درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

1402/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مشتق

5- 8- اقوال در مسئله و اسناد آن‌ها

5- 8- 2- اسناد اقوال

تحلیل و نقد اسناد قول اخصی:

ملاحظه کردید که ما گفتیم هر تبادری باید به زمانی که ما احتیاج داریم برسد. این بیان کامل‌تر از نوشته است. اگر می‌خواهیم اثبات وضع بکنیم، باید چیزی که الان متبادر است، برسد به زمان وضع؛ چون شما می‌خواهید وضع لغت را بگویید دیگر؛ بگویید مثلًا مادۀ امر وضع شده برای افادۀ وجوب لغتًا. باید بروید تا زمانی که وضع لغت است. طبیعتًا تا قبل از اسلام هم باید بروید. اگر می‌خواهید تبادر را در استعمالات شارع ثابت کنید و بگویید "اَمَرتُ" مثلًا در کلام ائمه معنایش وجوب بوده، باید اگر الان تبادر است، برسد به زمان ائمه. حتی جالب است (این اضافه را امروز بگویم برای شما) مثلًا یک سند وقفی داریم مربوط به هشتصد سال پیش و می‌خواهیم ببینیم در هشتصد سال پیش، این کلمه چه معنایی داشته است. الان متبادر داریم چیزی و می‌دانیم؛ اما ما می‌خواهیم برای سند هشتصد سال قبل. باید به یک وسیله‌ای برسانیم به آن زمان که این کلمه معنایش این بوده. حالا ببینید. پس این مطلب ثابت است. اگر روی مورد بخواهید پیاده کنید، آقای آخوند می‌خواهند بگویند مشتق برای خصوص متلبس وضع شده. خصوص متلبس که بعد بگویند شارع مقدس و مبینان شریعت هم هرجا اراده کرده‌اند خصوص متلبس را اراده کرده‌اند. اگر بخواهند وضع لغت را ثابت کنند طبیعتًا باید برسد به زمان لغت. اگر می‌خواهند زمان شارع را درست کنند، عرف معیار، باید برسد به زمان شارع؛ یعنی زمان نزول قرآن؛ زمان صدور روایت. حالا ما داریم می‌گوییم اگر شک کنیم، چه‌کار کنیم که گذشته را درست کنیم و لذا ملاحظه کنید، بحث بحث مهمی است؛ یعنی یک مورد یا دو مورد ندارد.

بعضی وقت‌ها هست که ما (بعضی‌ها دیروز بیان می‌کردند) می‌گوییم کاری ندارد. ما می‌رویم و لغت را نگاه می‌کنیم. مثلًا در مورد کلمۀ تجارت (اتفاقًا یک مثال واقعی است) آیا تجارت هرنوع داد و ستد است یا بیع است؟ الا ان تکون تجارة عن تراض منکم. خب می‌رویم لغت را نگاه می‌کنیم. یعنی می‌خواهیم ببینیم صدر اسلام چه بوده. الان که معلوم است. می‌دانید که بعضی وقت‌ها خود لغت هم باید ما وضعش را روشن کنیم. مثلًا اگر یک کلمه‌ای از زبان خلیل بن احمد آمده، خب خلیل جزء متقدمین لغت است؛ ولی نسبت به کلام خود خلیل هم ما باید ببینیم اگر بخواهیم لغت آن را مطالعه کنیم و کتاب او را مطالعه کنیم و احتمال بدهیم این وسط مراد ایشان با مراد ما فرق بکند، طبیعتًا باید همین راه‌هایی که امروز می‌خواهیم بگوییم را پیش برویم.

حالا سؤال و جواب: عمده درس امروزمان این است: ما به چه وسیله زمان حال را سنجاق کنیم و آن را پیوند بدهیم به زمان گذشته؟ راه‌هایی که داریم چیست؟ اگر برگه را مطالعه کرده باشید قبلًا ما سه راه پیشنهاد دادیم. یک راه همین استصحاب است که بلد هستیم. من می‌گویم استصحاب معمولی و استصحاب رایج مقابل استصحاب قهقری. استصحاب رایج یعنی یقین سابق و شک لاحق که بعد ما شک لاحق را ملحق کنیم به یقین سابق. به عبارت دیگر یقین سابق را بیاوریم جلو. این است دیگر. استصحاب ابقاء ما کان است. یقین سابق را، متیقن سابق را جلو بیاوریم. این را چطور این‌جا پیاده کنیم؟ یکی از فضلا می‌گفتند دیشب من هرچه فکر کردم، همه‌اش قهقری شد. استصحاب معمولی نشد که حالا ما ادعایمان این است. این‌طوری بگوییم: ما یک واژه‌ای داریم با معنای روشن، مثلًا واژۀ سرقفلی، واژۀ خراج، مقاسمه، بیع، تجارت. فرض این است که در معنای آن الان گیر نداریم و الان تبادر داریم؛ ولی احتمال می‌دهیم مثلًا این چند سال اخیر که دوران ما هم جزء این چند سال اخیر است، نقلی صورت گرفته باشد و این کلمه سابقًا مبتلا به نقل نبوده. هرکلامی وقتی وضع می‌شود فوری که نقل پیدا نمی‌کند. بالأخره یک مدتی می‌رود جلو؛ منتها احتمال می‌دهیم مثلًا پنجاه یا صد یا دویست سال پیش یا حتی پارسال نقلی صورت گرفته باشد. می‌خواهم تصور کنید که مشکوک الان باشد، یقین سابق باشد. مشکوک نقل دوران معاصر و متیقن عدم نقل گذشته است. ما عدم نقل را می‌کشانیم تا زمان الان. الان هم که معنا معلوم است. لفظ تجارت الان معنایش معلوم نیست؟ فرض کنید متبادر از این لفظ در آیۀ «الا ان تکون تجارة» هر نوع داد و ستد باشد. الان معنا معلوم است؛ ولی احتمال می‌دهیم که مثلًا در این چند قرن مبتلا به نقل شده باشد؛ نقلی که سابقۀ عدم دارد. هرپدیده‌ای سابقۀ عدم دارد. خب استصحاب می‌کنیم عدم نقل را و آن را تا بیخ گوش خودمان می‌آوریم و می‌گوییم این کلمه معنایش عوض نشده است. شد شک الان و متیقن سابق. حواستان باشد فضلا که معنا الان معلوم است. معنا مشکوک نیست. اگر بگویید معنا الان مشکوک است خلاف فرض است. فرض این است که شما تبادر دارید. همین معنای معلوم که احتمال می‌دهیم در این دوران‌های اخیر دچار تحول شده باشد، همین معنای روشن الانی که مشکوک است تحول آن الان، سابقًا دچار نقل نبوده. استصحاب عدم نقل می‌کنیم تا بیخ گوش خودمان؛ تا الان. این استصحاب معمولی است.

به برگه نگاه کنید (ص236): «(این نصف صفحه خیلی جاها به کار می‌آید. این‌ها آچار فرانسه است. بحث مشتق ما چند روز آینده تمام می‌شود و از آن خداحافظی می‌کنیم؛ اما از این نصف صفحه هیچ‌وقت خداحافظی نمی‌کنیم؛ چون فردا می‌رویم در بحث امر، هیأت امر همین بساط آن‌جا پهن می‌شود و ادعای تبادر می‌شود. اشکال می‌شود که تبادر حالا چه به درد می‌خورد برای هزار و چهارصد سال پیش. باید همین‌ها را درست کنیم. همین‌ها را مطرح بکنیم که بتوانیم دفاع کنیم. این است که عرض می‌کنم که بحث‌ها هرکدامش که عام است بیشتر دقت بشود. امر ثالث اگر بخواهد اصلاح بشود:) و اصلاحه فی المقام یتیسر بجریان اصول (این‌ها را که دیروز خواندیم: یک: استصحاب در همین صورت رایج آن: یقین سابق و شک لاحق. استصحاب قهقری که می‌شود عکس رایج. یقین الان شک سابق و اصالة عدم النقل. می‌خواهید این را دقیق‌تر بنویسید: اصالة الثبوت و تشابه الازمان. یعنی اصل تشابه ازمان. حالا به شما می‌گویم چرا عدم نقل را به اصل ثبوت عوض کنیم. این را عجله نکنید. درس امروز به شما تحویل می‌دهد. پس این کلمه را هم درست کنید: او اصالة الثبوت به جای عدم نقل. البته عدم نقل غلط نیست؛ منتها لیز است.) فان قلنا (دیروز به شما گفتم که ما باید این‌جا سه «ان قلنا» داشته باشیم.) انا نشک ان اللفظ الفلانی بما له من المعنی (یعنی با توجه به معنایی که الان دارد؛ معنای روشن. این را می‌گویم که حواستان به تبادر باشد. شما گفته‌اید تبادر می‌کند الان؛ پس معنا الان روشن است. وصف مشتق بما له من المعنی) کالمشتق بوصفه دالًا علی خصوص المتلبس (الان خصوص متلبس تبادر می‌کند) فی الزمن الحاضر (اما شک داریم الان. انا نشک الآن (اگر کلمۀ «آن» بود بهتر بود.) در این‌که فلان لفظ با معنای مشخصی که دارد در زمان حاضر) وقع فیه نقل من السابقین علینا ام لا (آیا در گذشته نقلی گرفته یا نه؟) و الاصل (ولی می‌دانستیم. یقین داریم قبلًا نقلی نداشته) عدم الوقوع منهم فیه استصحابًا. فالشک لاحقٌ و الیقین سابقٌ.» این استصحاب معمولی.

یک استصحاب هم داریم قهقری که خوشبختانه تصور آن در مانحن فیه راحت است. استصحاب قهقری می‌دانید یقینمان الان است و شکمان مربوط به گذشته است. این را می بریم روی خود معنا. این‌طور می‌گوییم: لفظ الان معنایش این است یا نه؟ لفظ تجارت، لفظ مضاربه، لفظ فلان الان که معنایش معلوم است. فرض این است که تبادر است. نمی‌دانیم هزارسال پیش چه؟ هی می‌رویم عقب. می رویم عقب. اصل عدم نقل جاری می‌کنیم؛ یعنی در واقع ما چون احتمال نقل می‌دهیم، یقین الان را به عقب می‌بریم و هی گذشته را روشن می‌کنیم. زمان مشکوکمان گذشته است و یقینمان الان است. الان شما وقتی سندی می‌خوانید و تاریخ می‌خوانید، شب کتاب فقه را باز می‌کنید یا در نرم‌افزار متنی را می‌خوانید، عملًا دارید استصحاب قهقری می‌کنید. البته من سومی بیشتر مدنظرم است که به آن می‌رسیم.‌ هی می‌بریم عقب. زید الان عادل است؛ ولی پارسال یک شهادت در دادگاه داده است. نمی‌دانیم در این یک سال عادل شده یا پارسال هم عادل بوده. می‌دانید خب خیلی اثر دارد. اگر پارسال عادل نبوده، این شهادت اعتبار ندارد اگر باشد. الان عادل است؟ می‌گوییم آره. می‌گوییم خب آن را به عقب بکشان تا سال گذشته. اگر ده سال پیش شهادت داده، ببر تا ده سال پیش. هی یقین الان را می‌بریم برای گذشته که مشکوک است.

می‌دانید که استصحاب قهقری محل بحث است؛ بعضی‌ها گفته‌اند از نطاق ادلۀ استصحاب خارج است و مثلًا چنین استصحاب عرف نیست؛ ولی ربطی به الان ما ندارد. ما هم که در گذشته مفصل بحث کرده‌ایم و ما می‌خواهیم بگوییم که گاهی وقت‌ها به اماره می‌رسد که حالا عرض می‌کنم برایتان. آن دیگر هیچ مشکلی ندارد.

«و ان قلنا انا کنا علی یقین من معنی اللفظ فی الزمن الحاضر (استصحاب قهقری) لکن نشک فی کونه علی هذا الوصف فی الزمن السابق (آیا هزار و دویست سال پیش یا هشتصد سال پیش هم همین بوده؟) فنستصحب قهقرًی (در استصحاب معمولی یقین سابق را می‌آوریم برای الان و در این استصحاب یقین الان را می‌بریم برای گذشته) و الی عصر التشریع و عصر بیان الشریعة (اگر هم دنبال لغت باشید تا عصر لغت. دیگر من ننوشتم و الا یک کسی می‌خواهد وضع کلمه را درست کند، کلمات با اسلام نیامده و قبل از اسلام هم بوده. می‌خواهد مثلًا یک شعر جاهلی را بفهمد. گاهی وقت‌ها برای اهل تاریخ یا شعرا لازم می‌شود. می‌خواهد یک سندی مربوط به زمان فلان پادشاه را بفهمد و تفسیر کند، قبل از اسلام. می‌خواهد متن عهد عتیق و عهد جدید و ... را بفهمد. هرکار می‌خواهد بکند.)»

و اما سومی: نمی‌دانم در جایی به این شکل آن را پیدا می‌کنید یا نه. یک چیز در کلمات درست می‌کنیم به نام اصل ثبوت. اگر می‌خواهید به آن اصل تشابه ازمان بگویید. اصولًا کلمات بخواهد تغییر کند نیازمند دلیل است و الا کلمات برای چه دچار تغییر بشود. مثلًا اجداد ما لفظ آب می‌گفتند و همین مایع سیال را می‌فهمیدند. ما هم همین‌طور. واقعًا باید یک عاملی پیدا بشود تا کلمه معنایش عوض بشود. من مثال آب زدم. شما مثال به قراردادها، پدیده‌ها، کالاها، عناوین معاملات بزنید. پانصد سال پیش اجداد من و شما کلمۀ صلح را به کار می‌بردند؛ مصالحه. حالا من و شما هم می‌بریم. این‌که بگوییم مثلًا در این پانصد سال این کلمه معنایش عوض شده، نمی‌گوییم محال است؛ ولی این دلیل می‌خواهد. اصل ثبوت است. اصل تشابه ازمان گذشته و حال است. این‌جا باید دقت کنید که این را نبرید در استصحاب. استصحاب را که چه رایج آن و چه قهقری را گفتیم. این را باید یک چیزی مستقلی حساب کنیم؛ من تعبیر می‌کنم به اصل ثبوت؛ یعنی اصل در کلمات ثبوت است. مثلًا برخلاف سبک زندگی. سبک زندگی‌ می‌بینید هی تغییر می‌کند. الان لباسی که من و شما می‌پوشیم ما آن را نسبت به گذشتگانمان خیلی تغییر داده‌ایم. دیده‌اید گاهی تصاویری از گذشتگان نشان داده می‌شود. سبک خانه‌ها، سبک بنایی هر روز تغییر می‌کند. خانه از بیست سال پیش تا الان خیلی فرق کرده. لذا ببینید من در سبک زندگی اصل ثبوت می‌گویم نداریم. اصل تشابه ازمان نداریم؛ ساختمان، لباس و حتی شاید بگوییم غذاها. یک گسستی که الان بین نسل گذشته و الان که به سرعت رخ داده در مورد غذاها است. مثلًا ما با پدر و مادرمان اختلاف سلیقه در غذا نداریم؛ ولی با بچه‌هایمان اختلاف سلیقه داریم. در آرایش، ما با پدرانمان اختلاف سلیقه در آرایش نداریم؛ پدرانمان هم با پدرانشان نداشتند؛ اما بچه‌های ما الان سبک آرایششان هم فرق می‌کند. خیلی نکته است.

من می‌خواهم این تشابه ازمان و اصل ثبوت را در الفاظ و محاورات چاق کنم و برعکس در سبک زندگی آن را لاغر کنم و بلکه بگوییم اصلًا نیست. آقایان همین را می‌گویند اصل عدم نقل. به نظر من عدم نقل که بگوییم با استصحاب اشتباه می‌شود. لذا باید مدام به مخاطب خود حالی کنی که این استصحاب نیست و اماره است. این اصل ثبوت و اصل تشابه ازمان اماره عقلایی است. لذا کسی بگوید من استصحاب را قبول ندارم، می‌گوییم نداشته باش؛ اما این استصحاب نیست یا کسی بگوید استصحاب لوازم آن حجت نیست. می‌گوید دیگر. مگر نمی‌گویند؟ لوازم عادی و عقلی اصول عملیه می‌گویند حجت نیست. همین‌که می‌گویند مثبتات اصول حجت نیست. شنیده‌اید این‌ها را: عدم حجیت اصل مثبت که البته درست آن این نیست. درستش این است: عدم حجیت آثار عادی و عقلی مثبتات اصول. درست آن این است؛ ولی منظور روشن است. این اصلًا استصحاب نیست. این یک اصل عقلایی است. جالب هم این است که ما را تا مرز اطمینان می‌رساند. می‌دانید چرا این را می‌گویم؟ چون می‌دانید که مبنای ما برخلاف مشهور این است که اصول عقلایی باید اطمینان‌آور باشد. اصالة العموم، اصالة الاطلاق، اصالة الحقیقة، حالا امروز اضافه کنید: اصل تشابه ازمان، اصالة الثبوت در معنای کلمات، این‌ها باید اطمینان‌آور باشد. واقعًا اطمینان می‌آورد. شما کتاب مبسوط شیخ را در می‌آورید و شروع می‌کنید مطالعه کردن. مثل کتاب فقه و عقل ما را که مطالعه می‌کنید که مربوط به این دوران است. همان‌طور مطالعه می‌کنید و تند تند کلمات آن را در ذهنتان می‌سپارید. چرا، اگر یک جا بدانید این‌جا مبتلا به تغییر شده یا در مظان تغییر باشد، آن‌جا دیگر باید حواستان باشد. مثلًا اگر شیخ در نهایه بگوید «یکره» فوری این را با «یکره» منهاج الصالحین یکی نگیرید؛ چون «یکره» در زمان شیخ طوسی به معنای حرمت هم می‌آمده؛ ولی یکره الان نمی‌آید. لذا این‌طور جاها آدم باید حواسش باشد گول نخورد. اگر در روایت آمد یجب، نمی‌توان آن را به راحتی بر معنای کنونی حمل کرد. الان شما در تحریرالوسیله یا منهاج الصالحین یا العروة الوثقی، «یجب» ببینید، آن را حمل بر وجوب می‌کنید؛ ولی «یجب» صدر اسلام، معنایش وجوب نبوده؛ بلکه ثبوت بوده. لذ با استحباب هم می‌سازد. خیلی باید حواستان باشد؛ اما این‌ها استثنا است. شما تاریخ می‌خوانید. تفسیر می‌خوانید. حدیث می‌خوانید. دانشمندان علوم دیگر کتاب‌ها طب قدیم را می‌خوانند، فیزیک قدیم، شیمی قدیم، آن‌هایی که رشته‌شان فیزیک و شیمی و طب است. این را ما می‌گوییم اصل ثبوت و لذا اگر دقت کنید، ما اگر یک معنای الان متبادر این باشد و از کلمات مشکوک نباشد، مانند همین کلمات معمولی و نه اصطلاحات علمی می‌توان با اطمینان گفت که در گذشته نیز چنین بوده. در اصطلاحات قبول دارم که آن‌جا انسان اطمینان ندارد؛ اما مثلًا ممکن کسی منظورش از کلمۀ استصحاب صرف همراهی باشد؛ اما الان استصحاب اصطلاح شده است؛ اما کلمات خیلی کم است که این‌گونه باشد. این را اصل ثبوت یا تشابه ازمان می‌نامیم که بعضی آن را اصل عدم نقل می‌نامند؛ منتها برای این‌که بفهمانند که استصحاب نیست، می‌گویند این اماره است.

یک وقت گفته نشود که این با استصحاب چه فرقی می‌کند. اصلًا ربطی به استصحاب ندارد. یعنی ما نمی‌خواهیم شک سابق و یقین لاحق را به میان بکشیم؛ البته این‌ها وجود دارد؛ اما به عنوان استصحاب جلو نمی‌رویم. یک اصل عقلایی و اماره است. لوازم آن هم احیانًا حجت است. اطمینان‌آور هم هست، اگر اطمینان بخواهیم یا ظن‌آور است که مشهور می‌گویند اصول عقلایی همین‌که ظن نوعی بیاورد کافی است برای نوع مردم. حتی برای شخص تو هم لازم نیست بیاورد. استصحاب را هم قبول نکنیم این قبول است تا آخر.

آیا مانحن فیه این‌طور است یا نه؟ مانحن فیه لفظ مشتق است. لفظ مشتق نه مثل سبک زندگی است، نه فرم لباس و کفش و کلاه است. همین واژه‌هایی که داریم. این‌جا تبادر ثابت می‌شود. به این نتیجه رسیدیم که اولین دلیل آقای آخوند برای وضع مشتق لخصوص المتلبس (تبادر) دلیل تمامی است. فقط یک نوآوری که ما داشتیم در مطلب ما اصرار نکردیم که آن را به لغت برسانیم. یعنی الان از من بپرسی که می‌خواهی بگویی «مشتق وضع شده برای خصوص متلبس؟» می‌گویم من فقط ادعایم این است که در زبان شارع این‌طوری است. از هزار و چهارصد و چهل سال پیش تا حالا این‌طوری بوده. حالا قبلش که بخواهد اثبات لغت بکند حرفی نداریم. در مقابل آقای آخوند می‌خواهد اثبات لغت و وضع بکند؛ وضع برای خصوص متلبس؛ ولی ما کار به شارع داریم. ما نه شعر امرئ القیس را می‌خواهیم نه غیر او؛ ولی تبادر تمام است.

قرار شد قول به خصوص متلبس چند دلیل داشته باشد؟ پنج تا. اولی‌اش تبادر بود که ما قبول داریم. پنجمی‌اش هم که مال خود ما بود: وضع طبیعی وضع. چهارمی را هم که رد کردیم. مانده این دوتای وسط: صحت سلب از منقضی‌عنه‌المبدأ. دیگری هم این بود که اگر قبول کنیم برای اعم است سر از مضاده در می‌آورد. به نظر شما لازم است ما این را هم دوباره بحث کنیم و اشکالات آن را بگوییم و جواب بدهیم اشکالات آن را؟ من در این دوره بنا ندارم. وقتی که مطلب با دلیل اول و پنجم ثابت شده (خصوص متلبس) حالا دو و سه تمام بشود یا نشود. مثلًا می‌دانید چه گفته‌اند بعضی‌ها؟ مثلًا گفته‌اند دلیل دو تکرار یک است. شما یک بار می‌گویید تبادر خصوص متلبس است و یک بار می‌گویید صحت سلب از منقضی‌عنه‌المبدأ. خب این نتیجۀ تبادر است. اگر تبادر نبود شما می‌توانستید از منقضی‌عنه‌المبدأ سلب کنید؟ نمی‌توانستید. معمولًا بلد باشید، هرجا تبادر می‌گویند و بعد خواهر‌های آن را می‌آورند می‌گویند این برمی‌گردد به تبادر. حالا بنا نیست که ثمرۀ فقهی داشته باشد. ضمن این‌که عرض کردم یک و پنج هم کافی است. لذا منتظر نباشید فردا که ما به دلیل دو و سه بپردازیم. این‌ها را فاکتور بگیرید. اگر خیلی علاقمند هستید، کفایه را ببینید. کفایه اشکالات وجه دو و سه را آورده و جواب داده. باز بعضی‌ها بر کفایه اشکال گرفته‌اند خودشان جواب داده‌اند. این‌ها دیگر از آن مباحثی است که می‌شود فاکتور گرفت. می‌دانید که ما معتقدیم مسئلۀ زائد در اصول نداریم؛ ولی بحث‌های زائد گاهی داریم.

فردا باید ادلۀ اعمی‌ها را بیان کنیم. حالا ما قبول نداریم و گارد گرفتیم، اشکالی ندارد؛ اما ببینیم ادله‌شان چه بوده و طبیعتًا جواب آن چه بوده؛ چون ما باید جواب بدهیم تا جواب خودمان ثابت بشود.