درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

1402/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: المقصد الأول/فی الأوامر/

 

ماده امر

فی دلالة مادة الأمر علی الوجوب و عدمها

این مؤید سوم، قصۀ خانم بریره که کنیز بود آزاد شد، دیروز اشاره کردم که نمی‌دانم چرا بعضی‌ها مثل آقای آخوند ضمیر مذکر آوردند؟ گویا تصورشان این بوده که ایشان آقا است؛ البته با تاء تأنیث گاهی اسم رجال می‌آید. مثل طلحه که اسم مرد است. شاید هنده هم داشته باشیم اسم مرد. این‌جور در ذهنم است. بعد ایشان که اشتباه کرده، دیگر پشت سرش مثل آقای عراقی حداقل در تقریراتشان این اشتباه هست. چون حالا صدا ضبط می‌شود شما هم یادداشت کنید، نه قطعاً همان‌طور که دیروز گفتیم ایشان خانم بوده و قصه‌اش هم در کتاب کافی شریف جلد پنج صفحه 486 و 487. بنابراین یک‌وقت کتاب‌ها را دیدید، شک نیفتید. این یک اشتباهی شده، بعد دیگر این اشتباه سرایت کرده.

آقایان روی بحث مستقر بشویم، مسلط بشویم، ادامه بدهیم. می‌دانید بحث ما راجع به مادۀ امر است. قرار شد که مادۀ امر به نظر آقای آخوند دلالت بر وجوب کند. آن هم به حسب وضع لغت. تکرار می‌کنم به حسب وضع لغت. لغت عرب؛ چون ادعای تبادر و این‌ها که می‌کند، این ازش درمی‌آید؛ البته مخالفانی هم هستند می‌گویند دلالت بر وجوب می‌کند؛ اما نه بالوضع. مثل آقای عراقی، آقای نائینی، مدرسۀ آقای نائینی، این‌ها. در مقابل باز عده‌ای هستند که سفت قائل هستند که مادۀ امر دلالت بر وجوب نمی‌کند. اگر پیامبر، اگر پدر، اگر فرض کنید پدر واجب الاطاعه باشد، اگر به بچه‌اش بگوید امرتک بکذا، از آن وجوب درنمی‌آید یا وقتی قرآن می‌فرماید إن الله یأمر بالعدل و الإحسان، این‌ها می‌گویند یأمر بالعدل غیر از اعدلوا هست. اعدلوا هو اقرب للتقوی ممکن است دلالت بر وجوب بکند؛ اما یأمر بالعدل نمی‌کند. یأمر بالعدل و الإحسان دلالت بر وجوب نمی‌کند.

در ادله و مؤیدات دیدید که در ادله انسباق و صحت احتجاج بود، در مؤیدات یکی آیه حذر بود، اسم بگذارید، آیه حذر فلیحذر الذین یخالفون عن امره، آیۀ حذر و روایت مسواک، این‌جوری بگوییم اسم بگذاریم و روایت بریره. اگر اجازه بدهید من امروز روی این سه مؤید بایستم. ببینید اگر کسی هدف ما را درک نکند، ممکن است حتی سؤال کند برای چه می‌خواهید معطل بشوید؟ این همه بحث لازم در اصول داریم که شاید بحث امروز اولویت دوم باشد؛ ولی فضلا این را از ما قبول کنید که اگر من یک‌جایی معطل می‌شوم نکته‌ای دارد. من به خاطر نکاتی که الان می‌رسیم، چند نکتۀ روشی و نکتۀ نمی‌توانم بگویم روشی، قاعده. یک نکاتی به بهانۀ درس امروز مطرح می‌شود که مطمئن باشید هیچ‌کجا نه خواندید، نه به‌طور نهادینه می‌خوانید؛ یعنی می‌خواهید بدانید چه می‌گویم؟ ما بحث‌های کارتن‌خواب زیاد داریم. بحث‌هایی که به قول دولتی‌ها ردیف بودجه ندارد. این بحث‌ها خیلی حساس است. بحث‌های مهمی که ردیف بودجه ندارد و علما واردش می‌شوند؛ ولی به یک مناسبتی. بعد هم رهایش می‌کنند. الان من از شما بپرسم، سؤال، اگر امر دائر باشد بین تخصیص و تخصص، کدام مقدم است؟ إذا دار الأمر بین التخصیص و التخصص. می‌خواهید برایتان مثال بزنم؟ مثال می‌زنم. ما در زیارات داریم لعن الله بنی‌امیة قاطبة. فرض هم بکنید سند دارد حالا یک هم‌چنین جمله‌ای. لعن الله بنی‌امیة قاطبة. بعد یک نفر روایت وارد شد که لعنش جائز نیست. از طرف امام، از طرف حجت رسید که سعید بن فلان ، لعنش جائز نیست. شک می‌کنیم آقای سعید از بنی‌امیه است. نژادش هم نمی‌دانیم. آیا سعید از بنی‌امیه است، منتها خارج شده از عام تخصیصاً؟ چه اشکالی دارد. یک عد‌ۀ معدودی از بنی‌امیه خارج شده باشند. حکم لعن را نداشته باشند. آن دوازده نفری که اگر اشتباه نکنم حکومت حضرت امیر را از بنی‌امیه تأیید کردند. یا نه تخصص است؟ تخصص است یعنی اصلاً از بنی‌امیه نیست. یک‌چیز شایعه‌ای هست، شایعه‌اش درست نیست. خروج سعید از لعن الله بنی‌امیة قاطبة، به تخصیص است؟ تخصیص معنایش این است جزء موضوع عام هست؛ ولی از حکم عام خارج است. این معنای تخصیص است یا به تخصص است که خروج موضوعی ندارد. حالا سؤال: آیا می‌توانیم از عموم لعن الله بنی‌امیة قاطبة استفاده کنیم و بگوییم آقای سعید از بنی‌امیه نیست به حکم اصالة العموم و تخصصاً خارج است؟ یا نه اصالة العموم برای این چیزها نیامده. ما از اصل عموم استفاده کنیم بگوییم که فلانی داخل در عام نیست موضوعاً؟ نه خیر. از عام این درنمی‌آید. اصلاً سؤال: کارکرد اصالة العموم کجا است؟ شما فضلا بفرمایید. کارکرد اصالة العموم کجا است؟ آیا این‌جا را می‌گیرد یا نه؟ معمولاً آقایان فضلا یک مثال کلیشه‌ای دارند. می‌گویند اگر مولا فرمود اکرم العلماء، از آن‌طرف می‌دانیم زید اکرامش لازم نیست، آیا زید اکرامش لازم نیست، چون عالم نیست و لازم نیست یا عالم است ولی تخصیصاً خارج است؟ اصطلاحاً می‌گویند دوران بین تخصیص و تخصص. باور کنید به‌قدری در فقه این مسئله پیش می‌آید در بحث‌ها، ما خودمان درس خارج گاهی به این نکته رسیدیم؛ چه وقتی که تحصیل می‌کردم من خدمت بعضی اساتید بزرگ، چه بعداً که خودمان درگیر شدیم؛ ولی الان سؤال کنم از شما. شما حافظه‌تان باید بهتر از من باشد مثلاً. کجا خواندید این را؟ به یک مناسبتی آقایان در بحث تعادل و ترجیح آن‌جا بعضی‌هایشان اشاره می‌کنند. در دوران امر بین تخصیص و تخصص؛ ولی ردیف ندارد. مشکل این نیست یک‌جا اشاره کردند. مشکل این است که ردیف بودجه ندارد که آدم قشنگ در بحث‌های اصول برایش وطن پیدا کند؛ مثل بحث استصحاب، مثل بحث برائت. چقدر این‌ها راحت پیدا می‌شود. این است که توجه کنید ما گاهی وقت‌ها اگر یک‌بحثی را یک‌دفعه می‌آوریم، شاید اصلش را بشود فاکتور گرفت؛ اما این‌جور نکات که مفید است و جایی هم بحث نمی‌شود، ما را مجبور می‌کند که بحث کنیم. مثل امروز. می‌دانم بعضی از دوستان دیر آمدند. شاید متوجه نباشند ما داریم چه‌کار می‌کنیم، ولی حالا چاره‌ای نیست دیگر. ببینید

به این بهانه من شما را ببرم روی همین سه مؤید. مخصوصاً آیۀ حذر. در مؤیدها سه‌تا بود. آیۀ حذر، حدیث مسواک، حدیث بریره. خیلی با آن دو حدیث کار نداریم؛ مخصوصاً که سندهایش هم ممکن است معتبر نباشد؛ مخصوصاً روایت بریره. البته یک‌لحظه شک کردم چون در کافی آمده. ما روایات کافی را راحت می‌دانید ازش عبور نمی‌کنیم. حالا من این حرف را پس می‌گیرم؛ چون این‌دو سندش معلوم نیست. به هرحال برای ما مهم آیه است. گرچه آن‌ها هم مطرح می‌شود.

حالا سؤال این است. فلیحذر الذین یخالفون عن امره أن تصیبهم فتنةٌ أو یصیبهم عذابٌ الیم. این‌ آیه قرار شد که چه باشد؟ از کفایه بگویید. نظر خودتان را ما نمی‌خواهیم. بنا شد مؤید باشد. چون قرآن می‌فرماید فلیحذر. فرض کنید هیئت امر دلالت بر وجوب می‌کند، ان شاء الله بعد از رمضان می‌رسیم. فلیحذر. باید بترسند. باید علی حذر باشند آن‌هایی که امر خدا را مخالفت می‌کنند که فتنه‌ای به‌ آن‌ها برسد یا عذاب الیم برسد. حالا ممکن است فتنه را عذاب دنیا حساب کنیم، عذاب الیم را آخرت حساب کنیم مثلاً که این مساهمه هم صورت بگیرد. آیه چون دارد دو چیز می‌گوید: فتنه، عذاب الیم. قرار شد که این‌ آیه دلالت بکند بر این‌که مادۀ امر دلالت بر وجوب می‌کند. دیروز هم برایتان گفتم ولو عن امره یخالفون عن امره، ولو امر ظهور در ماده ندارد، ممکن است صیغه باشد، صیغه هم امر است، ولی ماده را هم می‌گیرد. چه خداوند فرموده باشد أمرتکم، یأمرکم، چه فرموده باشد اعدلوا. هردو را می‌گیرد؛ لذا شیخ طوسی، ببرم شما را هزار سال پیش، مرحوم طبرسی و و و مفسران شیعه، مفسران غیر شیعه گفتند این آیه دلالت می‌کند که امر خدا، امر رسول خدا دلالت بر وجوب می‌کند؛ ولی آقای آخوند فرمود یؤید. این‌جا سه نظر هست. بعضی‌ها می‌گویند چرا می‌گویید یؤید؟ بگویید یدل. من یک عبارتی از شیخ طوسی آوردم. به فصول هم آدرس داده‌ام در برگه. بگویید دلالت. یک نظر می‌گوید مؤید (آقای آخوند). یک نظر هم می‌گوید نه مؤید، نه دلیل؛ البته تصریح نمی‌کند نه مؤید نه دلیل. می‌گوید دلیل نه؛ ولی بیانی که دارد جوری بیان می‌کند که آیه به درد مؤید هم نمی‌خورد. پس امروز بگوییم در خدمت قرآن هستیم. راجع به دلالت این آیه بر مدعی، مدعی هم معلوم باشد، دلالت مادۀ امر بر وجوب. حالا به صیغه، به هرچیزی، به عقل، به عقلا، به هرچه. دلالت مادۀ امر بر وجوب راجع به دلالت این آیه سه نظر است. می‌خواهیم این سه نظر را امروز بیان کنیم. ان شاء الله برسیم.

ضمنا در آیه دارد یخالفون عن امره. درست است؟ معمولاً می‌دانید یخالف با عن نمی‌آید. مثلاً می‌گویند خالف امره یا می‌گوییم خالف فلاناً. فلانی را مخالفت کرد. در قرآن هم هست یخالفون الله و رسوله. این‌جا دارد یخالفون عن امره. این‌ عن، من می‌خواهم یک نکته‌ای استفاده بکنم؛ البته نکته مال شیخ طوسی نیست؛ ولی یک توقفی شیخ دارد، من را رساند به این نکته. وقتی یخالف، یخالفون بدون عن باید بیاید، با عن می‌آید، باید به فکر بیفتید چرا. اصطلاحاً این‌جور جاها می‌گویند تضمین. باید در معنای یخالفون، یک معنایی اشراب شده باشد که می‌طلبد که بعدش عن بیاید. آن این است که بعضی وقت‌ها یک‌کسی مخالفت می‌کند، مثلاً از دستور پیغمبر؛ اما قصد اعراض ندارد. حالا یا تنبل است یا شیطان مسلط می‌شود؛ وگرنه درجۀ چاکریش به پیغمبر و خدا هیچ کم نشده. داریم از این آدم‌ها. مخالفت می‌کنند؛ اما اعراض نمی‌کنند؛ اما بعضی‌ها اعراض می‌کنند. یعنی پشت می‌کنند. بدشان می‌آید. مادۀ خالف اگر در آن اعراض، پشت‌کردن، فاصله گرفتن، تنفر اگر در آن ریخته بشود، با عن می‌آید. برای این‌که برسانند در یخالفون معنای اعراض خوابیده، با عن می‌آورند. این‌ها قدرت زبان عرب است؛ البته فارسی ما هم دارد. تضمین را فارسی ما هم دارد؛ اما نه مثل عرب. این یخالفون عن امره می‌دانید چیست؟ این این است: یخالفون امره و یعرضون عن امره؛ اما یخالفون امره با اعراض، اعراضش را با عن می‌آورند. می‌شود باب تضمین. اگر این‌طور باشد می‌دانید بعدش هم چقدر جالب؛ چون بعدش دارد أن تصیبهم فتنة أو یصیبهم عذاب الیم. این‌که با صرف مخالفت حالا فتنه بیاید، عذاب الیم بیاید. مثلاً یک مخالفت خاصی باید باشد؛ مخالفتی که با اعراض باشد.[1]

قرار شد که در مسئلۀ دلالت آیه چند نظر باشد برای مطلوب؟ سه نظر. بعضی‌ها گفتند دلیل است. برگه را نگاه نکنید؛ گرچه هم نگاه کنید چیزی اضافه ندارد. مگر فلیحذر دلالت بر وجوب نمی‌کند؟ می‌گوییم چرا. پس قرآن می‌فرماید باید بترسند، حذر کنند، احتیاط کنند آن‌هایی که امر خدا را مخالفت می‌کنند یا امر رسول خدا را. حالا این آیه را ببینید ضمیر به خدا برمی‌گردد یا رسول خدا. فرقی هم نمی‌کند. باید بترسند. اگر امر در اعم از وجوب و غیر وجوب به کار برود، ما نسبت به غیر وجوبش چرا باید بترسیم؟ غیر وجوب یعنی مستحب. برای چه بترسیم؟ آیه هم که مطلق است. دقت کنید آیه ندارد کدام حصه. یعنی آیه گویا با زبان بلند دارد می‌فرماید که امر خدا و امر پیغمبر یک قسم است، آن هم واجب است باید پرهیز بشود از مخالفتش؛ لذا بعضی‌ها گفتند آیه دلیل است. این خیلی توضیح ندارد؛ سؤال ما از آقای آخوند است که ایشان مؤید قرار می‌دهد. مؤید می‌دانید که، از نظر روشی یاد بگیریم، مؤید در واقع دو ادعا است. قبول دارید؟ مؤید یعنی مؤید است و دلیل نیست. معنای مؤید این است. آنی که می‌گوید دلیل است، یک ادعا دارد؛ اما آنی که می‌گوید مؤید است، بلد باشید همیشه هم باید دو چیز داشته باشید. خودتان هم اگر یک‌جایی گفتید مؤید است، باید بتوانید بگویید چرا مؤید است و چرا دلیل نیست. چرا دلیل نیست آقای آخوند؟ چرا مؤید است؟ آقای حکیم می‌دانید حاشیه دارند بر کفایه به نام حقائق الاصول. یعنی اگر حقیقت اصول را می‌خواهید، در کتاب ما ببینید. حقائق الاصول. آقای حکیم در حقائق می‌گویند می‌دانید چرا آخوند فرموده یؤید، نفرموده یدل؟ چون تمسک به استعمال است. بارها هم شنیدیم که استعمال اعم از حقیقت و مجاز است. آقای آخوند از کجای این آیه درمی‌آورند که امر دلالت بر وجوب می‌کند؟ امر پیغمبر، امر خدا. از همین‌که استعمال شده امر در این آیه در امر واجب. این‌ هم که شک ندارید که مراد از این امر، امر واجب است؛ چون فلیحذر دارد. چون فلیحذر دارد بعدش هم دارد تصیبهم فتنة أو یصیبهم عذاب الیم، معلوم است امر واجب است. حالا امر استعمال بشود در امر واجب، استعمال اعم از حقیقت و مجاز است. مگر نخواندید؟ آقای حکیم می‌فرمایند آقای آخوند اگر فرموده مؤید است، چون دارد به استعمال تمسک می‌کند و مبنای آقای آخوند این است که استعمال اعم از حقیقت و مجاز است. نمی‌دانم یادتان هست یکی‌دوسال پیش ما روی این جمله مناقشه داشتیم که استعمال اعم از حقیقت و مجاز است. این را شما این‌جا دارید می‌شنوید از آقای حکیم، در درس‌های دیگر هم هرجا بروید می‌گویند. خود ما هم هرجا رفتیم شنیدیم؛ ولی یک مناقشاتی دارد. مناقشات را بگذارید کنار. آقای حکیم می‌گوید علت مؤیدی که آقای آخوند فرموده این است. این هم پس یؤید.

اگر این باشد، صرف استعمال، استعمال هم که اعم از حقیقت و مجاز است، این دیگر به درد مؤید هم نمی‌خورد. یا باید آقای آخوند از مبنایش دست بردارد، اگر از مبنایش دست بردارد بگوید یدل، یا اگر آقای حکیم می‌گویید چون از باب استعمال است آقای آخوند فرموده یؤید، مگر مؤید نباید مؤید باشد؟ یک‌دفعه من یک مطلبی می‌گویم بعد شما می‌گویید مؤیدش چیست، من یک مؤید می‌آورم. می‌گویید این مؤید که هیچ ربطی ندارد. می‌گویم من هم گفتم مؤید دیگر. شما چه می‌گویید به من؟ می‌خندید. می‌گویید اگر یک مطلبی گفتی بعد گفتی مؤید، لااقل باید مؤید ارتباط داشته باشد مثلاً. مثل این‌که مثلاً من بگویم فلان مطلب در جنگ احد واقع شده. شما می‌گویید دلیلت چیست؟ می‌گویم دلیل ندارم؛ ولی یک مؤید دارم در فلان تاریخ آمده؛ ولی چون ضعیف است نمی‌گوییم دلیل. می‌شود دلیل ضعیف مؤید باشد. اگر چهارپنج‌تا بشود از این ضعفا که می‌شود دلیل اصلاً، روی تجمیع ظنون. این را می‌توانیم بگوییم مؤید؛ اما یک‌چیزی که هیچ ربطی ندارد، اگر این آیه استعمال امر در وجوب است و استعمال اعم از حقیقت و مجاز است، از این آیه دلالت امر، این‌که بگوییم مادۀ امر ذاتاً دال بر وجوب است، درنمی‌آید دیگر و لذا آقای حکیم می‌خواستند توجیه کنند؛ ولی اصلاً ریشه‌اش را زدند. به نظر ما این دفاع، دفاع معقولی نیست.

حالا بگردید اگر دلتان می‌خواهد، من توصیه هم نمی‌کنم، چرا آقای آخوند فرموده یؤید؟ البته من اگر باشم می‌دانید چه می‌گویم؟ اصولاً استفاده‌هایی از آیات آقایان می‌کنند که اصلاً آیات در مقام بیان این‌ جهات نیست. از شما سؤال می‌کنم. مگر به ما یاد ندادند اگر خواستید از یک دلیلی استفاده کنید، در مقام بیان آن جهت باشد؟ مگر نگفتند به ما در مقام بیان آن جهت باشد؟ خیلی وقت‌ها آقایان تمسک می‌کنند؛ ولی در مقام بیان آن جهت نیست. الان از این آیه آدم می‌تواند دربیاورد پس مادۀ امر دال بر وجوب است؟ از این آیه درمی‌آید که امر در وجوب به کار می‌رود، بله قبول داریم. از این آیه درمی‌آید که اوامر خدا بعضاً واجب است. همان که شیخ طوسی فرمود. اوامر رسول خدا بعضاً واجب است؛ اما از این دربیاوریم که مادۀ امر دال بر وجوب است. از کجای این آیه درمی‌آید؟ یادتان باشد در درس فقه چند جلسۀ قبل ذیل آیۀ فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون، گفته بودند که این آیه اطلاق دارد: اعلم و غیر اعلم. یا این آیه زنده را می‌گیرد، مرده را نمی‌گیرد. گفتیم آیه در مقام بیان این‌ جهات [نیست]. آیه دارد یک اصل عقلائی را بیان می‌کند که مردم (البته بیشتر هم خطاب به عوام اهل‌کتاب است.) بروید از علمایتان سؤال کنید از پیغمبر، از قرآن. مجبورشان کنید راست بگویند. قایم نکنند. البته از این آیه یک اصل عقلایی، عقلی درمی‌آید که جاهل به عالم رجوع کند؛ اما دیگر مدام جزئیات را ما از آیات درنیاوریم. بعضی‌ها فکر می‌کنند هرچه از آیه بیشتر بشکند بیرون، درست‌تر است. بیرون‌کشیدن حداکثری. نه. به نظر ما این آیه دلیل نیست؛ البته من یک‌جور گفتم که به درد مؤید هم نمی‌خورد. به هرصورت فرض کنید من نمی‌دانم چرا آقای آخوند فرموده یؤید. خیلی هم مهم نیست چون بار علمی ندارد.

و اما نظر سوم. قرار شد سه نظر باشد. آیه دلیل است بر مدعی. دو. آیه مؤِید است برای مدعی. آیه نه دلیل است، نه مؤید. که این حرف را زده؟ محقق عراقی. آقای عراقی فرموده شما اگر بخواهید از این آیه فلیحذر الذین یخالفون عن امره، اگر بخواهید دربیاورید که امر فقط در امر واجب به کار می‌رود و در امر مستحب به کار نمی‌رود، چون ادعا این است دیگر، حالا چه به عنوان دلیل، چه به عنوان مؤید که بگوییم این آیه دلالت می‌کند که امر الله و امر الرسول چه به ماده باشد، چه به هیئت باشد که البته الان ما هیئت را کار نداریم، در واجب است و مستحب داخل در این آیه نیست. می‌گوییم چرا مستحب داخل در این آیه نیست؟ می‌گویید چون مستحب که نمی‌گوید فلیحذر. مستحب که فلیحذر ندارد یا در حدیث مسواک که رسول خدا فرمودند اگر مشقت نبود دستور می‌دادم، نمی‌خواهند بگویند دستور مستحبی می‌دادم، چون دستور مستحبی که مشقت ندارد. آدم می‌خواهد انجام می‌دهد، نمی‌خواهد انجام نمی‌دهد. پس معلوم است امر واجب است. پس آن مشقت، آن حذر در آیه دلالت می‌کند که امر مستحب داخل نیست. اگر ما یک قانونی داشتیم که اگر یک فردی خارج بود مثل مستحب که از امر واجب خارج است، اگر قانون داشتیم که خروج تخصصی است، نتیجه می‌گرفتیم که آیه شامل امر مستحب نمی‌شود؛ چون مستحب واقعاً امر نیست. خروج تخصصی؛ ولی خب ممکن است مستحب امر باشد؛ ولی از آیه خروج حکمی داشته باشد. بگویید عموم آیه دلالت می‌کند بر خروج موضوعی، تخصص. می‌گوییم از عهدۀ عام این‌ چیزها برنمی‌آید. آخرین جمله‌ام را دقت کنید. می‌دانید کارکرد عام کجا است؟ شما بگویید چون این را خواندید. کارکرد عام این است که یک عامی بیاید، یک فردی هم قطعاً داخل در موضوع عام باشد. نمی‌دانیم داخل در حکم عام هم هست یا نه، اصالة العموم تمسک می‌کنیم. مثلاً آمده که مال انسان‌ها محترم است. لا یجوز لأحد أن یتصرف فی مال غیره. حالا شک می‌کنیم کافر را می‌گیرد یا نمی‌گیرد؟ آن هم تصرف در مالش حرام است یا نه؟ تمسک به عام می‌کنیم می‌گوییم آن هم داخل است؛ اما اگر یک فردی خارج باشد، مثالش را اول درس زدم، نمی‌دانیم خروج موضوعی است یا خروج حکمی است از عام، جزء کارکردهای عام نیست که ما نتیجه بگیریم داخل است یا نه. این‌جا هم نمی‌توانیم بگوییم پس مستحب تخصصاً از امر خارج است.

در این عبارت آقای عراقی دو مطلب است. یکی اصل تقدم تخصص بر تخصیص نداریم؛ دو کارکرد عام کجا است. من قبول دارم که مطلب سنگین بود. آن هم آخر درس قرار گرفت، آن هم با سرعت، ولی خب نگران نیستیم. ایشان می‌گوید این آیه، حدیث مسواک، حدیث بریره، این‌ها هیچ‌کدام دلالت بر مطلب نمی‌کند؛ البته ایشان می‌گوید دلیل نیست؛ ولی تکرار می‌کنم با این وضعیت، دیگر مؤید هم نیست.


[1] این خیلی نکته است این باب تضمین. باز من بگویم هی امروز پراکنده‌گویی می‌شود؛ ولی ارزش دارد. این باب تضمین را یک‌موقعی رویش مطالعه کنید. می‌دانید این باب تضمین از همان کارتن‌خواب‌های ادبیات است. من و شما هم با نحو کوفه بزرگ شدیم. نحو کوفه خیلی تضمین ندارد. این‌ها بیشتر مال نحو بصره است. مال سیبویه و این‌ها است. شرح التصریح علی التوضیح کتاب ممزوجی از چند بزرگ ادب، در اوائل جلد دو، دو جلد است. شرح التصریح که من دارم دو جلد است. اوائل جلد دو اشتباه نکنم، خیلی وقت است مراجعه نکردم، یک بابی را برای تضمین باز می‌کند. من ندیدم جایی مفصل‌تر از آن‌جا ولو ممکن است بعضی‌ها چرا این کار را کرده باشند. اگر یک رجلی از شما پیدا بشود، البته اطلاعات ادبی قوی‌ای می‌خواهد و این باب تضمین را در یک پایان‌نامه‌ای، رساله‌ای، پژوهشی کار بکند، خدمت بزرگی به دانش اسلامی کرده. الان خود قرآن دیدید که از همین آیه ما داریم این استفاده را می‌کنیم.