1401/11/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الصحیح و الاعم
امتداد گفتگو از تصویر جامع
بحث در تصویر جامع از نظر مرحوم محقق اصفهانی بود و به مناسبت مطالب ایشان به بحث مهمی رسیدیم که جایگاه ویژهای در فلسفه دارد و آن این است که آیا در ماهیت میتواند اختلاف باشد یا اینکه تواطی و تشکیک در وجود است؟
وجود به دو قسم تقسیم میشود: متواطی و مشکک و الا ماهیت همیشه متواطی است، و به عبارت دیگر ماهیت نمیتواند ما به الامتیازش عین ما به الاشتراکش باشد، بنابراین ما در انسان بودن یا درختان عالَم در درخت بودن در نوع خودشان شدید و ضعیف ندارند هر چند افراد در عوارض اختلاف کثیر با هم دارند تا جایی که در عالم دو نفر مثل هم پیدا نمیشود. در نتیجه نظر ما این شد که بنابر اصالۀ الوجود ماهیت مشکک نیست.
نکات
در کلام مرحوم محقق اصفهانی چند نکته باقی ماند که بعضی از آنها سؤال شده است.
سؤال اول: آیا ممکن است برای ماهیت یک حدّی بگذاریم که نسبت به بیشترش لا بشرط باشد، به این نحو که اگر باشد ثابت است و اگر نباشد ثابت نیست. به عبارت دیگر در ماهیت یک حدّی را قرار بدهیم که از موارد دیگر جدا شود (حالا اسم آن هر چه میخواهد باشد و حتی گاهی نمیتوان اسم آن را بیان کرد)؟
مثلا در مورد خط که کمّ متصل و از اعراض است و ماهیت دارد بگوییم خط ماهیت دارد و هر چیز دیگر به آن اضافه شود آن هم جزء ماهیت خط است، یعنی خط یک متری نسبت به خط نیم متری تفاوتی ندارد و هر دو خط هستند اما این لابشرط است و این همان تشکیک در ماهیت میشود، یعنی وقتی ماهیت نسبت به زائد لا بشرط باشد قهراً تشکیک در ماهیت پذیرفته میشود (و اتفاقاً این مثالی است که مورد نظر اشراقیها است).
مثلا در مورد نماز بگوییم علی رغم مراتبی که دارد بالاخره نماز یک چیزی است (این عنوان «چیزی» هم بخاطر عجز ما است لذا نمیتوان گفت مثلا نماز ارکان است، چون بعضی اوقات نماز حتی ارکان هم ندارد و تنها یک خطور است) اما در عین حال نماز غیر از روزه، حج و زکات است؛ پس یک چیزی وجود دارد و هر آنچه به آن اضافه یا کم شود مثل نماز دو رکعت، سه رکعت، چهار رکعت، نماز مسافر، مضطر، سالم و مریض همه اینها نمازهایی است که جامع شرائط است. لذا بگوییم مرحوم اصفهانی و فلاسفه هم همین نظر را قائل هستند.
جواب: همه اینها را قبول داریم، مگر ما میگوییم خط یک متر و نیم نداریم؟! مگر مشائین خط یک متر را خط میگویند و خط نیم متر را چیز دیگر میگویند؟! نه چنین نیست، بلکه آن هم خط است. اما با این حال باید بیان کرد آیا اینها برای وجود خط است یا برای ماهیت خط؟
میگوییم اینها برای وجود خط است و وجود هم وجود ذهنی (که مرتبه ضعیف وجود است) یا وجود خارجی است، اما تا به وجود نیاید به نیم متر و یک متر تقسیم نمیشود و اصلا این تقسیمبندی برای وجود الخط است. همانطور که میدانید رابطه وجود با ماهیت رابطه ذات و ذات نیست تا بگویید اختلاف در وجود یعنی اختلاف در ماهیت، بلکه وجود عارض بر ماهیت است، مثلا الان که ما اینجا قرار داریم و وجود پیدا کردیم آیا اینها برای وجود ما است یا برای ماهیت است؟
سؤال دوم: در کلام مرحوم اصفهانی سه تعبیر بیان شد: جامع مقولی، جامع عنوانی و اشتراک لفظی. در اینجا تعریف روشنی از جامع مقولی و عنوانی بیان نشد.
جواب: اگر جامع در یک جایی ماهیت واقعی و حقیقی افراد باشد، مثل اسامی اجناس مانند انسان، شجر، ماء، از این موارد تعبیر به جامع مقولی میشود برای اینکه اینها یا تحت مقوله جوهر قرار دارند یا تحت مقوله عرض قرار دارند. اینکه مرحوم اصفهانی فرمودند در صلاۀ جامع مقولی نیست یعنی اجزاء نماز مثل افراد انسان نیست، مثلا الان ما که افراد انسان هستیم جامع ما انسان است و انسان جامع مقولی است یعنی ماهیت حقیقی است و ما چون جوهر هستیم انسان تحت عنوان جوهر قرار میگیرد. یا مثلا خط هم جامع مقولی است منتهی خط جزء جواهر نیست بلکه کمّ متصل است و لذا جزء اعراض قرار دارد.
بنابراین جامع مقولی یعنی ماهیت واقعی که دارای افرادی است و خاصیت آن هم این است که در همه افرادش مشترک است.
اما در مقابل آن جامع عنوانی قرار دارد و جامع عنوانی هم یعنی ماهیت حقیقی نیست، بلکه چه بسا گاهی اوقات دهتا ماهیت است، مثلا شخصی دهتا جنس از لوازم التحریر در مغازه دارد، مثل کاغذ، قلم، چسب، آینه و ...، این لوازم التحریر یعنی یک عنوانی که به جای آن اجناس نام برده میشود و ارتباط لوازم التحریر با اینها مانند ارتباط انسان با افرادش نیست و لذا جامع عنوانی ماهیت حقیقی و کلّی طبیعی نیست بلکه هر کدام تحت یک مقوله قرار دارد. بنابراین جامع عنوانی یعنی جامعی که تنها عنوان، جامع است، و ممکن است اجناس متعددی ذیلش باشد که بعضیها میخواهند بگویند نماز جامع عنوانی است.
در مقابل جامع مقولی و عنوانی، عدم جامع قرار دارد که تعبیر به اشتراک لفظی میشود و در اشتراک لفظی کسی جامع مقولی و عنوانی را لحاظ نمیکند بلکه جامع تنها با مشترک معنوی سازگاری دارد و نه لفظی، حالا مثلا فرض شود زید اسم برای دو شخص باشد.
سؤال سوم: در تفاوت بین نظر مرحوم آخوند و مرحوم اصفهانی بیان کردیم که مرحوم آخوند جامع ایجاد میکند و مرحوم اصفهانی جامع را قائل نیستند بلکه قائلاند که مثلا صلاۀ برای آن وجودات مختلفه است منتهی جامعی که مرحوم آخوند ایجاد کردند جامع عنوانی است، در اینجا بعضی از دوستان سؤال پرسیدند که در درس بیان شد که مرحوم اصفهانی فرمودند جامع نزد مرحوم آخوند جامع عنوانی است، و حال اینکه عین کلام مرحوم اصفهانی در بحوث این است که مرحوم آخوند قائل به جامع ذاتی هستند (به عبارت دیگر این برداشت در درس با برداشت مرحوم اصفهانی از عبارت مرحوم آخوند متفاوت است).
جواب: در بحث گذشته بنا بر بیان اصل تفاوت بین دو نظر بود و اینکه جامع در نظر مرحوم آخوند عنوانی است یا مقولی، این مطلوب دوم ما بود؛ مطلوب اول این بود که یکی از بزرگان جامع را تصور میکند و دیگری جامع را تصور نمیکند. در اینجا مرحوم اصفهانی قائل هستند که جامع در نظر مرحوم آخوند ذاتی است منتهی ایشان این مطلب را (در فلسفه) بنا بر مسلک سنخیت بین علّت و معلول بیان میکنند، که اگر کسی سنخیت را بپذیرد مشکلی نیست (که معمولاً اینها این را قبول دارند) اما ما در مسلک سنخیت ایراد داریم.
بیان مطلب
با توجه به بحث گذشته اساسیترین اشکال بر نظر مرحوم اصفهانی به گمان ما این اشکال است که کلام ایشان مبتنی بر قبول تشکیک در ماهیت است (و این مطلب در کلام ایشان آمد و بیان کردند بعضی از اکابر آن را قبول کردند) در حالی که تشکیک در ماهیت صحیح نیست، برای اینکه تا بحث وجود در بین نباشد تشکیک در ماهیت تصحیح نمیشود.
در خارج گاهی با یک ماهیات حقیقی مواجه هستیم، مثل انسان، شجر. گاهی اوقات با اعتباریات طرف هستیم، مثل صلاۀ، صوم و حج. گاهی هم با مفاهیم روبرو هستیم، مثل خمر.
شباهت و تفاوت این موارد به این نحو است که انسان و شجر کلّی طبیعی هستند و اصطلاحاً از آن تعبیر به ماهیت حقیقی میشود (چون اینها حقیقتاً دارای ماهیت هستند) و حضورشان در افرادشان به نحو مساوی است. اما در اعتبارات با ماهیت حقیقی مواجه نیستیم، مثلا در مورد حج، خداوند متعال افعال متعددی را قرار داده است، مثل طواف، نماز، رمی جمرات، قربانی و ...، که هر کدامشان یک ماهیت دارد به این نحو که بعضی از آنها از جنس فعل است، بعضیها از جنس قول است اما از تمام این موارد به حج تعبیر میشود و اتفاقاً به آن ماهیت مخترعه شرعی هم گفته میشود. با این حال تصور کنید که بین ماهیت حج و ماهیت انسان و شجر چقدر تفاوت وجود دارد؛ انسان یک ماهیت حقیقی واحد است اما حج از افعال متعددی جمع شده است که قانونگذار آن را اعتبار کرده است، لذا اینها ماهیات اعتباری است.
یک چیزی را هم داریم که ماهیت حقیقی و اعتباری نیست که از آن تعبیر به مفاهیم میشود (البته مراد مفهوم خاص است)، مثل مفهوم شراب. اینکه عرب از آب انگور و جو و ... مفهوم خمر را بیان کرد، اگر دقت کنید این ماهیت اعتباری نیست، چون توسط قانونگذار قرار داده نشده است، و ماهیت حقیقی هم نیست، مثلا آب انگور یک چیز است و آب جو یک چیز دیگر است اما از همه این موارد تعبیر به شراب میشود.
بنابراین در اینجا اسم ماهیت به کار برده نمیشود و بلکه تعبیر به مفاهیم (الفاظ) میشود، و لذا تفاوت بین مفهوم خمر و انسان همین است، به این نحو که انسان جامع مقولی افراد است اما خمر چنین نیست و به همین خاطر بعضیها (مخصوصاً عامه) میگویند خمر تنها آب انگور است.
بنابراین اگر تشکیک در ماهیت را نپذیریم (که نپذیرفتیم) این برای ماهیات حقیقی است و نه ماهیات اعتباری، چون ماهیت اعتباری به یدّ معتبر است و اگر او بگوید از این مقدار مثلا از خطور به قصد خشوع به بالا نماز میگویم، اینجا اگر گفته شود این تشکیک در ماهیت است میگوییم اشکالی ندارد، چرا که تشکیک در ماهیت حقیقی اشکال دارد. یا در مفاهیم هم مثل مفهوم خمر تشکیک در ماهیت باشد اشکالی ندارد.
در اینجا اگر این را بگوییم کلام مرحوم اصفهانی بهم نمیخورد هر چند ایشان این کلام را ندارند و لذا ایشان خواستند بیان کنند تشکیک در ماهیت وجود دارد، اما ما بیان میکنیم اگر کسی تشکیک در ماهیت را انکار کند، کلام مرحوم اصفهانی بهم نمیخورد.[1]
این مطالبی که مطرح کردیم برای مباحث سال 1376 است، اما در اینجا تأمل است به اینکه آیا در همینجا تشکیک به وجود و حتی مفاهیم و اعتبارات بر نمیگردد؟