1403/02/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقصد الأول/فی الأوامر/
الفصل الثانی من المقصد الاول فی ما یتعلق بصیغة الامر
معانی صیغة الأمر و دواعی استعمالاتها
قرار شد که با شما در ارتباط با صیغة الأمر مطالبی را بیان کنیم. اولین مطلب مربوط میشود به معانی صیغة الأمر. اضافۀ ما را هم نگاه کنید و دواعی استعمالاتها. این تیتر بحث است. یعنی صیغۀ امر چند معنی دارد و انگیزۀ مستعمل در صیغۀ امر چیست؟ چندتا است؟ گویا معنی غیر از داعی است. وقتی این دو را کنار هم میآوری، بنا شد عطف ما هم که عطف تفسیری نباشد، پس هم معنی را باید یاد بگیریم، هم داعی. این بحث برای کسانی که اولین بار است دارند برمیخورند، بسیار بسیار بحث مهم و ارزشمندی است؛ ولو در درسها، نوشتههای علما از آن زود عبور میکنند؛ ولی بحث بحث مهمی است. درست است بحث اصولفقهی نیست کلیت آن؛ ولی یک بحث معرفتی ادبی لغوی است که یک فاضلی باید بداند. بله چون احتمال میدهم شما اعزه قبلاً هم این بحث را از ما شنیده باشید، چون ما در مادة الأمر هم اشاره میکردیم، من با لحاظ آن بحث اینجا خیلی مختصر اشاره میکنم و البته نکاتی دارد که آن نکات جدید است. باید دقت کنید.[1]
حالا شما متمرکز بشوید روی صیغۀ امر. آن کلیت بحث است، بیاییم روی صیغۀ امر. علمای لغت، ادب، اشکال هم ندارد بگویید علمای اصول، چون گاهی اصولیها هم این کار را کردند، علمای اصول تا 24 معنی برای صیغۀ امر شمردند. من در یادداشتهایم نوشتم تا 24 معنی شمردند؛ البته ممکن است شما رصد کنید، بیشتر هم پیدا کنید؛ چون اینها حد که ندارد. مثلاً گفتند یکی از معانی امر طلب است؛ اینکه روشن است؛ طلب الفعل؛ مثل اینکه خدای متعال میفرماید اقیموا الصلاة. طلب است دیگر. یکی از معانی امر تهدید است. در قرآن کریم داریم افعلوا ما شئتم. هرکار دلتان میخواهد بکنید؛ اما بعداً حسابتان را میرسیم. نمیخواهد طلب بکند که. افعلوا ما شئتم. در فارسی هم میگوییم که هرکار دلت میخواهد بکنی بکن یا گاهی مثلاً تمسخر است. ذق إنک أنت العزیز الحکیم. در قیامت پناهبرخدا به این مهرهدرشتهای متکبر مستکبر میگویند ذق. بچش عذاب را. تو که عزیز کریم بودی، حالا بچش. شاید این خطاب به بسیاری از سران و سیاستمدارها در آخرت بشود. حتماً میشود. تا 24 مورد شمردند. من مطمئن هستم بیشتر از این مقدار است. اصلاً داعی میدانید حد ندارد. داعی یک انسان در استعمال یک صیغه. من گاهی این مثال را برایتان زدم. میگویم مثلاً یک نفر میگوید که الحمدلله من دیشب نماز شب خواندم، مثلاً سر کلاس میگوید، همین من دیشب نماز شب خواندم معنایش که معلوم است. من دیشب نماز شب خواندم. معنی معلوم است؛ اما ممکن است این جمله به انگیزههای مختلف گفته بشود. مثلاً یک انگیزهاش این باشد که میخواهد یاد شاگردان بدهد که شاگرد بگوید استادی که با این کمر و پا و فلان نماز شب بخواند، وای به حال من؛ یعنی میخواهد تربیت شاگرد بکند. داعیاش تربیت شاگرد است. بعضی وقتها انگیزهاش، مثلاً پشت سرش گفتند ایشان تا صبح میخوابد. ایشان ناراحت است چرا این حرف را به من میزنید، من نماز شب میخوانم تا رفع تهمت کند از خودش. حتی چیزهای دیگر. حالا الان بیایید همین یک جملۀ ساده که من الان گفتم، ممکن است به انگیزههای مختلفی ابراز بشود. پس حد ندارد؛ ولی تا 24 معنی و داعی شمردند.
آقای آخوند معتقد است ما نباید بین معنی و داعی خلط کنیم. ایشان میفرماید ما باید فرق معنی با داعی را داشته باشیم؛ یعنی اشتباه نکنیم. بیخود داعی را جزء معنی نیاوریم؛ البته معنی را هم جزء داعی حساب نکنیم. آنوقت نتیجۀ این میدانید چه میشود؟ ایشان میگوید از این بیست و چهارتا هرچه باشد، معنی واحد است، دواعی متعدد است. میگوییم آقای آخوند در همین صیغۀ امر معنی چیست؟ میفرماید معنی جامع همۀ اینها است. کفایه به این روشنی نیست؛ ولی قطعاً منظور ایشان این است. ایشان میگوید معنی یک چیز بیشتر نیست که در واقع جامع آنها است. به نظر شما چه معنایی باید بگوییم که در صیغۀ امر که در همه باشد، جامع باشد؟ ایشان میگوید انشاء الطلب؛ همین. انشا میکند با صیغه گوینده طلب را. انشاء الطلب. حالا فلش بزنید جلوی انشاء الطلب، انگیزهها را بنویسید. گاهی انشای طلب به انگیزۀ بعث است؛ یعنی تحریک که معمولاً این است؛ ولی گاهی انشا طلب به انگیزۀ تحدید است، به انگیزۀ مسخرهکردن است، به انگیزۀ تعجب است. مثالهایش را زدم برایتان. پس معنی واحد است. دیگر حقیقی و مجازی هم نداریم. یک معنی است؛ اما این انگیزههای مختلف. بعد میفرماید و یحتمل در همین بیست و چهارتا، یک معنای حقیقی درست کنیم، بقیه مجازی باشد. این فرقش با قبلی چه شد؟ خیلی فرق کرد. وجه اول حقیقی و مجازی درست نمیکرد. میگفت اصلاً آن داعیها معنی نیست. یک معنی است. انشاء الطلب تمام. حالا این انشاء الطلب ممکن است انگیزههای زیادی داشته باشد؛ اما الان با یحتمل میفرماید ممکن است بگوییم انشاء الطلب بداعی البعث و التحریک، همان معنای معروف امر، طلب، این را بگوییم حقیقی است، بقیهاش را بگوییم مجازی است. پس دو احتمال داد آقای آخوند و میدانید این دو احتمال بینهما فارقٌ واضح. این میخواهد اولین مطلب درس امروز حساب کنیم. ما بحثمان در صیغة الأمر است. صیغۀ امر مثل خیلی چیزهای دیگر، یک معنی دارد و چند داعی. تا بیست و چهار داعی. در تحلیل این واقع دو راه آقای آخوند ارائه میدهند. یک جامع درست کنیم، بقیه همه بشود دواعی، دیگر حقیقی و مجازی هم نگوییم، یک معنای حقیقی دارد در همه هست. انگیزهها فرق میکند. اصلاً پای مجاز هم در کار نیست. دوم در اینها یکی را برداریم معنای حقیقی حساب کنیم، بقیه را مجازی. این نکته هم داشته باشید ما این مدل کار را در جاهای دیگر هم به کار میبریم. هذا تمام الکلام در مطلب اول درس امروز.
مطلب دوم بسم الله الرحمن الرحیم. مطلب دوم که مطلب قشنگ و خوب و جالبی است، این است که آقای آخوند میگویند این حرفی که من امروز زدم در سائر صیغ انشائی هم میآید؛ یعنی دارد توسعه میدهد که یعنی معنی داریم، داعی داریم. حالا یا یک معنای حقیقی درست کنیم، بقیه مجازی یا اصلاً همه را بگوییم حقیقی، معنی اصلاً متعدد نیست. دو رفتار شد دیگر. تیتری که من زدم این است که جریان هکذا الشأن فی غیر صیغة الأمر أیضاً. صفحۀ 264. جریان همین وضعیت، هکذا الشأن یعنی همین وضعیت در غیر صیغۀ امر از سائر صیغ. اول چند مثال بزنید به سائر صیغ. صیغۀ استفهام. استفهام انشا است دیگر. تعجب، ترجی، تمنی، و لیت الشباب یعود یوماً فأخبره بما فعل المشیب.[2] سائر صیغ هم همین وضعیت را دارد. حالا میخواهید روی یک مثال متمرکز بشویم، خیلی پخش نشویم؟ استفهام اصلش طلب الفهم [است]، ولی تا دلتان بخواهد استفهام به دواعی مختلف میآید. مرحوم ابنهشام تا هفت مورد میشمرد. البته نگویید هشت مورد. آن یکیاش استفهام نیست، تسویه است؛ ولی غیر از تسویه، هفت انگیزه میشمرد. مثلاً اصلش که نمیگوید، آن که قبلاً گفته، استفهام به انگیزۀ فهمیدن. مثل سؤالی که ممتحن واقعاً از شاگرد میکند یا یک کسی از شما یک آدرسی میپرسد. فیضیه کدام طرف است؟ حرم کدام طرف است؟ طلب الفهم. اما تا دلتان بخواهد استفهام انگیزههای مختلف دارد. حالا طبق مبنای ما که نمیشود همینطور شماره بزنید. مثلاً در دادگاه وقتی قاضی از متهم سؤال میکند، بعضی وقتها میخواهد اقرار بکشد، وگرنه پرونده روشن است. سؤالی که خدای متعال در قیامت از متهم میکند یا حتی از غیر متهم، أأنت قلت للناس اتخذونی و أمی الهین من دونی؟ این سؤال روز قیامت از جناب عیسی مسیح علی نبینا و آله و علیه الصلاة و السلام میشود. أأنت قلت؟ البته اینجا تقریر نیست، نمیخواهد اقرار بگیرد خداوند. میخواهد افتضاح آنهایی که این حرفها را بستند، خدا و ابن و روحالقدس درست کردند، حالا ببینید این چه انگیزهای میتواند باشد. یک کسی اینجوری بگوید تو گفتی که جناب عیسی عرض کند خدایا من نگفتم. این یک انگیزه است. در دادگاه انگیزۀ تقریر است. خیلی از انگیزهها میدانید انکار است. ألیس الله بکاف عبده؟ این انکار ابطالی است. اگر در آن توبیخ هم باشد، انکار با توبیخ، با ابطال. گاهی تعجب است. تو این کار را کردی فلانی؟ اصلاً انتظار نداشتیم ما. تعجب. گاهی ستایش است. آفرین تو این حرف را زدی مثلاً؟ میخواهد مدحش کند، میخواهد ذمش کند. اینها همان وضعیت جاری است. همان وضعیت جاری است یعنی چه؟ یعنی بگوییم استفهام یک معنی دارد، آن هم طلب الفهم؛ منتها طلب الفهم گاهی برای واقعاً فهمیدن است، کشف واقع است، گاهی چه، گاهی چه. طلب الفهم. البته اگر احتمال دوم را هم بدهیم بگوییم استفهام برای طلب فهم که بخواهد واقعاً کشف حقیقت بشود برایش، حقیقت است، بقیه باشد مجاز. آقای آخوند اینجا خوشحال از کاری که کرده میفرماید خدا را شکر. با این نظر ما یک شبههای که گاهی پیش میآید حل شد. آن شبهه چیست؟ میدانید ما در قرآن استفهام کم نداریم. در خدای متعال استفهام را چه کار کنیم؟ بگوییم خداوند طلب فهم میکند برای کشف واقع؟ العیاذ بالله. ابداً. یا مثلاً ترجی فلولا نفر من کل فرقة طائفة لعلهم یحذرون. میگفتند لعل برای ترجی است. حالا ترجی من و شما بکنیم به این امید که مردم آدم بشوند، اما خداوند که نمیتواند بگوید به این امید یا تمنی. حالا ببینید در قرآن از الفاظ تمنی آمده یا نه که خدا تمنی کرده باشد. آقای آخوند میفرماید این کلمات همزه، هل، لعل، لیت اینها در کلام خداوند بیاید، نمیخواهد بگویید منسلخ شده از معنایش، در خود معنی قوطهور است، منتها معنی گاهی برای طلب فهم است حقیقتاً، گاهی نه همان که ابنهشام گفت، برای انکار است، برای ابطال است، برای تقریر است. حالا البته در لعل و اینها باید یک چیزی درست کنیم. مثلاً در لعلهم یرجعون میگوییم ترجی است، به انگیزۀ ابراز علاقه. مثل مثلاً پدری که به پسرش میگوید پسرم من کمکت میکنم برو حوزه، درس بخوان، ان شاء الله مجتهد بشوی. حالا فرض کنید پدر هم علم دارد چون میخواهیم جای خدا قرار بدهیم. میخواهد ابراز علاقه بکند که من این را دوست دارم. گاهی ترجی را در قرآن به ابراز محبت، ابراز علاقه برگرداندند که در خدا درست بشود. پس این هم حواستان باشد. این سؤال را در مورد امتحانات خداوند هم میکنند که خداوند برای چه امتحان میکند؟ امتحان یعنی اختبار، طلب آگاهی که طرف چندمرده به قول معروف حلاج است. اینکه خداوند میداند، وقتی میداند چرا امتحان میکند؟ جواب میدهند که حالا بعضی میگویند امتحان برای اینکه جوهر طرف رشد بکند، نظام خلقت اقتضا میکند، حرفهایی که زدند. میدانید خود قرآن هم گاهی به این شبهه دامن میزند، چون دارد ما شما را امتحان میکنیم لنبلوکم أیکم أحسن عملاً. امتحان میکنیم ببینیم کدامتان احسن العمل هستید. این مشکل میشود. طبیعتاً چون ما باید متشابهات را به محکمات برگردانیم و جزء ضروری قرآن است، ضروری دین است، ضروری اسلام است که خداوند متعال عالم به ما کان، ما یکون، ما سیکون. حالا اگر در مورد غیر خدا هم کسی برخی شبهات را بکند، در مورد خدا که شبهه نکرده کسی. باید توجیه کرد دیگر. پس مطلب دوم این شد که همین برنامهای که در صیغه گفتیم، تکرار میکنم، ما در صیغه دو چیز گفتیم. یا بگوییم معنی واحد است و همۀ اینها داعی است یا یک معنای حقیقی در اینها درست کنیم، بقیه بگوییم معانی مجازی است. این در سائر صیغ هم که مثالهایش را زدیم هست. آقای آخوند در آخر این مطلب میگوید با این توضیحاتی که من دادم، یک ثمرۀ مهمی شما کشف میکنید. ثمرۀ مهم این است که داعی معنی نیست. اگر بعضیها اینها را معنی شمردند، اشتباه کردند. و منه ظهر أن ما ذکر من المعانی الکثیرة لصیغة الاستفهام لیس کما ینبغی أیضاً. همانطور که در صیغۀ امر درست نیست، در استفهام هم درست نیست. میدانید اشاره به کدام عبارت دارد؟ اگر ما فرض کنیم آقای آخوند مغنی یادش نرفته بوده اواخر، این اشاره به مغنی دارد. مغنی ابنهشام وقتی میرسد اینجا همۀ دواعی را معنی حساب میکند. مغنی را نباید یادتان رفته باشد این قسمت. میگوید فصلٌ قد تخرج الهمزة عن الاستفهام الحقیقی. گاهی همزه از استفهام حقیقی خارج میشود. فترد لثمانیة معان. هشت معنی دارد. همه مجازی. میگوید معنی. لثمانیة معان. آقای آخوند میگوید چرا میگویی معان؟ اینها معنی نیست حتی مجازی. البته حالا خودش احتمال داد، ولی حرف اصلی آقای آخوند، حرف اولش این نبود که اینها معنی باشد.[3] این هم اگر میخواهید مطلب دوم حساب کنید. مطلب دوم این شد که هرچه در صیغه گفتیم، در غیر صیغه هم میگوییم.
همۀ حرفهای آقای آخوند را قبول کنیم یا مناقشه کنیم؟ به اصطلاح نقد و تحلیل میخواهیم بکنیم. رفتم مطلب سوم. بسم الله الرحمن الرحیم جهت اطلاع به شما بگویم راه آقای آخوند تقریباً مخالف نظر قاطبۀ علمای ادب است. خیلی حرف است. نمونهاش ابنهشام. فرق نمیکند شرح کافیهاش همین است، ابنمالکش همین است. اینها نمیآیند دیوار بگذارند بین معنی و داعی. میآیند تمام دواعی را معنی میگیرند و لذا شماره میزنند یک دو سه چهار پنچ شش هفت هشت. هی شماره میزنند. معنی زیاد میکنند. نهایتاً به آنها میگوییم معنای حقیقی یا مجازی؟ میگویند بگو مجازی؛ ولی بگو معنی. به همین خاطر ابنهشام میگوید همزه برای هشت معنی میآید. بگویم به شما، ابنهشام هشت مورد را رسیده؛ وگرنه اگر میپرسیدیم همین هشت مورد؟ میگفت همین هشت مورد را رسیدم. اگر شما یک چیز دیگر پیدا کردید، اضافه کنید. اتفاقاً همین آیۀ أأنت قلت للناس، به نظر من یک چیز دیگر است. از آن هشت مورد نیست. آقای آخوند دارد این را به هم میزند. آقای آخوند میگوید اینها معنی نیست، روی آن حرف اولش. حرف دومش نزدیک به آنها میشود؛ چون قبول میکند معنای حقیقی و معنای مجازی؛ ولی روی حرف اولش که حرف اصلیاش است، بین معنی و داعی فرق میگذارد. داعی را کلاً از ساحت معنی خارج میکند و میگوید معنی واحد است که صیغۀ امر را گفت، استفهام را فرمود.[4]
بعضی وقتها داعی با حفظ معنی است واقعاً. داعی با حفظ معنی واقعاً متعدد است. مثالی که زدم مثال خوبی است. من دیشب نماز شب خواندم. به هر انگیزهای من این را بگویم، معنی هست یعنی من به شما القا کردم شمای مخاطب فلانی بدان من دیشب نماز شب خواندم. معنای من که معلوم است. من یعنی من، دیشب یعنی دیشب، نماز شب یعنی نماز شب، خواندم هم یعنی خواندم؛ منتها انگیزه دیگر فرق میکند. به چه قصدی من این را گفتم، گفتم برایتان فرق میکند؛ ولی من پریشب به ذهنم آمد که ما این مطلب را میتوانیم همه جا حفظ کنیم؟ یعنی همه جا همینطور است؟ مثلاً آنجایی که خداوند استفهام میکند، أأنت قلت للناس اتخذونی و أمی الهین من دونی که به حضرت عیسی میگویند روز قیامت.[5] الان ما میخواهیم اینجا پیاده کنیم. طبق مبنای آقای آخوند اینجا معنی محفوظ است. معنای همزه چیست اینجا؟ طلب فهم است؟ میگویید همزه معنایش محفوظ است. صریحاً آقای آخوند دارد میگوید در خدا هم بیاید، نگویید معنایش منسلخ است. معنی محفوظ است. معنی اینجا چیست؟ آقای آخوند دارد عبارت، میفرماید که نسبت ایقاعیۀ انشائیة. من که نمیفهمم ایقاعیۀ انشائیه. در همزه شما درستش کن. ألیس الله بکاف عبده. میگویید خداوند با این همزه دارد طلب فهم میکند،؛ منتها به انگیزۀ ملامت. خاک برسرتان ألیس الله بکاف عبده؟ چه اعتقادی دارید شما؟ این یعنی چه طلب فهم؟ این یککمی با نماز شب خواندم [متفاوت است]. آنجا میشود معنی را نگه دارید. من دیشب نماز شب خواندم. میشود معنی را نگه دارید؛ اما اینجا نمیشود معنی را نگه دارید. این حرفی که عرض کردم جدید است. ما قبلاً همۀ اینها را یککاسه میکردیم؛ اما فکر میکنم فرق میکند.