1403/02/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقصد الأول : فی الأوامر
الفصل الثانی من المقصد الاول فی ما یتعلق بصیغة الامر
اطلاق الصیغة و اقتضائه کون الوجوب توصلیاً؟
دیروز سخنی از آقای ایروانی نقل شد. سخن این بود که تقسیم واجب یا وجوب به توصلی و تعبدی درست نیست. واجب یک قسم بیشتر ندارد آن هم تعبدی است. برای اینکه وقتی کاری مصداق واجب است که به داعی امر انجام بشود وگرنه کسی که فرض کنید از امر خبر ندارد یا اصلاً برایش مهم نیست امر مولا ولو کار هم انجام بدهد، اینکه مصداق واجب نکرده، اطاعت واجب نکرده. ما هم یک عرضی داشتیم. گفتیم یکمقدار دعوا برمیگردد به معنای توصلی، معنای تعبدی. گویا ما قبول نکردیم حرف ایشان را؛ ولی واقعش به شما عرض کنم بالأخره ما در درسهایی که میدهیم مصونیت اخلاقی هم داریم. فردای قیامت مورد بازخواست هم قرار میگیریم. من حس کردم کلام جناب ایروانی مثلاً مظلوم واقع شد. شاید سختی کار این محقق را نرسید. ما یک بحثی داریم به نام اطاعت، طاعت. اصلاً کلمۀ عبادت هم به کار نبرید. اطاعت در جایی که طرف به داعی امر انجام نمیدهد صادق است؟ این کفاری که از صبح که پا میشوند تا شب که میخوابند، دهها کاری انجام میدهند که مصداق واجب است. دیروز گفتم سر کار میروند، امانتداری میکنند، زندگیشان را اداره میکنند، خرج زن و بچه میدهند، پوشاک بچهشان را میدهند، خیانت نمیکنند، اینها همهاش مصداق [واجب است]؛ اما میتوانیم بگوییم اینها اطاعت خدا میکنند یا اطاعت خدا بخواهد مصداق واجب باشد، باید یک قصدی یک چیزی باشد؟ در حالی که توصلی را شما میگویید امتثالش هرجوری شد. بعد هم مثال میزنید که اگر باد بیاید لباس را بیندازد در آب دریا. این اطاعت است؟ سؤال میکنیم اگر لباس افتاد در حوض مثلاً یا حالا این مثال لیزی است. اصلاً طرف حواسش نیست، دستش را کرد در حوض، آورد بالا دستش هم پاک شد، نجس بود پاک شد. میخواست غذا بخورد پاک شد. اصلاً ربطی هم به مولا نمیدهد. مرحوم ایروانی با یک همچنان مشکلاتی مواجه است که اگر ما اینقدر توصلی را قبول کردیم و توسعهاش دادیم، اینجور موارد میخواهید بگویید اطاعت است؟ اطاعت نیست. اگر هم بخواهید بگویید اطاعت نباشد، میگوییم اگر اطاعت نباشد، شما میخواهید بگویید اطاعت واجب. در توصلی میخواهید بگویید امتثال واجب. این چه امتثال واجبی است؟ اینجا است که ایشان میرود به طرف اینکه یک قصد الامری در توصلی هم بیاورد. وقتی قصد الامر میآورد، سر از تعبدی درمیآورد. از یک جایی شروع میکند، به یک جایی میرسد که بگوید تعبدی داریم و توصلی نداریم. انصافاً مطلب قابل دقت است. ما خوشبختانه در آینده یک بحثهایی خواهیم داشت. من ان شاء الله هفتۀ آینده راجع به همین بحث اطاعت و طاعت و اینها یک چیزهایی محضر شما دارم که ببینیم میتوانیم در اینجور موارد مثلاً اطاعت را درست کنیم. گفتم انسانهایی که نه خدا را میشناسند، نه شریعت را میشناسند، ولی خیلی خوب مصادیق واجب را انجام میدهند. بله نماز نمیخوانند، روزه نمیگیرند، حج نمیروند؛ اما تا بخواهید واجبات اجتماعی را، سیاسی را، حتی اخلاقی را انجام میدهند و سودمندانه گاهی وقتها از ما هم جلو میافتند؛ یعنی در اینجور کارهایشان بهتر از ما عمل میکنند. میخواهیم این را بگوییم کلام جناب ایروانی یک مقداری جای تأمل دارد. باید رویش یک توقفی صورت بگیرد. همینقدر بس است. ما ان شاء الله نظرمان را بعداً مفصل خواهیم گفت.
و اما مطلب اول امروز. صفحۀ 273 برگه وسط برگه وقفة علی تعبیر المحقق الخراسانی فی طرح النزاع. ترجمهاش چه میشود؟ یک توقف، توقفی کوتاه، وقفة، روی تعبیر محقق خراسانی در طرح نزاع. طرح بحث. منظور از طرح نزاع هم همان بحثی که در صفحۀ قبل [داشتیم] که آیا اطلاق صیغه اقتضا میکند توصلی بودن را یا اقتضا نمیکند. بیشتر به خاطر نکتهای که دنبالش هستم و این بهانه میشود برای طرح آن نکته عرض میکنم. آقای آخوند خراسانی مطرح میکند که اطلاق صیغۀ امر یعنی اگر صیغۀ امر بیاید و هیچ قرینهای نباشد، این معنای اطلاق است. اگر صیغۀ امر بیاید و هیچ قرینهای نباشد مطلق مطلق باشد، آیا باید حمل بر توصلی بکنیم یا نکنیم؟ به عبارت دیگر آیا ما اصلی داریم به نام اصالت حمل بر توصلی؟ اصل حمل بر تعبدی نداریم مگر کسی مثل ایروانی منکر اصل توصلی بشود؛ ولی اصل حمل بر تعبدی نداریم؛ اما اصل حمل بر توصلی حالا میخواهیم بحث کنیم. ثمرهاش هم که قبلاً گفتیم. در اینجا باید توجه کنید که ما گاهی تمرکز میکنیم روی صیغه، به قول آقای آخوند اطلاق صیغه، ولی آیا نهادهای دیگری هم داریم که آنها اقتضا کند حمل بر توصلی را یا نه؟ آیا غیر از اطلاق صیغه راه دیگری هم داریم؟ اگر راه دیگری داشته باشیم، ممکن است بر آقای خراسانی اشکال بگیریم که چرا بحث را منحصر کردی در اطلاق صیغه؟ ما غیر از اطلاق صیغه که به آن میگویند دلیل خود واجب، اطلاق صیغۀ واجب، مثلاً فرمود جهاد کنید، جاهدوا فی سبیل الله، اطلاق صیغه است دیگر. غیر از اطلاق صیغه سه چیز دیگر هم داریم که آنها هم ممکن است اقتضای توصلیت بکنند. یکی اطلاق مقامی [است]. بارها گفتیم اطلاق مقامی با اطلاق لفظی فرق میکند. این اطلاق صیغه که آقای خراسانی میگویند اطلاق لفظی است. خود صیغه. اطلاق مقامی همیشه از عدم البیان درست میشود. حالا در مورد چه فرقی میکند، چون خود آقای آخوند بعداً دارند و ما ناچار میشویم بعداً توضیح بدهیم، الان دیگر از ما مطالبه نکنید. چقدر خوب است یک محقق اینها را جدا کند، اطلاق لفظی را از مقامی. بعضی وقتها یک چیزی از اطلاق لفظی استفاده میشود، گاهی نمیشود ولی از اطلاق مقامی استفاده میشود. یکی دیگر، سومیاش بعضی از آیات قرآن یا نصوص شرعی، مثل و ما امروا الا لیعبدوا الله که البته آن ممکن است تعبدیت استفاده بشود؛ ولی از ادلۀ شرعی غیر از خود دلیل واجب، آیا مثلاً میتوانیم توصلیت را بفهمیم یا نه؟ و سائر اصول. بعضیها گفتند نه اطلاق صیغه اقتضای توصلیت میکند، نه اطلاق مقامی، نه ادله شرعی؛ ولی مثلاً اصل برائت. چون توصلی بار کمتری روی دوش آدم میگذارد تا تعبدی. واجب توصلی بار کمتری دارد تا واجب تعبدی. کسی بگوید ما شک میکنیم، برائت جاری میکنیم. من شک میکنم وقتی مسواک میزنم، باید قصد قربت داشته باشم یا نه؟ شک میکنم وقتی جواب سلام میدهم، باید مثلاً قصد قربت بکنم بگویم چون خدا فرموده، اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها یا نه؟ برائت جاری کنم. پس اقتضای توصلیت منحصر در اطلاق صیغه نیست. جانشینهای دیگر هم دارد. البته تعبیر جانشین هم نباید بکنیم؛ چون آنها هرکدامشان خودشان اصالت دارند. من علی الحساب چهار مورد برایتان شمردم. حالا جالب است آقای آخوند اطلاق صیغه را اینجا دارد، هل یقتضی اطلاق الصیغة توصلی را یا نه؟ اطلاق مقامی با اصول عملیه را بعداً میفرماید؛ اما اقتضای ادلۀ خارجی را اصلاً بحث نمیکند. شاید چون عقیده نداشته که از ادلۀ شرعی، قرآن، روایات، استفادۀ توصلیت بکنیم یعنی اصالت توصلیت، نفرموده. این باعث شده که بعضیها بر کفایه اشکال بگیرند. بگویند عنوان شما جامع نیست. توضیح دادم؛ ولی معتقد هستم این اشکال بر آقای آخوند وارد نیست. میدانید چرا؟ چون آقای آخوند بحثش در صیغه است. مقصد اول، فصل ثانی، صیغۀ امر. اگر میفرماید اطلاق صیغه اقتضای توصلیت میکند یا نه، چون بحثش اقتضای توصلیت نیست، بحثش اقتضای صیغه است. پس نباید از صیغه خارج بشود. البته بعداً میتواند تذکر بدهد بگوید اصالت توصلیت از اطلاق مقامی هم درمیآید. اتفاقاً همین کار را هم کرده یا مثلاً از اصول عملیه درمیآید یا نمیآید. اتفاقاً این کار را کرده. پس این اشکال که ممکن بود بر آقای آخوند وارد بشود، وارد نیست. ما اینجا نمیخواهیم خیلی با عبارت آقای آخوند کلنجار برویم. خواستم یک مطلب دستتان بیاید و آن این بود که اصالة التوصلیة، این شاید اولین بار است دارد گفته میشود این اصطلاح، یعنی اصل حمل توصلی، در مقابل حمل بر تعبدی که کسی نگفته، اصالة التوصلیة حداقل چهار راه دارد. از دلیل خود واجب که این همان اطلاق الصیغۀ آقای آخوند است، از اطلاق مقامی طلبتان تا بعد میآید، از اصول عملی، اصول عقلائی. مثلاً یک بحثی ممکن است ما در آینده بکنیم که آیا عقلا در اینجا چه اصلی دارند؟ عرف چه اصلی دارد؟ آیا حمل بر توصلیت میکند یا تعبدیت میکند یا هیچکدام؟ و ادلۀ دیگر شرعی. معلوم شد که اصالة التوصلیة این راههایش است.[1]
یک اشکال دیگری هم بر آقای آخوند گرفتند، من فقط میخواهم سریع یک گریزی بزنم و رد بشوم. گفتند که شما میگویید اطلاق صیغه اقتضا میکند که وجوب توصلی باشد یا تعبدی. میدانید که صیغه یک هیئت دارد، یک ماده دارد. مرحوم اصفهانی در حاشیه بر کفایه فرموده این تقسیم مال ماده است نه مال هیئت وجوب؛ چون هیئت وجوب در تعبدی و توصلی یکی است. یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة. یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود. یکی تعبدی، یکی توصلی. این وجوبش فرق میکند؟ هیئتش متفاوت است؟ غرض از وجوب فرق میکند یا ماده است که فرق میکند؟ یکی صلاة است که مثلاً جنسش پرستش است قصد قربت میخواهد. یکی وفا به عقد است که قصد قربت نمیخواهد. آدم به پیمانش وفا کند ولو از روی ترس. به پیمانش وفا کند از روی اکراه. کافی است. توصلی است دیگر. حالا این هم یک تذکری ما گفتیم آقای آخوند هم حواسش به این نکته هست. اگر اجازه بدهید برویم سراغ بحث بعدی.
عنوان این میشود فی تعریف التوصلی و التعبدی. یکی به شما بگوید که تعبدی و توصلی را معنی کنید. به نظر من میچسبید به این تعریف که توصلی انجامش یا بگویید امتثالش به هر شکلی صورت بگیرد، میسر است؛ یعنی یحصل الغرض بمجرد تحقق متعلق واجب. مثلاً متعلق واجب وفا به عقد باشد، جواب سلام باشد، شستن دست و لباس و کفش و کلاه باشد، انفاق باشد، دادن خرج زن و بچه باشد، انسان به هر قصدی انجام بدهد حاصل میشود؛ ولی تعبدی اینجور نیست. تعبدی دنگ و فنگ دارد. راههای خاصی دارد. قصد قربت باشد مثلاً، به داعی امر باشد. من قبول دارم نظر معروف همین است. اولیاش همین است که گفتم. بعضیها گفتند و قیل التصولی ما یسقط و ان کان بفعل الغیر و یقابله التعبدی. به نظر شما این چهجور است؟ گفتند توصلی ولو به فعل غیر، حتی غیر لازم نیست انسان باشد. حیوان باشد، باد باشد در بعضی چیزهایش؛ البته بعضی جاهایش نه؛ اما تعبدی نه. جواب سلام چجوری است؟ تعبدی است یا توصلی است؟ آقایان که میگویند توصلی است. اگر توصلی است با فعل غیر ساقط میشود یا اگر سلام به من کرده من باید جواب بدهم؟ یک کسی وارد جلسه میشود، میداند استاد که سلام برای او بود، مثلاً شاگردها بگوید یکی از شما آقایان جواب بدهید. این چه میشود؟ مگر کسی بگوید چه کسی گفته حالا حتماً رد سلام توصلی است؟ آنی که این خربزه را میخورد، پای لرزش هم میایستد. میگوید تعبدی است. خواستم ذهنتان را تحریک کرده باشم. بعضیها گفتند ما یسقط. توصلی آنی است که ساقط میشود ولو با حصۀ صادر از مکلف اضطراراً یا الجاءً. اضطراراً یعنی مضطر میشود خودش انجام میدهد، الجاء میدانید جایی میگویند که انجام میدهند برایش. مثل شرابی که در حلقش میریزند، این را میگویند الجاء. در مقابل تعبدی که باید حتماً طوعاً یعنی با طوع نفس، با علاقه و با اختیار باشد. حالا فکر کنید که مثلاً اینها را بپذیریم؟ نپذیریم؟ در تعریف هم که میدانید هم باید جامع افراد باشد، هم مانع اغیار. اصلاً این تعریفها چه نسبتی با هم دارند؟ برای شنبه خیلی زمینه فکر دارید. بعدیاش چیست؟ ان التوصلی ما یسقط و ان کان باتیانه فی ضمن فرد محرم. اگر در فرد محرم هم باشد، طرف با ماشین غصبی میرود مکه، حج تعبدی است اما رفتن به حج که تعبدی نیست. از ایران تا عربستان با پول حرام میرود. توصلی است دیگر ولی رفته مکه. امتثال واجب هم شده و لذا روز قیامت معاقبهاش نمیکنند چرا مسیر را طی نکردی. میگوید من مسیر را طی کردم. فقط عقابش میکنند میگویند چرا با مرکب غصبی رفتی؛ اما تعبدی در ضمن فرد حرام نمیشود انجام بشود. خیلی اینها بحث دارد. مثلاً صلاة در دار غصبی نداریم؟ یک کسی در دار غصبی نماز میخواند. مگر اینکه بگویید نماز هیچ تصرف زائدی در مکان ندارد. ما دوستان خارج صلاة را که هنوز بحث نکردیم؛ ولی یکی از شرائطی که میگویند اباحۀ مکان است. اباحۀ مکان برای نمازگزار است. برای چه مکان مباح باشد؟ مگر میخواهد با نماز چه کار بکند؟ میخواهد بایستد. این ایستادن کاری به نماز ندارد. فقط یکجایش را من نتوانستم حل کنم. وقتی میخواهد سجده کند، باید سر روی زمین بگذارد. نگویید وقتی میخواهد بایستد باید پایش را روی زمین بگذارد. آن چیز نیست. آن جز نماز نیست و لذا اگر کسی باشد با یک بسم الله یک کمی از زمین فاصله میگیرد میایستد، فرض کنید کسی اجی مجی لاترجی که بعضی آقایان میخوانند بعضی کارها را میکنند یا بعضی حرفها را میزنند. یا مثلاً بگویید دست را میگذارد روی زمین. دست اگر روی زمین هم نگذارد، فقط در سجدهاش یک مقدار مشکل میشود. لذا در اباحۀ مکان خیلی... آخریاش هم بگویم. توصلی آن است که وجه مصلحتش معلوم باشد. بعضیها هم گفتند منحصر باشد مصلحتش؛ یعنی بعضیها گفتند برای من معلوم باشد مصلحتش را بفهمم یا نه واقعاً روی مصلحت و دفع مفسده باشد؛ اما تعبدی نه. تعبدی گاهی ما نمیفهمیم. الان من و شما فلسفۀ جهاد را میفهمیم اگر توصلی باشد. فلسفۀ وفا به عقد را میفهمیم؛ ولی فلسفۀ نماز را هم میفهمیم با این شکل خاص؟ نمیفهمیم دیگر. این دو را فرق بگذارید. وجه مصلحتش معلوم باشد برای متدینین یا مصلحتش منحصر در چیزی باشد. در واقع یعنی تابع مصلحت باشد؛ اما تعبدی نه ممکن است تابع مصلحت نباشد. ما هم که احکام را تابع مصالح و مفاسد نمیدانیم؛ لذا ما با این حرف میتوانیم کنار بیاییم؛ البته آنهایی که میگویند احکام تابع مصالح و مفاسد است چه توصلی چه تعبدی، با این پرانتز نمیتوانند کنار بیایند. من خیلی عجله کردم که این بخش را سپری کنیم. بعدش داریم النقد و التحلیل و التحقیق. هم اشکال میخواهیم بگیریم، هم میخواهیم بررسی کنیم، هم تحقیق. نتم ما ذکر فی العنوان یعنی همین نقد و تحلیل و تحقیق، ببیان امور. ان شاء الله شنبه.