درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

1402/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مشتق

[درس اخلاق]

امام صادق علیه السلام: العامل علی غیر بصیرة کالسائر علی غیر الطریق لایزیده سرعة السیر الا بعدا.

امام جواد علیه السلام: المومن یحتاج الی ثلاث خصال؛ توفیق من الله و واعظ من نفسه و قبول ممن ینصحه.

ضرورت داشتن استاد در هرحرکت

[اصول]

5- 8- اقوال در مسئله و اسناد آن‌ها

5- 8- 2- اسناد اقوال

اسناد قول اخصی:

ما برای ادلۀ اخصی شدن از آقای آخوند شروع کردیم. ما مطئمنا در نهایت اخصی خواهیم شد. از این جهت اگر بتوانیم ادلۀ اخصی‌ها را خوب تبیین کنیم، قول ما بهتر جا می‌افتد.

تا الان سه دلیل برای اخصی‌ها آمد. 1. تبادر 2. صحت سلب از منقضی عنه المبدأ 3. لزوم مضاده در صورت اعمی شدن. از آن‌جایی که این دلایل به هم بازگشت می‌نمایند ممکن است بگوییم دو یا یک دلیل بیان شد. به هر حال این سه در کلمات محقق خراسانی آمده است. گرچه در گذشته گفته شد که به کفایه اکتفا خواهیم نمود، ولی امروز تتبع خود را کامل می‌نماییم. آن‌چه قصد طرح نکردن آن را داشتیم، بیشتر بحث‌های جانبی بود. و الا با توجه به این‌که ادلۀ آقای آخوند مخدوش هستند (که در روزهای آینده این خدشه بیان خواهد شد)، این مسوغی خواهد بود برای این‌که دلیل‌های دیگری را هم مورد بررسی قرار دهیم.

هم‌اکنون دلیل چهارم برای اثبات اثبات قول به اخص را بیان خواهیم نمود؛ یعنی دلیل کسی که بگوید که مشتق فقط در متلبس حقیقت است. اگر این لباس را در آورد، دیگر مشتق بر آن اطلاق نمی‌شود.

به نکته‌ای که اشاره به آن خالی از لطف نیست توجه نمایید. مدرسۀ فیضیه، شاید دویست سال است که مدرسه است. قبل از انقلاب خیلی از حجره‌ها و سالن‌های آن به انبار تبدیل شده بود؛ در حالی که انقضایی صورت نگرفته بود؛ چراکه انقضا مستلزم تغییر بنیادین و سلب عنوان سابق است؛ مانند مسجد که خیابان بشود یا مدرسه که پارک بشود؛ نه این‌که بازاری‌ها استفاده‌ای از آن بکنند؛ چنانکه در آن زمان بازاری‌ها که جایی برای انبار اجناس خود نداشتند از حوزه که بی‌صاحب بود استفاده می‌کردند و کسی هم متعرض آن‌ها نمی‌شد. هم‌چنین زمانی که بلشویک‌ها آمدند در شوروی همۀ مساجد را تصاحب کرده و آن‌ها را به موارد مختلفی مانند اصطبل اسب و قاطر اختصاص دادند. این‌جا این سؤال مطرح است که این خروج از عنوان است و دیگر تلبس نیست یا هنوز با توجه به این‌که ساختمان موجود است و قابلیت هم هست و از وقف هم خارج نشده است متلبس است؟ این‌ها به نظر ما انقضا نیست. بنابراین انقضا چیز دقیقی است. انقضا یعنی چه؟ یعنی این‌که ساختمان را تغییر کاربری بدهند؟ یا کلًا بنا را از بین برده و یک بنای جدیدی بسازند و دیگر آن وقف را به گمان خودشان باطل کنند. این‌ها آن وقت آثار فقهی‌اش معلوم می‌شود.

دلیل چهارم: ‌صاحب آن مرحوم نایینی است. ایشان می‌گوید مشتقاتی که ما بحث می‌کنیم عاری از زمان هستند. چراکه مشتق محل بحث بنا شد غیرفعل باشد. مشتق در نظر ما شامل اسم فاعل، اسم مفعول، اسم آلت، صفت مشبهه، صیغه مبالغه می‌شد. اگر بخواهیم اعمی بشویم، چه جامعی می‌خواهید درست کنید بین منقضی‌عنه‌المبدأ و متلبس. مثلًا کلمۀ مسجد را بگویید و مراد شما هم آنی باشد که در گذشته مسجد بوده و اینک وصف تلبس مسجدیت از آن رفته و چه آنی که الان در آن نماز خوانده می‌شود و آباد است. چه جامعی می‌توانید تصور نمایید؟ اگر اعمی بشوید نیازمند جامع هستید. اعمی نمی‌تواند جامع تصور کند. وقتی مشتق زمان ندارد، یا باید بگویید برای خصوص منقضی‌عنه است یا جامع بین منقضی و متلبس یا اصلًا بگویید دو مرتبه وضع شده است. مسجد یک بار برای منقضی و یک بار برای متلبس وضع شده است. این را هم احدی نگفته است؛ یعنی کسی نگفته است که مسجد یا قاتل یا مقتول مشترک لفظی است. بنابراین یک فرض متعین می‌شود و آن این‌که مخصوص متلبس باشد. خلاصه، آقای نایینی با مشکل عدم تصور جامع بنابر قول به اعم مواجه است. گفته نشود که «بنابر اخصی چطور؟» که خواهیم گفت بنابر اخصی که ما جامع نمی‌خواهیم. اگر گفتیم خصوص متلبس حقیقت جامعی نیاز ندارد.

دلیل چهارم با سه دلیل آقای آخوند تفاوت دارد. در سه دلیل آقای آخوند مشکلی نداشت که مشتق برای اعم وضع شده باشد؛ ولی می‌گفت مانع داریم. مانع چه بود؟ تبادر خصوص متلبس یا صحت سلب از منقضی‌عنه یا تضاد؛ ولی آقای آخوند نمی‌فرمود که اقتضائًا مشکل دارد که برای اعم وضع بشود. آقای نایینی اگر دلیلش کامل باشد، اصل اقتضا را می‌زند. می‌گوید نمی‌شود برای اعم وضع بشود.[1] ثمرۀ آن این است که مثل دلیل آقای نایینی بر سه دلیل آقای آخوند مقدم خواهد بود.

عبارت ما این است: «ان مفاهیم المشتقات عاریة عن الزمان (مشتقات زمان ندارد. ما مشتقاتی را بحث می‌کنیم که زمان در آن اخذ نشده. مانند اسم فاعل، اسم مفعول، صیغۀ مبالغه، صفت مشبهه و ... . اگر زمان ندارد) لایکون هناک ما یجمع بین الفردین (یعنی منقضی‌عنه و متلبس؛ گذشته و حال.) فلایصح الوضع للاعم لعدم الجامع (آقای نایینی می‌خواهد بگوید اصلًا مقتضی نیست. برای اعم.) فیدور الامر (حالا که نشد برای اعم وضع بشود یا باید بگوییم وضع شده برای خصوص منقضی‌عنه ... . البته ای کاش ایشان نگفته بود. مگر کسی برای خصوص منقضی‌عنه را گفته است؟ ولی می‌دانید که در استدلال گاهی می‌آورند تا بعد بگویند این‌که محال است. پس یا باید بگوییم مشتقات برای گذشته است یا بگوییم برای منقضی‌عنه ) بوضع آخر علی سبیل الاشتراک (یعنی اشتراک لفظی. بگوییم هر مشتقی دو بار وضع شده است. یکی برای منقضی، یکی برای حال. یعنی اگر من می‌گویم ضارب، یک بار منظورم کسی است که در گذشته ضارب بوده است و یک بار منظورم کسی است که در حال ضارب است که این اصلًا دو وضع و دو معنا است. منظور از اشتراک اشتراک لفظی است. در حالی‌که جامع اگر بود می‌شد اشتراک معنوی. یا این‌که فقط برای متلبس وضع شده باشد.) و الاولان لا یقول بهما احد بل هما خلاف الالتزام بالوضع للاعم. فیتعین الثالث و هو المطلوب.

مجددًا تأکید می‌کنیم که مشکل آقای نایینی برای وضع للاعم، عدم تصور جامع است. آقای آخوند می‌گوید مشکل من برای وضع للاعم تبادر خصوص صحیح است یا صحت سلب از منقضی‌عنه است. آقای نایینی می‌گوید اصلًا جامع نمی‌شود تصور کرد.

کلام آقای نایینی که از کسانی بوده است که مورد توجه معاصران بوده و کم‌تر مبتلا به حجاب معاصرت گشته است[2] ، مبرم و مستشکل دارد. ما ابتدا اشکال را بیان می‌کنیم و ابرام را در آینده مطرح خواهیم نمود. یکی از کسانی که به ایشان اشکال گرفته است، شاگرد فاضل ایشان، آقای خویی است. ایشان فرموده است که شما جامع می‌خواهید؟ من دو جامع درست می‌کنم. البته بعضی‌ها ایراده گرفته‌اند. یک جامع هم ما فردا درست می‌کنیم. طبیعتًا حرف آقای نایینی زمین می‌خورد.


[1] همین‌جا یک نکته روشی مطرح می‌شود و آن این‌که گاه یک دلیل اقتضا را نمی‌زند. می‌گوید مانع وجود دارد. برای اخصی شدن می‌گوید مانع وجود دارد؛ اما ممکن است یک دلیل بیاید و بگوید اصلًا اقتضا ندارد. من دنبال مانع نیستم.
[2] آقاضیا که خود فحلی است، شاگردان مطمئن خود را نزد نایینی می‌فرستاد تا کلام او را برای آقاضیا ببرند و ایشان هرجا را قابل قبول است قبول کند و هرجا را قابل قبول نیست نقد نماید؛ لذا این فوائدالاصولی که جامعۀ مدرسین چاپ کرده (انتشارات اسلامی) پاورقی آن مربوط به آقای عراقی است؛ یعنی ناظر به کلمات نایینی سخن گفته است. خود عراقی کافی بود که نایینی را در عراق و نجف [مشهور نماید].