1403/02/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقصد الأول/فی الأوامر/
ماده امر
1. 1- 4- فی الطلب و الارادة و معنی الامر
آقای محقق خراسانی در کفایه بحث را کشانده به طلب و اراده و معنای امر. بحث ما معنای امر بود دیگر. مادۀ امر، هیئت امر. از طلب و اراده آرام آرام کشانده به بحث جبر و اختیار و امر بین الامرین که دیگر بلد هستید. رفته جلو جلو تا سر شکسته. قلم اینجا رسید و سر بشکست و همانطور که من در برگه نوشتم، جناب آقای آخوند در قالب و قامت یک متخصص متمرکز ظاهر نشده اینجا و ایکاش ایشان وارد نشده بودند. اینها حرف من نیست. حرف شاگردان بیواسطۀ ایشان است؛ مثل آقای بروجردی که باز هم برایتان آوردیم. ولی بگذارید من حالا اینها را که فاکتور میگیرم، اما بگذارید یک گزارشی از کار آقای آخوند بدهیم و البته عبور کنیم. کسی هم دوست دارد راجع به جبر و اختیار و امر بین الامرین کار بکند، اولاً خود ما دقت کرده باشید در بحث تفسیر، جلسات چهارشنبه داشتیم. تازه آمدیم بیرون؛ منتها نه یک کار کارستان مفصل، اما به قدری که به نظرم شب اول قبر بتوانیم از پس آن بربیاییم، ما گفتیم. پس ما که بحث کردیم. اگر هم کسی دوست دارد بیشتر کار بکند، بسم الله. علما مفصل بحث کردند همینجا و میدانید در کتب کلام بحث شده. البته خیلی هم ما دعوت به خوض در این مطلب نشدیم. این هم خبر داشته باشید. گویا اهلبیت نخواستند ما خیلی وارد این بحثها بشویم؛ چون معلوم نیست که به چه برسیم، به چه نرسیم. در هر صورت حالا آن یک حرف دیگر است.
اما آنی که امروز میخواهیم با شما بحث کنیم این است که ایشان میفرماید ما طلب داریم و اراده. این لفظ طلب، لفظ اراده. هرکدام از طلب و اراده دو قسم دارد. طلب و ارادۀ حقیقی نفسانی، طلب و ارادۀ انشائی که معمولاً با لفظ یا با اشاره یا با ابرو حتی با سر تکان دادن انشا میشود. اینکه چیز سختی نبود. الطلب و ارادة هرکدام جداجدا قسمان. اینها دو قسم هستند، اما آیا تفاوت هم دارند در استعمال؟ در درس پریروز یک اشاره کردیم زود پریدیم. ایشان میگوید بله. اراده وقتی بدون قرینه بیاید، ینصرف به ارادۀ حقیقی. ارادۀ لفظی قرینه میخواهد. این سردر بعضی از امامزادهها و مدارس دیدید نوشتند حسب الارادۀ آیتالله العظمی چه، ما این مدرسه را ساختیم. چرا میگویند حسب الارادة؟ البته گاهی هم میگویند حسب الأمر. اینها میخواهند ناقلاها بگویند که ما حس کردیم ایشان ارادۀ این ساخت مدرسه را دارند. هنوز نگفته، مدرسه را ساختیم. این حسب الارادة این است. آن ناقلایی که اول این را درآورده، خواسته این را بگوید. البته بعضی وقتها میگویند حسب الامر. آقای آخوند میگویند اراده بیشتر مربوط به درون است. من وقتی کفایه میخواندم، اینجا یک حاشیه زدم گفتم آقای آخوند آفرین. در حرفهایی که اینجا زدی بعداً قابل دفاع نیست، این حرفت خیلی قابل دفاع است. از همان زمان حاشیه زدم. الان هم تأیید میکنم که اراده... الان شما نمیخواهید تعبداً قبول کنید. ببینید شما این حرف را نمیزنید؟ اراده بیشتر به باطن میخورد تا ابراز. برعکس طلب. اگر مثلاً یک نفر گفت که پدرم از من این را خواسته که عربیاش میشود طلب، بیشتر شما نمیفهمید که ابراز کرده؟ پس طلب و اراده درست است هرکدام دو اطلاق دارند، اما عند الاطلاقشان تفاوت دارند که به نظر ما این حرف حرف درستی است. ما هم قصد حاشیهزدن نداریم. فقط یک چیز هست اینجا. دوست دارم دقت کنید چون خیلی جاها به درد میخورد. اینکه آقای آخوند میفرمایند الطلب و الارادة قسمان، آیا میخواهند بگویند مشترک لفظی است یا میخواهند بگویند مشترک معنوی است؟ اینکه گفتم آقایان خیلی جاها به درد میخورد، برای همین. ما وقتی هرجا یک محققی گفت مثلاً این پدیده دو قسم دارد، سه قسم دارد، یعنی به نحو مشترک لفظی است؟ دوبار وضع شده، اراده یکبار وضع شده برای آن حالت درون، یکبار وضع شده برای انشا؟ اگر اینطور باشد میدانید که میشود مشترک لفظی. مثل لفظ عین که مثلاً میگویند یکبار وضع شده برای زانو، یکبار وضع شده برای ترازو، یکبار هم وضع شده برای چشم. آیا اینطوری است یا اینکه میگویند قسمان یعنی مشترک معنوی است؟ مثل کلمه. کلمه نمیگویند سه قسم است، اسم و فعل و حرف؟ بلد هستید که کلمه مشترک معنوی است، منتها سه قسم دارد. اگر مشترک معنوی باشد، آنوقت باید جامع برایش درست کنیم. آقای آخوند در اینباره ساکت هستند آقایان. البته بگردید ببینید یکدفعه یکجایی مثلاً از چشم من مخفی مانده مثلاً یا نه یا اصلاً کسی این نکته را دارد یا ندارد که آقای آخوند مشخص نمیکنند مشترک لفظی یا مشترک معنوی، اگر معنوی جامع چیست؛ چون بلد هستید اگر گفتیم معنوی است باید جامع یعنی یک معنای جامع بین طلب نفسی و طلب انشائی، بین ارادۀ نفسی و ارادۀ انشائی پیدا کنیم که کار آسانی هم شاید نباشد. ولی بگذارید رد بشویم. حالا وقت را برای چه بگیریم که مثلاً حالا لفظی است، معنوی است، اگر معنوی است جامع چیست، اینها را بگذارید برای کسانی که دوست دارند بیشتر روی این بحثها معطل بشوند. من فقط گزارش بدهم رد بشوم.
میتوانیم بگوییم تا الان دو مطلب از کفایه گفتیم. اینها دو قسم است. اطلاقش متفاوت است و اینکه آیا معنوی است یا لفظی است مشخص نکرده. آقای آخوند این قسمتش درست است که طلب و اراده را مطرح کردند. خوب است که یکمقداری ما از تاریخ این بحث اشاره کنیم. من یکمقداری از برخی مقالات کمک گرفتم، یکمقدار هم از کلمات آقای بروجردی که دارید. مستحضر هستید که بحث طلب و اراده ریشه میگیرد از یک دعوایی بین معتزله و اشاعره. ارزش دارد در عرض چند دقیقه آقایان این دعوای اشاعره و معتزله را با شما درمیان بگذاریم. میدانید که ابتدا مدرسۀ حسن بصری، یک مدرسۀ پررونقی بود در بصره، در عراق. شاگردی دارد حسن بصری به نام واصل بن عطا. واصل بن عطا از شاگردان مبرز حسن بصری است. حسن بصری اشعری است. جالب این است که با اینکه تفکر مال حسن بصری است، تفکر اشاعره، ولی به یکی از شاگردانش نسبت میدهند. ابوالحسن اشعری اگر درست بگویم. بله که از شاگردان حسن بصری است ولی به اسم اشاعره معروف شده به خاطر ابوالحسن اشعری. وقتی که واصل بن عطا اختلاف پیدا کرد با استادش، حلقۀ جدیدی تشکیل داد و چون کناره گرفت از حسن بصری و کلاس جدیدی تشکیل داد، معروف شد به معتزله. اعتزل از استادش و از کلاس استادش و خودش حلقه تشکیل داد. اولین مسئلهای که بین اینها رخ داد، بحث کلام خداوند بود. آیا کلام خداوند قدیم است یا کلام خداوند مثل قرآن حادث است؟ نمیدانم در این زمینه مطالعه داشتید یا نه؟ آقا یک دعوایی رخ داد و جهان اسلام آن زمان را تقسیم کرد به قائلان به قدم کلام خداوند از جمله قرآن، قائلان به حدوث. آقایان چند صدسال مسئلۀ اول جهان اسلام همین بوده. من دیشب خواستم در یادداشتهایم پیدا کنم نکردم. چند صدسال. بزنید محنة القرآن میآید یکوقت از این بالأخره نرمافزارها میخواهید استفاده کنید و مایۀ تأسف است علما به جای اینکه دانشمندان به مسائل اساسی بپردازند، مردم مشغول باشند، این بود. یک مأمون عباسی میآمد مثلاً، قائل به حدوث قرآن بود. تمام قائلان به قدم را حبس میکرد، زندان میکرد، میکشت و چقدر خونها ریخته شد. یککس متوکل عباسی میآمد قائل به قدم بود، تمام بساط قائلان به حدوث را جمع میکرد، زندان میکرد، میکشت، زیر شکنجه میکشتند که چرا قائل به فلان هستی. الان من و شما شاید هم متأسف بشویم، هم بخندیم که اینها چه احمقانی بودند. حالا حدوث است، قدیم است، بنا است مثلاً چه بشود؟ بنا است شب اول بپرسند؟ آیا نکیر و منکر از این سؤال میکنند یا از توحید و نبوت معاد سؤال میکنند؟ الان متأسفانه... البته همین الان هم همینطور است. بعضی دعواهایی که من و شما میکنیم، آیندهها معذرت میخواهم ببخشید، میگویند اینها چه احقمانی بودند. یعنی خیلی وقتها آیندهها قضاوت میکنند که اینها همینطور که الان ما راجع به دعوای همین محنة القرآن یا دعوای مشروطه یا خیلی از دعواها، همین قضاوت را میکنیم. این جمله را از ما شاید شنیده باشید که کاری نکنیم که آیندگان ما را احمقان زمان خودمان ببینند و فرض کنند که سر چه دعوا میکردند. مثلاً خیلی فرعی فرعی. بگذرم.
اشاعره قائل به قدم قرآن بودند. معتزله قائل به حدوث بودند. معتزله میگفتند کلام خدا از افعال خدا است. افعال خدا که نمیتواند قدیم باشد. الان خلق من و شما که از افعال خدا است، قدیم است؟ میدانید آنها میگفتند که آنچه که به فعل خدا برگردد حادث است و آنچه به ذات خدا برگردد قدیم است و چون کلام به فعل خدا برمیگردد حادث است. اشاعره چه میگفتند؟ اشاعره میگفتند اینقدر که ما سواد داریم، این را که ما میفهمیم؛ منتها کلام خدا که میگوییم قدیم است نه این صوت که گاهی از درخت، گاهی از کوه، گاهی از نمیدانم فلان ممکن است آب بزند بیرون. ما منظورمان کلام نفسی است. معتزله میگفتند کلام نفسی چیست. ما غیر از اراده و کراهت، در اوامر اراده، در نواهی کراهت و غیر از علم چیزی به نام کلام نفسی نداریم؛ اما آنها اصرار داشتند بر کلام نفسی. میدانید چه میخواهم بگویم؟ میخواهم بگویم دعوای بین اشاعره و معتزله در تفسیر کلام و حتی اراده دعوای لفظی نبوده، دعوای لغوی نبوده آنطور که آقای آخوند در کفایهشان میخواهند القا بکنند. این هم آقایان یک گزارشی از آنچه که لازم بود داده بشود. من این گزارش را دادم، شما شب کفایه را ببینید. اگر مطابق این گزارش بود به گمان ما درست است. اگر مطابق این گزارش نبود، معلوم است جناب آقای آخوند دقیق پیشینهشناسی نکردند.
برای فردا آقایان میرویم سراغ مدلول صیغ. صیغ انشائی و جملۀ خبریه. خوشبختانه برگه را دارید. قسمت پایانی برگه با دقت مطالعه کنید، کفایه را هم ببینید. اما نه در حدی که برگه. اشکالاتی اگر فرمایش آقای آخوند دارد با هم صحبت میکنیم.