درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

1403/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: المقصد الأول/فی الأوامر/

 

الفصل الثانی من المقصد الاول فی ما یتعلق بصیغة الامر

معانی صیغة الأمر و دواعی استعمالاتها

بحثی که داشتیم راجع به معانی صیغه، قرار شد که صیغۀ امر معنایی داشته باشد و دواعی استعمال و معنی غیر از داعی باشد. ما در این‌جا به نظرمان مطلبی می‌آید، به شما عرض بکنم خود من اولین بار است که دارم با این تفکیک عرض می‌کنم و می‌توانیم یقین داشته باشیم که کسی این بحث را به این شکل مطرح نکرده. این‌ها را عرض می‌کنم که توجه کنید هم الان که می‌خواهد القا بشود و بعد که می‌خواهید مطالعه کنید مباحثه کنید و احیاناً منتقل کنید.

راجع به رابطۀ معنی و داعی یک نظر، نظر آقای آخوند است و من مطمئن هستم که نظر معروف الانی‌ها همین است. یعنی بعد از آقای آخوند حالا شاید قبل ایشان هم کسانی گفته باشند، اما بعد از آقای آخوند همه این بخش مطلب ایشان را تلقی به قبول کردند و شاید بهترین کسی که نظر اول را، نظر آقای آخوند را در رابطۀ معنی و داعی بیان کرده باشد، آقای مظفر است. من اگر ادعا کنم کسی را نداریم در خوش‌قلمی و خوش‌بیانی در این‌جور بحث‌ها مثل آقای مظفر، شاید مبالغه نکرده باشم. نظر آقای آخوند که ما نظر اول حساب می‌کنیم در رابطه معنی و داعی این است که صیغۀ امر، البته اضافه کنید صیغۀ نهی، استفهام، تمنی، ترجی، همۀ این‌ها، این صیغ یک معنی دارد، معنای موضوع‌له، معنای حقیقی؛ منتها این معنای حقیقی واحد به انگیزه‌های مختلفی ابراز می‌شود. انگیزه متعدد است نه معنی. در مثال گذشته‌مان یادتان است مثال می‌زدیم اگر کسی بگوید من دیشب نماز شب خواندم (البته این جمله خبریه است ولی مطلب را خوب می‌رساند.)، من ماه رمضان یک دوره قرآن تلاوت کردم. معنی که معلوم است دیگر، مجاز هم نیست، واحد هم هست؛ ولی همین من دیشب نماز شب خواندم، من ماه رمضان یک دور قرآن خواندم، ممکن است به انگیزه‌های مختلف، حالا انگیزه‌ها ممکن است مانعة الجمع باشد، ممکن است حتی مانعة الجمع هم نباشد. دو سه چهار انگیزه را ردیف کند، این جمله را بگوید. در این‌جور موارد ما با چند معنی مواجه نیستیم حتی معنای مجازی. ما با یک معنی مواجه هستیم آن هم معنای موضوع له، معنای حقیقی؛ منتها ممکن است با چند داعی، دواعی مختلف. در مثالی که داشتیم که به بحثمان هم بخورد صیغۀ امر بود دیگر. وقتی که یک نفر صیغۀ امر را به کار می‌برد، می‌فرماید اقیموا الصلاة، آتوا الزکاة، ذق انک انت العزیز الحکیم، اعملوا ما شئتم ، قرآن را نگاه کنید، تمام این‌ها صیغه یک معنی دارد آن هم انشای طلب. نگویید بعث، نگویید تحریک، آن غلط است. انشاء الطلب. منتها انشای طلب ممکن است به انگیزۀ بعث و تحریم باشد مثل اقیموا الصلاة، ممکن است تمسخر باشد یا ملامت ذق انک انت العزیز الحکیم، ممکن است تهدید باشد اعملوا ما شئتم. هرکار دلتان می‌خواهد بکنید، بالأخره یک جایی حساب و کتابی هست. این‌جوری می‌گوید. پس در این‌جا یک مذهب، یک رأی این است. این‌جا آقای مظفر بیاناتی دارد. می‌گوید مفهوم واحد است؛ اما همین مفهوم واحد به حمل شائع یعنی در خارج می‌تواند گاهی مصداق بعث باشد، گاهی مصداق تهدید باشد، مصداق تمسخر باشد، گویا به حمل اولی انشاء الطلب است، به حمل ثانوی، به حمل شایع صناعی مختلف است. بعد هم می‌گوید آن‌هایی که گفتند این‌ها معنی است، خلط کردند بین مفهوم و مصداق؛ یعنی چون مصداق متعدد بوده، فکر کردند مفهوم متعدد است. اگر بخواهم برایتان یک مثال بزنم، مثل کسی که بیاید بگوید انسان معنایش زید، عمرو، بکر، نقی، تقی، مهدی، حسن، حسین [است]. می‌گویند بزرگوار انسان معنایش واحد است، جامع این‌ها است؛ ولی انسان مصادیق متعدد دارد. در خارج گاهی زید است، گاهی عمرو است، گاهی بکر است. اشتباه نکنید بین مصداق و مفهوم. من که حساس بودم روی این بحث در چند دهه، لغت را که نگاه می‌کنم، شما هم لغت را نگاه کنید یا کرده باشید متوجه هستید، متوجه می‌شوید که نه این‌که لغت نمی‌خواهد خودش را درگیر این چیزها بکند، خیلی وقت‌ها مصداق را می‌گذارد جای معنی، بعد معنی را متعدد می‌کند؛ اما لغتی که حواسش هست نمی‌آید معنی را متعدد کند. من بارها برایتان این مثال را زدم گفتم بیشترین معنی را برای لفظ عین می‌گویند. معروف است هفتاد و دو معنی. تازه اگر مثل زبیدی را نگاه کنید، در تاج العروس تا صد و خرده‌ای معنی آورده. حالا این هفتاد و دو معنی خواستند شاید با عدد شهدای کربلا یکی باشد و الا خیلی وجه فنی ندارد؛ ولی ابن‌فارس را نگاه کنید. می‌گوید همۀ این‌ها اشتباه مصداق یعنی مصداق المعنی با معنی است و الا لفظ عین یک معنی دارد. اصلٌ واحد. یعنی یک معنی دارد. یک مذهب در رابطه با معنی و داعی این است. من نزدیک به یک صفحه این نظر را توضیح دادم. هذا تمام الکلام فی المذهب الاول. قرار بر این شد که راجع به رابطۀ معنی و داعی سه نظریه باشد. نه سه فرضیه. سه نظر. نظر اول این بود. نظر آقای آخوند، نظر امروزی‌ها که داعی را کلاً جدا می‌کنند از معنی، معنی را واحد می‌گیرند، حقیقی و مجازی هم درست نمی‌کنند، دیگر نگذارید من تکرار کنم.

بسم الله الرحمن الرحیم می‌رویم سراغ نظر دوم. نظر دوم این است که آقای آخوند در قالب احتمال بیان می‌کنند و رد هم نمی‌کنند. در ادامه روی همان نظر اول ادامه می‌دهد. نظر دوم این است که ما آن‌جایی که یک معنای حقیقی موضوع‌له‌ی داریم، دواعی را معنای مجازی حساب کنیم و بین معنای حقیقی با معنای مجازی یک جامع تصور کنیم. اگر بگوییم که مثلاً هیئت افعل، صیغۀ امر وضع شده برای انشای طلب، این تا حالا با قبلی یکی بود، لکن اگر این انشای طلب به داعی بعث و تحریک باشد، می‌شود معنای حقیقی. اگر به داعی غیر بعث و تحریک باشد، می‌شود معنای مجازی. شد صیغه موضوع برای انشای طلب؛ منتها واضع می‌پرسد می‌گوید تو که داری استعمال می‌کنی، می‌خواهی انشای طلب کنی به داعی تحریک مثل اقیموا الصلاة، آتوا الزکاة یا می‌خواهی به قصد مسخره‌کردن و عاجز شمردن و تهدید و همین‌طور بشمرید، می‌خواهی به قصد این‌ها باشد؟ می‌گوییم نه ما می‌خواهیم به قصد بعث و تحریک باشد، می‌گوید پس معنای حقیقی است. می‌گوییم می‌خواهیم به قصد تمسخر بگوییم، می‌گوید معنای مجازی است. اگر دقت کنید بین معنای حقیقی و معنای مجازی جامع هست به نام انشای طلب؛ منتها انشا طلب لخت معنی نیست. انشای طلب به داعی بعث معنی هست. انشای طلب لابداعی بعث دیگر معنی نیست. از معانی مجازی است. حالا از شما سؤال می‌کنم. فرق این صورت با صورت یک در چه شد؟ بگویید که چقدر مشابهت دارد که از تفاوتش سؤال می‌کنی. حالا بگذارید من سؤال بکنم. در این‌که معنی جامع انشای طلب است ولی فرض اول، نظر اول می‌آمد معنی را همین می‌گرفت و در همه جا هم این معنی را حفظ می‌کرد؛ منتها می‌گفت انگیزه‌ها فرق می‌کند. به همین خاطر دیگر معنای مجازی ما نداشتیم. یک معنی داشتیم معنای حقیقی؛ اما این‌جا ما با تعدد معانی مواجه هستیم؛ منتها یک معنای حقیقی، بقیه معنای مجازی. بیاورید این را من بخوانم. صفحۀ 265. الثانی ما احتمله المحقق الخراسانی فی استدامة کلامه. آقای آخوند اول آن مذهب اول را بیان می‌کند، بعد در ادامه می‌گوید این هم هست، احتمال هست. من أن یکون المعنی و الموضوع له الصیغة. معنی یعنی معنای حقیقی که صیغه برایش وضع شده، انشاء الطلب؛ اما در صورتی که به داعی بعث و تحریک باشد. اگر دقت کنید، در احتمال اول دیگر این نبود. می‌گفت معنی انشاء الطلب است به هر انگیزه‌ای باشد. این می‌گوید معنی انشای طلب است با این انگیزه و اما إذا کان بداعی غیره مثل تعجیز و فلان و فلان وفلان فهو مجازٌ. فکأن بین المعنی الحقیقی و المعانی المجازیة جامعاً. یک جامعی تصور می‌شود و هو کونها لإنشاء الطلب و فارقاً و هو کون الداعی فی الاول غیر کونه فی غیره و علیه فبعض المعانی حقیقة و بعضها مجازٌ و یتعدد المجاز بتعدد الدواعی. عبارت قشنگی هست حالا که روشن شد. از آن طرف شما می‌گویید که معنای حقیقی و مجازی جامع دارد، از آن طرف می‌گویید یکی حقیقی است یکی مجازی است. معمولاً وقتی جامع باشد، دیگر نمی‌گویند یکی حقیقی یکی مجازی. می‌شود مشترک معنوی. معنی متعدد نمی‌شود. مشترک معنوی است. همه معنای حقیقی است؛ اما ما این‌جا داریم می‌گوییم معانی متعدد است، یکی حقیقی است، یکی مجازی است. در عین حال می‌گوییم جامع. اشکال ندارد. انشاء الطلب در همه‌اش هست؛ منتها انشاء الطلب به تنهایی معنی نیست. انشای طلب به داعی بعث و تحریک معنی است. بقیه می‌شود مجاز. می‌خواهید یک مثال دیگر بزنیم غیر از صیغه خارج از برگه؟ در استفهام، همزه مگر برای استفهام نیست؟ می‌دانید که همزه گاهی برای ندا می‌آید، أالله یعنی یا الله. برای ندا. گاهی برای استفهام می‌آید. حالا همان‌جا در استفهام، بعضی وقت‌ها می‌گوییم همزه برای طلب فهم است؛ منتها طلب فهم انگیزه‌های مختلفی در آن هست. گاهی طلب فهم می‌کند می‌خواهد واقعاً بفهمد، گاهی طلب فهم می‌کند می‌خواهد مسخره کند، گاهی طلب فهم می‌کند می‌خواهد اقرار بگیرد. ابن‌هشام می‌شمارد در مغنی‌اش. غیر از تسویه، هفت مورد می‌شمرد و عجیب اشتباهی که می‌کند. می‌گوید بعضی‌ها چیزهای دیگر هم شمردند؛ ولی درست نیست. آقای ابن‌هشام بنا شد داعی محدود نباشد. شما هفت موردش را رسیدید. یک کسی به نه مورد رسیده. یک کسی به یازده مورد رسیده. بله ممکن است بگویید مثالش غلط است؛ اما اضافه کردن که اشکال ندارد. به هرصورت همزه برای طلب فهم، اگر گفتیم که معنای همزه طلب فهم است و همین یک معنی را بیشتر ندارد، ولی طلب فهم به صد انگیزه ممکن است باشد. این می‌شود رأی اول. اگر گفتیم نه همزه برای طلب فهم آن‌جایی است که واقعاً می‌خواهد بفهمد، می‌خواهد کشف مجهول بکند مثل مقلدی که از مجتهدش یک سؤال می‌کند، اما اگر غیر از این باشد مثل معلمی که از شاگردش می‌پرسد، معلم از شاگرد سؤال می‌کند، استفهام می‌کند، می‌خواهد ببیند درس خوانده یا نخوانده، نمی‌خواهد بفهمد. می‌خواهد ببیند درس خوانده یا نخوانده، دیشب چه کار می‌کرده‌، این‌جا می‌شود مجاز. اگر گفتیم که معنای همزه انشای طلب است، تمام، بقیه داعی است، می‌شود مذهب اول. اگر گفتیم معنای همزه انشای طلب فهم به قصد واقعاً فهمیدن، کشف مجهول، این معنای حقیقی است، بقیه می‌شود معنای مجازی. این می‌شود نظر دوم. وجه دوم می‌گوید لغت وضع کرده. دست شما نیست که بگویید در فیضیه بنشینید بگویید که تصمیم بگیرید. طبق احتمال دوم می‌گویید لغت وضع کرده، عرف عرب. البته این‌ها عرب و عجم ندارد. این‌ها ترک و لر و فارس و عرب و این‌ها همه همین‌طور هستند دیگر. می‌گوید همزه وضع شده برای استفهام. استفهام طلب فهم است. برای فهمیدن. این دیگر وجه است. غلط نیست؛ اما نیاز به اثبات دارد. همان‌طور که اولی هم نیاز به اثبات دارد. شما فکر می‌کنید این نظرها نیاز به اثبات ندارد؟ نیاز به اثبات دارد که حالا عرض می‌کنم.

اما نظر سوم به نظر شما چه دیگر می‌تواند باشد؟[1] نظر سوم بگوییم که مثل صیغۀ امر، فرق نمی‌کند صیغۀ استفهام، صیغۀ ترجی، تمنی، حالا هی مثال زیاد نکنیم. مثل صیغۀ امر یک معنی دارد، معنای حقیقی، موضوع له. در صیغه همان انشای طلب به داعی بعث و تحریک. این به داعی را هم جزء معنی بیاورید. قید معنی بیاورید. نه فقط انشای طلب. انشای طلب به داعی بعث و تحریک. اما بقیۀ معانی همان دواعی، آن‌ها دیگر اصلاً انشای طلب در آن‌ها نیست. آن‌ها واقعاً معنای صیغه است. واقعاً که می‌گویم با مجاز بسازد. چه شد این سومی؟ مثال داریم می‌زنیم صیغۀ امر یک معنی دارد، معنای حقیقی آن هم انشای طلب به داعی بعث. تا این‌جا با نظر چندم یکی است؟ نظر دوم؛ اما در نظر دوم می‌گفت بقیه هم انشاء الطلب است؛ منتها داعی فرق می‌کند؛ ولی انشاء الطلب را مثل نخ تسبیح در همه می‌آورد؛ اما این رأی سوم می‌گوید اصلاً انشای طلب چیست. بگذار کنار. صیغه برای تهدید است. صیغه برای تعجیز است. آقا این اشکال دارد یک ‌وقت انسان می‌خواهد به یک نفر بگوید تو عاجزتر از این هستی که این کار را بکنی، گاهی این‌جوری می‌گوید، گاهی می‌گوید اگر می‌توانی انجام بده. دعوایشان شده می‌گوید تو جرأت می‌کنی به صورت من سیلی بزنی؟ تو عاجزتر از آن هستی که بتوانی من را بزنی؛ اما بعضی وقت‌ها صورتش را می‌برد جلو، می‌گوید بزن. یاالله بزن. گاهی وقت‌ها جملۀ خبریه می‌گوید. می‌گوید أنت اعجز من ان تفعل کذا. گاهی هم می‌گوید اگر راست می‌گویی بزن. این واقعاً دارد انشای تعجیز می‌کند. چرا می‌گویید انشای طلب؟ اصلاً اسم انشای طلب را نیاورید. حالا فهمیدید فرقش با دوم چه شد؟ با اول چه شد؟ همه‌اش شد فرق. اولی یک معنی درست می‌کرد، بقیه همه می‌شد خارج از معنی. حتی مجاز هم نمی‌گفت. دومی در معانی یک جامع درست می‌کرد می‌گفت انشاء الطلب؛ منتها می‌گفت انشا طلب اگر به فلان داعی باشد، معنای حقیقی است، اگر به غیر این داعی باشد مجاز است؛ اما سومی می‌گوید معنای صیغه واحد است. در بقیه هم جامع نیست به نام انشای طلب. ذق انک انت العزیز الحکیم که خداوند در قیامت به متکبرین می‌فرماید، انشای طلب ندارد. نگویید انشای طلب به داعی تعجیز. از اول بگویید تعجیز یا نگویید انشای طلب به داعی تهدید، از اول بگویید تهدید. اعملوا ما شئتم در قرآن می‌فرماید خدا. هرکار دلتان می‌خواهد بکنید. بالأخره حساب و کتابی هم هست. این‌ آقا نه این‌که انشای طلب است؛ بلکه تهدید است؛ منتها تهدید را گاهی وقت‌ها مثلاً با جملۀ خبریه می‌کنند، می‌گویند این کار عذاب قیامت دارد حواست باشد، گاهی طرف را طردش می‌کنند، طرحش می‌کنند می‌گویند هرکار دلت می‌خواهد بکنی بکن. این است. این هم نظر سوم.

آیا این نظر را کسی دارد؟ به شما بگویم شاید مشهور گذشتگان نظرشان همین بوده. شما ابن‌هشام را شخص کمی نگیرید. شخصیت سترگی است در ادب ابن‌هشام. شاید در علم المفردات که این هم جزء علم المفردات است، کسی ما به پایۀ ابن‌هشام نداریم. این‌ها حالا کسی فرض کنید دارد می‌گوید که بی‌اطلاع نیست در آن دانش. ایشان ظاهر صحبتش این است که همزه یک معنای حقیقی دارد، استفهام به طلب فهم؛ اما همزه گاهی برای تهدید می‌آید. نه طلب فهم به داعی تهدید. اصلاً برای تهدید می‌آید. گاهی برای انکار می‌آید. مثلاً خداوند متعال که می‌فرماید ألیس الله بکاف عبده در قرآن، یک موقع هست می‌گوییم ألیس الله بکاف عبده طلب فهم استفهام است به داعی انکار؛ اما یک‌دفعه می‌گوییم ألیس الله بکاف عبده، این همزه معنایش انکار است و چون بعدش هم لیس آمده، می‌شود نفی در نفی. نفی در نفی مفید چیست؟ اثبات است. در فارسی می‌گوییم نکند نیایی، یعنی حتماً بیا. ألیس الله بکاف عبده یعنی حتماً خداوند متعال کاف عبده. ألیس الله باحکم الحاکمین یعنی حتماً احکم الحاکمین است. این هم رأی سوم.

اگر از آقای آخوند بپرسید، از محشین کفایه بپرسید، از این فضلایی که درس خارج می‌دهند، این‌ها سؤال کنید، می‌گویند معلوم است دیگر. بعد نظر آقای آخوند این حر‌ف‌ها چیست؟ پنبه‌اش زده شد. آن‌چه مسلم است نظر اول نظر مطبوعی می‌نماید. خود ما سال‌های سال همان نظر اول را داشتیم، الان هم نمی‌گویم نداریم؛ منتها روی اطلاقش فردا با شما صحبت می‌کنم حرف داریم و الا اصلش نظر خوبی است. یعنی ما واقعاً بیاییم یک دیوار بگذاریم بین معنی و داعی. معنی را متعدد نکنیم. حقیقت و مجاز هم درست نکنیم. دیوار چین بگذاریم بین معنی و داعی. مثالش هم که برایتان زدم. من دیشب نماز شب خواندم. من ماه رمضان این کار را کردم. من زمان طلبگی این‌قدر درس می‌خواندم. تمام این‌ها همان مذهب اول درست است. یک معنای حقیقی است با انگیزه‌های مختلف؛ ولی نکته این است آیا همه جا این نظر جواب می‌دهد یا جواب نمی‌دهد؟ این چیزی است که چند روز است فکر من را مشغول کرده. این جدید است. آیا این پروسه، این پروژه، این فرآیند همه جا جواب می‌دهد یا یک جاهایی که... انسان مثلاً از زیبایی یک چیزهایی می‌گوید، زیبایی مثلاً یک گلی را می‌گوید، ممکن است شما وقتی از زیبایی یک گل می‌گویید یا حتی تعریف می‌کنید از یک چیزی، ممکن است انگیزه‌های زیادی داشته باشید. واقعاً می‌خواهید تعریفش کنید یا واقعاً می‌خواهید زمینش بزنید. شهید ثانی می‌فرماید که از خبیث‌ترین انواع غیبت این است که شخص اول یک خوبی از یک نفر می‌گوید؛ ولی انگیزه‌اش بیان خوبی نیست. دروغ هم نمی‌گوید. راست می‌گوید. می‌گوید ایشان چقدر درس‌ خوانده. واقعاً خیلی درس خوانده؛ اما می‌خواهد بگوید که فقط درس خوانده، خوب درس خوانده. کتاب نوشته مثلاً کذا؛ اما ضدش عمل می‌کند کذا. می‌گوید این خبیث‌ترین انواع غیبت است. انگیزه چه می‌تواند باشد. نکته‌ای که عرض کردم این است که ما الان با مشکل عمومیت نظر اول مواجه هستیم. پس من نظر اول را رد نکردم، مذهب اول را. حرفی که داریم روی کلیتش است. آیا می‌توانیم کلیتش را قبول کنیم؟ اگر بکنیم تمام است. نظر اول حاکم است بر همۀ این‌ها. بیخود نیست آقای آخوند و دیگران پذیرفتند؛ ولی اگر نتوانیم همه جا تثبیت کنیم، طبیعتاً باید یک فکری بکنیم. حالا یا برویم سراغ نظر دوم یا نظر سوم یا مثلاً یک تلفیقی درست کنیم. این‌ها بحث‌هایی است که فردا با هم داریم.


[1] چقدر جای یک مقاله خالی است. درس امروز. من نمی‌گویم پایان‌نامه و رساله و این‌ها ولی جای یک مقاله خالی است. کسی این را مقاله بکند.