1402/12/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقصد الأول/فی الأوامر/
ماده امر
معانی لفظ امر
در ارتباط با درس اصول، چند سؤال شده، مختصر جواب بدهیم. بحث را ادامه میدهیم. نوشتند که شما گفتید فلسفۀ ادبیات. میشود کتابهای مناسبی معرفی کنید؟ ببینید در ارتباط با فلسفۀ لغت، چون ادبیات شامل لغت هم میشود، معمولاً در اوایل کتابهای لغت، آن مقدمهای که میزنند بر کتاب، راجع به فلسفۀ لغت مطالب خوبی دارد. اخیراً هم در حوزۀ قم دو کتاب دست من رسیده، یکی به نام میراث خلیل مرجع شناسی دانش لغت عربی و یکی هم آموزش مفردات. اولی از آقای کمالآبادی، دومی از آقای نهاوندی. البته من وقت نکردم بهطور کامل این دو کتاب را اخیراً ببینم. قبلاً یک نگاههایی داشتم؛ گرچه این دو کتاب جدید است. علی ایّحال میراث خلیل و آموزش مفردات، باید راجع به فلسفۀ لغت مطالبی داشته باشد. خود ما هم در بعضی از جلسات یادم هست سهچهار جلسه راجع به فلسفۀ لغت مطالبی را من داشتم. یک مقالهای هم قبلاً چاپ شده، بایستههای مفهوم شناسی الفاظ نصوص دینی که مقالۀ اولش چاپ شده، مقالۀ دومش هم در آستانۀ چاپ است، مقالۀ سومش هم در نوبت است. اگر چاپ بشود، میتوانند دوستان استفاده کنند. این راجع به بیشتر لغت و واژههای نصوص دینی [است]؛ اما راجع به سایر دانشها، واقعش من به شما بگویم چیزی سراغ ندارم. اگر دیگر خودتان دنبال کنید؛ البته من خیلی هم دنبال نبودم. پیجو نبودم. مثلاً فلسفۀ علم نحو. حالا بعضیهایش هم خیلی نمیشود فلسفه داشته باشد؛ ولی خب حالا مثل علم ادبیات به معنای صرف و نحو، معانی، بیان، بدیع، اینها البته کتاب خاصی، مقالۀ خاصی ما سراغ نداریم. شاید خودتان جستجو کنید پیدا کنید. شنیدم کتاب ابنجَنی که گاهی اساتید میگویند ابنجِنّی، کتاب ابنجنی در فلسفۀ ادبیات، کتاب خوبی است؛ ولی من ندارم. یادم هم نمیآید در کتابخانهام همچنین کتابی باشد.
سؤال کردند اگر فرضاً برای امر، یک جامع پیدا کنیم و ببینیم در استعمالات زیادی همین جامع صادق است، آیا میشود حکم به وحدت معنای امر کرد؟ چون ظاهراً یک قیاس ادبی مطرد است. یعنی کاری به علمای لغت نداشته باشیم که چند معنی کردند. جواب فاضل گرامی مثبت است. بله. اگر مثلاً یککسی جستجو کند، وقتی بگذارد که البته من توصیه میکنم نگذارد. حالا ماجراجویی جوانی است دیگر. اگر یک وقتی بگذارد و اتفاقاً مثلاً در حد هفتاد، هشتاد درصد ببیند در این معنای جامع به کار میرود، اشکال ندارد. بگوید. اگر هم از درس سهشنبه، حتماً درس را گوش کردید دیگر، اگر از درس سهشنبه که ما گفتیم لغت اینجور میگوید، نخواستیم بگوییم لغت تنها مرجع برای اینکار [است]. بنابراین پاسخ پرسش دوستمان که اگر فرضاً یک جامع پیدا کنیم، میتوانیم مثلاً حکم به معنای امر بکنیم؟ بله که میتوانید.
و اما آخرین سؤال. یکی از افاضل در درس سؤال کردند که این صورتهایی که ما درست کردیم، حتماً یادتان است. اینقدر این تعطیلیها به هم میخورد، آدم اطمینانش از بین میرود. آن هم به نسلی مثل شما جوانها. سؤال کردند که این صورتهایی که شما درست کردید برای وقتی چند معنی میشمرند، این بحث بحث قشنگی بود. حواستان باشد. چندمین بار است من دارم میگویم. لغت چند معنی میشمرد؛ اما اینها بعضیاش حقیقت و مجاز است، بعضیاش مشترک لفظی است، بعضیاش مشترک معنوی است، بعضیاش تعدد داعی است، حالا یکی از آقایان فرمودند آن هم این است که آیا آنجایی که تعدد داعی باشد، یک قسم جدیدی است یا مثلاً میتواند مصداق مشترک معنوی باشد؟ اگر عبارت من موهم این بوده که اینها مثلاً در تعدد داعی ما نمیتوانیم بگوییم مشترک معنوی، نه. این، گفتم وقتی چند معنی میشمرند، در دستهبندی که آدم میخواهد بکند، باید اینها باشد و الا ممکن است تعدد داعی از مصادیق مشترک معنوی باشد. خب چرا ما میآوریم؟ ما میخواهیم بگوییم حواستان باشد داعی را و تعدد داعی را به جای تعدد معنی حساب نکنید. داعی، انگیزه ربطی به معنی ندارد؛ اما اینکه حالا وقتی ربطی به معنی نداشت، آیا برمیگردد به مشترک معنوی؟ خب برگردد. بله. اجمالاً این نکته را توجه داشته باشید. باز هم عرض میکنم وقتی یک محقق با ذکر چند معنی برای یک لغت مواجه میشود، باید حواسش باشد اینها معنی است و به یک معنی برنمیگردد یا اینها داعی است و آن معنای اصلی یک چیز دیگر است که مثالش را زدیم. منظور ما این بود.
ما میدانید که بحثمان راجع به مادۀ امر است. تا آخرین جلسه که روز سهشنبه داشتیم، مطالبی راجع به مادۀ امر گفتیم. باز من به شما بگویم حضوری یک لطف دیگری دارد. این بحثی که ما با آقای نائینی داشتیم آقایان، این بحث هم بحث حساسی است. میگویند درس خارج درس یاد دادن روشها است. بارها گفتیم. میدانید یک محقق باید بلد باشد که چه روشی را در چه بحثی به کار ببرد. ما برای مادۀ امر، نباید بحث عقلی را وسط بیاوریم، ریاضی برخورد کنیم، صغری کبری نتیجه. در بحثهای لغت باید بلد باشیم علما. تتبع در استعمالات، اقوال لغت، البته اقوال لغوی هم موضوعیت ندارد؛ ولی طریقیت خوبی دارد و بعد مدیریت. اشکالی که ما به جناب آقای نائینی داشتیم این بود که شما دارید با مسئله یکمقدار عقلی رفتار میکنید؛ لذا میگویید با سختی جامع تصور میشود. تصور جامع با سختی در لغت ما نداریم. باید راحت ببینیم عرف عرب وقتی استعمال میکند، مادۀ امر را چجوری میفهمد؟ دو معنی؟ سه معنی؟ یک معنی؟ اگر دو و سه معنی هست، آنها چیست؟ تعیین بکنیم. روش بحث را فضلا همیشه بلد باشیم و هر بحثی، حتی جالب است بدانید هر علمی ابزار خودش را دارد، در علم هم هر مسئلهای. درست است؟ مثلاً فقه ابزار خودش را دارد. دو دفعه در فقه اگر مثلاً میخواهیم کار لغوی بکنیم که مثلاً به درد فقه بخورد باید بدانیم با ابزار لغت باید کار کنیم. اگر اصولی است، چه بسا با ابزار عقل و عقلا. اگر نقلی است، با ابزار روایت و آیه. خب اینها اگر رعایت میشد ، جلوی خیلی از خبط و خلطها گرفته میشد. ان شاء الله از این کلاس دیگر ما روش را ببریم بیرون.
اما بحث جدید: یکی از آقایان تذکر دادند، من دیدم تذکر خوبی است. گفتم لااقل یک پروندهای باز کنیم. ببینید آقایان علمای ما در مقصد اول در علم اصول یک بابی باز میکنند برای مادۀ امر، اَمَرَ، یأمُر، آمِر، اَمرتُ. یک بحثی هم باز میکنند برای هیئت امر؛ ولی ای کاش ای کاش یک بحثهایی هم باز میکردند برای آنهایی که ممکن است مفاد مادۀ امر داشته باشد ولی از مادۀ امر نیست یا هیئت امر ولو هیئت امر نیست. مثلاً طلب، کتب. کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم. کُتِب. به نظر شما جای بحث ندارد که اگر ما مادۀ امر را بحث میکنیم، اَمَرَ، یأمُر، إن الله یأمرکم أن تؤدوا الأمانات. حالا اگر کُتِب بود، کَتَب بود یا جعل. ما روایات زیادی داریم جستجو کنید میآید برایتان که خداوند جعل این را یا شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاً تا آخر کریمه. وضع در بعضی از تعابیر آمده وضع یا لم یوضع. وضع، لم یوضع. آقا اینها هم حالا من برایتان این مثالها را زدم؛ ولی مثال زیاد داریم. دیروز نمیدانم به چه مناسبتی بود، پریروز یک بحثی داشتیم با بعضی از آقایان راجع به مادۀ أُحب. اگر امام بفرمایند اُحبُّ، در بعضی روایات هست یا لا اُحبّ، اُحبُّ، لا اُحبُّ، آیا مادۀ حب دلالت مثلاً بر وجوب میکند؟ بعضیها گفتند بله دلالت بر وجوب میکند. ببینید چه میخواهم بگویم. در کنار مادۀ امر مناسب بود که اینها هم بحث بشود. یککسی هم بگوید مادۀ امر خیلی زیادتر است. معلوم نیست. اصلاً مگر زیادی و کمی برای ما معیار است؟ میخواهم بگویم این بحث آقایان اگر دیگر شما، از ما که دارد میگذرد، اگر یککسی یک اصولی بخواهد بنویسد از صفر، اینها را هم اضافه کند. منتها اینها چون مستقلاً بحث نمیشود، اگر یکجایی به کار رفته باشد، همانجا بحث میشود. مثلاً همین اُحبُّ و لا اُحبُّ درست است در کتاب اصول بحث نمیشود، ولی وقتی مسئلهاش میآید همانجا علما بحث میکنند. ما هم که دیدید بارها این آرزو را مطرح کردیم ای کاش یک نفر یا یک جمعی پیدا بشوند، این واژهها را جمع کنند و رویش کار بکنند. من خودم شاید بیش از سه دهه است خیلی جمع کردم. منتها خب فرصت نمیشود اینها را یککسی جمع و جور بکند. رفقایی هم آمدند خدا حفظشان کنند، یک چندساعتی وقت ما را گرفتند رفتند. نمیدانم هم طلسم است چیست که ذکری وردی خوانده شده، میروند که دیگر پیدایشان نمیشود؛ ولی خب کار سترگی است. کار بزرگی است. این مرحوم آقای لنگرودی میدانید در حقوق ترمینولوژی حقوق، مبسوط در ترمینولوژی. یک ترمینولوژی دارد، واژهشناسی. یک مبسوط در ترمینولوژی دارد. پنج جلد است. من خودم که به هر حال میدانید در این زمینهها بیش از سه دهه، از کتابهایی است که همیشه مراجعه میکنم. یعنی میخواهم بگویم اگر کسی زحمت بکشد هدر نمیرود؛ ولی خب آن بسیار به نظر ما کار ارزشمندی است؛ ولی ابتدای کار است. یعنی ما یک چیز وسیعتری فکر میکنیم باید انجام بشود. علی ایّحال این هم راجع به درخواستی که بعضی آقایان کرده بودند.
پس این نتیجه را بگیریم برویم بحث بعدی. آیا در کنار مادۀ امر واژههای دیگری هم داریم؟ بله. مناسب هم بود آنها بحث بشود. حالا عرض کردم این هم که فقها بحث نکردند، چون گاهی وقتها در جاهای خودش که رسیدند بحث کردند دیگر و چقدر لازم است. دیگر نگذارید تکرار کنم.
1- 1- 2- مناسبة صدق الأمر مع ظاهرة العلو و الاستعلاء
یک یک دو، عطف بر چیست؟ عطف بر یک یک یک است. معلوم است. یک یک یکمان چه بود؟ مقصد اول. فصل اول اگر اشتباه نکنم، جهت اول. آقای آخوند داشت دیگر. ما هم داریم از آقای آخوند متابعت میکنیم؛ اما یک یک دو میشود مقصد اول، فصل اول، اگر اشتباه نکنم تعبیر فصل بود دیگر، جهت دوم. من دارم طبق ساختار کفایه میروم جلو؛ البته اگر یکجاهایی هم لازم باشد، میزنیم بیرون. مثل همین که الان زدیم بیرون، دو دفعه برگشتیم. معمولاً آنها را دیگر شماره نمیزنیم.
آقایان نمیدانم چقدر حافظه دارید. در اصولفقه خواندید یا یک کتابی کنار اصولفقه، نمیدانم چه خواندید. یادتان میآید یک بحثی بود؟ تازه در خود کفایه خواندید. کفایه را که خواندید آمدید اینجا. در کفایه بود که آیا علو در امر شرط است یا نه؟ یعنی آمر علو داشته باشد بر مأمور. علو آیا لازم است؟ حالا اگر مثلاً یک خانمی صبح به شوهرش بگوید میروی بیرون، اینها را بخر. شوهر هم بگوید چشم. آیا این به آن میگویند امر؟ با اینکه مثلاً خانمها علو بر شوهرها ندارند. آیا علو شرط است؟ دو. استعلا چطور؟ میدانید یک علو داریم یعنی برتری ثبوتی. علو اگر گفتند یعنی چه؟ در امتحان شورا علو با استعلا چه فرقی دارد؟ میگویید علو برتری واقعی، ثبوتی. استعلا برتری اثباتی. ممکن است برتری هم نباشد؛ ولی این برتری میکند. بین علو با استعلا هم که بلد هستید مفهوماً تباین است، مصداقاً عام و خاص من وجه است. بعضی وقتها هم علو است، هم استعلا. مثل آنجایی که پیامبر و امام و خدا امر کنند. بعضی وقتها علو هست، استعلا نیست. طرف نمیخواهد برتریجویی کند. بعضی وقتها عکسش است که میشود عام و خاص من وجه. آقایان یک بحثی علمای ما در این باره باز کردند. شنیدنی هم هست که بعضیها میگویند هردویش لازم است. بعضیها میگویند هیچکدام لازم نیست برای صدق امر. بعضیها میگویند علم لازم است، استعلا نه. بعضی میگویند استعلا لازم است، علو نه. پنجم هم خداراشکر نیست و الا یککسی هم قول پنجم میگفت که حالا ما میگوییم. و به شما بگویم آقایان معمولاً در این جهات، گوش میکنید؟ معمولاً افراد به تبادر و مبادرت و مثلاً میگوید که حتماً علو لازم است برای اینکه اگر از غیر عالی باشد، امر به آن نمیگویند. آن یکی میرود میگردد در کشکول فلان الدین فلان، پیدا میکند یک استعمالی که استعمال شده. نمیخواهم بگویم که آقایان، آدم نمیتواند به قرار برسد؛ ولی واقعش رسیدن به قرار سخت است و الا اگر بخواهد پای اقوال باشد، بگذارید من قول پنجمی را بگویم. نمیگویم قول پنجم. وجه پنجم. وجه پنجم میدانید چییست؟ نمیدانم این را از ما شنیدید یا نه. بعضیهایتان که مطمئن هستم شنیدید. میدانید که ما در بعضی از واژهها میگوییم عناصر علی البدل دخیل باشد. یعنی بگوییم یا علو اگر باشد کافی است، یا استعلا یکی از این دو باشد. این فرقش با آن چهار قول چه بود؟ چهار قولی که شمردم برایتان. قول اول میگفت هردو لازم است. قول دوم میگفت هیچکدام لازم نیست. قول سوم میگفت علو لازم است، استعلا نه. قول چهارم میگوید استعلا لازم است، علو نه؛ اما قول پنجم میگوید علی البدل. اگر فضلا این نظر برایتان یکقدری عجیب است، من که نمیدانم شما فضلا باز از ما شنیدید یا نه، در این مقالۀ بایستههای مفهومشناسی ببینید. باز هم بگویم خیلی جاها هم به کار میآید. یعنی کسی بگوید علو باشد کافی است یا استعلا باشد کافی است. خلاصه یا طرف باید مقام عالی باشد یا برتریجویی کند. اگر هیچکدام نباشد نه؛ ولی هردو هم لازم نیست. این میشود قول پنجم یا بگویید وجه پنجم؛ ولی من یک چیزی به شما بگویم. این بحث هرچند از نظر لغت خوب است و مثلاً کسی بخواهد راجع به مادۀ امر کار بکند، میتواند چند وقت برود، اما ما کار نداریم؛ چون ما در شریعت مطهر کار داریم. از کسی امر را داریم که هم علو دارد هم استعلا. اگر من نوشتم این بحث ثمرۀ فقهی ندارد، یکوقت نگویید یعنی چه ندارد؟ باید بفهمیم امر چیست؟ ببینید ما بله اگر میخواهید عرض کردم لغت و عرف را جستجو کنید بروید دنبالش؛ اما ما میخواهیم مواردی از مادۀ امر که در کلمات خداوند و شارع آمده، إن الله یأمرکم أن تؤدوا، إن الله یأمر بالعدل و الإحسان یا مادۀ امرتُ آمده. لولا أن اشق علی أمتی لأمرتهم بالسواک؛ یعنی حضرت میخواهند بگویند که مشکل مشقت است و الا فرمان میدادم. این را میخواهند بگویند یا میخواهند بگویند مثلاً مستحب میکردم؟ امرتُ به چه معنی میآید؟ قل أمر ربی بالقسط. این أمر ربی بالقسط، خب این ما با اینها کار داریم. أمر، یأمر ای که خداوند، پیامبر، امام صادق، امام باقر، خب اینها که هم علو در آن است، هم استعلا. بله از این باب که اگر زنمان دستوری داد، درست است بگوییم حاج خانم امر کرد یا غلط است بگوییم؟ خب این حالا یک ثمرهای است بروید دنبالش ببینید چه هست.
بدانید ما جاهایی را داریم مختصر میگیریم، فاکتور میگیریمو تازه ما اینها را دور اول هم بحث نکردیم، آنوقت اصولمان 26 سال شد. حالا اگر بخواهیم اینها را هم بحث کنیم که هیچ. به نظرم لازم نیست. بحثهای لازمتر داریم.
1- 1- 3- فی دلالة مادة الأمر علی الوجوب و عدمها
یک یک سه، یعنی مقصد اول، فصل اول که راجع به ماده است، جهت سوم. فی دلالة مادة الأمر علی الوجوب و عدمها. چقدر بحث لازمی است و چقدر ثمرۀ فقهی دارد. اینجا است که آدم لذت میبرد. اگر معطل هم بشود، بشود.
ببینید بحث این است آیا مادۀ امر و مشتقاتش دلالت بر وجوب میکند یا نه؟ چطور بعداً میگوییم هیئت امر، إفعَل دلالت بر وجوب میکند؟ إفعل. إفعلوا ما شئتم. حالا آنکه البته به داعی فعل نیست. إفعل، أقیموا الصلاة، آتوا الزکاة. اینها هیئت است. آیا اگر مادۀ امر باشد، چطور؟ اگر آمد إن الله یأمر بالصلاة، چیست جناب یحیی بود که گفت خداوند دستور داده به من که به صلات و زکات و یکوقت اشتباه نکنم. آیه نازل نکنیم. بلندتر بخوانید. أوصانی بالصلاة و الزکاة. بله. حالا مادۀ امر ندارد. مادۀ امر هم که چند آیه مثال زدیم تا حالا. آیا مادۀ امر دلالت بر وجوب میکند یا نه؟ و کان یأمر أهله بالصلاة و الزکاة. یأمر. یعنی میخواهد بگوید واجب میکرد؟ ببینید این بحث یک یک سه، با یک یک دو، یکوقت نگویید چه فرقی میکند. بحث قبلی این بود که امر کجا صادق است، کجا صادق نیست. بحث الان این است که حالا هرجا امر صادق است، اصلاً فرض کنید باید از عالی مستعلی باشد، هرکجا امر صادق است، آیا امر دال بر وجوب است یا نه؟ مگر ما نگفتیم امر خداوند، بر آن امر صادق است؟ دستور پیامبر امر صادق است؟ آیا دلالت بر وجوب میکند یا نه؟ میدانید اگر دلالت بکند، خیلی ما دستمان باز میشود در فتوا. اگر دلالت بر استحباب بکند نه وجوب، باز یک وضعیت دیگری پیدا میکند. این هم به شما بگویم مراد از این یک یک سه، دلالت امر بر وجوب، کسی است که شأنیت متابعت دارد. الان شما کفایه را باز کنید، این مطلب را ندارد کفایه. حواشی کفایه ندارند؛ ولی فکر نکنید اینها قبول نداشتند. اینها منظورشان امر از ناحیه مقامی است که شأنیت اتباع دارد و الا اگر کسی که شأنیت اتباع ندارد مثل بچهای که از پدرش تقاضا میکند، خانمی که از شوهرش یا شوهری که از خانم، شوهر که واجب المتابعه نیست که یکچیزی یاد دادند به بعضیها. نه آن یکجاهای خاصی هست و الا به طور عام که نمیگوییم شوهر واجب المتابعه است. درست؟ آقا جاهایی که واجب الاتباع نیست، از محل بحث خارج است. جایی که متابعت دارد، آیا دلالت بر وجوب میکند یا نه؟ لذا نگاه کنید یک یک سه را نگاه کنید عبارت بعد. فی دلالة هذه المادة إذا صدرت مِمَّن له شأنیة الإتباع. در دلالت أمر، یأمر، أمرتُ، أمرتکم اگر از کسی صادر شود که شأن متابعت دارد، دلالت میکند بر وجوب یا نمیکند؟ آراءٌ. این آراءً میدانید که مبتدای مؤخر است برای فی دلالة. آرائی در این دلالت هست که حالا بعد ادامه میدهیم.
اینجا آقایان یکلحظه بایستید. با سرعت رد نشوید. این ممن له شأنیة الاتباع یعنی شأنیت اطاعت، شأنیت حکم. این خیلی بحث دارد. مثلاً آیا عقل شأنیت اتباع دارد یا ندارد؟ چه میگویید علما؟ عقل. سؤال. هل للعقل شأنیة الإتباع یا نه؟ آیا غیر عقل مثلاً ولیّ حالا نمیرویم سراغ آن بالاها پیغمبر و امام، مثلاً پدر ولایت دارد. آیا شأنیت اتباع دارد؟ اینها دیگر میدانید بحث دارد. جالب است بدانید که یک بحث جهانی هم هست نه بحث فیضیه. در فلسفۀ حقوق اگر تبارش هم بخواهید دربیاورید، جنس این بحث در دنیای امروز ما، میبرند در فلسفۀ حقوق. ما اگر بخواهیم بومی اسلامیاش کنیم، باید ببریم در فلسفۀ اصولفقه. حیف که این حرفها را گذشتهها نزدند و یک اصلی هم حاکم شده در حوزه که هرچه گذشتهها نزدند، قابل زدن نبوده. میگویند دیگر بعضیها. رسماً هم میگویند. یکی از دوستان میگفت رفتم امتحان بدهم، یک بحثی را بردم، گفت از همین بحث ما برده بود بندۀخدا. میگفت ممتحن پرسید که شیخ انصاری بحث کرده؟ گفتم نه. آخوند خراسانی بحث کرده؟ گفتم نه. پس جمع کن برو. یعنی این معیار است. اگر آقای آخوند، اگر آقای شیخ این بحث فلسفۀ حقوق را، این ممن له شأنیة الاتباع را بحث کرده بودند، میدانید الان دست ما پر بود. خالی نبود؛ ولی نکردند. منتها امروزیها هم قسمان هستند. بعضیها بشرط لا هستند چون گذشتهها نکردند. یک نادری هم گوشهکنار پیدا میشوند که میگویند نه حالا نکردند؛ ما بحث میکنیم. آرام آرام میرود جلو. بگذرم آقایان.
اگر فقه و عقل را خوانده باشید، من راجع به عقل در فقه و عقل آوردم که آیا شأنیت اتباع دارد یا ندارد؛ چون میگوییم کلّما حکم به العقل. میدانید که بعضیها میگویند که عقل چهکاره است که حکم است؟ یعنی اگر عقل من به من یک چیزی بگوید، من باید متابعت کنم؟ عقل من به من بگوید فلانی این کار بد است نکن. این کارخوب است بکن. به او میگویند که شما؟ میگوید من عقلت هستم. میگویند باش. میدانید که این فألهمها فجورها و تقواها در قرآن، حالا بعد که فجور را فهمید، تقوا را فهمید، دستور هم داد، آیا این دستور متابعت دارد؟ میدانید که اینجا جای بحث دارد و ما آنجا قائل شدیم که نه عقل ادراک دارد. منتها ادراک بایستگی. ادراک شایستگی نه دستور بتواند بدهد. دستور آقایان فقط یک نفر میتواند بدهد. آن هم خداوند است. کسی که خالق است. حتی پیامبر و امام و فقیه هم اگر دستوری داشته باشند، بإذن الله است. با جعل او است و الا اصالةً شأنیت اتباع مال خدا است. اصالةً شأنیت اتباع مال خدا است. ممکن است خداوند بنا به مصالحی این شأنیت را به پیغمبر بدهد، به امام بدهد، به فقیه بدهد، حتی به پدر بدهد، به عدول مؤمنین بدهد، تعجب نکنید به فساق مؤمنین بدهد، آخر اینها را خواندید دیگر. خیلی بحث مهمی است من له شأنیة الاتباع.
به هرصورت اگر امری صادر بشود از کسی که باید متابعت بشود، آیا دلالت بر وجوب میکند یا نه؟ آراءٌ. دست من را نگاه میکنید. بعضیها گفتند بله دلالت بر وجوب میکند. بعضیها گفتند نه خیر قرینه باید باشد. دلالت بر وجوب نمیکند. حالا آنهایی که میگویند دال بر وجوب است، باز خودشان انقسموا فرقاً. به فرقههایی تقسیم شدند. بعضی گفتند به وضع لغت است. بعضی گفتند به عقل است. بعضی گفتند به عقلا است. بعضی گفتند به اطلاق است. مطمئن هستم آقایان این یکمقدار برایتان سخت است. مخصوصاً فرق اینها با هم چیست. عجله نکنید. ما آرام آرام همه را به نحو مستوفی ان شاء الله توضیح میدهیم.