1401/12/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الصحیح و الاعم
نقد و تحقیق
بحث در مرحله تحقیق و نقد انظار گذشته بود. عرض شد که اگر بخواهیم این مرحله را پشت سر بگذاریم باید در چند شماره آن را بیان کنیم، اما قبل از اینکه وارد اصل بحث شویم مطلبی را در بحث گذشته بعضی از فضلاء از آقای پوپر نقل کردند که بعد از بحث بعضی دیگر از فضلاء گفتند کلام مثل پوپر در واقع انکار متافیزیک و ماوراء است، مثلا اینکه گفته میشود خداوند متعال وجود دارد، ما نمیتوانیم این حرف را باطل کنیم، لذا همین که ابطال ناپذیر است ارزش علمی ندارد.
بله، ممکن است کسی حرف پوپر را بیاورد و در علوم انسانی هم از گزارههای غیر تجربی استفاده کند. و لذا اگر دیده باشید
در طول تاریخ، بزرگان و علماء فلاسفه و نصوص دینی ما به اقامه دلیل پرداختند، مثلا آیه شریفه ﴿خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُون﴾[1] امّ الادله است. البته اخیراً بسیاری از افراد عدول کردند از این فکری که هر چیزی به تجربه نیاید قبول نیست،
بیان مطلب: در اینجا چند نکته بیان خواهد شد:
نکته اول. بنا بر اینکه صحیحی باشیم یا اعمی و اینکه تصویر جامع ممکن باشد ما با یک واقع مجهولی مواجه نیستیم، یعنی میدانیم که از چه چیزی میخواهیم گزارش بدهیم، به اینکه پیغمبری آمده و استعمالاتی داشته است.
نکته دوم. برای شارع وضع اسامی مهم نبوده است بلکه مهم بیان مطلوبات بوده است، یعنی اگر میفرموده ﴿وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّكَاة﴾[2] ﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً﴾[3] ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾[4] قصدش بیان مطلوب بوده است و نه اینکه بخواهد الفاظی را برای معانی جعل کند؛ لذا با توجه به این مطلب نگاه ما در بحث حقیقت شرعیه و وضع تعیینی معلوم میشود، به اینکه ما قائل به حقیقت شرعیه به معنای وضع تعیینی نیستیم بلکه این کار کسی است که بخواهد اصطلاح ایجاد کند، مثلا فرهنگستانی ایجاد میشود و در آن تسمیه و اصطلاح را به دست میآورند، اما شارع که نمیخواهد این کار را انجام دهد.
بنابراین وقتی پیامبر (ص) از غار حراء آمدند بالاخره مطلب را در قالبی با استعمال به حضرت خدیجه (س) رساندند که یک عملی داریم که باید روزی پنج بار انجام بگیرد، و این واژهها هم عموماً واژههای مستعملی از قبل بوده است، یعنی قبلا صلاة، صوم، حج، اعتکاف، نذر، عهد و قسم بوده و استعمال شده است. لذا در اینجا میخواهیم بگوییم نباید باب نامگذاری و وضع اسامی را سرگفتار قرار بدهیم، چرا که اگر چنین شود آن وقت باید به دنبال جامع و بحث صحیحی و اعمی شد و حال اینکه این حرفا در بین نبوده است بلکه استعمالاتی توسط پیامبر (ص) از واژههای به ارث رسیده از گذشته صورت گرفته است هر چند با تغییرات جدی واقع شده است، مثلا از نمازی که سوت و کف بود ﴿وَ مَا كَانَ صَلاَتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكَاءً وَ تَصْدِيَةً﴾[5] نماز امیرالمؤمنین (ع) به دست آمد؛ یا مثلا از روزه ماه و وقت و آداب خاص به دست آمد و الا روزه در ادیان دیگر هم بوده است.
نکته سوم. عبادات تدریجاً آمده است، یعنی چنین نبوده است که رسول خدا (ص) عبادات معیّنی را از اول لیست کرده باشند، لذا میتوان احتمال داد که پیامبر (ص) از اول تمام عبادات را نمیدانستند بلکه حوادثی پیش میآمد و وحی نازل میشد، مثلا یکبار نماز کامل وحی شد، یکبار نماز با تیمم وحی شد. لفظ هم لفظی بود که کشدار و ممتد بود، مثلا در واژههایی که ما به کار میبریم، مثلا کسی انواع شلوارها را از گذشته تا الان جمع کند شاید دو هزار رقم شلوار پیدا شود. لذا میبینید که قابل کشش است، یعنی چنین نیست که اگر یک مقدار تغییر کند بگوییم این دیگر شلوار نیست، اما با این وجود حریم خودش را هم دارد لذا هیچ وقت به پیراهن و پالتو شلوار گفته نمیشود، یعنی هم کشدار است و هم یک جاهایی دیگر کش نمیآید، مثلا در مورد آبگوشت کششدار است و موارد مختلفی دارد، البته اگر چیزی به آبگوشت اضافه شود مثل سیب زمینی، چنین نیست که به ماهیت اضافه شود به اینکه شیءٌ و اضافة شود، لذا این آبگوشت و سیب زمینی نیست بلکه اقسام و انواع دارد، مثل باب نماز است که نماز امیرالمؤمنین (ع) کامل نماز است و نماز غرقاء هم نماز است، اما چنین نیست که نماز امیرالمؤمنین (ع) صلاة و اضافة باشد. لذا ما با یک واقعهای روشنی مواجه هستیم که اینطور الفاظ در آن قابل کشش و شناور است.
نکته چهارم. اگر بپذیریم که عین الفاظ عرفی، عبادات هم کشدار است، مثلا در حج، مصدود، محصور و کامل داریم، البته مانند نماز اینقدر قابل کشش نیست. حالا در اینجا آیا قائل به مشترک لفظی بشویم یا مشترک معنوی یا هیچکدام؟
بنا بر قائل شدن به مشترک لفظی دیگر تصویر جامع بحث غلطی است، چرا که تصویر جامع در مشترک معنوی است. لذا اگر مشترک معنوی را هم قائل نشویم آن وقت بحث تصویر جامع بیمعناست.
با این حال در اینجا قطعاً مشترک لفظی نیست، مثلا در اوایل اسلام نمازها دو رکعتی بود و طبق روایات بعداً در شب معراج دو رکعت دیگر اضافه شد [6] [7] لذا در مورد نماز چهار رکعتی میگویند دو رکعت فرض الله و دو رکعت دیگر فرض النبی (ص) است، به اینکه پیامبر (ص) هم حقّ تشریع داشتند (اما این هم با اذن الله است).
بنابراین نماز غرقاء، نماز مضطر، نماز با تیمم و نماز میت مثل لفظ عین که دارای 70 یا 100 بار وضع است مشترک لفظی نیستند، برای اینکه عمل پیامبر (ص) وضع کردن نبوده بلکه تنها آنچه از طرف خداوند متعال وحی میشد استعمال میکردند. (البته کسی هم قائل نشده که مشترک لفظی است.)
اما آنچه که همه به آن قائل شدند و به سبب آن به دنبال تصویر جامع هستند بنا بر این است که مشترک معنوی لحاظ کنند، کما اینکه مرحوم آخوند فرمودند: «لابد علی کلا القولین من قدر جامع فی البین، کان هو المسمی بلفظ کذا».[8]
اما در اینجا میتوان چنین بیان کرد که اینطور موارد مشترک لفظی نبوده است و مشترک معنوی به این معنا که مثلا در ذهن پیامبر (ص) یک نخ تسبیح بوده نیست. لذا طبق بیان ما هر باری که یک نمازی به پیامبر (ص) وحی شده است آن را به مسلمانان بیان کردند، لذا همه این موارد با بیان کردن بوده است و نه با وضع کردن الفاظ؛ مثلا کسی دارای برنامههایی است و با استعمالات و الفاظی که از قبل همه آن را میفهمند اینها را با تغییراتی به کار میبرد.
نکته مسأله این است که اگر بخواهیم بین اینها تصویر جامع را تصور کنیم به مشکل برخورد میکنیم لذا به نظر ما احتیاج به تصویر جامع نیست بلکه اینها تنها استعمال بوده است اما چون به هم تناسب و ربط دارند و همه عبادت خاص است نمیگوییم مشترک لفظی است، چون در مشترک لفظی بین معنای هیچ ربطی نیست و حتی گاهی ضدّان هستند، مثلا قرع هم حیض و هم طهر را شامل میشود و دارای جامع هم نیست. البته این نظر را اعلام دیگر هم قائل هستند، کما اینکه بعضی از اعلام مانند مرحوم خوئی و آیت الله وحید (حفظه الله) قائل هستند که ضرورتی در تصویر جامع نیست منتهی تصریح نکردند که آیا مشترک لفظی است یا معنوی؟
اما اینکه مشترک معنوی نیست بخاطر این است که مشترک معنوی احتیاج به جامع دارد و بقیه باید خارج و از عوارض باشد، مثلا ما که حیوان ناطق هستیم دیگر شکل، رنگ و نژاد خارج از ذات و از عوارض است، اما آیا در نماز، ادویه و اغذیه هم چنین است؟ خیر.
نکته پنجم. با توجه به این مطالبی که مطرح شد، ثابت شد که اصرار بر تصویر جامع بنا بر صحیحی و اعمی بیمحل است و اصلا غلط است، مثلا در مفاهیم عرفی تصویر جامع به چه نحو است که سایر مواردش خارج شود، مثلا جامع فرش چیست؟ مضاف به اینکه در مورد انواع و اقسام نمیتوان جامع را تصور کرد، چون أشکال مختلف جزء خود ذات ماهیت است و از آن جدا نیست، یعنی چنین نیست که مسمی با اضافه باشد.
بنابراین طبق مبنای ما تصویر جامع نه تنها در اعمی فی غایة الاشکال است بلکه بنا بر صحیحی هم فی غایة الاشکال است و اصلا ناموجه و غلط است.