشتیم، می‌گفت مثل انقاذ غریق، مثل ستر عورت، ستر عورت بشود به هر وسیله‌ای. من اضافه کردم رعایت حجاب. حالا اگر خانم رعایت حجاب بکند به هر شکل، خانم خوابیده مثلاً موهایش پیدا است، یک خانمی دارد رد می‌شود، یک چیزی می‌اندازد روی صورت این خانم، این دیگر رعایت حجاب شد دیگر. حداقل الان رعایت حجاب شد. نامحرم او را نمی‌بیند. کیف اتفق؛ اما واجباتی داریم که باید علی وجه خاص. حالا علی وجه خاصش را مباشر باشد، قصد قربت باشد. من الان که فکر می‌کنم می‌گویم این شماره پنج را خوب است خط بزنیم؛ چون این شماره پنج در شماره‌های بعدی خرد شده. لذا این شماره پنج را خط بزنید. یعنی نه این‌که مطلب درست نباشد، مطلب درست است؛ اما این در آن رقم‌های بعدی خرد شده.

شماره شش چیست؟ اذا شک بین وقوع الفعل عن عمد او خطأ فی ذلک قال بعضهم ضرورة کون الاصل ضمانة الجنایة حتی یعلم عنوان الخطا. چقدر بحث مهمی است. شما درگیر کارهای قضایی نیستید و کارهای جزایی. اگر بودید می‌دانستید که این بحث چقدر بحث مهمی است. بعضی وقت‌ها هست که عملی که واقع شده همۀ شواهد و قرائن شهادت می‌دهد که این عمداً واقع شده، بعضی وقت‌ها همۀ قرائن و شواهد نشان می‌دهد که خطأً واقع شده، حالا اگر یک‌جا شک کردیم آیا این شخص را عمداً کشته یا خطأً کشته؟ الان در همین قم یک پرونده‌ای هست همین الان در جریان است، یک بحثی است که طرف، طرف را کشته، منتها در پروند‌ۀ قاتل این است که این مبتلا بوده به کشیدن مواد و یک نوع جنون و حواس‌پرتی و این‌ها. پنج شش نفر این‌جوری شهادت دادند شاید هم بیشتر، بر عکسش بعضی‌ها می‌گویند آن زمان قتل عاقل بوده. بعد شواهدی هم می‌آورند. حالا ببینید اگر ما واقعاً شک کنیم، چون صحنه برایمان دقیقاً مجسم نیست. آیا قبل از این جنایت مثلاً مواد کشیده بوده، مسلوب القصد بوده، مسلوب الاراده بوده؟ اصلاً نمی‌فهمیده دارد چه کار می‌کند یا نبوده؟ حالا جالب این است که بعضی وقت‌ها شبهۀ مصداقیه داریم، بعضی وقت‌ها شبهۀ مفهومیه داریم، حکمیه داریم. یک قتلی بود که یک نفر بچه‌ای را داخل ماشین دزدیده بود، این پرونده‌اش مطرح بود. بعد این می‌رود ماشین را می‌گذارد کنار خیابان، حالا یا چیزی از ماشین برمی‌دارد، منتها بچه داخل ماشین بوده. شیشه‌ها هم بالا بوده، تابستان هم بود، این بحث بود که این‌جا عنوان خطا صادق است یا شبه خطا، خطا که می‌گویند شبه خطا را هم می‌گیرد؟ یا عنوان عمد است؟ شما وقتی بچه را تابستان در ماشین می‌گذارید، شیشه هم می‌کشید بالا و ماشین را رها می‌کنی می‌روی، این بچه یک ساعت دو ساعت گریه می‌کند، تشنه می‌شود، از تشنگی می‌میرد. این عمد است. یک بحثی بود گاهی بین قضات رد و بدل می‌شد. این‌جا واقع معلوم است مثل پروندۀ قم نیست؛ اما با همۀ این‌ها ممکن است اختلاف تفسیر در عمد و خطا باشد. آیا اصلی داریم در این رابطه یا نه؟ مرحوم صاحب جواهر جواب من و شما را دادند. ایشان فرموده‌ است اصل ضمانت جنایت است حتی یعلم عنوان الخطا؛ البته ایشان یک جای دیگر من در ذهنم هست دارد که اگر شک کنیم طرف عن عقل و تصور بوده، اگر شک بکنیم عاقل بوده یا نه، نمی‌توانیم حمل بر عقل بکنیم؛ ولی این ربطی به آن‌جا ندارد. فرض کنید عقلش مسجل است، نمی‌دانیم خطا است یا عمد. این باید بحث بشود.

هفت فی ظهور الافعال فی قصد فاعلیها و عدمه. آیا افعال ظهور دارد در این‌که فاعلش قصد می‌خواهد یا نه؟ این را از یک عبارتی در مکاسب دیدم. مرحوم شیخ به یک مناسبتی که می‌توانید نگاه کنید، ایشان ذیل قول امام علیه السلام و لاتزیعن علیه شیئاً تشینه به و تهدم مروئته. پخش نکند علیه مؤمنی چیزی را که یا پخش نکن چیزی که خار کنی او را و نابود کنی پرستیژ او را. مروت را معنی می‌کنند مردانگی؛ ولی در این‌جا معنای همان اعتبار، حیثیت [است]. این‌جا بحث شده که آیا این نهی اختصاص دارد به صورت قصد یا اختصاص ندارد. چقدر اتفاق می‌افتد در خارج یک نفر به یک نفر یک حرفی می‌زند. طرف ناراحت می‌شود. می‌گوید شما به من جسارت کردی. می‌گوید به جدت قسم من قصد نداشتم. اصلاً حواسم نبود. مثلاً فرض کنید پشت به یک نفر ایستاده، استادش است، معلمش است، عالم است، پشت به یک نفر ایستاده به او می‌گویند این درست نیست. نگاه می‌کند می‌گوید ببخشید من اصلاً حواسم نبود. آیا عناوینی مثل شیم یا هدم مروت، این‌ها از عناوینی است که قصد می‌خواهد یا نه؟ ما نمی‌خواهیم بگوییم می‌خواهد یا نه. اگر شک کنیم، بحث ما صورت شک است که آیا اگر شک کنیم اصل اولی چیست؟ البته ما یک‌مقدار هم از صیغه واجب هم فاصله گرفتیم. ما داریم مواردی که در فقه جای بحث دارد و مناسب با بحث ما است، به جای چسبیدن به تعبدی و توصلی، بگوییم آن را بیاورید، البته کلمۀ توصلی تعبدی را نیاورید. کلمۀ قصد قربت می‌خواهد یا نمی‌خواهد را بیاورید،؛ اما این‌ها هم هست. یک مثالی که قبل از تعطیلی زدیم در بحث افتراق از مجلس خیار. مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله نفرمودند البیعان بالخیار ما لم‌یفترقا فاذا افترقا وجب البیع. ما یک افتراقی داریم که حتماً با آن خیار مجلس ساقط می‌شود آن هم افتراق اختیاری از روی اراده، مثل شما که می‌روید میوه می‌خرید، پلاستیک میوه را برمی‌دارید از میوه‌فروشی می‌آیید بیرون. تمام شد. دیگر نمی‌توانید برگردید [بگویید] من پشیمان شدم؛ ولی ممکن است کسی بدون اختیار بیاید بیرون؛ البته با پای خودش می‌آید بیرون؛ ولی مثلاً یک کسی شاگردی چیزی آمد مشغول حرفش کرد، این نفهمید دارد از مغازه می‌آید بیرون. حواسش نیست اصلاً. بعضی وقت‌ها هم که اصلاً هلش می‌دهند. آقایان در طواف می‌گویند که طواف واجب که حواستان باشد هلتان ندهند. بعضی وقت‌ها این‌قدر فشار جمعیت است که اصلاً آدم بی‌اختیار می‌رود. حالا آقایانی که گیر می‌دهند به این بی‌اختیاری، بلد باشید باید همان‌جا قطع کند مثلاً، یک‌کمی بیاید عقب‌ دوباره آن تکه را برود و الا اگر بخواهد ادامه بدهد کارش خراب می‌شود یا مثلاً بدون قصد بچرخد، ادامه این دور را حساب نکند. تا آن‌جایی که هلش نداده بودند در نیت بعد نیت نکند، از آن‌جا که هلش دادند نیت کند و ادامه بدهد. حج است خیلی عجیب و غریب است مسائلش. جالب این است که در بحث خیار مجلس هرسه تایش نظر دارد. یعنی نظری داریم که حتماً باید افتراق با توجه باشد، نظری که می‌گوید افتراق باید با اراده باشد ولو بی‌توجه، نظری که می‌گوید حتی بکشنند او را بیرون که البته خیلی سخت است این نظر از آن دفاع کنی؛ ولی بالأخره گفته شده. بحث این است که ظاهر افعال چیست. وقتی می‌گویند افترقا شما چه می‌فهمید؟ از افعال، از اسناد افعال به انسان‌ها اختیار می‌فهمید یا غیر اختیار یا اعم؟ این همه افعال اسناد داده شده به مکلفین، ظهور در اختیار دارد، مباشرت دارد، قصد قربت دارد؟ همین‌طور بروید بالا. ما عرضمان این است که آقای کفایه و قبلی‌ها و بعدی‌ها، این‌که مطرح کردید الواجب قسمان تعبدی و توصلی و اصل اولی در واجبات چیست، اشکال ندارد؛ ولی بروید در فقه ببینید درگیر چه تعیناتی هستید، آن‌ها را بیاورید در اصول. اگر شیخ اعظم، اگر آقای آخوند این‌ها را آورده بودند در کفایه و رسائل، به نظر شما ما الان دستمان خالی بود؟ پر بود؛ چون همۀ آقایان بحث می‌کردند؛ ولی خب بحث نکردند. اشکال ندارد. گذشته‌ها نکردند، آینده‌ها بحث کنند. منتها نکته‌ای که هست همین است که روی تعبدی و توصلی، روی این کلمه خیلی معطل نشوید.

ما در بحث امروز یک مطلب بیشتر نگفتیم. چجوری باید نزاع این‌جا مطرح می‌شد؟ اولویت چه بود و چه واقع شده؟ البته لهم المنة علینا. یک‌وقت خدای نکرده اگر نقدی ما می‌کنیم، معنایش این نباشد که نسبت به کار بزرگان غیر معنتی هستیم، منتقد هستیم، نه. آن‌ها زحماتی کشیدند بخش عظیمی‌اش را هم گذاشتند برای من و شما.