1403/02/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقصد الأول/فی الأوامر/
الفصل الثانی من المقصد الاول فی ما یتعلق بصیغة الامر
مفاد الجمل الخبریه التی استعملت فی مقام البعث (او الزجر)
سؤالی شده مربوط به درس دیروز. یکی از آقایان سؤال کردند میتوان گفت ظهور لفظی ظهور وجودی لفظ است و ظهور مقامی ظهور عدمی لفظ؛ به این معنی که ظهور مقامی از عدم لفظ بیشتر استفاده میشود؛ یعنی به هرحال ظهور لفظی است. توصیه میکنم به فاضل محترم که یکمقداری روانتر، یکمقداری راحتتر، ولی من میدانم ایشان چه میخواهد بگوید. قصۀ این دوستمان که قصۀ همهمان است، از اینجا شروع میشود که ظهور لفظ مطلق را در اطلاق، خیلیها ظهور لفظی نمیدانند. ظهور لفظ مطلق در اطلاق مثل لفظ رقبه در رقبۀ مؤمنه و کافره، این را ظهور لفظی نمیدانند. برخلاف مثل عام، اعتق کل رقبة یا ای رقبة، آن را ظهور لفظی میدانند. فرق بین عام و مطلق. وقتی ظهور لفظی نمیدانند، از آن طرف هم بالأخره ظهور است. ظهور لفظ مطلق در اطلاق. اینجا است که میگویند ظهور مستند به مقدمات حکمت. آقای آخوند فرمودند از اینکه مولا در مقام بیان بوده و بیان زائد نیاورده، اگر بیان زائد میآورد که طبق بیان میرفتیم جلو، بیان زائد نیاورده ما استفادۀ وجوب میکنیم یا در مثال رقبه میگویند چون در مقام بیان بوده، بیانی نیاورده که فقط مؤمنه باشد، فقط مسلمان باشد، از این نیاوردن، از این عدم به قول دوستمان استفادۀ اطلاق میشود، ظهور میشود. حالا بحثی که هست بالأخره این ظهور مستند به چیست؟ آیا ظهور مطلق را در اطلاق یا مثل درس دیروز ظهور جملۀ خبریه را در وجوب، بنابر اینکه مستند به خود جمله نکنیم، به همان مقدمات حکمت بکنیم، آیا جزء ظهور لفظی است یا از طریق غیر لفظ دارد به دست میآید؟ یعنی همینکه مولا در مقام بیان بوده، چیزی نگفته، خلاف حکمت است اگر منظورش چیز خاصی بود نمیگفت؟ از اینها استفاده میکنیم. میگویند ظهور دو قسم است. ظهور مستند به لفظ مثل ظهور عام در عموم مستند به لفظ عام است یا ظهور مستند به امور پیرامون یا به عقل یا به عقلا، دیگر پای لفظ را نمیآورند. در اطلاق به خود لفظ نسبت نمیدهند. دیروز آقای آخوند اول فرمود یا میگوییم خود جمله ظهور دارد در وجوب یا احتمال بعد بگوییم از طریق مقدمات حکمت. این بیانی که در واقع سؤال دوستمان را بهانه کردم تا توضیح بدهم.
بسم الله الرحمن الرحیم. درس امروز ادامۀ درس دیروز است. خیلی هم وسط مطلب هستیم. اگر یادتان باشد دیروز گفتیم که در جمل خبریه که به انگیزۀ تحریک و بعث میآید، مثل فرمایش ائمه یعید الصلاة یا تعید الصلاة و امثال ذلک گفتیم سه بحث است. بحث اول را یادتان باشد پشت سر گذاشتیم. آیا دلالت بر وجوب میکند یا نمیکند. عرض کردم دو نظر هست و نظر خود ما مثل نظر اکثریت دلالت بر وجوب است. نمیدانم واقعاً بزرگی مثل آقای نراقی چطور قائل شده به اجمال، ولی به هر حال نظر یک بزرگ محترم است. بحث دوم که وارد شدیم، نیمهکاره ماند، این بود که حالا که دلالت بر وجوب میکند، به چه بیان؟ اگر یادتان باشد گفتیم پنج نظر هست در مسئله. نظر اول این است که به دلالت خود صیغه، خود جمله. حالا شما بگو دلالت مجاز، اشکال ندارد. در واقع میدانید جملۀ خبریه یک معنای حقیقی دارد، آنجایی که میخواهد خبر بدهد. مثل اینکه میگوید زیدٌ یقوم. زید خواهد ایستاد؛ اما بعضی وقتها معنای مجازی دارد. معنی هست؛ منتها معنای مجازی. میگوید زید یقوم یعنی زید باید بایستد؛ یعنی چه وقتی پدرش میآید، سرجایش تکان نمیخورد؛ منتها نمیگوید لیقم. میگوید یقوم. پس مذهب اول این است که بگوییم به خود لفظ ولو به عنوان معنای مجازی؛ ولی ظهور به خود لفظ است؛ چون در معنای مجازی هم ظهور به خود لفظ است با کمک قرینه. مبنای دوم چه بود؟ مبنای دوم این بود که همان بساطی که آقای آخوند چید که بگوییم جملۀ خبریه آمده، اگر بخواهد استحباب و جامع و اینها از آن دربیاید، بیان زائد میخواهد. آنی که بیان زائد نمیخواهد، وجوب است که من این را خوب پرورشش دادم به گمان خودم؛ اما سه، چهار، پنج، اینها را دقت کنید درس امروزمان است.
سوم دیدم بعضی از علما میگویند این را هم در صیغۀ امر میگویند، هم در جملۀ خبریه میگویند و اضافه کنید در مادۀ امر. میگویند دلالت بر وجوب میکند از باب انصراف؛ یعنی جملۀ خبریه اگر فکر کنید ظهور دارد در وجوب مستقیماً خیر، اگر میخواهید مقدمات حکمت جاری کنید خیر؛ اما وقتی جملۀ خبریه میآید یا صیغۀ امر میآید، انصراف پیدا میکند به فرد اکمل از طلب. از شما میپرسم فرد اکمل از طلب بین واجب و مستحب و اعم از واجب و مستحب کدام است؟ وجوب. انصراف به وجوب پیدا میکند، بهطوریکه غیر وجوب دلیل میخواهد. یعنی وجه دلالت بر وجوب را انصراف گرفتند. البته بگویم این نظر خیلی پشتش کار شده؛ منتها چون قبول نداریم، دو خیلی هم این دعوا ثمرۀ فقهی مهمی دارد ندارد، یکمقدار سریعتر عبور میکنیم؛ ولی شما اگر مائل هستید، سند پشتیبانش را از محقق عراقی ببینید. همینقدر هم کفایت میکند.
اما مذهب چهارم. فکر کنم این مذهب زادگاهاش قم است؛ چون من از مرحوم امام خمینی دیدم و از شیخ استادمان، حضرت آقای وحید سلمه الله. اینها میگویند که دلالت جملۀ خبریه بر وجوب، اضافه کنید یا صیغه، چون صیغه هم همین وزان را دارد، از باب درک عقلا یعنی بنا عقلا است. این چه فرقی کرد با قبلیها؟ خیلی فرق دارد. این نظر نمیگوید صیغه وضع شده برای وجوب. مقدمات حکمت هم جاری نمیکند. قائل به انصراف هم نیست؛ چون انصراف معنایش این است آنهای دیگر هم هست؛ اما به این انصراف دارد. این نظر میگوید وجه دلالت صیغۀ امر بر وجوب یا جملۀ خبریه بر وجوب، حالا من بعداً یک چیز دیگر هم میخواهم اضافه کنم حتی اسم فعل، یادمان نرود ما یک چیزی داریم در زبان عرب به نام اسم فعل. میگوید علیک کذا. علیک یعنی لازم است یا لازم کردم. هلم، تعال. آنها هم همین است. حالا آقایان نگفتند، شما اضافه کنید. میخواهند بگویند اینها همهاش پشتش بنا عقلا است. یک عبارتی از مرحوم امام خمینی داریم اینجا، انها یعنی ان الصیغة یا جملۀ خبریه کاشفة عن الارادة الحتمیة الوجوبیة کشفاً عقلائیاً ککاشفیة الامارات العقلائیة. بیان بیان روانی است. حالا ما قبول بکنیم یا نکنیم ولی انصاف بدهید که بیان بیان روانی است. من یک توضیح بدهم. ایشان میگوید چطور خبر واحد کشف از مراد مولا میکند به چه سندی؟ عمده دلیل خبر واحد چیست؟ بنا عقلا است. چطور اصالة العموم را با بنا عقلا درست میکنیم، اصالة الجد با بنا عقلا درست میکنیم، دلالت جملۀ خبریه یا صیغۀ امر را بر وجوب هم با بنا عقلا درست کنید. کشفاً عقلائیاً. لذا به نظر این جماعت وجه دلالت به بنا عقلا است.
اما پنجم. این را دوست دارم بیشتر دقت کنید؛ چون این بیان امروز مشهورتر است. اگر حافظه داشته باشید، اولین بار هم این را در اصول فقه خواندید. این را مدرسۀ آقای نائینی دارد. مدرسه میدانید اصطلاح جدیدی است در فضاهای علمی و آکادمیک، یعنی خود آقا و تیمش و لذا آقای نائینی، آقای خوئی، آقای مظفر، حتماً این آقایانی که الان نجف هستند که ارتزاق کردند از آقای نائینی یا شاگرد شاگرد ایشان هستند، بعید نیست همۀ اینها این را میگویند. اینها میگویند وجه دلالت صیغۀ امر و جملۀ خبریه، البته بحث ما الان جملۀ خبریه است؛ ولی من صیغه را هم اضافه میکنم که دیگر دوباره نخواهیم بحث از صیغه بکنیم. میگویند به دلالت عقل است؛ یعنی نه لغت، نه عرف، نه انصراف، نه مقدمات حکمت، نه عقلا، عقل. به نظر شما چطور درست کنیم؟ این عقل چطور است که اینها دارند، ما نداریم یا ما متوجه نیستیم؟ بیان آقای خوئی را من در برگه آوردم. الان اجمالش را میگویم. میگویند وقتی مولایی آن هم کدام مولا؟ خدای متعال. وقتی مولایی به عبدش در قالب صیغۀ امر یا در قالب جملۀ خبریه، چیزی را میخواهد، هنوز چیزی ثابت نشده، میخواهم با عقل درست کنیم و فرض کنید صیغهای که میخواند وضع نشده برای وجوب، ولی عقل چه میگوید؟ عقل میگوید یا فلان، مولا از تو خواست یا نخواست؟ میتوانید بگویید صیغه دلالت بر خواستن نمیکند؟ نمیتوانید بگویید. دیگر دلالت بر خواستن که میکند یا جملۀ خبریه. آمد از امام سؤال کرد این آدم چه کار کند؟ امام فرمودند نماز را اعاده میکند. مثل پدری که میگوید بچۀ من درس میخواند. بچۀ من فحش نمیدهد. صیغۀ نهی هم همین است. بچۀ من ادب دارد و میخواهید بگوید باید رعایت ادب بکند. عقل ما میگوید تو باید انجام بدهی. اگر انجام ندهی مؤمن از عقاب نداری مگر اینکه خود همان مولا بفرماید، قرینه بیاورد که اگر هم انجام ندادی، ندادی. در مستحب قرینه میآید یا ضرورت فقه یا هرچیزی قرینه بیاید لازم نیست وگرنه استفادۀ وجوب میشود. از آقای خوئی، آقای نائینی، این مدرسه سؤال میکنیم اینها را به چه کسی استناد میدهید؟ میگویند به عقل. میگوییم عقلا چه؟ میگویند ما کاری به عقلا نداریم. ممکن است عقلای عالم این حرف را نزنند. عقلا بما هم عقلا، یعنی نه بما هم عقل. یک عقلا بما هم عقل داریم که هیچ چیز نگاه نمیکند. آن عقل است چرا بگوییم عقلا. حالا ببینید بیانها چقدر فرق میکند. آنی که مثلاً از قم بود، مرحوم امام خمینی اینها قاعدتاً از مثلاً آقای بروجردی و این فضا بوده. میرفت سراغ عقلا، میخواست با عقلا تمامش کند، این آقایان از عقل میخواهند استمداد کنند و تمامش کنند. حواستان باشد این تجربۀ بنده را باید قبول کنید به خاطر بحثهای فقه و عرف و اینها، همیشه استدلال به عقلا یک ابزاری دارد، استدلال به ادراک عقل، درک عقل یک ابزاری دارد. اینها باید از هم جدا بشود. در جایی که باید برویم سراغ عقلا، باید برویم در محیط عقلا، سیرۀ عقلا، رویۀ عقلا؛ اما وقتی از عقل صحبت میکنیم، اصلاً کاری به فضای بیرون نداریم. فارق از اینکه فضا چیست، عقلا چه میگویند، طرف داوری میکند. هذا تمام الکلام راجع به بحث دوم. پس از سه بحثی که داشتیم در جمل خبریه، حالا که معلوم شد بعضی بحثها ربطی به جمل خبریه هم ندارد فقط، همین بحث دوم، از سه بحثی که قرار شد انجام بدهیم، یکی جملۀ خبریه دال بر وجوب هست یا نه، گفتیم اختلاف است. نظر ما این است که دال بر وجوب است. دو وجه وجوب چیست. گفتیم پنج نظر هست. من اجازه بدهیم تکرار کنم. این بحث دوم را جایی به این مرتبی نمیبینید و جالب این است که این بحث در ماده میآید، صیغه میآید، جمل خبریه میآید، در اسما افعال میآید، در نهی هم به یک شکل دیگری میآید. این است که برایتان اهمیت داشته باشد.[1]
قبل از اینکه بحث سوم را شروع بکنیم، به نظر شما از این پنج مذهب، اتفاقاً هرکدامش هم قائل دارد، یعنی پنج وجه نیست، پنج مذهب است، قائل دارد؛ منتها اقل و اکثر هستند. بعضی قائلش یک نفر است، بعضی یک گروهی هستند. به نظر شما از این پنج مذهب، کدام را ما انتخاب کنیم؟ بگوییم آخری؛ چون آخری آخر بود دیگر. اولاً حواسمان باشد ما خیلی کار به لغت نداریم. چه کار داریم به نظر شما؟ مثلاً عرب زمان جناب اسماعیل بن ابراهیم. حالا نمیدانم زبان عرب از چه زمانی راه افتاد. اصلاً مکالمات خداوند با پیامبر، با دیگران به چه زبانی بوده؟ حالا مکالمۀ جبرائیل با پیامبر عظیمالشأن عربی بوده؛ اما مثلاً وقتی از درخت کوه طور صدا درآمد یا از کوه صدا درآمد، به چه زبانی بود؟ عربی بود؟ فارسی قدیم بود؟ گاهی هم سؤال میکنند در بهشت به چه زبانی بهشتیها حرف میزنند. حتماً عربها هم میگویند عربی دیگر. مرحوم آقای انصاری شیرازی میفرمود گفتند به زبان فارسی قدیم. حالا نمیدانم این از کجا؟ شاید هم یک چیزی داشته باشیم. زبان اهلبهشت مثلاً. یا اصلاً زبان اینها نیست. آنجا زبان فعل است، رفتار است، زبان رفتاری است، نه زبان گفتاری. ما کار به آنها نداریم. ما کار به محیط شریعت مطهر داریم. یعنی کشتهمردۀ صیغۀ امر، مادۀ امر، جملۀ خبریه، اضافه کنید اسمای افعال، اسم فعل که در زبان شارع یا مبینان شریعت یعنی حضرات معصومین، اینها مبین شریعت هستند دیگر، کار به زبان اینها داریم. به نظر ما بین این آرا، رأی اول از همه قابل دفاعتر است و من این را نه امروز، یادم هست حتی آن وقتی که اصولفقه حالا یا مطالعه میکردیم یا درسش را میگرفتم، این بیان عقلی که امروز برایتان گفتم، نمیرفت در کت ما. حالا نرود در کت کسی، دلیل نیست که مطلب... به خاطر مشکلی که داشت که الان هم همان مشکل را من معتقد هستم دارد. یعنی رأی ما عوض نشده. وقتی تبادر است، دیگر بالاتر از تبادر چه داریم؟ شما در عرف فارسی چندین مثال زدم، پسر من درس میخواند. درسهایش را خوب پاس میکند. پسر من مؤدب است. همین را عربیاش کنید. اینها هم که اختصاص به یک زبان دون زبان دیگر ندارد. تبادر میکند وجوب. میآید خدمت امام صادق میگوید من اینطور شد، چه کار کنم؟ امام میفرماید تعید الصلاة. نماز را اعاده میکنی. حالا یا بگوییم برای تأکید امام جملۀ خبریه میگویند یا تأکید هم قبول نکنیم که حالا بحث بعدیمان است. ظهور در وجوب دارد، تبادر میکند ولو مجازًا. این کلمه را میگویم که بعد نگویید که جملۀ خبریه که وضع شده برای خبر، نه برای انشا. قرار شد که مجازاً برای تحریک و بعث هم بیاید. حالا آشیخ عبدالکریم میگفتند یا مجازاً میآید و معنایش دیگر خبر نیست یا معنایش هم خبر است ولی به داعی تحریک است. مبنای ما را میدانید، ما اینجور جاها قبول نمیکنیم. میگوییم اصلاً معنای مجازی است. معنای حقیقی را اینجا حفظش نکنید. چه اصراری دارید معنای حقیقی را حفظ کنید، بعد بگویید آنی که ظهور دارد داعی است. چند جلسه پیش گفتم نه. معنی عوض میشود. در واقع تعید یک معنای حقیقی دارد، خبر، یک معنای مجازی دارد، تحریک، بعث. به نظر میرسد به دلیل تبادر حرف آقای آخوند درست است. الظاهر الاول. خوشبختانه به شما بگویم مشهور بزرگان از گذشته هم بر این نظر بودند. بالأخره آدم اگر نظرش یکجا با نظر مشهور یکی بشود، بهتر است تا بخواهد خلاف مشهور را بگوید ولو بنا نیست کسی دست از نظرش بردارد؛ اما سائر نظرها از جمله این نظر آخر که میگفت به دلالت عقل است. همیشه این سؤال برایم بوده که شما میگویید به دلالت عقل و الا خود صیغه بیطرف است. آقای نائینی، آقای خوئی، آقای بزرگان اگر صیغه بیطرف است و در مستحب آمده، در واجب هم آمده، هنوز وجوب درست نشده، چه زمانی عقل ما میگوید حمل بر وجوب؟ میدانید این بیان را باید چه کسی بگوید؟ آنهایی که میگویند ما در شبهات باید احتیاط کنیم و قائل به حق الطاعه هستند. این حقالطاعه به اسم آقای صدر ثبت شده؛ ولی چند صد سال قبل از آقای صدر بعضی قائل بودند. مثل ابنزهره، دیگران و حتی بعضی از اساتید آقای صدر که ظاهراً مدتی آقای صدر پیش ایشان شاگردی کرده؛ ولی روزگار است دیگر. به اسم این بزرگ رقم خورده. اشکال هم ندارد. کتاب هم نوشتند، نقد هم کردند، همه به اسم آقای صدر. مهم نیست. مهم نظریه است. اگر کسی حق الطاعهای باشد، حق الطاعهایها میگویند همینکه از مولا یک چیزی صادر شد، ما حس کردیم میخواهد، باید انجام بدهیم مگر خودش بگوید اگر هم انجام ندادی من عقابت نمیکنم. آخر شما از این گروه هم نیستید. نه آقای خوئی، نه آقای مظفر، نه آقای نائینی، کلاً این مدرسه حق الطاعهای نیستند. اینها میگویند ما حجت میخواهیم بر تکلیف. اگر صیغه خودش دلالت بر وجوب نمیکند، شما عقل را میآورید، عقل میگوید من بیطرف هستم. عقل میگوید اگر مولا چیزی آمد، اگر یک ظهوری در وجوب دارد، بگویید. ندارد آزاد هستید. میگوییم خودت یک چیزی بگو، میگوید من هیچ چیزی نمیگویم. من فقط داوریام همین است. به نظر ما نظر اول درست است. بقیۀ انظار خالی از مناقشه نیست. من دیگر نظر سه و دو و اینها را هم چیزی نگفتم، چون نظر خودمان را عرض کردیم، همین مقدار کفایت میکند. چرا اگر کسی دوست دارد مسئله را بیشتر کار بکند، برود کار بکند. ان شاء الله فردا میرویم سراغ بحث سوم. این قصه چقدر واقعیت دارد که میگوید جملۀ خبریه در دلالتش بر وجوب، آکد است نسبت به جملۀ انشائیه؟ درست است این قصه؟ درست نیست؟ فردا ان شاء الله.