1402/07/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امتداد امر چهارم: بکارگیری واژگان در بیش از یک معنا
امتداد «قرآن و استعمال لفظ در بیش از یک معنا»
تبیین محل بحث:
مستحضر هستید که به مناسبت مبحث استعمال لفظ در بیش از یک معنا، وارد محیط قرآن شدیم. در میان روایاتی که قابلیت مناسبت با بحث داشت، اعم از روایات ظهر، بطن، تأویل و ... کنکاش نمودیم که به نظر میرسد این کنکاش، در نظرگاه منصفان درخور تحسین باشد.[1]
هماکنون به جمعبندی روایات ظهر و بطن، بسان محور بحث پرداخته و در سخنگفتن از استعمال لفظ در بیش از یک معنا، به گریزهایی چند بسنده مینماییم و پس از آن عبوری سریع از کلمات بزرگان خواهیم نمود که میزان توجه حضرات علما را به اقتضای ادله روشن خواهد ساخت؛ چه اینکه همچون ما، بردباری به خرج دادن در رجوع به روایات از سوی ایشان، اندکی بعید مینماید. علیایحال به دیدۀ حسنظن، مراجعه ایشان را نفی نمیکنیم.
جمعبندی روایات:
به طور مشخص، قصد داریم به سه مطلب بپردازیم: 1. آیا روایات ظهر و بطن با یکدیگر تعارض نداشته و قابل جمع میباشند؟ 2. آیات قرآن کریم به زمرۀ استعمال لفظ در بیش از یک معنا در خواهند آمد یا خیر؟ مهمتر همه، آیا یک فقیه میتواند در فرایند استنباط، از بطون آیات بهره گیرد؟[2]
دسته اول روایات: توسعه در مصداق معنا:
از میان حدود ده روایتی که ذکر نمودیم، تعدادی از آنها، از باب توسعه در مصداق[3] بودند. مثلا در روایات حول آیۀ ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ تعابیری همچون «ازالۀ چرک»، «قص الاظفار»، «اخذ الشارب»، «درآوردن لباس احرام» و همچون اینها، که ناگفته نیز عرب خود آنها را در مییافت، در تفسیر «قضای تفث» آورده شده بود؛ اما امامعلیهالسلام مصداق دیگری برای قضای تفث فرمودند: «لقاء الإمامعلیهالسلام» که نشان میدهد قضای تفث دارای دو مصداق میباشد: ۱. گرفتن چرک و ناخن و سبیل. ۲. گرفتن تفث از روح. روح انسان نیز گاهوبیگاه چون جسمش محدث میگردد. حدث اکبر او، گناهان کبیره و حدث اصغر او گناهان صغیره هستند؛ منتها تفاوت آن با جسم این است که حدث جسم با وضو و غسل برطرف میشود و حدث روح با معنویت، ترک گناه، لقای امام علیهالسلام، تلاوت قرآن و ... . بنابراین این آیه، دارای دو معنا نشد؛ بلکه فقط مصداق تفث و قضای تفث توسعه داده شد. مثال دیگر، آیۀ 24 سورۀ عبس است: ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ﴾، که امام باقر علیهالسلام در رابطه با آن فرمودند «أی إلَی عِلمِه الَّذِی یأخذه، عمَّن یَأخذه». در واقع امامعلیهالسلام با این بیان خود، در مصادیق طعام توسعه ایجاد کرده، آن را اعم از غذای جسم و غذای روح مینمایند.
مطلبی که شایسته است پرسش گردد، این است که آیا ما خود نیز میتوانیم چنین توسعههایی ایجاد نماییم و آنها را به آیات قرآن نسبت دهیم؟ پاسخ منفی است. میبایست به مواردی که در روایات وارد شده است بسنده نمود.
پرسش دیگری که سزاوار میباشد، این است که این توسعهها «علی وجه الحقیقة» است یا «علی وجه المجاز»؟ پاسخ به این سؤال برعهدۀ اهل زبان میباشد؛ وابسته به اینکه ایشان تشخیص دهند که این توسعه حائز درجۀ وضع است یا استحسان طبع (اینکه طبع انسان آن را بپسندد شرط استعمال مجازی میباشد.)؛ چنانکه ما اهالی زبان فارسی، گاه به هنگام شنیدن تعابیر فارسیِ حاوی معانی مجازی، رخ به لبخند گشاده، گوینده را تحسین مینماییم.
علاوه بر دو آیۀ فوق، میتوان آیۀ ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْکُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزير﴾ را نیز از این قبیل دانست؛ یعنی بیان کرد این نیز (که روایاتی ظاهر آن را همین محرمات و باطن آن را ائمة جور و ائمۀ حق دانسته بودند و ما این باطن را به واسطۀ خود روایات، به ولایت این ائمه تفسیر نمودیم)، از باب توسعۀ مصادیق است؛ به این ترتیب که خدای متعال در پی فرمایش این است که مثلا به دو دسته میته و خنزیر نزدیک نشوید: 1. میتهای که در کنار خیابان افتاده و خنزیری که در کثافات میچرد. 2. میتهای از جنس ائمۀ جور و خنزیری که در بیتالمال میچرد[4] .
نکتۀ جالب توجه اینکه توسعه در مصداق، در زبان غیر قرآن و تعبیرات روزمره نیز کاربرد دارد؛ مثلا نسبت به شخصی که اشخاص دیگری را به راه درست هدایت نموده است، گفته میشود: سخنان او انبوهی از نور است.
حال پس از اینکه دانستیم تعدادی از روایات بیانشده، از باب توسعۀ مصادیق هستند، آیا میتوانیم اینها را مصداق استعمال لفظ در بیش از یک معنا بدانیم؟ خیر؛ زیرا معنای واحد را در یک مصداق معنوی و غیرمحسوس بهکار میگیرد و این استعمال در بیش از یک معنا نمیباشد.
همچنین به سوال مهمی که بنای طرح آن داشتیم میپردازیم. آیا این بطون در استنباط کارآیی دارد یا خیر؟ پاسخ این است که اگر از سوی معصوم هدایتی این چنین برای ما به ارمغان آمده است، چرا از آن بهره نگیریم؟ مثلا فقیه به واسطۀ مراجعه به آیۀ ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ﴾، فتوا دهد که واجب یا مستحب است که انسان بررسی نماید که نزد چه استادی بناست تلمذ نماید یا اولیا و مربیان، بررسی نمایند که بچههایشان در کدام آموزشگاه و نزد کدام مشاور بناست به کسب دانش بپردازند و این همه به پشتوانۀ آن روایت امام هادی علیهالسلام میباشد.
بنابراین اگر آیهای داریم که توسط نص معتبر تفسیر شده و بر مورد هم تطبیق میکند، تمسک به بطون این آیه صحیح میباشد؛ چنانکه آنجا که ظهور آیه بر یک مورد خارجی تطبیق نماید، به ظهور اخذ مینماییم؛ به خلاف آنجایی که آیه توسط حجت شرعی تفسیر نشده باشد؛ مثلا کلمۀ «گندم» در قرآن را بدون حجت، به گونه ای معنا نماییم و سپس بر این پایه به استنباط بپردازیم؛ البته حجت شرعی یا به صورت خاص وارد شده است (مانند ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ﴾) یا به صورت عام (مانند آیۀ تحریم میته و دم و ...)؛ مانند آیۀ میته و دم که در خصوص آن روایتی نداریم؛ اما روایاتی کلی از امام کاظم و سایر ائمه علیهمالسلام با این مضمون داریم که هرجا محرمات آمد، مقصود ائمهعلیهمالسلام جور میباشد. لذا چنانچه در درس مکاسب به استناد این آیه، رای به حرمت قبول ولایت جائر مگر در حالت اضطرار دهیم، درست تمسک نمودهایم.[5]
بنابر آنچه بیان شد تا کنون سه ادعای اصلی صورت گرفت:
1. بخش معظمی از بطون آیات، حمل بر توسعه در مصداق معنا میگردند.
2. مبتنی بر این، این آیات ارتباطی با استعمال لفظ در بیش از یک معنا نخواهند داشت.
3. چنانچه تفسیر این آیات متکی به حجتی از سوی معصومین علیهمالسلام باشد، تمسک به این بطن نیز صحیح میباشد.
اگر گفته شود: که در مثل ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ﴾ چنانچه روایت را هم نادیده بگیریم، خود در مییابیم که معنای حاصل از روح و گوهر کلمۀ «طعام»، معنایی کشدار است که مصادیق متعدد از قبیل غذای روح و غذای جسم را با همۀ انواعشان در بر میگیرد، خواهیم گفت این متوقف بر این است که ما معتقد گردیم که میبایست آیات قرآن حمل بر حداکثر معنا شود؛ یعنی گفته شود: اگر تعبیری از قرآن کریم هم چون طعام، ظرفیت کشش تا مصادیق دیگری همچون «غذای روح» را داشته باشد، میبایست آن را شامل آن مصادیق نیز بدانیم. این اعتقاد قابل التزام نمیباشد مگر در جایی که ائمه خود توسعه داده باشند. به عبارت دیگر، حمل قرآن بر حداکثر نیازمند شاهد میباشد؛ مخصوصا اگر قصد بهکارگیری آن در فقه را داشته باشیم؛ چراکه حساسیت قلمزنی در برخی علوم دیگر همچون تفسیر، یا سخنرانی در ماه رمضان به اندازۀ فتوا نیست؛ چه آنکه در فتوا به دنبال حمل حجیت بر یک موضوع هستیم. خلاصه اینکه استظهار و استشعار اشکال ندارد؛ ولی استنباط مشکل است؛ مثلا اگر امامعلیهالسلام نفرموده بودند «التفث لقاء الامامعلیهالسلام»، شکی نبود که یکی از راههای زدودن تفث ملاقات با امامعلیهالسلام است؛ اما با این حال نمیشد با استناد به این آیه، ملاقات با امامعلیهالسلام را بعد از حج، بر حجاج و معتمرین الزام نمود.
دسته دوم روایات: مدلول تصدیقی:
در ادامۀ جمعبندی روایات[6] باید دانست که برخی از روایات ماضی را نمیتوان بر توسعه در مصداق حمل نمود؛ مثلا آنجا که امام صادق علیهالسلام فرمودند: «الإشارة للخواص و اللّطائف للأولیاء». مثال معروف اشاره، قضیۀ امیرالمومنینعلیهالسلام و آیۀ حمل میباشد؛ به این ترتیب که آیۀ رضاع (شیردادن) را در کنار آیۀ حمل و فصال قرار دادند و قضیۀ سومی را که در قرآن صریحا بیان نشده، نتیجه گرفتند و آن این است که اقل مدت حمل شش ماه است. نتیجۀ آن این شد که اگر دختری ازدواج کرده و بعد از شش ماه از نزدیکی با شوهر خود بچهدار شد، نمیتوان گفت این بچه مربوط به آن شوهر نیست. از این نوع اشارات در قرآن بسیار است.
اما در مورد «اللّطائف للأولیاء»، به صورت قطعی نمیتوان منظور امام صادق علیهالسلام را بیان کرد. چه بسا منظور لطیفههایی است که امثال مرحوم سلطانآبادی نقل میفرمودند. این چنین لطایف گاهی در لابهلای تفاسیر نیز یافت میگردد که بعضا دارای دلیل و گاه فاقد آن هستند. چنانچه یکی از آقایان از آیۀ ﴿أَوَمَنْ يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ﴾ (که راجع به خانمها است که معمولا در حلیه رشد کرده و در مخاصمات کم میآورند.) عدم صلاحیت زن را برای تصدی منصب قضاوت استنباط نموده است.[7] همچنین از این قبیل است، نظر مرحوم آقای خویی که از آیۀ ﴿قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً﴾ این را که بر هر مردی برآورده ساختن نیاز جنسی معمول زنش واجب است، استنباط نموده است. شاید این از مصادیق لطائف باشد.
دقت در این روایت امام صادق علیهالسلام روشنگر این است که توسعه در مصداق در آن معنا ندارد. حضرت امیر علیهالسلام از دو فقره که در قرآن ذکر شده بود، یک مدلول تصدیقی سومی از آیه استنباط کردند؛ حال ممکن است تنها برخی توانایی استخراج چنین مطالبی را از قرآن داشته باشند. این موارد جزء مدلول تصدیقی است.
بعد از این دوباره لازم است به دو سؤال پاسخ گوییم:
1. آیا امثال این روایت از باب استعمال لفظ در بیش از یک معنا هستند؟
پاسخ: از آنجا که محل بحث در این نوع استعمال، مدالیل تصوری است، نه مدالیل تصدیقی، لذا این بخش نیز از محل بحث ما خارج میباشد.
چنانچه کسی بگوید استعمال لفظ در بیش از یک معنا را توسعه میدهیم به آنجا که از یک یا دو گزاره، گزارۀ دیگری استنباط میگردد، مانند اینکه جملۀ «قلم را بیاور»، بر جملۀ «دوات را بیاور» نیز دلالت دارد و نیز جملۀ «جارو را بیاور.» بر جملۀ «خاکانداز را بیاور.» نیز دلالت دارد، خواهیم گفت که در این صورت همچنان دو معنا نداریم و اینها، هیچ ارتباطی به استعمال در بیش از یک معنا ندارند.
2. آیا از امثال این روایت میتوان در فرایند استنباط احکام فقهی کمک گرفت؟
پاسخ: اگر ظهور داشته باشد بله. لذا بعد از این که حضرت امیر علیهالسلام آن جمله را در زمان خلیفۀ دوم یا سوم (دو نقل داریم.) بیان فرمودند، همچنان پس از هزار و چهارصد سال در بسیاری از کشورهای عربی، با سند همین بیان امیرالمؤمنین علیهالسلام به حجیت خود باقی است؛ چراکه از طریق دلالت اشاره بهدست آمده است. همچنین است لطائف. فقیه میتواند بگوید از آنجا که در قرآن امر به نگهداری خود و خانوادۀ خود از آتش آمده، پس تامین نیازهای جنسی زن لازم است. در این صورت دیگر نیازمند نص هم نخواهیم بود.