1402/12/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقصد الأول/فی الأوامر/
ماده امر
1. 1- 3- فی دلالة مادة الأمر علی الوجوب و عدمها
بحثی که مطرح شد دلالت مادۀ امر بر وجوب بود. یعنی گفته شد که آیا دلالت میکند یا نمیکند. به دلیل اینکه ما از مشتقات أمر یا دقیقتر بگویم همزه، میم، راء، از مشتقات این ماده در قرآن و غیر قرآن متعدد داریم، طبیعتاً این بحث در فقه به کار میآید که آیا از این صیغه میشود وجوب را فهمید یا نه. وقتی خداوند میفرماید إن الله یأمر بالعدل و الإحسان، میتوانیم بگوییم که العدل واجب؟ الإحسان واجب لإن الله تعالی أمر به فی هذه الأیة؟ میتوانیم بگوییم؟ یا مادۀ امر دلالت بر وجوب نمیکند. میدانید معمولاً مرحلۀ اول تتبع ما است و نکاتی در ارتباط با تتبع و جستجو، مرحلۀ دوم تحقیق است. دیروز اشاره کردیم سریع رد بشویم که در مسئله اختلاف است. برخی میگویند دلالت بر وجوب میکند و برخی میگویند دلالت بر وجوب نمیکند و هرکدام هم دلیل خودشان را دارند. آنهایی که هم که دلالت بر وجوب میکند، برخی معتقد هستند که دلالتش بالوضع است. یعنی مادۀ أمر در عرف عرب، در لغت عرب دلالت بر وجوب میکد. وضع شده برای وجوب بهطوریکه استعمالش در غیر وجوب مجاز است. برخی میگویند بالوضع نیست. اینها از عقل استفاده میشود. یعنی عقل میگوید وقتی مادۀ امر میآید و بیانی بر استحباب نیست، شما باید اطاعت کنید؛ چون از مقام بالا آمده. میگوییم أمر وضع شده برای این معنی؟ میگوید نه. این چون در برگه نیست دقت کنید که توضیحات، من شب اضافه کنید به برگه یا به ذهنتان، هرکاری که میکنید. یعنی اینها میگویند اگر عقل نمیگفت مادۀ أمر دلالتی ندارد؛ ولی چهکنیم عقل میگوید. بالعقل. نگران نباشید اگر ابهام دارید در ادامه ابهام برطرف میشود. بعضیها میگویند نه. نه لغت نه عقل بلکه عقلا چنین داوری میکنند. یعنی عقلا میگویند فلانی یا فلان اگر از ناحیۀ مولا امری صادر شد، عقلا، بنای عقلا، شما باید اطاعت کنی تا دلیلی بر استحباب بیاید. ادراک عقلا. این هم یک بیان. برخیها مثل محقق عراقی، دقت کنید، میفرمایند نه لغت، نه عقل، نه عقلا، بلکه امر دلالت بر طلب میکند و طلب وقتی مطلق باشد، آن شاهفردش مراد است. شاهفردش کدام هست از طلب؟ وجوب دیگر. حمل بر افضل افراد بگویید. در فارسی میگوییم شاهفرد. آن فرد عالی. فرد دانی و غیر عالی دلیل میخواهد. میشود بالاطلاق.
پس دست من را نگاه کنید. قائلان به دلالت مادۀ امر بر وجوب برخی میگویند بالوضع، برخی میگویند بالعقل، برخی میگویند عند العقلا، برخی میگویند بالاطلاق که توضیح دادیم. این آخری را مخصوصاً؛ اما همۀ این چهار گروه میگویند که دلالت دارد بر وجوب. مقابل این گروه آقایان کسانی هستند که میگویند مادۀ أمر، یأمر، أمرت دلالت بر وجوب ندارد. مشترک بین وجوب و استحباب است. آقای آخوندِ ما، آقای خراسانی، ایشان اول قائل به وجوب است، قائل هم هست که به وضع است؛ البته صریحاً نمیگوید من میگویم به وضع و لغت، ولی دلیلی که میآورد، معلوم میشود که ایشان قائل به همان قول اول است. دلالت بر وجوب به وضع و لغت. پس اینطور میشود مادۀ أمر با مشتقاتش برای دلالت بر وجوب وضع شده. اگر غیر وجوب استعمال بشود، مجاز است.
میدانید اینجور موارد آنچه که مهم است دلیل است و الا ادعا مشکلی را حل نمیکند. من آقایان کفایه را مدیریت کردم بحثهایش را و الا ایشان که اینجوری صراحتاً نمیگوید؛ ولی ان شاء الله خواستید کفایه را تدریس کنید، حواستان باشد. ایشان برای مدعایش دو دلیل میآورد و سه مؤید. حتماً بلد هستید دلیل که دلیل است. مؤید هم به چیزی میگویند که خالی از مناقشه نیست، ولی به درد تأیید و ما یک تعبیر داریم میگوییم گاهی پیازداغش میکند، به درد پیازداغ میخورد. نعناداغ میخورد؛ اما نمیشود گفت دلیل است. پس دو دلیل و سه مؤید. دیشب برگه را هم داشتید. ان شاء الله که مطالعه کردید.
دو دلیلی که میآورد یکی انسباق به ذهن است. همانی که میگویند تبادر. مراد از انسباق در اینجا تبادر است. یکی از آقایان دیروز سؤال میکرد آیا انسباق همان تبادر است یا نه؟ در اینجا بله مراد تبادر است. یعنی ایشان مدعی است هرجا مادۀ امر بیاید، تبادر وجوب میکند به حسب وضع کلمه. تبادر، انسباق. دو. صحت احتجاج. یعنی اگر مولا امر کند و بنده مخالفت کند، میتواند علیهاش احتجاج کند یا برعکسش اگر عبد انجام داد و مولا گفت چرا انجام دادی؟ میگوید شما به من امر کردی. شما به من دستور دادی. پس ببینید یک انسباق، تبادر. دو صحت احتجاج، حالا بگویید از طرف مولا بر عبد. حالا ما مثال خداییش را نزنیم. فرض کنید مثال عرفیش را بزنیم. اگر یک پادشانی، یک سلطانی، یک امیری به زیردستش بگوید من امرت میکنم به این کار. چه میفهمد این طرف؟ وجوب میفهمد. بعد اگر انجام ندهد، آن امیر، آن حاکم، آن والی میتواند احتجاج کند. این خیلی بحث ندارد. همین حدش همین است.
و اما سه مؤید. اینها یکمقئداری باید بیشتر دقت کنید. اولین مؤیدی که آقای خراسانی قرار دادند، آیۀ قرآن است. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ ﴿فَليَحذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَن أَمرِه﴾. ایشان میگوید این مؤید است. یکبار دیگر آیه را با هم مرور کنیم. ﴿فَليَحذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَن أَمرِه﴾. آنهایی که مخالفت میکنند امر خداوند را، بترسند. باید بترسند. آقایان وجوب حذر در مورد مستحب است یا واجب است یا هردو است؟ مسلم در مورد واجب است. ﴿فَليَحذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَن أَمرِه﴾ ندارد عن امره الواجب. ببینید اینها را دیگر خودتان اضافه کنید. مطلق عن امره. پس معلوم است امر دلالت بر وجوب میکند. امر هم ممکن است به صیغه باشد، ممکن است به ماده باشد. یکدفعه شب حاشیه نزنید امر منظور صیغه امر است. میگوییم چرا. هم صیغه میتواند باشد. افعل. هم ماده میتواند باشد. امرتک. هردویش میتواند باشد. این آیه. آن حدیث را شنیدید لولا أن أشق أمتی لأمرتهم بالسواک. پیغمبر میخواهند بفرمایند که اگر مشقت نبود، من واجب میکردم. نمیخواهند بگویند که اگر مشقت نبود، من مستحب میکردم. مستحب را کسی میتواند انجام ندهد. این دیگر قاعده لاحرج و اینها در مستحب نمیآید. کسی میخواست انجام میدهد، نخواست انجام نمیدهد. پس معلوم است در منطق پیامبر عظیم الشأن، معلوم است که اگر دستور باشد، دیگر نمیشود مخالفت کنی. لأمرتهم. حالا این أمرت پیغمبر در قالب صیغه باشد یا در قالب أمرت باشد مثلاً. چه فرق میکند؟ این را اگر نگویید بعد یک رندی در امتحان شورا میگوید این منظور صیغه است. شما باید جواب بدهید که از کجای حدیث درمیآید لأمرتهم در قالب صیغه؟ این باشد که لأمرتهم در قالب مادۀ امر؛ چون در قالب ماده هم باشد، أمرت هست دیگر. یک روایت دیگر هم داریم در ارتباط با پیامبر. یک خانمی بوده به نام بَریره. یکوقت بُریره نخوانید. این شوهری دارد عبد. خودش کنیز است. آزاد میشود. شوهرش عبد است. می دانید اگر خانمی آزاد شد، شوهرش عبد بود، میتواند به زندگی ادامه بدهد، میتواند زندگی را قطع کند. بگوید من شوهر غلام نمیخواهم. این خانم آزاد شد، میخواست از شوهرش جدا بشود. شوهر خیلی به او علاقهمند بود. نمیخواست از دست بدهد. آمد خدمت پیامبر که شما وساطت کنید، شفاعت کنید. اگر بشود بریره خانم از ما جدا نشود. پیامبر هم درخواست آن شوهر را به این خانم منتقل کردند. خانم گفت که أ تأمرنی؟ یا رسول الله دستور میدهید؟ أ تأمرنی؟ آیا امرم میکنید؟ یعنی ذهن این خانم به عنوان یک زن عرب، این است که اگر امر باشد، دال بر وجوب است. حضرت گفتند نه من در زندگی شخصی شما دخالت نمیکنم. فقط واسطه هستم. لا بل أنا شافعٌ واسطٌ. من واسطه هستم. گفت پس معذرت میخواهم. من دیگر با این آقا نمیتوانم زندگی کنم. حالا اینش را دیگر من نمیدانم گفته یا نگفته. قاعدتاً جواب همین میآید. شاید هم باشد. من اخیراً نگاه نکردم. این استدلال یکوقت نگویید این قول پیغمبر که نیست. ما قول پیغمبر که نمیخواهیم. ما قول یک عربی میخواهیم؛ البته عرب ساذج، عرب خالص، عرب قح. نه عربی که در قم بزرگ شده باشد مثلاً. این هم دارد استعمال میکند دیگر. این سه مؤید. بعضی آقایان دیر آمدند، البته همهاش هم قصد قربت برای آن دوستان نداریم. میخواهیم خلاصهگیری کنیم. اگر دقت کنید بنا شد در مسئله اقوالی باشد. اقوال را گفتیم. نظر آقای آخوند اشاره شد. ادله و مؤیدات آقای آخوند هم اشاره شد.
حالا شما فکر میکنید آنهایی که قائل هستند به عدم وجوب، استدلال ندارند؟ آنها هم استدلال دارند. آنها هم سه دلیل، حالا بگویید سه دلیل، سه شاهد، آنها خودشان که دلیل قرار دادند؛ البته دوتایش بیشتر نیست. بعد فردا ان شاء الله اضافه میکنیم. ببینید بیرون را نگاه کنید. اولین دلیلی که آوردند، برگه را نگاه نکنید ولی خودتان بگویید چه میتواند باشد. میدانید چرا این را میگویم؟ چون این بحثها شده یک بحثهای کلیشهای. یعنی هرجا این دعواها رخ میدهد که آیا حقیقت در فلان است، مجاز است یا مشترک است، این بحثها میآید. آنهایی که میگویند مشترک بین واجب و ندب است، گوش میکنید؟ حالا این مشترک هم دو رقم است. مشترک لفظی باشد که جامع نداشته باشد یا مشترک معنوی باشد. میگوییم مثلاً برای جامع بین وجوب و استحباب وضع شده، مثلاً نفس طلب و طلب هم دلالت بر وجوب نکند. اینهایی که گفتند، گفتند شما امر را راحت تقسیم میکنید به واجب و مستحب. مأموربه را تقسیم میکنید به واجب و مستحب. یعنی اگر کسی بگوید الأمر در شریعت مطهر قسمان، مستحب و واجب، میگویید غلط است؟ تقسیم به واجب و مستحب. أمرتُ تقسیم میشود به أمرت مستعمل در واجب و أمرت مستعمل در غیر واجب. ببخشید. تقسیم به واجب و غیر واجب. البته درکفایه اینجا چیزی ندارد ولی قبلاً در موارد مشابه گفتند وقتی تقسیم میشود، اگر بگوییم برای مثلاً خصوص واجب است، این تقسیم بیمعنا میشود؛ مگر بگویید تقسیم بین حقیقت و مجاز است. اینها مؤونه میخواهد. پس تقسیم امر به واجب و غیر واجب شاهد بر اعم است. از این میگذریم خود استعمال غیر از تقسیم. ببینید یک دفعه تقسیم را نگاه میکنیم، یک دفعه نفس استعمال. مثلاً ما نمیگوییم نماز شب مأموربه است؟ یککسی یک نمازی درمیآورد، میگوییم این کار را نکن. این بدعت است؛ اما وقتی میرسیم به نماز شب، میگوییم مأموربه است. میرسیم به نوافل یومیه، میگوییم مأموربه است. با اینکه نماز شب و نوافل یومیه واجب نیست. استعمال در اعم از حقیقت و مجاز. حالا شما بگو استعمال از باب حقیقت و مجاز است. میگویند حقیقت و مجاز نسبت به مشترک معنوی یا حالا مشترک لفظیاش را بعضیها میگویند، نسبت به مشترک خلاف اصل است. وقتی استعمال میشود، چه اصراری دارید بگویید حقیقت در وجوب است؟ بگویید حقیقت در هردو است. گاهی این و گاهی آن. این هم دلیل دوم. دلیل سوم که در برگه نیست. دیگر از خارج دقت کنید. گفتند که فعل مستحب طاعةٌ. اینجور نیست؟ کسی که نماز شب میخواند، مطیع است یا غیر مطیع است؟ فعل مندوب، انجام کار مستحب طاعةٌ و کل طاعةٍ مأمورٌبه. پس فعل مندوب مأمورٌبه. وقتی مأموربه شد، معلوم است پس امر در غیر واجب هم میآید. این هم سه دلیل برای قائلان به اعم.
میخواهید آقایان این تکه برگه را چون خیلی تلگرافی است. من بعضی وقتها قلمم هوس میکند که خیلی توضیح ندهم. آنجا هم که هوس میکند دیگر چیزی کمتر از متون سخت نیست. برگه را نگاه کنید. اگر صفحۀ 256 خوشتان بیاید نگاه کنید، آن بند آخر و قرّب مدعاه بدلیلین و ثلاثة تأییدات. آقای آخوند دو دلیل میآورد، سه تأیید. بهتان گفتم کفایه اینجوری جدا نیست، ولی جدا کنید. اما دو دلیل یکی تبادر است یکی صحت احتجاج است. اما تأییدات یکی آیه حذر است، یکی روایت نبوی معروف است، یکی هم قول پیامبر است لبریره که کفایه دارد بعد قوله. نسخۀ کفایه؛ ولی بریره خانم بوده. قصهاش را هم برایتان گفتم؛ لذا در کروشه بردم قولها. بعد از قول آن خانم که گفت أ تأمرنی؟ پیامبر گفتند لا بل أنا شافع. من یک چیزی از خارج گفتم. گفتم اینجا استدلال به قول خانم است. میتوانیم بگوییم استدلال به قول خود پیغمبر است. چون پیامبر از قول بریره چه فهمیدند؟ وجوب فهمدیند. وقتی بریره گفت که آیا فرمان میدهید؟ که اگر فرمان میدهید من روی چشم بگذارم، حضرت گفتند نه من فرمان نمیدهم. یعنی حضرت ذهنیتشان مثل آن خانم [است] فرق نمیکند. پس میتوانیم بگوییم قول پیامبر. این هم خوب شد که از خارج گفتیم استدلال به قول خانم است. الان میگوییم هم به قول خانم است، هم قول پیامبر. این هم درست شد. این را دقت کنید. من میخواستم این دو خط را تحویلتان بدهم. و الإستناد إلی صحة استعمال المادة فی الأعم من الوجوب و غیره کتقسیمها الیهما من اسناد القول بالعدم. معلوم شد؟ استدلال بعضیها. این استدلال مال چه کسانی است؟ آنهایی که میگویند صیغۀ امر برای وجوب وضع یعنی برای خصوص وجوب وضع نشده. اعم از وجوب و غیر وجوب. پس اینطور میشود. استناد به صحت استعمال ماده در اعم از وجوب و غیر وجوب، همچنین استدلال به تقسیم این ماده به اعم از وجوب و غیر وجوب، دو دلیل است از جمله اسناد قول به عدم وجوب. کسائر ما یشبه بالمورد.میدانید که معمولاً هرجا یک نظر میآید مثلاً برای وجوب، طرف مقابل میگوید برای اعم، به چه کسی 27:41 تمسک میکند اعمی؟ یکی تقسیم، یکی هم صحت استعمال. و أجاب عنه الخراسانی بما أجاب به فی أمثال المقام. خراسانی هم میدانید جواب میدهد. حالا من یک دلیل سوم هم اضافه کردم. درست است؟ ای کاش این را در این برگه آورده بودیم. نگاه کنید دلیل سوم از کفایه برایتان میخوانم؛ چون در برگه نیست. این است و الاستدلال. دلیل سوم غیر از استعمال و غیر از تقسیم به هردو. و الاستدلال بأن فعل المندوب طاعةٌ و کل طاعةٍ فهو المأموربه. چقدر استدلال محکمی است؛ چون محکمترین استدلال میدانید که شکل اول است. شکل اول قیاس اقترانی. فعل المندوب طاعةٌ و کل طاعةٍ مأموربه فالمندوب مأموربه. هنوز استدلال تمام نشده. این را باید در قیاس دوم به کار ببرید. و وقتی که هر مندوبی مأموربه باشد پس مأموربه هم در مندوب میآید، هم در غیر مندوب. البته یکچیزی به شما بگویم. این استدلالها میدانید که اینها واقعاً دلیلهای مستقلی نیستند. خودتان هم اذیت نکنید فضلا. شاگردهایتان هم اگر ان شاء الله دارید یاد داشته باشید در آینده، خیال شاگردها را هم راحت کنید. مثلاً دقت کنید انسباقی که آقای آخوند فرمود. انسباق، الان خواندیم، با صحت احتجاج واقعاً اینها دو چیز است؟ بینهما دیوار چین؟ یا صحت احتجاج پشتوانهاش همان تبادر است؟ آقایان میخواهند شماره ببرند بالا و الا میتوانستند بگویند دلیل ما تبادر است، شاهدش هم صحت احتجاج است؛ ولی دیگر بحث است. اشکال ندارد حالا یککسی اینها را جدا کند برای آموزش طلبه، دانشجو. خوب است. یا مثلاً این آقایان آخریها. اینها که آمدند گفتند تقسیم میشود مادۀ امر به واجب و مستحب. دوباره گفتند استعمال میشود در واجب و مستحب. مگر تقسیم غیر از استعمال است؟ مگر اگر استعمال نبود، ما میتوانستیم تقسیم کنیم؟ میخواهم بگویم این دو دلیلی که در برگه هست، این دو دلیل ولو شماره میزنند، ولی در واقع دو دلیل مستقل نیست. میدانید مثل کجا؟ یکزمانی به من و شما میگفتند علامت حقیقت چهار چیز است. تبادر، اطراد، عدم صحت سلب، صحت حمل. اینها چهار چیز است یا آن تبادر که بیاید، صحت حمل هم میشود، عدم صحت سلب هم میآید؟حالا اطراد بگویید جدا است؛ چون اطراد گاهی... تازه همانم میگویند اطراد منشأ تبادر است. یعنی اینطور میشود اطراد میشود منشأ تبادر، تبادر میشود منشأ آن دوتای دیگر. میخواهم بگویم اینها خودتان را اذیت نکنید. یکدفعه اصرار کنید اینها فرق دارند، دلیل مستقل هستند. نه شاگرد قانع میشود نه خودمان؛ ولی حالا نمیتوانیم بگوییم همهاش یکی است.
آقایان از این آخر شروع کنیم چون داریم کفایه را صاف میکنیم. آقای کفایه ادلۀ خودش را که قبول دارد. مؤیداتش را هم قبول دارد. آنها را که جواب نمیدهد؛ اما از این طرف ادلۀ قائلین به اعم را جواب میدهد. معمولاً چه جواب میدهند آقایان؟ وقتی میگوییم تقسیم میشود به اعم از مستحب و واجب و استعمال میشود در اعم، میگویند استعمال اعم از حقیقت و مجاز است. ما قبول داریم در زبان عرب، یکدفعه مادۀ امر در مستحب بیاید، در غیر واجب بیاید؛ اما میگویید حقیقت است؟ نخیر. استعمال اعم از حقیقت و مجاز است. البته قدیمیها بلد هستید که میگفتند درست است استعمال اعم از حقیقت و مجاز است، ولی اگر ما بتوانیم مجاز نگیریم و مثلاً حمل بر مشترک معنوی بکنیم، بهتر از این است که بگوییم حقیقت و مجاز است؛ اما این اعتبارات میدانید امروزه خیلی جا ندارد. شما اگر قوانین را خوانده باشید، قوانین الاصول، قوانین بر اساس اصول قدیم است. یکسری به آن میگویند فی احوال الالفاظ، احوال استعمال، یکسری اصول دارند. مثلاً حمل بر اشتراک معنوی مقدم بر حمل بر حقیقت و مجاز. حتی بعضی میگویند حمل بر حقیقت و مجاز مقدم بر اشتراک لفظی است نه اشتراک معنوی. آقای آخوند از اول کفایه، الان بخواهم به شما آدرس بدهم از این کفایههای قدیم، صفحه 29. آقای آخوند آب پاکی دست من و شما کرده. میگوید این تمسکات در گذشته میشده، ولی امروزه اعتبار ندارد. میخواهید عبارت را بخوانم خواستید جستجو کنید بیاورید. أنه للفظ احوالٌ خمسة. ما سال گذشته بحث کردیم. و هی التجوز و الاشتراک و التخصیص و النقد و الاضمار. بعد ایشان میگوید که فالأصوليون و إن ذكروا لترجيح بعضها على بعض وجوهاً إلا أنها استحسانية لا اعتبار بها. اینها یکسری امور استحسانی است اعتبار ندارد. پس ببینید قائل به اعم، تمسک به استعمال میکند. مخالف جواب میدهد که استعمال اعم از حقیقت و مجاز است. این هم که فرمود این دلیل سوم، دلیل آخر که فعل المندوب طاعةٌ و کل طاعةٍ فهو فعل المأموربه. این کبری را از کجا آوردید؟ هر طاعتی انجام مأموربه است؟ الان برایتان مثال زدم. یککسی میایستد نماز شب. این دارد اطاعت میکند، ولی اگر بپرسند چهکار میکنی؟ بگوید دارد مأموربه انجام میدهم. یک دفعه منظورش از مأموربه یعنی غیر بدعت، درست، اما میگوییم مگر نمازشب مأموربه است؟ ممکن است یک شوخی هم با او بکنیم. بگوییم مگر تو پیغمبر هستی که نمازشب بر تو واجب باشد؟ یککسی نافلۀ روزانه دارد میخواند. ایشان مطیعٌ. میگویید دارد چهکار میکند؟ میگوییم دارد اطاعت خدا را میکند؛ ولی میتوانیم بگوییم دارد مأموربه را انجام میدهد؟ الان خود ما که بالاخره یکمقدار فارسی بلد هستیم، یکمقدار با عربی انس داریم، یککسی دارد نماز نافله میخواند، بگوییم دارد مأموربه انجام میدهد. من و شما میگوییم این چه حرفزدنی است؟ ایشان دارد مستحب انجام میدهد. مستحب که مأموربه نیست. بله طاعت است، ثواب است. همۀ اینها درست. مشروع است. نمازشب مشروعٌ اما لیس بمأموربها. مأموربه نیست؛ لذا آقای آخوند این را هم جواب میدهد. آن تقسیم هم که دنبالۀ استعمال است. بله ممکن است به انگیزۀ مجاز و حقیقت تقسیم کنند، اما تقسیم نشان از حقیقت نیست.
خلاصه آقا از نظر کفایه بحث ما تمام است که دلالت بر وجوب میکند. دو دلیل. سه تأیید و دلالت بر اعم نمیکند؛ ولی ما کفایه که نمیخوانیم. اینجا ناچار هستیم یکقدری بایستیم. بالاخره ببینیم دلیل دیگری هست، نیست. آقای آخوند دو ادعا دارد. بپرسم از شما. اینجا دو ادعای اثباتی دارد. ادعای سلبی که میگوید اعم نیست، آن هیچ. دو ادعا دارد. یک برای وجوب است. دو به وضع لغت هم هست. به وضع عرف عرب است. نه به عقل و عقلا و اطلاق. این هم حالا ممکن است اینجا معطلش بشویم، ممکن است در صیغۀ امر معطل بشویم. اما یکچیزی را من دوست دارم چون ما را میبرد در خدمت قرآن و حدیث. به نظرم اگر امشب فکر کنید خوب است و خداراشکر برگه را هم ندارید. از این جهت که برگه را نگاه نمیکنید. به نظر شما این آیه و دو حدیث چرا مؤید است؟ آقای آخوند میفرماید که و یؤیده. ما هم که گفتیم تأییدات سهگانه. چرا دلیل نباشد؟ به نظر شما آیه فلیحذر مشکل دارد بگوییم دلیل است؟ چرا نگوییم دلیل؟ میگویید مگر کسی هم گفته؟ میگوییم مگر کسی باید بگوید؟ بله صاحب فصول فرموده. بهتر از این؟ چرا آقای آخوند این را دلیل نمیآورد؟ تأیید میآورد؟ ما فضلا آن زمانی که نامفهوم 41:08 میگفتیم. رسائل و مکاسب و کفایه، من یکی از چیزهایی که میایستادم همین بود که چرا طرف یؤید گفت؟ نگفت یدل؟ یکچیزی هم شیخ انصاری آورده بود یستأنس به. استیناس. میگفتم دیگر استیناس چه صیغهای است؟ استیناس. نه میگوید یستدل، یدل، نه میگوید یؤید. میگوید یستأنس به. آنوقتها حالی بود و جوانی بود و اینها و خیلی نکات هم استفاده... الان همین را شما فکر نکنید من دوست دارم معطل یک بحث جزئی بشویم. نه. نکتهها دارد این بحث که فردا ان شاء الله معلوم میشود.
پس مطالعه بکنید. حواشی را هم ببینید؛ چون در کفایه که چیزی نیست. یکوقت از حواشی چیزی دربیاورید. تا ان شاء الله فردا با هم گفتگو کنیم.