1401/11/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الصحیح و الاعم
در اینجا بعضی از طلاب در مورد جمعبندی آیه شریفه ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَر﴾[1] سؤال پرسیدند که لازم است به نحو مختصر به آن اشاره شود، چون به نظر میآید راه و روش جدیدی است.
وقتی بنا شد آیه شریفه را با توجه به واقعیات خارج معنا کنیم، یعنی آیه را در یک طرف قرار میدهیم و در طرف دیگر واقعیات خارج را قرار میدهیم. آیه شریفه اتفاقاً از محکمات است و از متشابهات نیست و در موازین زبان عرب هیچ ابهامی در آیه شریفه نیست و جدای از خارج، معنای آن روشن است.
اما بر اساس واقعیت خارجی میبینیم که اولاً بسیاری از نمازگزاران بسیاری از گناهان را انجام میدهند. ثانیاً نماز فی الجمله اثر دارد، مثلا در بعضی از کشورهای غربی از جمله آمریکا وقتی افراد مذهبی وارد کشورشان میشوند به آنها آسانتر میگیرند تا افراد بیقید؛ و تحلیلشان این است که این افراد مذهبی هستند و کمتر مرتکب جرم میشوند، البته جدای از بحث تروریسم که اخیراً بحثش پیش آمده است. چنانکه باز هم داریم که هر عملی فی الجمله بر انسان اثر میگذارد.
با توجه به این مجموعه، در مورد معنای آیه شریفه میگوییم در اینجا مراحلی از جواب داریم:
1. به این نحو که «الف و لام» در صلاة را برای کمال لحاظ کنیم و بگوییم مراد نماز کامل است، مانند نماز امیرالمؤمنین و امام صادق (علیهما السلام) و علماء دین. و آخرش هم این است که بعضی از نمازها به نحو مطلق انسان را از گناه باز میدارد.
2. اینکه «الف و لام» در صلاة را برای جنس لحاظ کنیم منتهی صرف نظر از اینکه کلمه «تنهی» به معنای این است که نهی میکند و نهیش هم اثر میکند، کما اینکه امام (ع) فرمودند نماز امر و نهی میکند؛ این امر و نهی به معنای امر تکوینی نیست بلکه منظور این است که این اقتضاء در نماز وجود دارد.
در اینجا ما این جواب را مناسب میدانیم. مثلا بگوییم اسلام، قرآن، نماز، روزه و ... انسان را از بسیاری از منکرات باز میدارد، یعنی اگر کسی به آن عمل کند به همان اندازه برای او اثر میگذارد، کما اینکه قابل انکار نیست و همین که انسان روزی پنج بار نماز میخواند این بسیار اثر میگذارد و در روایت هم آمده است که انسان تا وقتی مشغول نماز است او را از ناهی باز میدارد؛[2] بالاخره وقتی انسان روزی پنج بار نماز میخواند اثر گذار است، مثلا اگر برای انسان پنج بار در روز ورزش را در حد پنج دقیقه اجباری کنند اثر خودش را میگذارد و انسان یک بخشی از وقتش به سراغ منکرات نمیرود.
نکتهای که در اینجا لازم است به آن دقت کنید این است که یک روش در فهم و تفسیر قرآن این است که میتوان گفت همه اینها مراد قرآن است.
مرحوم آخوند در بحث استعمال در بیشتر از یک معنا قرآن را از مصادیق استعمال در بیشتر از یک معنا نمیداند ولی ما بر عکس نظر ایشان قائل هستیم به اینکه اگر نگوییم همه آیات قرآن، بلکه بخش اعظمی از آیات قرآن از مصادیق استعمال در بیشتر از یک معناست. اما جالب این است که بنا بر این مبنا نظر همه اعلام صحیح میشود، مثلا اگر اداره بهداشت آیه شریفه ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِه﴾[3] را در سردر آنجا نصب کند، مرادش این است که هر غذایی را نخورید و ببینید چه چیزی را میخورید. اینجا نمیتوان گفت نصب این آیه در آن محل نامربوط است. لذا اگر همین آیه شریفه را آموزش و پروش هم نصب کند مرتبط است کما اینکه در روایت آمده است عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع: «فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِه﴾ قَالَ قُلْتُ مَا طَعَامُهُ قَالَ عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ».[4]
یا مثلا کسی که مشاور خانواده است این آیه شریفه ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِه﴾ را نصب کند و این پیام را منتقل کند که پدر و مادرها نگاه کنید که چه لقمهای به فرزندانتان میدهید، چرا که اگر لقمه کثیف به بچه داده شود این بچه مستعد کثافتکاری میشود و اگر لقمه طیب به او داده شود از طیبین میشود ﴿وَ الطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِين﴾.[5]
لذا ما در اینجا میخواهیم این روش را در آیه شریفه ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَر﴾ به کار ببریم به اینکه این ظرفیت را دارد که اشاره به اقتضاء و استیجاب بکند. بنابراین این جوابهایی که به عنوان چهار جواب مطرح شد به نظر ما اینها قسیم هم نیستند بلکه در کنار هم هستند، لذا احتمال داده میشود روایاتی که با هم اختلاف دارند میخواهند همین را القاء کنند.
بیان تصویر جامع از نظر مرحوم اصفهانی
ایشان میخواهند بنا بر صحیحی شدن جامع را تصور کنند به این بیان که واضعِ شارع یا متشرعه عملی را با همه مراتبی که دارد کمّاً و کیفاً، شدّتاً و نقصاً، تصور میکند (و بنا به تعبیر ما بندی را دور آن قرار میدهد) حال این سنخ عمل که به شدت مراتب دارد، لفظ را برای این وضع میکند.
نکته کلام مرحوم اصفهانی این است که ایشان نمیخواهد بگوید مثلا لفظ صلاة برای این مجموعه مانند وضع لفظ انسان برای حیوان ناطق است، چون وضع انسان دارای جامع مقولی است (یعنی کلّی طبیعی) اما در مثل صلاة که دارای اجزاء مختلفی مانند رکوع، قیام، قرائت، اشاره و خطور قلبی است جامع مقولی نداریم.
بعضی موارد جامع مقولی ندارد اما جامع عنوانی دارد، یعنی افراد مختلف با اجناس مختلف اما با آن یک عنوان ایجاد میکنیم، مثلا مغازهدار اجناسی را مثل خودکار، چسب و دفتر در مغازه جمع میکند و اسم مغازه را لوازم التحریر میگذارد. در اینجا این لوازم التحریر جامع عنوانی برای دفتر، خودکار و چسب است.
مرحوم آخوند در باب صلاة یک جامع عنوانی ایجاد کرد و فرمود جامع نماز «ناهی از فحشاء و منکر» و «قربان کلّ تقی» است. اما مرحوم اصفهانی قائل نیست که برای این جامع عنوانی وضع شده است چنانکه قائل نیست که اشتراک لفظی دارد، چون اگر اشتراک لفظی باشد دیگر جامع منحل میشود برای اینکه این دو مقابل هم هستند، مثلا بگوییم نماز یکبار برای نماز چهار رکعتی و یکبار برای نماز سه رکعتی و یکبار برای نماز دو رکعتی وضع شده است، و حال آنکه چنین نیست. بنابراین میفرمایند این سنخ عملی است که افراد مختلف با ماهیات مختلف را در بر میگیرد و معرّف آن را «نهی از فحشاء و منکر» و «قربان کلّ تقی» قرار میدهیم.
حالا در بعضی عبارات دیگر مرحوم اصفهانی دارد که میفرماید خود آن حقیقتهای خارجی، مثلا نماز دو رکعتی، نماز چهار رکعتی، نماز غریق و نماز شخص مریض هر کدام دارای اجزائی است و این برای آن واقعیت اجزاء مقیّد که هر کجا متفاوت است نماز برای آن وضع شده است.
عبارت متن (صفحه 155): کذلک لفظ صلاة مع هذا الاختلاف الشدید بین مراتبها کمّاً و کیفاً؛ جالب این است که نماز دارای مراتب مختلفی است اما روزه و حجّ را نماز نمیگوییم لذا باید از آن جدا شوند. لابد من أن یوضع لسنخ عملٍ؛ در بعضی نسخهها «نسخ عمل» آمده که اشتباه است. معرّفه؛ در اینجا نمیگویند «عنوانه» چون برای این عنوان وضع نشده است. النهی عن الفحشاء أو غیره من المعرّفات؛ معرّفش «نهی از فحشاء» و غیر آن از معرفات است. بل العرف لا ینتقلون من سماع لفظ الصلوة الا إلی سنخ عمل خاص الا من حیث کونه مطلوبا فی الاوقات الخاصه؛ بلکه عرف زمان پیامبر (ص) از لفظ صلاة منتقل نمیشدند بلکه همین سنخ عمل خاص مبهم منتقل میشدند (مبهم یعنی شناور و دارای مراتب) به اینکه میدانند مطلوب است در اوقات خاصه خوانده شود.
و هذا الذی تصوّرناه فی ما وضع له لفظ الصلوة بتمام مراتبها من دون الالتزام بجامع ذاتی مقولیّ و جامع عنوانی و من دون الالتزام بالاشتراک اللفظی مما لا مناص عنه بعد القطع بحصول الوضع و لو تعیّناً؛ کسی میگوید چه اصراری بر وضع دارید که میگوییم باید بگویید وضع شده است و این هم بخاطر کثرت استعمال این وضعیت ایجاد شد.
نکته: مرحوم اصفهانی حاشیه بر کفایه دارد به نام نهایة الدرایه و معمولاً اعلام به این کتاب رجوع میکنند، در حالی که ایشان چند رساله دیگر دارند که انتشارات جامعه مدرسین آنها را جمع کرده است و با نام «بحوث فی الاصول» چاپ کرده است که یکی از رسالههای آن، بحث صحیح و اعم است. و لذا به گمان ما بعضی از اعلام مانند مرحوم خوئی که به کلام مرحوم اصفهانی اشکال وارد کردند تنها نهایة الدرایه را نگاه کردند و آن جملهای که گفتیم «برای سنخ عمل، واقعیت خارج است» این مطلب را در نهایة الدرایه ندیدهایم بلکه در بحوث فی الاصول آمده است.
بعضی از اعلام مانند مرحوم روحانی در منتقی الاصول پذیرفتند و به گمان ما ایشان تنها نهایة الدرایه را نگاه کردند و بحوث را ندیدند و لذا یک تعابیری را مطرح میکنند که کلام مرحوم اصفهانی باشد، در حالی مرحوم اصفهانی آن مطلب را دارند.
اشکال مرحوم خوئی
ایشان بر نظر مرحوم اصفهانی چند اشکال را مطرح میکنند که ما یک اشکال ایشان را بیان میکنیم. مرحوم خوئی میفرمایند اینکه مرحوم اصفهانی میخواهند هر طور که شده برای لفظ صلاة جامع و به تعبیر دیگر مسمی ایجاد کنند، (و به تعبیر ما) مسمی ایجاد کنند که مردم آن را میفهمیدند و مورد امر هم بوده است ﴿وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾،[6] «صلوا كما رأيتموني أصلّي»[7] [8] این ثمرهای ندارد، لذا باید صلاة را بگویید که متعلّق امر است (و به تعبیر ما) عرف هم آن را متوجه میشوند، حال آیا عرف زمان پیامبر (ص) همین اجزاء و شرائط متفاوت در خارج بود یا سنخ عملی مبهم و معرّفه النهی عن الفحشاء و منکر؟
مسلّماً عرف زمان پیامبر (ص) است، در این صورت اگر میتوانید جامع را تصور کنید به نحو صحیح ایجاد کنید و الا بگویید جامعی نداریم.
عبارت متن (صفحه 155): و ممن نقضه _بملاحظة لا ترد علی کلامه_ صاحب «محاضرات فی اصول الفقه»، حیث قال؛ از کسانی که به مرحوم اصفهانی اشکال گرفتند به اشکالی که وارد نیست، کلام مرحوم خوئی است.
انّ الکلام فی هذه المسألة انما هو فی تعیین مسمّی لفظ «الصلوة» الذی هو متعلق للامر الشرعی (که عرف هم آن را میفهمد) لا فی تعیین المسمی کیف ما کان؛ نه در تعیین مسمی برای نماز، به هر طوری که شده است.
و من الظاهر ان الجامع المزبور؛ جامع مزبوری که مرحوم اصفهانی فرمودند (و حال آنکه مرحوم اصفهانی اصلا جامعی را نفرمودند، مگر اینکه بگوییم مرادشان همان سنخ عمل است). لا یکون متعلق الامر بل المتعلق له (که میخواهد معنای نماز باشد) هو نفس الاجزاء المتقیدة بقیود خاصة؛ فانها هی التی واجدة للملاک الداعی إلی الامر بها؛ این نماز است و واجد ملاک است نه آن جامع انتزاعی که مرحوم اصفهانی فرمودند.[9]
البته به نظر ما مرحوم اصفهانی به این اشکالاتی که مطرح شد توجه داشتند. ایشان این عبارت را در بحوث دارند: یمکن للواضع ان یلاحظ هذا المرکب الاعتباری من مقولات متباینة مبهما؛ مثل نماز که از چند چیز تشکیل شده است و اینها با هم متباین هستند، مثلا رکوع، ذکر. من حیث ذاتیات تلک المقولات مع حفظ المقولة بالحمل الشائع؛ حمل شائع برای حقیقت خارج است. کحفظ النوع فی مراتب التشکیک؛ مثلا در کلّی طبیعی چطور نوع را حفظ میکنند ولی افراد مختلف را در نظر میگیرند اینجا هم به همین نحو است. فینظر إلی مصداق عمل هو عین المرکب من المقولات خارجاً مع عدم النظر إلی ذاتیات تلک المقولات لا لمفهوم العمل حتی یکون الوضع لجامع عنوانی.[10]
لذا به نظر ما باید اشکال بر کلام مرحوم اصفهانی از طریق دیگری مطرح شود.