1403/03/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شیاع مفید علم – اطمینان عقلائی در مساله اجتهاد
بحثی که امروز محضر شما داریم دربارۀ تحقیق در مسئلۀ 20 است. اگر دقت کنید ما یک مرحله توضیح داشتیم که نام آن را مشابهیابی بگذارید. مواردی را یافتیم که مشابه مسئلۀ 20 بود. در مرحلۀ بعد به تعلیقات رسیدیم. بعد از تعلیقات و تتبع نوبت به تحقیق میرسد. اگر امروز مرحلۀ تحقیق را پشت سر بگذاریم در واقع 7 مسئله را پشت سر گذاشتیم. لذا امروز بیشتر دقت میخواهد چون با یک مسئله سروکار نداریم. امروز بیشتر شمارشی صحبت میکنم و اگر جایی از بحث نیاز به بسط دارد، خوشبختانه چون در گذشته ما این بحثها را کردیم، این را دیگر برای آن تحقیقات میگذاریم.
نکات روشی
در جایی که یک متد و ورش به انسان میدهد و در بسیاری از موارد به درد میخورد:
نکتۀ اول؛ به نظر شما بهتر نبود فقها ما همۀ این مسائل را یک کاسه کرده و تکهتکه نمیگفتند، مثلاً میگفتند راههای اثبات اجتهاد، اعلمیت، فتوای مجتهد، عدالت، طهارت، نجاست و... این موارد است. حالا اگر در جایی یک راه خاصی هم دارد آن را در باب خودش بگویند مثلاً دیدن در رساله، دیدن در رساله برای فتوای مجتهد است، گرچه منتهای دیدن در رساله هم همان خبر ثقه یا همان علم است ولی اگر هم جایی نیاز دارد مورد خاص میخواهد مورد خاص بگویند. والا به نظر شما این چه وضعی است حالا در همین کتاب عروة الوثقی هر جایی یکی و دو تا را بگویی و برخی را نگویی و... . امروزه این کار را نمیکنند مثلاً در آیین دادرسی میگویند راههای اثبات دعوا. البته چون دعوای مالی با غیر مالی فرق میکند مالی را در مدنی میگویند و غیر مالی را در حقوق جزا میگویند. البته اگر چیزی باشد که خاصیت داشته باشد مانند قسامه که در دعوای مالی است و نه در حدود ولی در قصاص است، قسامه را در خود باب قصاص بگویند، آیا حق داریم از جناب سید بپرسید شما چه فرقی است بین اثبات اجتهاد که عدل واحد را نمیآورید و با فتوای مجتهد که خبر ثقه را میآورید؟ کسی که کار نکرده میگوید از کجا میگویی فرق ندارد؟ میگویم به این گنبد مقدس هیچ دلیلی ندارد.
من در سال 55 یا 56 که وارد شرح لمعه شدم به جلد دوم که رسیدم، کتاب الاجاره، کتاب الوکاله و... هر کتای که وارد میشد شرایط متعاقدین و برای من سؤال بود که این رسمش نیست چون هم بحث را طولانی میکند و ناهمسویی ایجاد مینماید. اگر کسی بخواهد بر اساس موازین امروز پژوهش کند باید شرایط قراردادها را یک جا بیاورد. شرایط متعاقدین، شرایط عوضین، احکام عقود، مثلاً در اجاره لازم است، احکامش را میگوید در وکالت جایز است احکامش را میگوید. یک جا گفته شود احکام عقد جایز چیست و احکام عقد لازم چیست گفته شود. البته اگر عقد خاصی شری ویژه داشت مثلاً وصیت غیر بالغ نافذ است و هیچ جای دیگر نافذ نیست، بله آنجا در خصوص وصیت میگویند وصیت حکم خودش را دارد و بعداً میآید. فقه ما با برکت است اما باید توسط نوآوران و متفکران از نظر ساختار تکانی بخورد.
پس نکتۀ اول این شد که یک پیشنهاد کلی برای راههای اثبات اجتهاد، اعلمیت، فتوای مجتهد، نجاست، طهارت، شرایط امام جماعت و... گفته شود و اگر مورد خاصی بود آن گفته شود. البته این به معنای آن نیست که روایات خاص نادیده گرفته شود، بلکه ما پیشنهاد کلی خود را میدهیم اما اگر جایی دلیل خاص داشتیم آنجا جای خودش، مثلاً در اثبات عید فطر، من یک زمانی که کار میکردم به این نتیجه رسیدم که تمام این موارد با خبر عدل واحد و حتی ثقۀ مطمئن، ثقهای هوش و حواس دارد و حرفش موثوقبه باشد و انسان قرار پیدا کند گرچه عادل هم نباشد کفایت میکند. فقط یک استثنا است و آن اثبات هلال شوال است که ما در آنجا میگویند دو عادل. البته این میگویم فقط در هلال نگویید پس در باب حدود چه میشود، بله آنها جای خودش که شرایطش سنگین است. اما در امور روزمره یعنی همینهایی که بحث میکنیم، اگر روایت خاصی داریم رو چشم میگذاریم و اگر نداشتیم قاعدۀ کلی.
نکتۀ دوم؛ بحث بسیار مهمی است و آن تفسیر عدالت است که بحثی پردامنهای است. خوشبختانه ما چون در گذشته این بحث را پختیم و نتیجه گرفتیم دیگر در اینجا نمیخواهد بحث نماییم و الا باید 20-30 جلسه از بحث خارج میشدیم. ما معتقدیم عدالت فی کل شیء بحسبه، عدالت امام جماعت حالا بگویید همانی که روایت عبدالله بن ابی یعفور میگوید که قبلاً این روایت در کتاب القضا آوردهایم. اما مثلاً عدالت شاهد، عدالت پزشکی قانونی، عدالت پلیس راه، عدالت کارشناس دادگستری، عدالت کارشناس دارایی و مالیات و... . مثلاً پزشک قانونی در کار خودش متخصص است و فردی امین نیز میباشد. حالا شما بیایید پروندۀ او را نگاه کنید که نماز جمعه میرود یا خیر؟ نماز جماعت میآید یا خیر؟ یا اصلاً نمازهایش را میخواند یا خیر؟ و... بنده قبول دارم نماز بسیار بسیار مهم است و ناموس خدا است، اما اسم این عدالت عرصهای یا عدالت کاربردی است. آقایان اگر این را در برابر برخی بگویید فوری میگویند این چیست؟ مثلاً میگویند این حرف از غرب آمده و... و بعد به روایت عبدالله بن ابی یعفور استناد میکند. شاید در این کرۀ زمین کسی به اندازۀ من این روایت عبدالله بن ابی یعفور را بررسی نکرده باشد. زیرا در بحث قول قضاییه درگیر بودم و در آنجا هم عجله نداشتیم. از طرفی هم ما در ادبیات بی اطلاع نیستیم تا گفته شود کسی باید این روایت را بررسی کند که از ادبیات مطلع باشد. واقعاً نداریم و امروز به عنوان اصل موضوعی بپذیرید که ما آن را در گذشته بحث کردهایم. اگر بخواهم آدرس دهم، کتاب القضا در شرایط قاضی. بنابراین در اینجا معلوم میشودف ممکن است ما عدالت در برخی موارد به معنای اجتناب کبائر و انجام واجبات بدانیم، اما در فتوای مجتهد، در اعلمیت شرط نمیدانیم؛ مثلاً اگر استادی است که شما به حرفش اطمینان میکنید و آدم دروغگویی نیست و بر کار هم وارد است و میتواند اعلم را تشخیص دهد حال ممکن است در خانه اخلاق تندی داشته باشد و با زن و بچه بد رفتاری و بددهنی کند که عدالت را ساقط میکند ولی دروغ نمیگوید. یعنی اگر گفت اعلم فلانی است به خاطر منافع یا قوم خویش خود نمیگوید، به نظرم کافی میآید. پس عدالت را اینطور معنا میکنیم و در جای خودش ثابت است.
نکتۀ سوم؛ در این بحثهایی که شد علمای ما نسبت به علم موضع ثابتی داشتند. آیا کسی را پیدا کردید که بگوید علم به درد نمیخورد؟! سید در این 7 مورد اگر در جایی نفرموده ولی قطعاً قبول دارند. در برابر، گمان را هیچ کسی قبول ندارد، گمان صرف نه گمان از ظهور لفظ؛ چون گمان از ظهور لفظ در فتوای مجتهد گفتیم به درد میخورد، اگر شما از خود مجتهد سؤال کردید و گفت ظاهرش حرفش این بود، ظهور همان گمان است. پس مطلق ظن را کسی قبول ندارد. برخی جاها موضع ثابت بر قبول داریم و برخی جاها موضع ثابت بر عد م قبول داریم. اما در این مواردی که شمردیم برخی مختلف فیه بود مانند بینه که اکثراً قبول داشتند و یک بزرگواری قبول نکرد یا عدل واحد، اطمینان. رفتار علمای با اطمینان رفتار کج دار و مریض است. به ظنر من یک فقیه در طرق اثبات باید موضع خود دربارۀ اثبات مشخص کند، زیرا در اکثر موارد ما با اطمیان مواجه هستیم، علم وجدانی به معنای یقین، راحت به دست نمیآید. مثلاً شما میتوانید قسم بخورید چه کسی اعلم است؟! اما اگر اطمینان باشد ممکن است بسیاری قسم بخورند که فلانی اعلم است. اصلاً در طهارات، نجاسات، عدالت و... . میخواهم بگویم اطمینان یعنی ظن خیلی خیلی قوی که ما گاهی میگوییم علم عرفی که به مرز علم عقلی نمیرسد اما جوری است که انسان آرامش دارد، اگر طبق آن حرکت کند آرامش دارد. آدم وقتی به سمت مشهد حرکت میکند احتمال تصادف نمیدهد، ولی معمولاً آدم آرامش دارد و ماشین را با احتیاط راه میاندازد، به این اطمینان گویند، این علم قطعی نیست. علم قطعی وقتی بود که یقین داشت تصادف نمیکرد، اما وقتی احتمال ضعیف تصادف میدهد ولی آن احتمال وی را باز نمیدارد و راحت پشت ماشین مینشیند و راه میافتد میشود اطمینان و علم عرفی. ما معتقدیم لولا بیانی از طرف شارع، اطمینان حجت است. این لولا را میگویم به دلیل اینکه ما در باب حدود این اطمینان را قبول نداریم. مثلاً در باب حدود اگر قاضی العیاذ بالله اطمینان به زنای زید دارد ولی علم عقلی ندارد و بینه هم ندارد نمیتواند به اطمینانش عمل کند ولی در غیر حدود، تعزیرات و... جاری و ساری است. ما اطمینان را مقید به اینکه از کجا به دست آمده باشد نمیکنیم، بله ممکن است این قید را بزنیم اطمینان متعارف. یکی از آقایان فرمودند که از مبادی عقلائیه بیاید. آقای سیستانی این را فرموده بودند و این قابل دفاع است و الا یک آدم خرافاتی که با خواب و رمل و... به اطمینان میرسد نه. ما داشتیم که فلان مسئول با استخاره کار مهمی را انجام داده و من تعجب میکنم که چرا اصلاً این را مینویسند. مبنای ما هم این است ما استخاره با قرآن نداریم و همۀ چیزهای پیرامون ان دیده شده است که اینها سند ندارد، مبنا ندارد و بعد استخاره بلدی میخواهد. پس اطمینان معلوم شد و ماقید متعارف به آن اضافه میکنیم. ما در قطع قید متعارف را نمیآوریم، لذا قطع قطاع را حجت میدانیم اما اطمینان آدم خرافی را قبول نداریم.
بحث دیگر بحث شیاع بود، یکی از استخوانهای لای زخم در این طرق اثبات شیاع بود، شیاع مفید علم، شیاع مفید ظن. اگر ما شیاع را مقید به علم کنیم باید از صفحۀ روزگار حذف نماییم چون علم را گفتهاید و منشئش را هم که مشخص نکردهاید، الان گفتم علم یعنی قطع از هر طریقی باشد حجت گرچه قطاع باشد. لذا گفتند که قطع قطاع با غیر قطاع تفاوت نمیکند ولی برای خود قطاع حجت است، بله برای دیگران اعتبار ندارد. شیاع اگر مفید علم است که جزء علم است و خدا آقای مرعشی نجفی را رحمت کند که فرمود چرا اصلاً این را آوردید؟ شما اول علم را آورده و بعد شیاع را بیان کرده و آن را مقید به علم میکنید. اگر خیلی میخواهید این کلمه را بیاورید بگویید علم، منها شیاع. اگر شیاع ظن آور باشد به درد نمیخورد. این نظر ما دربارۀ شیاع مگر اینکه خیر الطرق المیسره باشد، یعنی راه بهتری نیست، مثلاً یک سری زمین است که مشهور است که برای فلان امامزاده است یا مشهور است که برستان است یا مشهور است که وقف برای قبرستان است؛ این دو مطلب است هر قبرستانی قبرستان نیست، برخی از قبرستانها مرده در آن دفن کردند اما وقفش ثابت نیست، اما برخی جاها وقفش ثابت است. در اینجا سند میخواهید پیدا نمیکنید، به ادارۀ اوقاف مراجعه میکنید سندی که معتبر باشد اوقاف ندارد ولی در زبان مردم محلی مشهور است. نه اینکه دو نفر بگویند و چهار نفر رد کنند. اگر به شهرتی برسد که مفید گمان باشد و انسان به مرز گمان برسد ما از این نمیگذریم و حس میکنیم شارع مقدس هم این را قبل دارد، چون شارع مقدس میخواهد زندگی مردم را مدیریت کند، مدیریت اقتضا میکند برخی از راهها را به عنوان خیر الطرق بپذیرد.
مسئلۀ دیگر اینکه اصلاً آیا شارع در این امور تأسیس دارد یا خیر؟ به نظر شما شارع در طرق اثبات جز در جایی که اعمال تعبد کرده که به نظر من همان هم تعبد نیست و عقلایی است مثل راههای اثبات زنا و لواط با آن طرق، باور کنید شارع اعمال تعبد ندارد، لذا راههایی عقلا دارند شارع قبول دارد، اگر راهی هم است که عقل رد میکنند و شارع هم رد کرده باشد نمیتوانیم آن را قبول کنیم. این نگاه خیلی شخصیت شما را میسازد که انسان ببیند چه مسئلهای را باید با نگاه عقلایی حل نماید. حتی اگر جایی شارع نگفته ولی عقلا دارند میتواند اضافه کند، ما تا اینجا پیش میرویم. به هر حال شارع مؤسس نیست و این نگاه این اثر را دارد که به خبر ثقۀ موثوقبه گیر نمیدهد، خبر ثقه را به صرف ثقه بودن نه، یک آدم ثقه است ولی در این قسمت موثوقبه نیست، خبر ثقۀ موثوقبه، لذا قید مرد را هم ندارد، حالا اگر یک زنی است که درس خوانده، فاضل است، مجتهده است ایشان شهادت دهد به اجتهاد فلان آقا و امین هم است و تحت احساسات هم نیست، رابطۀ زن و شوهری هم ندارند بگوییم مثلاً... گرچه اگر ثقه باشد چه اشکالی دارد شوهرش باشد. چرا ما نباید قبول کنیم و بگوییم حتماً جنسیت شرط است؟! این را در بحث شرایط قاضی آنجایی که آقای خوئی میگوید: الرجولیة بلاخلاف و لا اشکال، که ما گفتیم فیه خلاف و فیه اشکال.
اما بینه به صرف بینه بودن؛ دیروز گفته شد که برخی بیان داشتند بینه موارد خاص دارد و نمیتواند بگوییم در همۀ موارد و من تأمل دارم. آقایان اگر خواستید در این تعطیلی بحثهای آقای خوئی را در همین مسئله ببینید و شبهۀ کسانی مانند آقای نجفی که میگویند بینه عمومیت ندارد آورده و پاسخ میدهد. به نظر ما بینه به معنای دو مرد عادل این اعتبار دارد و به مواردی چون موثقۀ مسعدة بن صدقه اختصاص ندارد.
صاحب عروه در مسئلۀ 20 فرمود دو عادل به شرطی که معارض آن دو عادل دیگر نباشد. من گفتم که در یکی از مسائل بعدی فرموده دو عادل به شرطی که یک عادل معارض نداشته باشد. اینجا سؤال بود که آیا معارض حتماً باید دو عادل باشد تا دو عادل را ساقط کند یا خیر؟ در اساس مبنای ما اگر بینه آمد ولی عدل واحد ثقۀ موثوقبه (عدل واحد بما هو عدل واحد قبول نداریم، ما آن را ذیل ثقۀ موثوقبه میبریم) ارگ تعارض بکند ساقط میشود یا خیر؟ ساقط میشود چون هم این حجت و هم آن. ما ثقه را قبول داریم اما عدل واحد را اگر قولش وثوق نیاورد قبول نداریم. دلیلی برای عدول واحد نداریم. چقدر روایت زیبا است، ببینید این حرفها من زدم، در روایت معتبر از امام سؤال میکند و ایشان پاسخ میهند: لا بأس بشهادة ضیف (زیرا شبهه اگر مهمان به نفع صاحبخانه شهادت دهد) اذا کان عفیفاً صائناً لا بأس به. فرمودند عفیفاً صائناً، نفرمودند مذکر باشد، نگویید «کان» به مذکر بر میگردد، این کان به شخص بر میگردد. نه جنسیت، نه تعدد و نه عدالت ( عدالت به معنایی که آقایان میفرمایند). جالب این است که عدالت عرصهای در شهادت میگوید عفیف و صائن باشد خود نگه دار باشد و دروغ نگوید. نه اینکه حجابش و... را رعایت کند. روایت دارد لا بأس بشهادة المملوک اذا کان عدلاً، نگویید اینجا عدل گفته شده، این عدل به همان معنای ثقة در روایات است. میگوید ناصبی چطور؟ امام میفرمایند: اگر عرف بالصلاح، اگر بین مردم معروف به نیکی و صلاح است، جازت شهادته. ناصبی بد عقیده و آلوده به کفر! مثلاً روایت نسبت به کسی که کفترباز است میگوید: لا بأس به (کفترباز چیزهای دیگری نیز گاهی همراهش دارد) اذا کان لا یعرف بفسق، اگر در محل به عنوان آدم شر معروف نیست گرچه کفتر باز است. البته در قسمتهایی از این روایت دارد که نماز بخواند و جماعت برود و... ولی اینها معلوم است، حداقلی و حداکثری است و ما باید حداقل اعتبار را بگیریم. البته اشکال ندارد چیزهای اضافه هم آمده باشد.
اما اقتراح ماند انشا الله نوشته و در کانال قرار میگیرد.