1403/03/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکم صاحب ملکه استنباط و راه های کشف اجتهاد
بحث ما به نهایت گفتگو از مسئلۀ 19 رسید. اقتراح خود را نسبت به مسئلۀ 19 بیان کردیم. اما این مسئله یک الحاقی داشت که به مسئلۀ عروه اضافه کردیم و اقتراح آن الحاقی ماند. گفتگو از این الحاقی از بررسی خود مسئله بیشتر به طول انجامید.
اقتراح الحاقی
(الالحاق بالمسالة التاسعة عشرة) :
«لا یلزم علی من فیه ملکة الاجتهاد الاجتهاد فعلیّاً او الاحتیاط ان لم یکن علی اطمئنان او احتمال یعتدّ به باصابته الی الواقع اکثر بالنسبة الی الاعلم بل قد یمنع ذلک اذا کان مانعا ایّاه عن اشتغاله بامور هامة واجب الاشتغال بها.»
لا یلزم علی من فیه ملکة الاجتهاد الاجتهاد فعلیّاً او الاحتیاط؛ کسی که ملکۀ اجتهاد دارد نمیخواهد بالفعل مشغول اجتهاد شود. در واقع اگر بخواهید از اصطلاح استفاده کنید این است که این فرد تخصص دارد ولی تمرکز و تمحّض ندارد و بر کارهای دیگر متمرکز است. این آدم نه میخواهد تمرکز در اجتهاد فقهی پیدا کند و نه احتیاط. احتیاط که دلیل ندارد قبلاً گفتیم. این هم مثل سایر انسانها تقلید کند. منتها من قیدی را در اینجا آوردهام که در درس هم بود.
ان لم یکن علی اطمئنان او احتمال یعتدّ به باصابته الی الواقع اکثر بالنسبة الی الاعلم؛ (الگر چنین اطمینانی ندارد و خودش را در حدی نمیبیند که بگوید اگر کار کنم اصابتش بیشتر است به نظر ما اینجا میتواند تقلید کند) گاهی وقتها افرادی هستند که اصابت نظر خودشان را به واقع بیشتر از دیگران میدانند. مثلاً خیلی جاها نظرش به خلاف مشهور رسیده، خیلی جاها نظرش به خلاف اعلم رسیده است و همه را هم با استعدادی که دارد کار کرده است. ما روز در س قبلی گفتیم اصابت به واقع و عدم اصابت معیار است، اگر احتمال اصابت نظرات خودش به واقع را بیشتر میدهد، ما در اینجا نمیتوانید بگوییم برود تقلید کند، زیرا راه مطمئنتری پیشرو دارد که باید خودش کار کند. این برخلاف کسی است که روز یکشنبه میگفتیم که احتمال اصابت نظر استادش به واقع را یا بیشتر از نظر خودش میداند یا برابر میداند که این فرد میتواند تقلید کند.
بل قد یُمنع ذلک اذا کان مانعا ایّاه عن اشتغاله بامور هامة واجب الاشتغال بها؛ عبارت « بل قد یُمنع»، به عبارت «ان لم یکن» نمیخورد بلکه به قبل از آن میخورد. قبل از ان لم یکن، لا یلزم است یعنی لازم نیست اجتهاد، حالا میخواهیم بگوییم گاهی وقتها حق اجتهاد ندارد. اگر مانع امر مهمتری شود در اینجا نباید وقتش در اجتهاد صرف کند، مثلاً اگر بخواهد اجتهاد کند باید برخی کارهایش تعطیل کند، کارهایی الان نسبت به اجتهاد این فرد، مهمتر است. اجتهاد تا اجتهاد داریم، بله گاهی مثلاً اجتهاد میکند و دانش را پیش را میبرد، تحول ایجاد میکند، میلیونها مقلد پیدا میکند، این فرد در همان عبارت «ان لم یکن» است. اما نه بحث آقای خوئی و شیخ انصاری اینها نبود، بلکه بحث این بود که میخواهد اجتهاد کند و فقط خودش از کسی تقلید نکند و چه بسا همسرش از او تقلید نکند، در این صورت آیا میتوانیم بگوییم واجب است یا اینطور جاها باید انسان به اهم بپردازد و انسان میتواند تشخیص دهد که چه چیزی اهم و چه چیزی مهم است. آقایان برای ما و خودتان دعا کنید که هرچه صلاح است و تکلیفش است ذهنش به همان هدایت شود. اگر انسانی به امر اهمی مشغول است اصلاً نمیتوانند تقلید کنند. ما خدمت آقای خوئی میگوییم اصلاً شما به چه مجوزی به این فضلا میگویید دست از این کارها بکشند و به استنباط بپردازند؟! مثلاً فردی در یک شهری منشأ خدمات و اصلاً در آن شهر مرجعیت دارد، به او بگوییم این کار را کنار بگذار و مشغول استنباط باش. بگوید من در این شهر نمیتوان استنباط کنم باید به قم بیایم، به او گفته شود قم بیا. خودت را مثلاً پنهان کن چون میخواهد ملکۀ اجتهادت را به فعلیت برسانی. به نظر ما اینها فقههای واقع نیست.
مسئلۀ 20
«يعرف اجتهاد المجتهد بالعلم الوجداني كما إذا كان المقلد من أهل الخبرة و علم باجتهاد شخص و كذا يعرف بشهادة عدلين من أهل الخبرة إذا لم تكن معارضة بشهادة آخرين من أهل الخبرة ينفيان عنه الاجتهاد و كذا يعرف بالشياع المفيد للعلم و كذا الأعلمية تعرف بالعلم أو البينة الغير المعارضة أو الشياع المفيد للعلم.»
اگر پیشمطالعه کرده باشید اولاً مسئلۀ 20 دربارۀ طرق کشف اجتهاد یک مجتهد است. من میخواهم از مجتهد اعلم تقلید کنم، اجتهاد یک مجتهد چگونه کشف میشود؟ ثانیاً مجتهدم باید اعلم باشد، طرق کشف اعلمیت برای من چه است؟
جناب سید میفرماید، چه اجتهاد مجتهد را میخواهی بفهمی و چه اعلمیت وی را سه راه دارد:
1. خودت متوجه شوی؛ مثلاً شما فاضل حوزوی هستی در حوزه درس آقایان را رفته و کتابهایشان دیده و سخنرانی آنها را شنیده و شاگردان ایشان را دیدهای. در این صورت میتوانی تشخیص دهی چه کسی مجتهد است.
2. دو عادل مرد شهادت بر اجتهاد دهند.
3. شیاع؛ البته نه شیاع برخاسته از چیزهایی مانند روزنامهها، بلکه شیاع طبیعی مفید علم، مثلاً وقتی وارد قم میشود میبیند اجتهاد فلانی میان طلبهها و اساتید یک امر مسلم است.
يعرف اجتهاد المجتهد بالعلم الوجداني؛ مراد از علم وجدانی چیست؟ آیا مراد یقین صددرصد است یا اطمینان است که به آن علم عرفی گفته میشود؟
1. كما إذا كان المقلد من أهل الخبرة و علم باجتهاد شخص؛ مقلد خبیر این کار باشد و اجتهادش را عالم شود.
2. و كذا يعرف بشهادة عدلين من أهل الخبرة إذا لم تكن معارضة بشهادة آخرَين من أهل الخبرة ينفيان عنه الاجتهاد؛ دو عادل خبیر، البته شرط اینکه معارض با دو نفر از اهل خبرۀ عادل نباشد که اجتهاد را نفی کنند. دربارۀ واژۀ ینفیان، ممکن است گفته شود که دو نفر قسم بخورند که ما نمیدانیم، مثلاً ما اجتهاد فلانی را تأیید نمیکنیم؛ این عبارات معارض به حساب نمیآید. معارض زمانی است که واقعاً معارض باشد، مثلاً دو نفر عادل اهل خبره میگیند فلانی مجتهد است و دو نفر اهل خبرۀ عادل دیگر میگویند او هنوز باید درس بخواند.
3. و كذا يعرف بالشياع المفيد للعلم و كذا الأعلمية تعرف بالعلم أو البينة الغير المعارضة أو الشياع المفيد للعلم.
مطابق معمول ما اولاً ابهامات خود مسئله با نگاه درس خارج بررسی میکنیم. اینکه میگوید علم وجدانی آیا منظور علم وجدانی قطعی است یا علمی که گاهی احتمال کم خلاف را هم میدهد ولی به قدری احتمال ضعیف است که به آن اعتنا نمیکند. وقتی به اینجا میرسیم من بارها این مثال را میزنم که من شما در اینجا نشستهایم و مطمئن (آرام) هستیم، در حالی که چه بسا چند دقیقه قبل مصیبتی بر ما وارد آمده که خبر آن تا چند دقیقۀ دیگر میرسد. اما انسان به قدری قرار دارد که به این اطمینان میگوید. اما بر خلاف روشنایی مهتابی که این یقین است و هیچ احتمالی را راه نمیدهد. معمولاً به اطمینان علم عرفی میگویند، برخی فکر میکنند اطمینان، ظن قوی است، نه حواستات باشد ظن قوی، ظن غال، ظن 90درصد نه، بلکه ظنی که انسان بر آن قرار دارد و احتمال خلاف نمیدهد این را اطمینان گویند. اگر من باشم علم در عروه در این مسئله را حمل بر اطمینان نمیکنم. یعنی میخواهم بگویم ایشان در این مسئله متعرض اطمینان نشده است، زیرا در جاهای دیگر آورده است.
یعرف بشهادة عدلین، علمای ما وقتی میگویند عدلین بینه یعنی بینه، در بینه اگر چیزی نگویند سه چیز معتبر است:
1. تعدد.
2. عدالت.
3. جنسیت.
مگر اینکه خلاف آن را بگویند، مثلاً شهادت بر حاملگی از زن نیز قبول است. پس این عدلین که میگویند یعنی دو مرد عادل، هم عدد و هم جنسیت خاص و هم عدالت. عدالت هم که میدانید این آقایان که حرفی که ما زدهایم (عدالت کاربردی، عدلت عرصهای، عدالت در مجتهد، عدالت در پزشکی قانونی، عدالت در پلیس ره، عدالت در امام جماعت و...) اینها را ایشان قبول ندارند و میگویند همۀ آنها یکی است و میگویند عادل یعنی تارک گناهان کبیره باشد و عدم اصرار بر گناهان صغیره داشته باشد و واجبات را انجام دهد.
سؤال: این افراد از کجا احراز میکنند؟ از معاشرت با آن فرد که دارند و درس او شرکت کردهاند و...، لذا میگوید بشهادة من اهل الخبرة. اگر با این موضوع غیر طبیعی برخورد شود به هم میخورد، زیرا گفته شده اجتهاد امر حدسی است. شهادت باید امر حسی باشد. شاهد باید بر امر حسی شهادت دهد نه بر امر حسی. برخی نیتخوانی میکنند، حدس میزنند. در اینجا باید شخصی که میخواهد شهادت دهد به گونهای با آن طرف مجتهد ارتباط داشته باشد که اجتهادش برای او حسی باشد. اگر شاگردی چندسالی را در درس استادی شرکت کند و استاد در اجتهاد بارز باشد، اگر این شاگرد شهادت دهد دیگر گفته نمیشود که شما از امر حدسی شهادت میدهی. میگوید حدس چیست؟! من با تمام وجودم حس کردم. دیدهاید که در فارسی گفته میشود من با تمام وجودم اخلاص فلانی را حس کرم در حالی که اخلاص امری حدسی است. یا من با تمام وجودم خیرخواهی فلانی را حس کردم و... . در اینجا شهادت باید از حس و به اینگونه باشد.
اصلاً مفهوم شهادت بالحس است، شهد یعنی شهد بما رآی بالعین أو بالسمع. این در کتاب شهادات بحث شده و در اینجا به عنوان اصل موضوعی میباشد. پس شهادت زنها مقبول نیست. به شهادت عدلین. البته خیال خانمها راحت باشد که ما این را قبول نداریم و بعداً خواهیم گفت. بنده نه دو را لازم میدانم و نه عدالت را به این معنا بیان میکنیم و نه جنسیت را. اگر ثقۀ امین و کارشناس باشد کافی است. چون غیر کارشناس که نباید حرف بزند و امین هم باشد که مطمئن باشیم دارد نظر کارشناسی خود را میگوید حباً و بغضاً و طمعاً نمیگوید. میدانید این چقدر کار را راحت میکند. البته بنده نمیخواستم کار راحت شود، اصلاً روایات این است. مثلاً خانمی است که درس خوانده و کارشناس است و امین هم است حالا ممکن است برخی مسائل شرع را رعایت نمیکند، بد کاری میکند ولی در کارش امین و خبیر است. حضرت یوسف فرمود، انی حفیظ علیم؛ حفیظ یعنی من خیانت نمیکنم و علیم هم هستم. نفرمود انی مذکر، عادل و... . عدالت عرصهای همین است که در همان حیطه که طرف است باید عدالت داشته باشد. اگر گفتی فلانی مکانیک خوبی است و پرسیده شد چرا میکانیک خوبی است؟ اگر در پاسخ گفته شد چون اخلاقش با خانمش خوب است بیان میشود که این چه ربطی دارد؟! مکانیک خوبی است یعنی در کارش خبیر است و تشخیص هم دهد به صاحب ماشین خانت نمیکند. به این عدالت عرصهای و عدالت کاربردی گفته میشود. من میدانم اگر این را بگویم میگویند صحیحۀ عبدالله بن ابی یعقوب، من 50،60 بار این روایت بررسی کردم. آن روایت از نظر صرف، نحو، ادبا و... بررسی شده است.
جالب است که خود صاحب عروه یکجا تعدد را میزند، یک جا عدالت را میزند و میگوید ثقه کافی است و از اینکه میگوید ثقه کافی است، در ثقه جنسیت شرط نیست ولو زن باشد. آنچه را من میگویم خود صاحب عروه هم میگوید ولی نمیدانم چرا تدریجاً میگوید؟
اذا لم تکن معارضةً بشهادة آخرَین من اهل الخبرة؛ شهادت دو عادل به شهادت کسی به شرطی که دو عادل دیگر ضد آن نگویند. حالا اگر یک عادل ضد آن بگوید چه؟ طرف آمده قم و از دو نفر پرسی مجتهد کیست؟ هر دو نفر گفتند فلانی. برای محکمکاری از نفر سومی هم میپرسد و او میگوید فلانی سیوطی هم نمیتواند بگوید چطور به تو گفتهاند مجتهد است؟! حالا اگر یک نفر گفت چطور؟ ظاهر عبارت این است که معارضۀ بینه با شهادت یک نفر لطمه نمیخورد. صاحب عروه در آینده خواهد گفت که عدل واحد هم میتواند معارض باشد. آیا سومی هم میتواند دوتای اول را بزند یا حتماً باید 3 و 4 باشد، حالا اگر 3 و 4 انجام شد بعد به 5 و 6 رسید، برخی میگویند عدد معیار نیست. عبارت ایشان این است که معارض حتماً باید دو مرد عادل باشد، وگرنه لطمه نمیبیند.
شیاع را هم که دارند، شیاعی که مفید علم باشد. ممکن است از اشکال شود اگر مفید علم است پس شیاع خصوصیت ندارد، علم معیار است؛ در پاسخ گفته میشود، در واقع علم از هر طریقی حاصل شود کفایت میکند اما برخی وقتها فقهای ما در بحث قضا هم میگویند علم قاضی یا شیاعی که مفید علم باشد، در واقع علم برخاسته از جهت خاص. آنجا علم را به تنهایی میگویند کار به منشأ آن ندارد، آنجا که علم را بعد از سببش میگویند در واقع روی منشئش کار دارند. شیاع اثر دارد و بی اثر نیست اما باید علم آورد. حالا اگر شیاع، گمان یا اطمینان آورد، عبارت دیگر شاملش نمیشود. اگر هم فرض کنیم سید صاحب عروه به عنوان انسان رشید بالغ عاقل درصدد قانوننویسی است باید بگوییم آنها را قبول نداشته است و لا معنا ندارد چیزهای دیگری باشد و ایشان نگوید و خلاف اطمینان به کار ایشان است.
این مسئله هم توضیحات دارد و هم تعلیقات (تتبع و نظر علما) و تحقیقات دارد. در توضیحات اگر مسئله در جاهای دیگر دارای معادل باشد آن را هم میآوریم؛ لذا من در خلال بررسی مسئلۀ 20، 6 مسئلۀ دیگر را بحث میکنم، یعنی در واقع من با 7 مسئله سروکار داریم.
برخی از ابهامات (توضیحات) مسئله بررسی شد. معلوم گردید که مقصود از علم در این مسئله، به قرینۀ سایر جاهای عروه، علم قطعی است. معلوم شد مراد از عدلین دو مرد عادل است پس شهادت نساء معتبر نیست. معلوم شد در معارض باید دو عادل یا بیشتر از دو عادل باشد یک عادل معارض به حساب نمیآید.
به این مطلب دقت شود، برخی وقتها ما میگوییم که چهطور اجتهاد یک نفر برای ما ثابت میشود؟ به عبارت دیگر چگونه بفهمیم استاد ما مجتهد است یا نه؟ به چه چیزی اجتهاد در شخص محقق میشود که من متوجه شوم؟ این مسئله (20) که تا الان داشتیم این بحث است یا این بحث نیست؟ یا مثلاً اعلمیت، یک وقت میگوییم اعلمیت یک مجتهد چگونه معلوم میشود؟ اما یک بار میگوییم اعلمیت مجتهد چگونه برای ما ثابت میشود؟ این دو عبارت مانند یکدیگر است، ولی اگر دقت کنید دو پاسخ متفاوت دارد.
اول که میگوییم اجتهاد یک شخص چطور معلوم میشود؟ یعنی ما چطور بفهمیم اتفاقاً آقایی است که ما هر روز درسش میرویم و هیچ ابهامی هم ندارد. اصلاً من خودم چگونه بفهمم مجتهد شدم یا نه؟ ترازو که ندارد نشان دهد. یا چطور بفهمم استادی که به درسش میروم مجتهد است؟ این یک جواب دارد.
اینکه فلانی رساله داده مجتهد است یا خیر؟ مسئلۀ دیگری است.صاحب عروه این را میگوید، طرق کشف اجتهاد یک نفر برای دیگران. والا اگر سؤال اول باشد نباید بگوییم به شیاع مفید علم باید بگوییم ببین درسش چگونه است، کتاب دارد یا خیر؟ شاگردانش چه کسانی هستند؟
پس در جواب سؤال بمَ یُعرف اجتهاد مجتهد دو جواب متفاوت بیرون میآید، یکی اینکه برو درسش را ببین، کتابهایش را ببین، برو شاگردانش را ببین. دوم اینکه چگونه اجتهاد یک نفر برای من که نمیشناسم معلوم میشود، این جواب این است.
اگر دقت کنید این سؤال در اعلم هم است، بعضی وقتها در اعلم میگوییم، اعلمیت یک نفر چگونه معلوم میشود؟ کدام مسئله اعلمیت را تعریف میکرد؟ مسئلۀ 17، تازه از آن خارج شدهایم. اعلمیت یعنی چه؟ یک وقت آدم میگوید چگونه بفهمیم فلانی اعلم است؟ میگویند ببین قدرت علمیش چقدر است و چگونه رد اصول بر فروع میکند، ما هم که دیدید چه کار کردیم و چقدر اضافه کردیم. اما یک بار میگوییم خبر از اعلم میدهند، چگونه بفهمیم؟ مثلاً ما در کاشان هستیم میخواهیم بدانیم اعلم در قم کیست؟ میگویند یا دو عادل بگویند یا خودت تحقیق کن یا شیاع مفید علم. ببینید دو تا مسئله جدا از هم است و چقدر این مسئله مهم است. مثلاً یک بار میگوییم عدالت به چه محقق میشود که بگوییم عادل است؟ میگویند عدالت محقق میشود به ترک کبیره، انجام واجبات و مدتی هم با او زندگی شود که دانسته شود ترک کبیره میکند. اما یک وقت میگوییم عدالت یک شخصی چگونه برای ثابت میشود؟ من میخواهم بدانم عادل است یا نه؟ میگویم دوتا عادل بگویند. به سؤالاتی که هست دقت کنید. مثلاً کریت آب چگونه ثابت میشود مثلاً گفته میشود وزنش به مدار برسد یا حجمش فلان مقدار باشد تا بعد بفهمید کر است. اما اینکه بگوییم چگونه کریت برای ما ثابت میشود البته ممکن است ما خودمان وزن کنیم، وجب کنیم که اینها شوخی است وتی برسیم خواهیم گفت که چرا شوخی است، نگویید در روایات آمده، ما خبر داریم آمده اما در روایات وجه دارد. اما بحث ما بحث اثبات است، یعنی اگر دادرسی بکنیم در دادرسی چگونه این کار را باید بکنیم.
به متن درسی استاد صفحۀ 105، توضیحات و تعلیقات تا بعض النقود مراجعه شود. 6 مسئله مشابه مسئلۀ 20 است: 23، 36، 44، 72 و مسائل 14 و 15 در شرایط امام جماعت است. امشب باید اینها با یکدیگر مقایسه شود و قطعاً نسبت آنچه را خواندیم با این مسائل، عام و خاص من وجه است. مشترکات و افتراقاتی دارند.