1401/12/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الصحیح و الاعم
ادامه تحقیق
همانطور که در بحث گذشته بیان شد در ضمن تحقیق میخواهیم بعضی از انظار گذشته را نقد کنیم.
نکته ششم. یکی از نکاتی که صحیحیها ذکر کردند این بود که قطعاً وقتی واضعین میخواهند لفظی را برای مرکبی وضع کنند برای مرکب تام وضع میکنند و بعد در آن هم استعمال میکنند و اگر میخواهند دستوری بدهند به مرکب تام دستور میدهند، کما اینکه مرحوم آخوند در کفایه این مطلب را بیان کردند.
حالا اشکال وارد نشود که این موارد برای تکوین است و الا در اعتبارات چنین نیست، که مرحوم آخوند از آن جواب میدهند که فرقی بین اعتبار و تکوین نیست، مثلا آشپزی که میخواهد غذایی را اختراع کند، او برای غذای ناقص لفظ را وضع نمیکند لذا مسلّماً برای مرکب تام وضع میکند. حالا به جای آشپز کسی را بگذارید که میخواهد برنامه اخلاقی یا مذهبی را اختراع کند، او آن را برای مرکب تام قرار میدهد. در شرع مقدس هم خلاف این نرسیده است، لذا از موارد قطعی است که واضع برای مرکب تام وضع میکند و وقتی هم بخواهد امر کند به همین امر مرکب دستور میدهد، بنابراین ثابت میشود که وضع برای صحیح است.
این دلیل از آن دلایلی است که مانند تبادر نیست تا فوراً بتوان مقابل آن نقض بیان کرد. به نظر ما نسبت به این دلیل نه موضع کاملاً سلبی باید گرفت و نه ایجابی؛ و به عبارت دیگر برای این دلیل هم وجه صحیح و هم وجه باطل وجود دارد.
بیان وجه صحیح: قبلا بیان کردیم که وقتی پیامبر (ص) آمدند یک برنامهای به نام نماز آوردند، حالا خود کلمه خلق پیغمبر (ص) نبود اما این برنامه با این شکل و شمایل جدید بود و پیامبر (ص) هم وقتی به حضرت خدیجه (س) فرمودند که نماز بخوانیم در مرکب تام استعمال میکردند. بعد مسأله اینکه اگر آب در دسترس نبود حکم آن چیست مطرح شد و لذا یک کششی پیدا کرد که توضیح داده شد.
این مسأله را در تکوینیات بیان کنید به اینکه کسی دارو یا غذایی را خلق میکند او داعی ندارد که برای فاقد اجزاء و الشرائط آن را ایجاد کند. اما اگر مراد این است که پیامبر (ص) از روز اول همانند واضعان دیگر با یک برنامه مشخص یک صلاة تام الاجزاء و الشرائط را بیان کرد و آن را برای صحیح وضع کردند، این حرف دلیلی ندارد بلکه دلیل بر خلاف آن است؛ مثلا مخترعی را در نظر بگیرید که چیزی مانند چراغ را ایجاد میکند، اینجا در ابتداء استعمالی صورت گرفت و بعد مشابه آن آمد و چون لفظ است و برای شکل خاصی نبود ادامه پیدا کرد و کشدار شد؛ حالا اگر به این معنا باشد ما قبول نداریم که برای مرکب تام بوده تا بعد نتیجه بگیریم برای خصوص صحیح بوده است.
نکته هفتم. طبق مبنای ما اصلاً بحث به این شکل صحیحی یا اعمی موضوع ندارد. کسانی که صحیحی و اعمی میشوند وضع را میپذیرند (کما اینکه مرحوم آخوند فرمودند وضع لازم است) و یک مرحله به نام نامگذاری و یک مرحله به نام تعلّق امر ایجاد میکنند، چون امر حتما به صحیح تعلّق گرفته است و کسی با آن مخالفتی ندارد و کسانی که اعمی میشوند میگویند واضع (یعنی شارع) برای اعم وضع کرده است ولی به صحیح امر کرده است، یعنی مقام تسمیه را از مقام استعمال و تعلّق امر جدا میکنند و حال اینکه ما قبلا این مطلب را بهم زدیم و بیان کردیم اینها دوتا مقام نیستند بلکه تنها صرف استعمال است که پیامبر (ص) وقتی مبعوث شدند آن را استعمال کردند و مسلمانان نیز به دنبال پیامبر (ص) آن را استعمال کردند.
پیامبر (ص) اصراری نداشتند که در فاسد آن را به کار ببرند اما مسلمانان صدر اسلام در اعم هم استعمال میکردند، مثلا اگر کسی نماز اشتباه میخواند میگفتند نمازت باطل است، کما اینکه در روایات و آیات هم آمده است، مثلا در آیه شریفه آمده ﴿وَ مَا كَانَ صَلاَتُهُمْ﴾،[1] و قرآن هم برای بعد از استعمال است.
بنابراین استعمال در صحیح و در امتداد استعمالات استعمال در اعم داریم و وقتی در اعم استعمال میکردند مجاز نبود، یعنی کسی بحث وضع را بیان نمیکرد و لذا میتوان این را به مخترعات جدید و قدیم تشبیه کرد.
عبارت متن (صفحه 164): أنّ لازم ما ذکرنا؛ نتیجه آنچه در شمارههای قبل بیان شد این است: أن لا موضوع للقول بالوضع للصحیح أو للاعم إذ لا وضع و لا تسمیة بمعناهما المعروف بل لم یکن الا استعمال؛ دو نظر ایجاد کردند به این شکل مرسوم یعنی وضع صحیح و اعم، تسمیه و غیر از استعمال و غیر از مرحله تعلّق امر این موضوع ندارد.
نعم لو اصر احد علی تسمیة الاستعمال المذکور بالوضع فله الخیرة فی ذلک؛ اگر کسی اصرار دارد که استعمال پیغمبر (ص) را وضع بنامد اختیار با اوست، یعنی بگوید همین عمل پیغمبر (ص) را وضع میدانم و اصلاً همین را حقیقت شرعیه بداند مشکلی نیست چرا که خود حقیقت شرعیه که حقیقت شرعیه ندارد بلکه این یک اصطلاحی است که اعلام ایجاد کردند.
و کان هذا الاستعمال استعمالاً فی الصحیح عند بیان المراد؛ حالا کسی میگوید این استعمال پیامبر (ص) در صحیح بوده است یا اعم، که میگوییم واضح است که در اوایل کار استعمال در صحیح بوده است. و إن وقع علی القاعدة و بطبیعة الحال فی امتداد الزمان استعمالها فی الاعم علی نحو الحقیقة دون المجاز؛ البته نمیتوانیم انکار کنیم که به طور قاعده و به طبیعتِ حال در امتداد زمان بالحقیقه استعمال در اعم شده است، اما این غیر از این است که بگوییم برای اعم وضع شده است.
عبارت متن (صفحه 165): در اینجا نتیجه بحث بیان میشود. فنحن لسنا من القائلین بوضع الاسامی للصحیح أو للاعم علی الوجه المرسوم علی الالسن و فی المتون؛ اینطور که اعلام میگویند باید یک مقام تسمیه و یک مقام تعلّق طلب باشد که از هم جدا باشند و همه این را قبول دارند، منتهی یکی میگوید برای صحیح وضع شده است و دیگری میگوید برای اعم وضع شده است و اصلا اینها جدا نبودهاند.
کما لسنا علی ضرورة تصویر الجامع أو صحته علی القولین؛ بر مبنای ما تصویر جامع ضرورتی ندارد بلکه اصلا تصویر جامع صحیح نیست. اما اعلامی که قصد داشتند تصویر جامع را ایجاد کنند بیان میکردند که صلاة و صوم در عالم اعتبار اسم جنس هستند مانند اسم جنس در عالم تکوین، مثل شجر و ماء که در آنجا احتیاج به جامع است در اینجا هم احتیاج به جامع است و لذا از اول هم باید پیغمبر (ص) آن جامع را تصور کرده باشند؛ ما در مقابل این بیان عرض کردیم پیغمبر (ص) برنامهای داشتند و شاید حضرت از تمام لفظ علم نداشتند و لذا به تدریج بر پیامبر (ص) وحی میشد، مثلا یکبار نماز خوف، باران، غفیله، جمعه و عیدین وحی شد، لذا اینجا یک لفظی است که بیان شده منتهی باید توجه داشت با اینکه جامع ضرورت ندارد اما حریم دارد، مثل شلوار که مسلّم قبول داریم به پیراهن و میز شلوار گفته نمیشود. یا مثل چراغ که انواع مختلف دارد اما در یک جایی قطع میشود مثلا کسی به پریز برق چراغ نمیگوید.
شاهد این مطلب هم همین نزاعهایی بود که مطرح شد به اینکه آیا واقعاً اعلام در تصویر جامع موفق شدند؟! و بعضی از اعلام (مرحوم خوئی و شیخنا الاستاذ) هم مثل ما بیان کردند که تصویر جامع نداریم.
و لا نقول بترتب ثمرة فقهیة علی ذلک علی وجه یأتی؛ اینکه جامع تصور شود و مقام تسمیه هم جدا شود تا ثمره داشته باشد این ثمره فقهیه ندارد.
پرسش
سؤال اول: در اینجا با استعمالی که مطرح میکنید میخواهید بیان کنید که احتیاج به وضع نداریم؛ یعنی انگاره استغناء از تصویر جامع است. حال سؤال این است که در مورد صلاة آنچه مستعمل فیه یا مطلوب مینامید و نه موضوع له چیست که این چنین دارای توسعه، تضییق، افراد و حالات گوناگون است؟
به راستی مستعمل فیه یا مطلوب در صدر اسلام چه صلاتی بوده است که به تدریج با عروض حالات و افراد مختلف همچون خون در رگهای آنها جریان داشته است و به همه آنها صلاة اطلاق شده است؟
آن بند کشدار چه با دید وضع یا استعمال نیاز به تعیین و تشخص جامع است و الا کشش معنا ندارد مگر اینکه هر استعمالی را مستقل بدانید (که این را ردّ کردیم). به گمان ما نظر آیت الله سیستانی (حفظه الله) به عنوان متمم جعل تطبیقی فاقد هر گونه اشکال باشد.
جواب: در اینجا انکار نمیکنیم که از بیان ما این مطالب به دست میآید اما نخواستیم که از صرف استعمال و انگاره استغناء باشد. اگر دقت کرده باشید بحث ما یک فرآیندی داشت و بیان کردیم با این فرآیند دیگر تصویر جامع ضرورت ندارد بلکه اصلا صحیح نیست.
اما در مورد بخش دیگر سؤال میگوییم ما همین انظار را میخواهیم ردّ کنیم، یعنی میخواهیم بگوییم در مورد لفظ حتی خود پیغمبر (ص) تصور دقیقی از آن نداشتند، لذا چنین بوده است که مثلا نماز با استعمال لفظ بیان شده است، البته قبول داریم که افراد نماز تناسب دارند، کما اینکه بین نماز و روزه تناسبی نیست، اما این تناسب نه موضوع له است و نه وضع است و وقتی خود واضع هم تصور دقیقی ندارد میخواهید پشت آن کار قرار بگیرید و متمم جعلی هم که از آیت الله سیستانی (حفظه الله) نقل میکنند به مرحوم بروجردی برمیگردد که ایشان توجه خاص و تخشع را به عنوان جامع بیان کردند[2] و حال اینکه نماز در روایات و ارتکازات توجه خاص و تخشع نیست.
اما مشکل این بیان این است که آیت الله سیستانی (حفظه الله) میفرمایند اینها مصداق است ولی یک چیزی است که آن معناست؛ که ما میگوییم مثلا در مورد شلوار این از اول برای یک چیزی بوده و بعد مشابهسازی شده است و با اینکه حریم دارد نمیتوان به اسم جامع دور آن خط کشید.