درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست

1401/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الصحیح و الاعم

 

در جلسه گذشته به گمان ما بحث مهمی استطراداً مطرح شد که امروزه در مباحث هرمنوتیک و فلسفه زبان آن را مطرح می‌کنند و در واقع یک بحث جهانی است که تنها مربوط به حوزه قم و نجف نیست. اما قبل از اینکه بحث را ادامه بدهیم یک نکته‌ای را بحث گذشته اشاره کردیم به اینکه بر تصویر جامع ثمره فقهی مترتب نیست، در اینجا شاید این نکته دریافت نشده باشد.

بعضی مسائل است که با یک نگاه دارای ثمره مهم است و با یک نگاه فاقد ثمره است، مثل بحث انسداد. مرحوم مظفر در اصول فقه می‌فرمایند انفتاح باب علم و علمی امروزه مسلّم است و انسداد از اباطیل است و لذا ایشان از آن بحث نمی‌کنند. در بحث ما بعضی‌ها واقعا ثمره مترتب می‌کنند ولی ما بیان می‌کنیم این قسمت بحث ثمره ندارد؛ یا مثلا بحث قاعده ملازمه که در کتاب فقه و عقل نوشته‌ایم، در مورد قاعده ملازمه است اما با این حال مرحوم سید مصطفی خمینی (ره) قائل است که قاعده ملازمه از اباطیل است، در حالی که به نظر مرحوم نائینی و بسیاری دیگر از اعلام از مسلّمات است، هر چند مرحوم خوئی در صغری آن مناقشه دارند اما در کبری مناقشه ندارند.

در بحث گذشته بیان کردیم تبادر اگر بخواهد به نتیجه برسد سه شرط لازم دارد:

1. اصل تبادر ثابت باشد و الکی نباشد.

2. تبادر از حاقّ لفظ باشد و نه از کثرت استعمال و قرینه، مثلا در مورد ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾[1] نمی‌توان گفت صلاة صحیحه تبادر می‌شود، چون قبل از صلاة «اقیموا» آمده است و شارع که نماز باطل نمی‌خواهد لذا این از حاقّ لفظ صلاة نیست.

3. تبادر وقتی قابل استفاده است که بتواند مراد در زمان 1400 سال گذشته را روشن کند و این اختصاص به اسلام و غیر آن ندارد و تبادر در هر متنی که بخواهید متوجه بشوید وارد می‌شود. در اینجا علماء سه تا اصل ایجاد کردند: اصل عدم نقل، اصل تشابه ازمان، اصل استصحاب قهقری (که به غلط قهقرایی گفته می‌شود، برای اینکه قهقرا وقتی نسبت داده می‌شود قهقری می‌شود و نه قهقرایی.)

البته اینکه ما سه تا اصل بیان می‌کنیم ظاهرش بر این است که این‌ها سه اصل هستند. در اینجا مرحوم محقق عراقی اصل عدم نقل و تشابه ازمان را یکی لحاظ می‌کنند و در واقع ایشان دوتا اصطلاح از یک واقع دارند ولی ما آن را سه اصل بیان می‌کنیم هر چند نتیجه آن هم یکی است منتهی یک وقت نتیجه را نگاه می‌کنید ولی اگر فرآیند و مسیر را نگاه کنید به نظر ما اصل عدم نقل با تشابه ازمان فرق می‌کند و در واقع در تشابه ازمان انگیزه‌ای برای تغییر دادن نیست، مثلا اگر در 2 هزار سال پیش ثلث گفته می‌شد یعنی یک سوم، و اگر چهار هزار سال دیگر هم ثلث گفته شود باز همان معنا را دارد؛ البته نمی‌گوییم هیچ کلمه‌ای تغییر نمی‌کند اما اصل اولی بر تشابه ازمان است و در استثناء آن احتیاج به دلیل است.

بنابراین در اصل تشابه ازمان بر نبود انگیزه برای تغییر تأکید می‌کنیم. در اصل عدم نقل می‌گوییم شک می‌کنیم که آیا نقلی صورت گرفته است، که عقلاء عدم نقل را اختیار می‌کنند؛ البته ممکن است در پشت عدم نقل تشابه ازمان باشد ولی خود تشابه ازمان نیست.

حالا بگوییم سه تا اصل یا دوتا اصل، نتیجه این اصول یکی است و آن اینکه می‌توانیم بین دوران امروزه با دوران دو هزار سال پیش ارتباط برقرار کنیم و این اصول هم عقلائی است، مثلا اگر کسی استصحاب را قبول ندارد که از اصول عملیه است یا اینکه قائل است که لوازم عادی و عقلی اصول عملیه حجت نیست اما لوازم عقلی، عادی و شرعی در اصول عقلائی حجت است هر چند ما در جای خود در آن مناقشه کردیم.

اصل عدم نقل را می‌توانیم در قالب استصحاب بیان کنیم و استصحاب هم فرقی ندارد که معمولی یا قهقری باشد. استصحاب معمولی یقین سابق و شاک لاحق است، حالا اگر بخواهیم همین را در الفاظ جاری کنیم، مثلا بگوییم صلاة در زمان پیغمبر (ص) معنایی داشته است، حالا امروزه شک می‌کنیم که آیا تغییر کرده است، که می‌گوییم یقین سابق و شک لاحق، پس تغییر نکرده است و چون اصل عقلائی است می‌توانیم بگوییم همین معنایی که الان است پس همان موقع بوده است.

به عبارت دیگر اصل عدم نقل را در یک فرض یقین سابق و شک لاحق استصحاب می‌کنیم، نتیجه‌اش این می‌شود که همانی که الان تبادر می‌شود آن زمان بوده است، چون اگر چنین نباشد معلوم می‌شود نقلی صورت گرفته است، در حالی که به حسب فرض نقلی صورت نگرفته است، این بیان استصحاب معمولی می‌شود. البته این بیان معنایش این نیست که می‌خواهیم اصول عملیه ایجاد کنیم با اینکه بیان، بیان همان استصحاب اصل عملی است ولی گاهی عقلاء آن را در مفاهمات اعتبار می‌کنند که اصل عقلائی و اماره می‌شود.

استصحاب قهقری یعنی یقین الان است و مشکوک در گذشته است، به این نحو که بگوییم الان از نماز، صلاة صحیح تبادر می‌کند، اما در مورد صلاة زمان صدر اسلام شک می‌کنیم، حالا اگر استصحاب قهقری صحیح باشد می‌گوییم معنای صلاة الان همین است، سال گذشته هم همین بوده است، همینطور به گذشته برمی‌گردیم و می‌گوییم پس هزار و چهارصد سال پیش همانی که الان تبادر پیدا می‌کند بوده است.

عبارت متن (صفحه 165): لاصالة عدم النقل تقریبان، یرجع علی وجه إلی الاستصحاب قهقریً و علی وجه لا إلیه؛ فإن رکّزنا علی أنّ النقل کان مسبوقاً بالعدم و شککنا فی تحققه بعده فلیس هو منه؛ اگر در نقل متمرکز بشویم بالاخره در صدر اسلام نقلی صورت نگرفته بود، پس وقتی در تحقق نقل شک کنیم، یقین سابق و شک لاحق می‌شود و این دیگر استصحاب قهقری نیست بلکه همان استصحاب معمولی است. و إن رکّزنا علی الشک سابقاً و الیقین لاحقاً فهو منه؛ این اصل عدم نقل خاصیت استصحاب قهقری است. و مع ذلک فهو من الاصول العقلائیة اللفظیة لا من الاصول العملیة؛ اینجا ممکن است کسی بگوید اینکه همان استصحاب معمولی شد که از اصول عملیه است و حال اینکه بیان کردید از اصول عملیه نیست، می‌گوییم با اینکه بیان استصحاب است اما از اصول عقلائیه است و نه اصول عملیه.

لذا گاهی اوقات بیان اصل عقلائی همان اصل عملی یعنی استصحاب است ولی در پشتوانه و موضوع آن اخذِ شک نشده تا بگویید از اصول عملیه است و آثاری را بر آن حمل کنید مثلا لوازمش حجت نیست و آثار عادی و عقلیش مترتب نمی‌شود.

نکته

در مورد این رکز استطرادی یک نکته مهم دیگری باقی مانده است و آن اینکه بیان کردیم اگر تبادر بخواهد ثمره داشته باشد سه شرط لازم دارد. شرط سومش این است که به صدر اسلام برسد و در اینجا اصولی هم داریم که با گذشته ارتباط برقرار می‌کند، مثلا اصل عدم نقل، اصل تشابه ازمان، استصحاب قهقری.

البته ناگفته نماند که این اصول در عرف مشهور است و اصول عقلائیه که جاری می‌شود تنها این سه مورد نیست بلکه به آن این موارد را هم اضافه کنید: اصالة الظهور، اصالة العموم، اصالة الاطلاق، اصل جدّ، اصل عدم خطا، اصالة الحقیقه. با این حال در اینجا مناقشه‌ای که وارد است این است که این اصول مخصوصاً در امور مهم در یکی از این سه صورت ذیل معتبر است و مطلقا معتبر نیست (و نزاع ما با مشهور همینجاست):

1. اگر موجب اطمینان شود، یعنی علم عرفی. مثلا همین الان که حرف‌های ما را گوش می‌کنید آیا به صرف این اصول است یا اینکه اطمینان دارید، یعنی این اصل را جاری می‌کنید، اطمینان می‌کنید و درس را گوش می‌دهید. به عبارت دیگر آیا به اصل جدّ کلام ما را می‌پذیرید یا اطمینانی است که از این اصل به دست می‌آید؟

2. بعضی اوقات که اطمینان می‌خواهیم ولی آن را نداریم به عنوان «خیر الطرق المیسره» اکتفاء می‌کنیم، مثلا در جاده از کسی آدرس می‌گیرید و اطمینان هم نمی‌کنید ولی با این حال احتمال اصابت این آدرس را بیشتر می‌دانید. یا در بحث انسداد می‌گویید آیا هر ظنّی معتبر است؟ ما می‌گوییم «خیر الطرق المیسره» معتبر است، اینجا ممکن است این خیر الطرق خبر واحد معتبر هم نباشد ولی در حال حاضر بهتر از این راه وجود ندارد.

3. اگر مقام احتجاج باشد، مثلا در محاکم چه بر علیه افراد یا به نفع آن‌ها باشد همین ظواهر را اخذ می‌کنند، برای اینکه در احتجاج کسی به دنبال اطمینان نیست.

لذا مسیر ما از مشهور جدا می‌شود و همین را در اصالة ظهور و اصالة العموم می‌گوییم، مثلا در اصالة العموم که آن را حجت می‌دانند ما می‌گوییم اصالة العموم اگر اطمینان بیاورد یا اینکه اگر راه مطمئن‌تری نباشد یا مقام احتجاج باشد حجت است و الا معتبر نیست.

حالا کسی بگوید اگر مقام احتجاج را قبول دارید پس تمام مقام استنباط، مقام احتجاج است. مرحوم بروجردی در کتاب الحجة می‌گویند تمام علم اصول حجت است، و حال اینکه ما این را قبول نداریم بلکه می‌گوییم فقه فقیه باید فقه کشف باشد و نه فقط فقه عذر و حجة.

عبارت متن (صفحه 165): و هذه الاصول: اعتبرها العقلاء من اهل اللسان فی التفهیم و التفاهم لا اصول عملیة؛ این اصول اگر اصل عملی بود مخصوص اسلام می‌شد اما این اصول عقلائی است و لذا جهانی هم است. مع ما قیل علیها من الحدود و التضییقات؛ تضییق اصول عملیه مثلا لوازمش حجت نیست.

نعم لإنکار هذ الاصول وجه؛ اگر کسی این اصول را انکار کند قابل توجیه است مگر در سه صورت: الا إذا أفادت اطمئنانا؛ که البته دیگر از باب اطمینان معتبر است و نه از باب این اصول منتهی راه اطمینان همین اصول است، مثلا در کلام ما اصل عدم شوخی را جاری می‌کنید، اطمینان پیدا می‌کنید و بعد عمل می‌کنید. أو کانت من خیر الطرق المیسرة؛ یعنی اگر اطمینان هم ندارید ولی راه دیگری ندارید، مثلا قبلا از کسی آدرسی را دارید، حالا به همان آدرس می‌روید، اینجا اگر بخواهید تحقیق کنید دیگر راهی ندارید، لذا الان این آدرس سابق بهترین راه است. أو کانت فی الاحتجاج؛ به اینکه در مقام استدلال و احتجاج باشد. فتأمل.[2]

 


[1] بقره/سوره2، آیه43.
[2] فتأمل اشارۀ إلی ردّ ما یمکن أن یقال من أن مجال الاستنباط و الاخذ من الدلیل الشرعی ایضا مقام الاحتجاج و یردّه أن المجال الاستنباط مقام الکشف لا محض الاحتجاج.