1402/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امتداد امر چهارم: بکارگیری واژگان در بیش از یک معنا
امتداد «قرآن و استعمال لفظ در بیش از یک معنا»
چند نکته:
پیش از آغاز بحث، که ادامۀ جمعبندی روایات بطون باشد، چند نکته و سوال را بیان میکنیم.
1. به منظور بیان نکتۀ نخست، یادآوری میکنیم که به هنگام بحث حول آیۀ سوم سورۀ مائده، گفته شد که اجزای سهگانۀ این آیه، برخلاف آنچه مینمایند، دارای ارتباط وثیقی با هم میباشند؛ بهویژه با توجه به روایاتی که محرمات الهی را به ولایت ائمۀ جور تفسیر نموده است. اینجاست که اهمیت این مهم رخ مینماید که چنانچه نگاهی که مطرح کردیم و ریشه در سخنان امام صادق و امام کاظم علیهما السلام دارد، در تفسیر وارد شود، در وهلۀ نخست، آیۀ ولایت و امثال آن، به خوبی جایگاه خود را باز خواهند یافت و آنگاه دیگر مسألهای چنین، مطرح نخواهد بود تا زحمت حل آن بر ما متحمل گشته و امثال فخر رازی (که کلام او به زودی خواهد آمد) در پی چاره برآیند و علاوه بر این، در مقابل هرکس که با اشاره به اضطراب میان بخش نخست آیه در باب میته، دوم آن در مورد ولایت و سوم در رابطه با اضطرار به أکل میته، در پی خردهگیری از متن قرآن باشد، دفاعی جانانه خواهد بود. در این چنین نگاه بطنی، آیات قرآن همچون انگشتان در هم تنیدۀ دو دست، در هم لصیق خواهند شد.
چه بسا بتوان در اینجا گلایهای نمود و آن اینکه بزرگان ما چرا به این روایات توجه نکردهاند؟ مثلا جناب آقای طباطبایی در المیزان (که جزء تفاسیر وزین شیعه است و به علاوه متاخر میباشد) میگویند «أن قوله: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ (إلخ) كلام معترض موضوع في وسط هذه الآية غير متوقف عليه لفظ الآية في دلالتها وبيانها (یعنی معنا و لفظ آیه توقف بر این جمله ندارد. این همان معنای جملۀ معترضه است: جملهای که در صورت حذف شدن آن، نظام آیه به هم نمی خورد.) ... وهذا يؤيد أيضا نزول قوله : ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ﴾ (إلخ) نزولا مستقلا منفصلا عن الصدر والذيل (این قسمت از صدر و ذیل آیه مجزا میباشد؛ چراکه صدر در مورد تحریم میته و ذیل در مورد اضطرار به میته است.)، وإن وقوع الآية في وسط الآية مستند إلى تأليف النبي صلىاللهعليهوآله (یعنی پیغمبر این کار را کردند.) أو إلى تأليف المؤلفين بعده. یا مؤلفین بعد از ایشان این کار را انجام دادند؛ همچون امیرالمؤمنین علیه السلام که به جمعآوری آیات پرداخت. در هر صورت به نظر میرسد این طرز گفتار، به هیچ وجه شایسته از یک مفسر سترگ نمیباشد.
همچنین فخر رازی (که از اهل سنت میباشد)، در ذیل عبارت «ذلکم فسق» که در انتهای بخش نخست آیه و بلافاصله بعد از آن ﴿الیوم یئس الذین کفروا ...﴾ آمده، میگوید که میانۀ دو عبارت «ذلکم فسق» تا «فمن اضطر ...» جملۀ معترضه میباشد. گویا کسی از ایشان سوال کند که این جملۀ معترضه، ارتباطش با جملۀ اصلی چیست، شروع به پاسخ میکند؛ چراکه میدانیم که جملۀ معترضه کاملا منقطع از ماقبل و مابعد خودش نیست؛ مثلا در میانۀ سخن، هنگامی که به اسم صدوق رسیدم می گویم «رحمه الله» یا «قدس سره». فخر رازی میگوید «تاکیدُ ما ذُکر من معنی التحریم (خداوند می خواهد با «الیوم یئس ...» تاکید بکند.) فإنّ تحریم هذه الخبائث (این چند موردی که حرام شده) من جملة الدین الکامل و النعمة التامة و الاسلام الذی هو دین المرضیّ عند الله تعالی.» به بیان ساده، از آنجایی که پیش از آن، حکم تحریم چند فقره بیان شده است، خدای متعال، خوشنود از این تحریم، میفرماید: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ﴾.
در تفاوت کلام آقای فخر رازی با فرمایش جناب آقای طباطبایی باید دانست که با اینکه هردو بخش دوم آیه را معترضه دانستند، اما فخر رازی آن را معترضۀ مرتبط دانست؛ حال آنکه محصول بیان آقای طباطبایی، معترضۀ نامرتبط میباشد که بر همین اساس بعد از آن میفرماید: «این کار را یا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم یا مؤلفین بعد از ایشان انجام دادهاند.» و گاهی در انتها دلیلی هم آورده میشود و آن اینکه اگر آیات ولایت مستقل و پررنگ می آمد، در خطر حذف قرار میگرفت و به منظور ایجاد حساسیت کمتر، پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم این گونه آنها را آوردند. به نظر میرسد این همه، مربوط به زمانی است که ما راه به حقیقت نیابیم؛ و الا بر آن اساس ارتباط محسوس خواهد بود.
2. یکی از آقایان سوال کردند که آیا توسعه در مصداق همان کشداری معنا میباشد؟ در توضیح سوال باید بگوییم که در مباحث گذشته به این دو بحث اشاراتی صورت گرفت؛ بیان شد که بسیاری از بطون آیات، از قبیل توسعه در مصداق معنا میباشند؛ مانند اینکه میته به یک خلیفۀ جائر، به منزلۀ یک میته بیرونی تفسیر گردد. آیا این توسعه در معنا، همان امتدادپذیری معنا است که در فلسفۀ زبان و فلسفۀ لغت در محیط اسلام و غیراسلام مطرح است و ما آن را «کشداری معنا» نامیدیم؟
پاسخ آن است که ممکن است بتوان «کشداری» را نوعی از همان توسعه در مصداق دانست؛ چراکه قابلیت گسترش مصداق در یک لفظ، نشاندهندۀ تنگ نبودن معنا میباشد؛ اما باید توجه نمود که کشداری معنا حتما حقیقت است؛ مثلا شما به پیراهن خود و هزاران نوع پیراهن دیگر، با شکلهای مختلف، لفظ «پیراهن» را اطلاق میکنید؛ حال آنکه توسعۀ مصداق معنا، با مجازگویی قابل جمع است؛ مانند آنجا که مصداق لفظ «اسد» توسعه داده شود و علاوه بر اسد بیابان، اسد خیابان را نیز شامل گردد.
3. سوال کردند آیا حدیث امام صادقعلیه السلام، «العبارة للعوام و الاشارة للخواص ...»، ناظر به ذومراتب بودن نفس انسان است؟ به این معنا که امام در پی این فرمایش هستند که هرکسی به اندازۀ ایمان یا مراتب نفس خویش، از ظاهر و باطن آیات استفاده می کند. بله همین طور است. این با آنچه بیان کردیم، منافاتی ندارد. ما «الاشاره للعوام و ...» را به این صورت معنا کردیم که گاهی اوقات، یک شخص فرهیخته، از قرآن استفادهای میکند که دیگران نمیتوانند این چنین بهرهای ببرند و معنای این کلام، آن نیست که او به آیه معنا می دهد؛ بلکه معنا را کشف می کند. به بیان واضح، اینکه حضرت امیر علیه السلام، اقل مدت حمل را از قرآن استخراج نمودند، اینگونه نبود که قرآن را به نطق در بیاورند؛ بلکه این نکته را از درون قرآن استکشاف نمودند. بنابراین اینکه بگوییم استفاده از قرآن بستگی به مراتب انسان دارد (نه فقط مراتب انسان در ایمان؛ بلکه علاوه بر آن، زیرکی انسان) دور از ذهن نیست؛ اما از این باب که کشف می کند.
4. سوال دیگری کرده اند و آن راجع به رابطۀ تأویل و بطن میباشد. باید گفت که تأویل یکی از مصادیق بطن میباشد؛ یعنی بطن می تواند تأویل باشد. چنانچه بطن از جنس واقعیت باشد همان تأویل خواهد بود و چنانچه از جنس معنا باشد، غیر آن. مثلا در مواردی که از باب توسعه در مصداق معنا بود، یا آنجا که حضرت امیر علیه السلام معنای التزامی آیات را استخراج نمودند، بطن، از جنس معنا بیارتباط با تأویل بود؛ اما اگر بطن آیه از قبیل واقعیت بود، مانند آیۀ ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾[1] ، که مفاد آن در زمان حکومت حضرت مهدی صلوات الله علیه محقق میگردد، این تحقق هم بطن آیه و هم تأویل آن محسوب خواهد شد. به زودی از این نوع بیشتر سخن خواهیم گفت.
5. سوال شده که با توجه به اینکه لازم است معنای ظاهری و باطنی به مثابۀ یک نخ تسبیح، با هم تناسب داشته باشند، به این معنا که همۀ الفاظ آیه، هم ظهر داشته باشند و هم بطن، در آیۀ سوم سورۀ مائده، که ما معنای بطنی را با تمسک به روایات کشف نمودیم، معنای ظهری چیست؟ به یمن این سوال، تذکر میدهیم که ورود در وادی بطن نباید منجر به فراموشی ظهر گردد. بطنگرایی هرگز به معنای ظاهرستیزی نمیباشد. بنابراین اگر بنا شد بطن این آیه، ائمۀ جور باشند، نباید ظاهر آیه را تعطیل نماییم و به همین دلیل باب تمسک به ظاهر آیه که همانا تحریم میته و ... است در فقه گشاده میباشد و اتفاقا بیش از هزار سال است که فقهای شیعه برای رفع حرمت امر اضطراری بدین آیه تمسک نمودهاند. همچنین عبارت «فانّ الله غفور رحیم» در انتهای آیه، به قول آقای علامه طباطبایی به این معنا است که خداوند در تکلیف سخت نمیگیرد.[2]
همچنین است آیۀ ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً﴾ مانعی از استفاده از ظاهر آیه وجود ندارد؛ منتها وقتی امام علیه السلام تعبیر شهور را به خودشان تفسیر نمودهاند و نیز در ذیل آیه عبارت ﴿ذلِک الدِّینُ الْقَیمُ فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکمْ﴾ آمده، ذهنها به سوی معنای بطنی متبادر میگردد.
جالب است دانسته شود کسانی که ماه ظاهری را مقصود آیه میدانند، میگویند عربهای جاهلی، به منظور اشباع خوی جنگجویی خود، ماههای حرام را جابجا مینمودند؛ لذا قرآن میفرماید این کار را نکنید. دین قیم آن است که ماه آن هم منظم باشد.
بنابراین توجه به باطن نباید منجر به فراموشی ظاهر گردد؛ به قدری که حتی اگر از برقراری ارتباط با باطن بازماندیم، به ظاهر استمداد جسته، به واسطهی همان به عملیات استنباط میپردازیم.
در تکمیل بیان ظاهر از ذیل آیه، از قول آقای علامه طباطبایی، باید گفت که غفوریت و رحیمیت خدا به این معنا است که رعایت حال اضطرار نموده، تکلیف سخت نمیآورد. [3]
امتداد جمعبندی روایات:
مرور دسته اول و دوم:
در حال بررسی روایات بطون بودیم. روشن گشت که دو دسته، از باب استعمال در بیش از یک معنا نبود. بلکه یکی توسعه در مصداق معنا و دیگری استخراج یک جملۀ تصدیقی از مدلول التزامی دو یا سه آیه قرآن بود.
دسته سوم روایات: پاسخهای گوناگون به سؤال واحد
در موارد زیادی معصومین علیهم السلام، در پاسخ به سوالی واحد، پاسخهای گوناگون ارائه نمودهاند؛ چنانچه در روایت جابر چنین بود و امام در جواب به اظهار تعجب جابر از تفاوت پاسخها، فرمودند: ای جابر، قرآن یک متن معمولی نیست؛ بلکه دارای بطن میباشد و بطن آن نیز دارای بطن میباشد. لذا ممکن است ما به اقتضائات مختلف جواب بدهیم.
آیا معنای این استعمال در بیش از یک معنا است؟ به نظر ما خیر؛ البته پاسخ قطعی وابسته به این است که کسی پیدا بشود و تمامی موارد این چنین را جمعآوری نموده و بررسی نماید. به نظر ما، معمول جواب های ائمه یا در زمرۀ توسعه در مصداق به دستۀ نخست وارد میگردد، یا اینکه به واسطۀ کشف یک مدلول التزامی، به گروه دوم ملحق میگردد و لذا در هر صورت از باب استعمال در بیش از یک معنا نخواهد بود؛ ولی چنانچه شما مخاطب گرامی، با تتبع بیشتر احیانا مواردی بیابید که از باب استعمال در بیش از یک معنا هستند، از نظر ما اشکالی ندارد.
دسته چهارم روایات: تعریف بطن به تأویل
در برخی روایات عبارت «ظهره تنزیله و بطنه تأویله» آمده بود. امام میفرمایند که قرآن ظاهری دارد که حادثهای است که در زمان نزول واقع شده و در طی آن این آیه نازل شده است؛ اما ممکن است هزاران سال بعد این آیه در واقعهای دیگر پیاده بشود؛ مثلا گفته شده که آیۀ وراثت ارض مربوط به زمان حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف میباشد؛ علاوه بر آن بسیاری از آیات به زمان ظهور آن حضرت تفسیر شده است که این همه تأویل آیات میباشند.
بنابراین در اینجا معنای دومی برای بطن شده است و آن همی «تأویل» است و منظور از تأویل نیز عینیت یافتن آیه میباشد. در این صورت دیگر بطن از جنس معنا نخواهد بود؛ چنانکه قرآن از قول جناب یوسف علیه السلام به هنگامی که تحقق رویای خود را مشاهده نمود، نقل میکند که فرمود: «هذا تأویل رؤیای». در گفتگوی روزمره نیز گاه گفته میشود خوابم تأویل شد یا خوابم تعبیر شد؛ مثلا آنجایی که چیزی را میبیند که شب گذشته همان را در خواب دیده است.
بنابراین این پندار ما که بطن هماره از جنس معنا میباشد، با سیر در ادله تغییر یافت و روایات ما را با معنای نویی از بطن آیه آشنا نمودند. متوجه شدیم بطن گاه میتواند از همان تأویل یا حقیقت و عینیت خارجی باشد. باید گفت که این دو معنای بطن، از آنجایی که متوافقین هستند، منافاتی با یکدیگر ندارند. نتیجه آنکه این دسته نیز از باب استعمال در بیش از یک معنا نشد.
با این بیان واضح میگردد که نوبت به سؤال سوم که کارآیی در استنباط میباشد نمی رسد؛ چراکه این قسم اصلا ربطی به استنباط ندارد؛ چون از جنس واقعیت است؛ برخلاف قسم اول و دوم که بطن آیه قابل استخدام در فرایند استنباط بود؛ مثلا عدم جواز پذیرش ولایت ولاة جور، با استفاده از آیۀ سوم سورۀ مائده، یا لزوم بررسی علم و معلم، با استفاده از آیۀ «فلینظر الانسان الی طعامه» و همچنین وجوب یا استحباب ملاقات امام پس از حج با استفاده از آیۀ ﴿ثم لیقضو تفثهم﴾.