1403/02/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقصد الأول/فی الأوامر/
الفصل الثانی من المقصد الاول فی ما یتعلق بصیغة الامر
اطلاق الصیغة و اقتضائه کون الوجوب توصلیاً؟
اگر مستحضر باشید بحث ما رسید به تعاریف تعبدی و توصلی. علی الحساب ما به پنج تعریف اشاره کردیم. علی الحساب عنایت دارد. معنایش این است که ممکن است یک فاحصی، متفحصی به تعاریف دیگری هم دست پیدا بکند. حالا همین مقدار کافی است. بحث رسید به مرحلۀ تحقیق و بررسی و نقد. به نظر شما از این تعریفهایی که برای تعبدی و توصلی شده، کدام را انتخاب کنیم یا اصلاً هیچکدام را انتخاب نکنیم، خودمان یک تعریفی برای تعبدی و توصلی بیاوریم؟ علتش هم این است که ما تا آخر فقه با این کلمۀ تعبدی و توصلی کار داریم. پنج تعریف در نشست سابق داشتیم. یک تعریف از آقای آخوند بود و چهار تعریف هم از دیگران بود. میخواهیم تحقیق کنیم. یعنی هم تحقیق است، هم نقد است. هم داریم اظهار نظر میکنیم پس تحقیق است، هم اشکالات بعضی از کلمات را میگوییم پس نقد است.
یک مطلبی که شماره یک خورده در برگه، خیلی علاقمند هستم به این نکته دقت کنید. برای اینکه این نکته، نکتهای نیست که فقط اینجا به درد بخورد، برای یک پژوهشگر خیلی جاها به کارش میآید. کون التعبدی و التوصلی من العناوین التعلیمیة و نقد بعض السلوکات فی تعریفهما. آقایان مفصل، حالا آقای آخوند را نگاه نکنید که به قول خودش میخواهد کفایة الاصول بنویسد، نظر خودش را بیان میکند رد میشود؛ اما مثل شیخ اعظم انصاری، مفصلتر مرحوم رشتی صاحب بدایع، صاحب فصول، هدایة المسترشدین، اینها مفصل آمدند تعاریف تعبدی و توصلی را بررسی کردند. دانهدانه هم گفتند جامع افراد نیست یا مانع اغیار نیست. من یک مثال برایتان میزنم. شیخ انصاری در تعریف پنجم، تعریف پنجم این بود که توصلی آنی است که مصلحتش معلوم است، وجه واجبشدنش معلوم است. در حالی که تعبدی وجه واجبشدنش معلوم نیست. حالا تعبیرها گاهی این بود که وجه دارد ندارد. در بعضی از تعبیرها بود که وجهاش معلوم است، تعبدی وجهاش معلوم نیست. شیخ انصاری گلوی این تعریف را گرفته، فشار میدهد میفرماید که توصلی وجه مصلحتش معلوم است؟ یعنی چه توصلی وجهاش معلوم است؟ این همه دستور داریم در کتاب طهارت، همهاش هم توصلی است. فلان چیز را فشار بده، فلان چیز را فشار نده، این را دوبار بشوی، آن را یکبار بشوی. اصلاً این نجس است، آن پاک است. اینها کجا وجهاش معلوم است. بله بعضی از توصلیها وجهاش معلوم است. حالا اگر گفتند اگر از مردم پول گرفتی پس بده، اگر امانت گرفتی امانت را برگردان، در حرفهایت صادق باش، دروغ نگو، اینها توصلی است معلوم است؛ اما همۀ توصلیها معلوم است؟ مرحوم شیخ انصاری اشکال دارند بر تعریف پنجم که این تعریف غیرُ منعکسٍ. غیر منعکس یعنی انعکاس ندارد روی همۀ افراد. جامع افراد نیست خلاصه. غیر منعکس یعنی غیر جامع. به نظر ما یک نکتهای را باید اینجا توجه کنیم. اگر تعبدی و توصلی در آیهای از قرآن یا روایات آمده بود یک و میدانستیم مورد عنایت است دو، اینجا بایست برویم دنبال تعریفش. یک تعریفی هم پیدا کنیم جامع افراد مانع اغیار باشد. عناوینی که در ادله شرعی آمده و مورد عنایت هم هست، انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام، اینها در دلیل قرآن آمده. حرمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر. این لحم خنزیر، آیا خنزیر شامل خنزیر دریایی، خوک دریایی هم میشود یا منظور خنزیر خشکی است؟ آیا دم خون داخل تخممرغ را میگیرد یا نمیگیرد؟ اینها باید آدم برود دنبالش مثلاً اگر بخواهد تعریف کند باید تعریفش را بررسی کند؛ اما اگر عنوانی باشد که علما درآوردند برای مفاهمهشان، برایر برقراری ارتباط، بعد اگر علما درآوردند، میگوییم عنوان عنوانِ تعلیمی است. عنوان تعلیمی وقتی میگوییم یعنی عنوانی که برای آموزش، برای مفاهمه درست کردند. حواستان باشد روی این عناوین نباید خیلی خودتان را معطل کنید یا دائماً تعریف کنید بگویید جامع افراد نیست فلان نیست. عنوان تعبدی و توصلی اگر در قرآن آمده بود این عنوان، یک وقتی در ذهنتان نیاید که در قرآن آمده و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین، آن عبادة الله را بروید معنایش را پیدا کنید. مخلصین را بروید پیدا کنید؛ اما تعبدی و توصلی عنوان عنوان تعلیمی است. تازه این اضافه هم که میکنیم میگوییم اگر هم در دلیل آمده باشد، باید مورد عنایت باشد. بعضی وقتها در خود بیان شارع آمده؛ ولی مثلاً تعابیر مختلف آمده. اگر تعابیر مختلف آمده باشد، معلوم است آن عنوان مورد عنایت نیست. ما اینجا نباید معطل بشویم. آنوقت ثمرهاش میدانید چه میماند؟ ثمرهاش در این نقض و ابرامهایی که آقایان میکنند. همین الان برایتان گفتم شیخ انصاری بر تعریف آن بندهخدایی که گفته توصلی آنی است که وجه مصلحتش معلوم باشد، تعبدی آنی است که وجه مصلحتش معلوم نیست نمیدانیم چرا واجب شده، فرمود که این تعریف جامع نیست؛ چون خیلی از توصلیات وجه مصلحتش معلوم نیست. شما میدانید آن بندهخدایی که این تعریف را میکند آنها را توصلی میداند؟ ممکن است بگوید آنها را من تعبدی میدانم. چون این عنوان که در قرآن نیامده. ببینید چقدر مهم است. این عنوان که در قرآن نیامده، در روایات نیامده. عنوانی است که علما برای مفاهمه درست کردند. واقعاً به نظر شما این بد تعریفی است؟ یکی بگوید من وقتی میگویم توصلی، یعنی وجهاش معلوم است، عقلائی است، عقلی است. وقتی میگویم تعبدی، یعنی نمیفهمم. شما میگویی شستن مثلاً لباس دوبار برای بول بچه وجهاش معلوم نیست، چه فرق میکند بین بول مثلاً با مدفوع بچه، میگویید این توصلی است، وجهاش هم معلوم نیست، من میگویم این تعبدی است. یعنی وقتی روش پژوهش دست کسی باشد، وقتش را تلف نمیکند. وقتی نباشد اشکال میگیرد. پس ما باید حواسمان باشد. اینکه من گفتم خیلی جاها به دردمان میخورد، این دفتر فقه و دفتر اصولفقه با همۀ عظمتی که دارد، پر از عناوینی است که در ادله آمده و پر از عناوینی است که تعلیمی است. دو دفعه عناوینی که در ادله آمده که من آیهاش را خواندم انما الخمر و المیسر، باز عناوینی است که میدانیم عنایت است، یعنی روی کلمه باید بایستیم؛ اما ممکن است عناوینی باشد که روی کلمه نباید ایستاد. الان مواد زکات که انعام ثلاث و غلات اربع و طلا و نقره، این عناوینی است که در ادله آمده. اگر یک جا انسان شک بکند مثلاً گندم قرمز آیا در ادلۀ زکات داخل است یا نه؟ وقتی میگویند گاو زکات دارد، آیا گاومیش را میگیرد یا نمیگیرد؟ اینها باید معطل شد؛ ولی اگر عنوان عنوان تعلیمی است، علما درست کردند، هرکسی خودش باید بگوید من چهاش مرادم است. ان شاء الله اگر یک زمانی خارج بیع را خواستید بگویید، خواستید خیارات را بگویید، آنجا باید بلد باشید، گول نخوریم که این عنوان کدامش در دلیل آمده و کدامش در دلیل نیامده. یک عنوانی خودمان درنیاوریم بعد شروع کنیم که منظور چیست. خودت درآوری، خودت بگو منظور چیست. این اولین نکته. بله اگر یک کسی بگوید ما در تعبدی و توصلی یک گمشده داریم. اصلاً آن گمشده باعث شده که ما بحث تعبدی و توصلی را بیاوریم و آن این است که ما میدانیم بعضی از واجبات قصد قربت میخواهد، بعضی از واجبات قصد قربت نمیخواهد. هر طلبۀ سال دو و سه هم میداند که بعضی واجبات قصد قربت نمیخواهد مثل دست آبکشیدن، بعضی واجبات قصد قربت میخواهد و ما تعبدی و توصلی را برای این میخواهیم. اگر این باشد، ما باید تعبدی و توصلی را روی همین معنی درست کنیم. نرویم روی معنای پنجم، تعریف پنجم یا تعریف بقیهاش. بعضی تعریفها بود. آنی که وجه مصلحتش معلوم است، آنی که وجه مصلحتش معلوم نیست. یک چیز دیگر بود که آنی که با فعل غیر ساقط میشود، آنی که با فعل غیر ساقط نمیشود. اینها مهم نیست. اگر ما مطلوبمان و مهممان در فقه، آنی که به درد استنباط میخورد آنی است که قصد قربت میخواهد یا نمیخواهد، باید تعریف تعبدی و توصلی را روی همین محور بچرخانیم. آنوقت اگر اشکال بکنیم بر سائر تعاریف درست است؛ اما اینکه روی این محور دست نگذاریم بعد شروع کنیم دائماً تعاریف را بیاوریم اشکال بگیریم، نتیجه همین میشود که شما میگویید توصلی وجه مصلحتش معلوم نیست، آن بندهخدایی که تعریف میکند میگوید من همین را میگویم تعبدی. نعم لو قیل بان فکرة التفکیک بین التبعدی و التوصلی. آقایان قبل از نعم، من گفتم که روی تعریفها نباید حساس بود. همۀ تعریفها با یک نگاهی درست است. هرکسی خودش تعریف کرده دیگر؛ چون عنوان تعلیمی است. عنوان تعلیمی را هر استادی، هر باحث صاحب فکری، تعریف میکند. بعد گفتم که بله. نعم برای استدراک است دیگر. استثناء، استدراک. بله اگر کسی بگوید که فکر تفکر تفکیک بین تعبدی و توصلی از اینجا پیدا شده که علما دیدند توقف دارد امثتال بعضی از واجبات بر قصد قربت خلافاً لبعض آخر، بر خلاف بعضی از افراد واجب. فاللازم اگر اینطور باشد، باید مترکز شد در تعریف این دو مصطلح بر همین فرق. علی هذا الفرق. کدام فرق؟ که تعبدی قصد قربت میخواهد، توصلی نمیخواهد. اگر اینطور باشد فمجال الاشکال ینفتح. باب اشکال باز میشود بر تعریف به آنچه که در وجه پنجم گفته شد. اضافه کنید و غیر وجه پنچم؛ یعنی اگر این حرف را زدیم، فقط همین یک تعریف درست است. وجه پنجم و غیره، کنار و خامس الوجوه، و غیره اضافه کنید درست میشود.
برویم سراغ مطلب دوم. بسم الله الرحمن الرحیم. نکتۀ دوم نوشتیم الدخل. دخل یعنی اشکال، مداخله. اشکال بر تعریف محقق خراسانی و هو تعریف المشهور لهما. بنا شد نقد هم در کارمان باشد دیگر. میخواهیم تعریف آقای آخوند را نقد کنیم؛ منتها جالبش این است که فقط تعریف آقای آخوند نیست. تعریف مشهور هم همین است. در درس گذشته از آقای آخوند چه تعریفی آوردیم؟ آقای آخوند دوبار پشت سرهم با کمی فاصله تعریف کرده. جالب است بدانید این دو تعریف که پشت سرهم آمده، نه مرادف هستند، نه مساوق. فرد مرادف و مساوق چیست؟ مرادف یعنی فقط لفظ فرق میکند وگرنه مفهوم یکی است. انسان بشر. مساوق مفهوم یکی نیست؛ ولی مصداق یکی است. مثل انسان و ناطق. معنای انسان و ناطق یکی نیست؛ ولی اینها مصداقاً یکی هستند. هر ناطقی انسان است، هر انسانی ناطق است. اصطلاحات را بلد باشید مرادف مساوق. این دو تعریف که ایشان آورده، این است که این دو تعریف نه عبارات فقط مختلف است و نه مفاد یکی است و خالی از اشکال هم نیست. حالا یکدفعه میگفتیم تفاوت دارد؛ ولی بالأخره یکیاش درست است. خالی از اشکال هم نیست. من همۀ اینها را میخواهم تحویلتان بدهم. ایشان توصلی را اول اینجور معنی میکند یجزی اتیانه مطلقاً ولو بدون قصد القربة. توصلی چه شد؟ یجزی اتیانه مطلقاً. مطلقاً یعنی چه؟ یعنی ولو بدون قصد قربت. معمولاً هم همین را میگویند. اصلاً این تعریف مشهور است. توصلی قصد قربت نمیخواهد، تعبدی قصد قربت میخواهد. این تعریف را دارد، بعد دو خط میآید جلو میگوید الوجوب التوصلی هو ما کان الغرض منه یحصل بمجرد حصول الواجب و یسقط بمجرد وجوده بخلاف تعبدی. حالا توصلی چه شد؟ توصلی آن واجبی شد که غرض مولا، غرض قانونگذار با تحقق واجب به هر شکلی... مثالی که معمولاً میزنند میگویند اگر باد لباس نجس ما را بیندازد در آب، اگر سگ خانه، سگ همسایه لباس را بیندازد در آب و آب همه جای لباس را بگیرد، حالا فرض کنید فشار هم نمیخواهد، تمام شد. یحصل بمجرد وجوده مطلقاً بخلاف تعبدی که به این راحتی حاصل نمیشود. به نظر شما این دو تعریف یکی است؟ اولی میفرمود که قصد قربت نمیخواهد؛ دومی ولی نگفت که یحصل بمجرد وجوده مطلقاً. فرمود قصد قربت نمیخواهد؛ اما نفرمود هرجوری انجام بشود ساقط میشود؛ اما در توصلی دوم در تعریف دوم، میفرماید آنی است که به محض تحققش ساقط میشود. بگویید ایندوتا مصداقش یکی است؟ نه. یک مثال برایتان میزنم. جواب سلام اولاً جواب سلام تعبدی است یا توصلی یعنی قصد قربت میخواهد یا نمیخواهد؟ نمیخواهد، و لذا تعریف اول شاملش میشود. قصد قربت نمیخواهد. میشود توصلی؛ ولی جواب سلام هرجوری حاصل بشود واجب ساقط میشود؟ آیا مباشرت لازم ندارد؟ یک کسی به من سلام کرد، شما جواب دادید، این مثل همان آبکشیدن است که اگر سگ هم تطهیر کند، اگر باد هم تطهیر کند، مثل این است؟ الان رد سلام اصلاً قصد میخواهد. لذا اگر کسی در خواب جواب سلام بدهد، حالا اتفاقاً آقا وارد شد سلام کرد این هم در خواب جواب داد، این کافی است؟ رد سلام شده است دیگر. یا کسی دیگر جواب داد. مگر اینکه یک نفر به ما بگوید خواهشاً بهانه نگیرید. آقای آخوند منظورشان مباشرت و غیر مباشرت و اینها نیست. منظور ایشان همان قصد قربت و عدم قصد قربت است؛ یعنی اینکه میفرماید توصلی آنی است که یحصل بمجرد وجوده، یعنی ولو بدون قصد قربت؛ اما چیزهای دیگر را ایشان کار ندارد. آنجایی که میفرماید یحصل مطلقاً ولو بدون قصد قربت درست میشود دیگر. آنوقت این دو تعریف با هم میسازد. این توجه درست است؛ اما در مقام تعریف باید حواس تعریفکننده جمع باشد. ما حاضر هستیم سوبسید بدهیم و اشکال بر کفایه حل کنیم؛ اما با کمک سوبسید. سوبسید هم که آقایان میگویند اصلش خوب نیست. این کاری که ما در شمارۀ دو کردیم، یک مقدار با آقای آخوند ور رفتیم در عبارتها، معلوم شد که اگر میخواهیم تعریف بکنیم، تعریف مشهور هم اگر خواستیم بکنیم، باید حیثیاش بکنیم. مثلاً بعضی واجبات است که مباشرت نمیخواهد، بعضی واجبات است که مباشتر میخواهد، بعضی واجبات است که قصد نمیخواهد، بعضی واجبات است که همین توصلی قصد میخواهد. واجب توصلی که قصد بخواهد. حالا اگر یک نفر واجب شد ازدواج کند، نباید قصد ازدواج کند موقع صیغه؟ بگوید من قصد نکردم، هیچ فایده ندارد. پس اینها را باید توجه داشته باشیم در تعریف. ان شاء الله همین یکی دو روز آینده تعریف منتخب را انتخاب میکنیم و ان شاء الله از بحث رد میشویم. این هم شمارۀ دو. داریم تحقیق میکنیم.
شماره سه را نگاه کنید. فکرة التقسیم الثلاثی مکان التقسیم ثنائیاً و نقدها. یک سؤال از شما میکنم، شما جواب بدهید برویم سراغ این مطلب که به نظر من مطلب مهمی است. تا الان ما راجع به تقسیم واجب به تعبدی و توصلی چند نظر خواندیم؟ راجع به اصل تقسیم. دو نظر. پنج مورد تعریف تعبدی و توصلی بود. سؤال من این بود که راجع به تقسیم واجب از این حیث و الا واجب که تقسیمات زیادی دارد، تقسیم به دو قسم، چهار قسم، پنج قسم، راجع به تعبدی و توصلی دو نظر خواندیم. یکی اینکه تقسیم را باید ثنائی قرار داد که میدانید مشهور است؛ ولی یک فکری هم داشتیم که تقسیم وحدانی است. آقای ایروانی. ایشان گفت ما چیزی به نام واجب توصلی نداریم. واجب توصلی مثل امامزاده یعقوب است که اصلاً نداریم؛ اما برخی از آقایان قم مرحوم امام خمینی در تهذیب الاصول ولو ممکن است این بیان در کتابهایی که قلم خود ایشان هم هست باشد. فرق نمیکند. بالأخره تقریراتی است که مورد تأیید قرار گرفته توسط خود ایشان. بعید هم نشمارید که تفکر مثلاً از آشیخ عبدالکریم یا آقای بروجردی [بوده] که البته ایشان پرورش داده. شاید هم البته فکر خود ایشان بود؛ ولی به هرحال از قم است. مرحوم امام خمینی میفرماید که نه ثنائی، نه وحدانی، تقسیم باید ثلاثی باشد و مثلاً اشکال میگیرد بر آقایان که چرا تعریف را ثنائی قرار دادند. توصلی و تعبدی. میگوییم شما بفرما. دیگر وارد میشود. ان شاء الله درس فردا به این بیان و نقدش طبیعتاً اختصاص دارد.