1401/09/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الصحیح و الاعم
امر هفتم
مرحوم آخوند در امر هفتم مطلبی را بیان میکنند این امر از اموری است که در استنباط خیلی مطرح میشود و کاربرد دارد، هر چند شاید مستقیماً ثمره استنباطی نداشته باشد (بر خلاف نظر ما که قائل هستیم ثمره دارد).
ایشان در این امر هفتم مطرح کردند که اگر در جایی مراد متکلم معلوم نیست به اینکه مراد معنای حقیقی است یا مجازی یا کنایی یا مرکب، مثلا کلامی از معصوم (ع) صادر میشود، آیا ظاهرش مراد است یا مراد مجاز یا کنایه است؟، در اینطور موارد اکثراً قائل هستند که نسبت به کلام متکلم اصالة الحقیقة را جاری میکنیم و نمیتوانیم آن را حمل بر مجاز کنیم.
اگر گفته شود شاید مجاز مراد بوده است و در جمله قرینه وجود داشته و به ما نرسیده است، در مقابل میگوییم اصالة عدم القرینة وارد است. لذا قاعده چنین است که در چنین مواردی هر وقت در معنای مراد متکلم شک شود، اصالة عدم القرینة وارد میشود، یعنی احتمال قرینه با اصل عدم قرینه کنار گذاشته میشود، لذا اگر استعمال عام در خاص را مجاز بدانیم، مثلا در قرآن عامی وارد شده و نمیدانیم عموم آن مراد است یا خاص، آن را حمل بر عام میکنیم، و اگر احتمال قرینه داده شود که به دست ما نرسیده باشد، اصالة عدم القرینة را جاری میکنیم.
اما اگر معنای مراد را میدانیم ولی نمیدانیم در آن زمان این استعمال متکلم از مصادیق مجاز بوده است یا حقیقت، مثلا آیه شریفه آمده است ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَة﴾،[1] و معنا را میدانیم. در اینجا آیا میتوانیم صرف استعمال را دلیل بر حقیقت بدانیم؟
مثال دیگر: کسی وارد زبان دیگری میشود، مثلا شخصی وارد ایران میشود و میبیند ایرانیان کلمه خیابان را برای کوچه بزرگ به کار میبرند. در اینجا او معنای خیابان را میداند اما آیا در فارسی کلمه خیابان برای این پدیده حقیقت است یا مجاز؟ آیا میتواند به استعمال مردم تمسک کند؟ به اینکه بگوید در بین مردم بودهام و اراده آنها از خیابان را دیدهام، لذا استعمال را دلیل بر حقیقت أخذ کند.
در اینجا اگر بخواهیم استعمال را دلیل بر حقیقت بدانیم باید بگوییم در این معنا استعمال میشود. بعد شک میکنیم که این به کمک قرینه بوده است یا به کمک قرینه نیست، در اینجا اصالة عدم القرینة را جاری میکنیم. مرحوم آخوند این بیان را ردّ میکنند و میفرمایند استعمال دلیل بر حقیقت نیست.[2]
در اینجا ما دوتا گزاره داریم و این دو هم مربوط به اصالة عدم القرینة است، به اینکه در چه جایی جاری است و در چه جایی جاری نیست:
1. اگر معنای مراد متکلم را میدانید اما استعمال آن در حقیقت یا مجاز را نمیدانید، اصالة عدم القرینة جاری نیست (لذا استعمال دلیل بر حقیقت نیست).
2. اگر در معنای مراد متکلم شک دارید به اینکه چه چیزی را اراده کرده است، در اینجا اصالة الحقیقة و اصالة عدم القرینة جاری میشود و لذا کلام متکلم حمل بر حقیقت میشود.
مرحوم سیّد مرتضی قائل شدند در هر دو مورد اصل حقیقت و عدم قرینه جاری است، لذا ایشان استعمال را دلیل بر حقیقت میدانند.[3]
عبارت متن (صفحه 140): محض الاستعمال و دلالته علی الحقیقة و عدمها؛ آیا صرف استعمال دلالت بر حقیقت میکند؟ مانند مثالی که در مورد شخصی که وارد ایران شده است بیان کردیم.
به مرحوم سیّد مرتضی نسبت میدهند که محض استعمال نشان حقیقت است، و لذا ایشان میگویند یکی از راههای کشف معنای حقیقی، نفس استعمال است، مثلا اگر حکیمی لفظی را استعمال کند و قرینهای هم وجود نداشته باشد و ندانیم با قرینه استعمال کرده است یا بدون قرینه، و به عبارت دیگر آیا از حاقّ لفظ است؟
در اینجا نفس این استعمال دلیل بر حقیقت است. در حالی که دیگران قائل هستند چون استعمال هم مجاز و هم حقیقت دارد، لازم أعم میشود و لازم أعم دلالت بر ملزوم أخص نمیکند.
توضیح مطلب
در جایی که معنای مراد متکلم معلوم است، مثلا در استعمال خیابان میدانیم چه چیزی را اراده میکنند. در اینجا سه صورت قابل تصور است:
صورت اول. گاهی اوقات انسان میداند دلالت برای خود لفظ است و به کمک قرینه نیست، مثلا شخص غیر فارسی (که فارسی را میفهمد) وارد کلاس شود و معانی کلماتی را که بیان میکنیم میفهمد، در این صورت او میداند این معانی از حاقّ لفظ است، مخصوصاً اگر در جلسه سخنرانی باشد، دیگر میتواند بفهمد که آیا این از قرینه است یا از حاقّ لفظ است. حال اگر در چنین جلسهای قرار بگیرد و با استعمالات آشنا شود، آیا میتواند این استعمالات را نشانه حقیقت بگیرد؟ (یعنی ببیند استادی کلماتی را به کار برد و معانی روشنی را هم اراده کرد و این معانی هم از خود لفظ بود و به کمک قرینه خارجی نبود.)
در اینجا استعمال این استاد نشان حقیقت است، و به نظر ما مشهور با آن مخالف نخواهد بود، کما اینکه مرحوم سیّد مرتضی هم با آن مخالف نیست.
در اینجا مشهور بیان میکنند مرادشان از اینکه قبلا گفتند استعمال دلیل بر حقیقت نیست، در جایی که اگر از حاقّ لفظ باشد مرادشان نبوده است، لذا در این مورد (خاص) دلیل بر استعمال حقیقت است.
عبارت متن (صفحه 141): عند استعمال الحکیم؛ مراد از حکیم شخص ملاصدرا نیست بلکه مراد شخص عاقلی است که بر روی حساب سخن میگوید. لفظا فی معنی معلوم؛ مثلا لفظ خیابان را استعمال میکند و میداند چه چیزی را اراده کرده است.
فهناک ثلاث صور؛ در صحنه سه صورت وجود دارد. الصورة الاولی ان یعلم ان الدلالة من حاقّ اللفظ و لا غیر؛ میداند دلالت از خود لفظ است. همانطور که مثال بیان کردیم به اینکه مخصوصاً خود مخاطب در صحنه تکلّم حضور داشته باشد. و فی هذه الصورة یکون الاستعمال دلیلا علی الحقیقة عند الکل من المشهور و السید علم الهدی.
حال شخصی میگوید در سه درس شرکت کردم و هر سه استاد وقتی استصحاب را استعمال کردند در فلان معنا به کار بردند (رعایت حالت سابق) و هیچ قرینه هم در بین نبود که دلالت کند این اساتید مجازگویی میکنند. در این صورت استعمال از حاقّ لفظ است و او میتواند همین را نشانه حقیقت أخذ کند.
لا یقال: در اینجا ممکن است کسی بگوید این مصداق تبادر است و تبادر را قبول داریم که دلیل بر حقیقت است و لذا این دلالت بر حقیقت به سبب تبادر است و به سبب استعمال نخواهد بود.
یقال: در اینجا ما کسی را فرض کردیم که از خارج آمده است و الان میخواهد یاد بگیرد (یعنی جاهل مطلق است) و در کلاس حضور پیدا میکند و بعد معنا را متوجه میشود. به عبارت دیگر این شخص علم قبلی به آن را ندارد و بلکه از همان محاورات آن را متوجه میشود، مثلا استاد طلب آب میکند و یک نفر در ظرفی آب میآورد، لذا این شخص میفهمد که مراد از آب این مایع سیّال است.
بنابراین در این صورت اول، اگر معلوم شود اراده این معنا از حاقّ لفظ است ولو قبلا آن را هم ندانیم، این علامت حقیقت است.
صورت دوم. اینکه شخص حکیم لفظی را به کار برده و معنای آن معلوم است و در آن احتمال عقلائی میدهیم که قرینهای وجود دارد یا قراری بین متکلم و مخاطب است که بر ما مخفی شده است، مثلا استاد طلب آب کرد و شخصی آب آورد، در اینجا احتمال میدهد که معنای حقیقی آب همین باشد یا اینکه احتمال میدهد این کلام استاد همراه با قرینه بوده است لذا شربت میآورد. در اینجا آیا میتوان نفس استعمال را نشان حقیقت بدانیم؟
در این صورت اگر خود شخص در جلسه حاضر باشد و این حرف را بشنود اختلاف کمتر است اما اگر کلام برای صدر اسلام و ائمه (ع) باشد، مثلا از امام صادق (ع) کلامی به ما رسیده است و ما میدانیم مراد حضرت از کفالت که فرمودند چه چیزی بوده است، اما نمیدانیم زراره با قرینه این را متوجه شده است یا اینکه خود لفظ برای آن وضع شده است. پس معنا معلوم است اما نمیدانیم از حاقّ لفظ است یا اینکه به کمک قرینه بوده است؟ (احتمال در اینجا هم 40 تا 50 درصد است.) در این صورت آیا میتوانیم استعمال را دلیل بر حقیقت بدانیم یا اینکه استعمال أعم از حقیقت و مجاز است (و لذا اصالة عدم القرینة جاری نیست)؟
یا مثلا کلمه شرکت در روایات ما آمده است و مراد حضرت را میدانیم اما نمیدانیم در آن زمان معنای شرکت همین بوده است یا اینکه حضرت به کمک قرینه آن را به کار بردند و شک ما هم قوی است.
در اینجا کلام مشهور را میپذیریم به اینکه استعمال أعم از حقیقت و مجاز است و لذا کلام مرحوم سیّد مرتضی را نمیپذیریم، چرا که ایشان در همین مورد هم قائل هستند استعمال دلیل بر حقیقت است.
عبارت متن (صفحه 141): الصورة الثانیة ان یحتمل - احتمالا یعبأ به لدی العقلاء-؛ یعنی احتمال 40 و 50 درصد. ان الاستعمال کان محفوفا بقرینة خفیت علینا. و فی الصورة خلاف بین المشهور و السید علم الهدی فالاولون علی ان هذا الاستعمال لم یکن دلیلا علی الحقیقة و السید علی خلافه. و الحق یمیل الی جانب الاولین؛ و مختار ما هم به نظر مشهور تمایل دارد.
صورت سوم. این صورت هم همان صورت دوم است منتهی احتمال غیر عقلائی در اینجا داده شده است مثلا 2 درصد، مثلا لفظی از امام (ع) به ما رسیده است و مراد حضرت هم مشخص است اما نمیدانیم آیا در آن زمان استعمال حضرت به کمک قرینه بوده است؟ مثلا راوی که مخاطب حضرت بودند از راویان مشهور نبوده است تا حضرت بخواهند به قرینه اعتماد کنند.
یا مثلا حضرت در جمع عمومی مسلمین صحبت کنند، در آنجا کمتر به قرائن تکیه میکنند تا وقتی که در کلاس درس صحبت میکنند یا شخصی از ایران نزد حضرت آمده است و فردایش میخواهد به ایران برگردد، حضرت دیگر به قرائن اعتماد نمیکنند.
لذا احتمال ضعیف میدهیم که به کمک قرینه باشد یا اینکه احتمال قوی میدهیم که از حاقّ لفظ بوده است. در این صورت استعمال را دلیل بر حقیقت میگیریم و اصل عدم القرینة را جاری میکنیم و مرحوم سیّد مرتضی هم در اینجا قائل شدند که استعمال دلیل بر حقیقت است.
عبارت متن (صفحه 141): الصورة الثالثة نفس الصورة الثانیة لکنه مع افتراض إبدال الاحتمال عن کونه یعبأ به ب _ما لا یعتدّ به_؛ لذا معیار این است که احتمال خیلی ضعیف است. علی وجه لم یکن منع عن جریان «اصالة عدم القرینة»؛ یعنی احتمال قرینه آن قدر ضعیف است که اگر اصل عدم قرینه جاری کنیم اشکالی ندارد. و فی هذه الصورة ایضا خلاف بین الاکثریین و السید و کان الحق یمیل الی جانب السید فی کون هذا الاستعمال دلیلا علی الحقیقة. فتامل؛ «فتأمل» اشاره به این است که اصلا معلوم نیست مشهور در اینجا اصل عدم قرینه را جاری نکنند، چون گفتیم اینها تشقیق شقوق که نکردهاند (و لذا شاید مشهور هم همانند سیّد نظر بدهند).
برای رجوع به نظر مشهور میتوان در کتب و نرم افزارها رجوع کرد که میگویند استعمال أعم از حقیقت و مجاز است و استعمال نشان حقیقت نیست. اما کلام مرحوم سیّد مرتضی را از سه جای الذریعه ایشان به دست آوردهایم. ایشان نمیگویند صرف استعمال دلیل بر حقیقت است بلکه میگویند اگر استعمالی را دیدید و حس نکردید که مستند به قرینه است، اصل اولی بر این است که این حقیقت است.[4]