درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

1403/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق در مسأله تشخیص اعلم

 

ادامۀ مسئلۀ 17

بحث ما در مسئلۀ 17 دربارۀ دو مطلب بود: 1- تعریف اعلم. 2- نهاد تشخیض اعلم. نسبت به قسمت اول بحث‌ها گذشت. حتی حواشی بزرگان را نیز خواندیم، البته تحقیق مطلب ماند. اما نسبت به فقرۀ دوم، در ابتدا تعلیقات علما گفته می‌شود و بعد وارد تحقیق می‌شویم.

جناب صاحب عروه، نهاد تشخیص اعلم را چه کسی معرفی کرد؟ آیا فرمود دو تا عادل؟ یا مجمع اساتید و...؟ ایشان در یک جملۀ کوتاه فرمود: و المرجع فی تعیینه (الاعلم) اهل الخبرة و الاستنباط. اهل آگاهی و استنباط تشخیص دهند. حتماً می‌دانید که تعدد لازم نیست مگر اینکه قرینۀ خارجی داشته باشیم و الا این عبارت شامل می‌شود. البته صاحب عروه در مقام بیان عدد و جنسیت نیست، بلکه در اینجا می‌گوید این کار برای اهل آگاهی و استنباط است. ما در فارسی می‌گوییم خِبره یا خُبره و این واژه به معنای آگاهی است و آن کسانی که اهل دقت‌اند قبل از آن واژۀ اهل را می‌آورند که معادل خبیر شود. این مجلس خبرگان که می‌گویند در فارسی اشکالی ندارد؛ ولی معنای آن مجلس آگاهی‌ها است و اطلاق بر عاقل نمی‌شود؛ اما در فارسی اطلاق دارد. صاحب عروه چون حواسش بوده فرموده اهل الخبره و الاستنباط.

قبلاً پرسیده شده بود که آیا صاحب عروه در عبارت «اهل الخبرة و الاستنباط» می‌خواهد به دو گروه اشاره کند (اهل خبره و اهل استنباط) یا اینکه یک گروه مد نظر ایشان بوده است؟ این دقت در حاشیه‌هایی که علما دارند امروز خود را نشان می‌دهد.

در ذیل این عبارت «المرجع فی تعیینه (الاعلم) اهل الخبرة و الاستنباط»، چند حاشیه داریم؛ اولاً عموم علما قبول دارند. ثایناً آن کسانی که دأبشان این است که به عبارت عروه اشکال کنند و بحث کنند، اصلاً اینجا بحث نکردند. از آن 41 نفر محشین عروه 2 یا 3 نفر حاشیه دارند و بقیه ساکت‌اند. پس معلوم است که این را از صاحب عروه پذیرفته‌اند. اما با این حال سه حاشیه از سه بزرگوار داریم:

    1. «و لا يجوز الرجوع في تعيين الأعلم إلى من لا خبرة له بذلك.» مرحوم آقای مفتی الشیعه از مراجع معاصر شیعه این حاشیه را زده است. وقتی صاحب عروه می‌گوید مرجع، اهل خبره و استنباط است، آقای مفتی شیعه نوشته است که جایز نیست به کسی رجوع کنی که خبرۀ این کار نیست. این که تعلیقه نیست و عبارة اخری عروه است، لکن عروه اثباتی صحبت کرده، آقای مفتی سلبی صحبت کرده است. صاحب عروه گفته به چه کسی رجوع کنیم و آقای مفتی الشیعه گفته به چه کسی رجوع نکنیم. خیلی از تعلیقات علما توضیح است.

    2. «يمكن أن يكون المرجِع العارف بالقواعد قريبا من الاجتهاد، و إن لم تكن له ملكة الاستنباط.» اسم این تعلیقه را چه بگذاریم؟ اشکال صاحب بر صاحب عروه بگذاریم، یا متمم یا توضیح نام گذاری کنیم؟ مرحوم سید محمد فیروزآبادی از فقهای معروف نجف (ایران نبودند) این حاشیه را بیان کرده‌اند. ممکن است مرجع در تشخیص اعلم، قریب الاجتهاد باشد. آن طلبۀ فاضلی که قواعد را می‌داند؛ ولی هنوز ملکۀ استنباط را پیدا نکرده است. نشانۀ اینکه دانسته شود ملکۀ استنباط ندارد این است که همیشه طرفدارد حرف آخری است که می‌شنود. اگر دیدید همیشه طرف‌دار حرف آخر هستید بدانید که هنوز خبری نیست و باید به خدا متوسل شوید تا آن ملکه بیاید. آقای فیروزآبادی می‌گوید اگر کسی قریب الاجتهاد باشد ولو هنوز دارای ملکۀ اجتهاد نیست، این شخص هم می‌تواند تشخیص دهد و تشخیص او حجت است. به نظر این حاشه بر عروه، متمم عروه است؟ یا اشکال بر عروه؟ چون عروه فرموده بود اهل خبره و استنباط. به نظر من اگر شما عبارت عروه را اینگونه معنا کنید؛ «مرجع در تشخیص اعلم: 1- اهل خبره. 2- اهل استنباط است» اهل خبره همان قریب الاجتهاد آقای فیروزآبادی می‌شود. ولی اگر گفته شد مراد از اهل الخبره، یعنی اهل استنباط، آقای فیروزآبادی اشکال دارد که چرا فقط می‌گویید اهل استنباط؟! امروزه گفته می‌شود خوب است که کیف تبدیل به کم شود و نامحسوس به محسوس تبدیل گردد. اینکه بگوییم قریب الاجتهاد، باید ببینید می‌تواند رأی دهد یا همیشه طرف‌دار رأی آخر است و نمی‌تواند رأی دهد. پس اگر ما عبارت صاحب عروه عطف تفسیری نگیریم آقای فیروزآبادی چیز اضافه‌ای ندارند، اما اگر عطف تفسیری بگیریم که ظاهراً آقای فیروزآبادی عطف تفسیری گرفته (چون به نظر خودش می‌خواهد موردی را اضافه کند) قهراً حرف آقای فیروزآبادی حرفی است.

    3. «لا ينحصر في ذلك.» این حاشیه از مرحوم آقا سید حسین قمی است. ایشان از فقهای نامدار است و اهل بخیه ایشان را صاحب‌نظر می‌دانند و منظور از صاحب نظر یعنی سترگ می‌دانستند. بعد پسران ایشان آقا سید حسن قمی، آقا تقی قمی مرجعیت را گرفتند. منتها مرجعیت پدر کوتاه بود که مدت کوتاهی قبل از آقای بروجردی و بعد از آقاسید ابوالحسن اصفهانی زنده بودند. جمله‌ای از آقا سید حسین قمی است که فرموده من یک و نصفی عادل می‌شناسم، حالا نمی‌دانم گفته بود فلانی با یک خانم، خانم را نصف حساب کرده بود. آقا سید حسین قمی می‌گوید نهاد تشخیص منحصر در اینکه صاحب عروه فرمود نیست. ولی بزرگان چیز دیگری نفرموده است. مثلاً که بگویی لا ينحصر في ذلك، چه چیزی می‌خواهی بگویی؟ مثلاً می‌خواهی بگویی یک کسی که اهل خبره نیست و اهل استنباط هم نیست؟ نمی‌دانم! مثلاً یک بازاری است که آخوندها را بزرگ کرده که آن‌قدر با علما نشست‌وبرخاست داشته این خودش اهل خبره می‌شود. من باز حدس می‌زنم که ایشان اهل الخبره و الاستنباط را عطف تفسیری گرفته است. گفته‌اند که صاحب عروه می‌گوید، مرجع تشخیص فقط اهل خبره‌ای است که اهل استنباط باشد. به نظرم باید همین را بگوییم و الا اگر مثل ما عطف را مغایر بر مغایر می‌گرفتند دوتا می‌شد و دیگر خیاط و قصاب را دیگر اضافه نکنیم. اینها هم یاد گرفته‌اند و اینها در جایی که فاصله خیلی زیاد باشد یاد می‌گیرند و جایی که ظریف باشد نمی‌توانند تشخیص دهند. پس این حاشیه هم حکایت از آن دارد که آقای قمی عبارت صاحب عروه را عطف تفسیری گرفته و بعد گفته لاینحصر که همان عبارت فیروزآبادی می‌شود که گفت قریب الاجتهاد را هم اضافه کنید.

مطلب اول این شد که صاحب عروه نهاد تشخیص را اهل الخبرة و الاستنباط بیان کرد. سه حاشیه ذیل این عبارت بیان گردید.

تحقیق

به اندازۀ کافی مسئلۀ 17 مورد بررسی قرار گرفت. 6 حاشیه نسبت به فقرۀ اول آورده شد و 3 حاشیه نسبت به فقرۀ دوم بیان گردید و الان نوبت تحقیق است.

معمولاً تحقیق در قالب چند شماره یا نکته بیان می‌شود:

    1. باید باور کنیم که مسئله تعبدی نیست. آیا مسئلۀ 17 هم نسبت به فقرۀ اول (تعریف اعلم) و هم نسبت به نهاد تشخیص، آیا یک مسئلۀ تعبدی است؟ آیه داریم؟ روایت داریم؟ تعبدی داریم؟ قهراً نداریم؛ لذا هرجا اعلم را هرجور معنا می‌کنید اینجا باید معنا کنید، مثلاً در پزشک، پزشک عمومی، متخصص، فوق تخصص؛ در فوق تخصص هم گاهی مرزها به هم نزدیک می‌شود در عین حال افارد با هم متفاوت‌اند. آیا در آنجا روش خاصی دارید؟ هر کاری آنجا انجام می‌دهید اینجا نیز می‌باشد. نه فقط در معنا کردن اعلم، بلکه در تشخیص اعلم (فقرۀ دوم) یا در ابزار تشخیص که صاحب عروه نگفت. ابزار تشخیص بحثی است، مثلاً اینکه می‌فرماید اهل خبره و اهل استنباط تشخیص دهد، ابزارش چیست؟ مثلاً درسش رفته باشد؟ کتاب‌هایش را دیده باشد؟ بحث‌های او را بررسی کرده باشد؟ یا اصلاً خود شخص را مطالعه کرده است؟ گفتمان خود شخص را می‌داند؟ فقه ما خیلی از جاها نهاد تشخیص را ولی ابزار تشخیص را نمی‌گوید، در صورتی که ابزار تشخیص کمتر از نهاد تشخیص نیست. مثلاً وقتی می‌گویی دو تا عادل بگویند، دو تا عادل با هر ابزاری؟ یا ابزار خاصی لازم است؟ نهاد تشخیص، ابزار تشخیص. در خود جمهوری اسلامی، نهاد تشخیص مصلحت نظام داریم، اما نگفتند ابزار تشخیص گرچه برای خودشان یک آیین‌نامۀ داخلی تنظیم کردند که آن بحث دیگری است. اگر علاقه‌مند باشید، فقه و مصلحت را ببینید، من در آنجا جدای از ابزار تشخیص، ضوابط تشخیص را به عنوان امر چهارم بیان کردم. به نظر تشخیص اعلم تعبدی نیست و من از یکی از آقایان (آقا سید محمود شاهروردی "شاهرودی بزرگ") ایشان عبارتی در عروه دارد که اینجا نباید به سایر صناعات مقایسه شود. یعنی چه با سایر صناعات مقایسه نشود؟! اگر منظور اجتهاد است، بله شما می‌خواهید بدانید در پزشکی چه کسی اعلم است و در اجتهاد چه کسی اعلم است؟ اینجا (اجتهاد) اجو استنباطاً می‌گویند و در آنجا (پزشکی) ممکن است اکثر اطلاعاً بگویند. گرچه معتقدم در پزشکی نیز اکثر اطلاعاً به درد نمی‌خورد، بلکه اکثر حکمة باید باشد. در گذشته به پزشک حکیم می‌گفتند. من به این نتیجه رسیدم که بخشی از پزشکی حکمت است، آن تیزی و مهارت فنی و فقهی که بتواند وضعیت طبیب را تشخیص دهد. من قبلاً که در فقه آقای سید محمود شاهرودی بزرگ می‌دیدیم ایشان فقه دقیقی داشت که اگر زنده بود می‌گفتم یا اعلم است یا شبهۀ اعلمیت در ایشان می‌باشد. ایشان می‌فرماید با سایر صناعات نمی‌شود مقایسه کرد. به نظر من این عبارت را هم می‌توان پذیرفت و هم می‌توان نپذیرفت. اگر می‌خواهدی بگویید اینجا یک دستگاه جدیدی می‌خواهد؟ نخیر. اگر می‌خواهید بگوید باید در اینجا اعلمیت را به اجودیت در استنباط برسانیم. این را ممکن است قبول کنیم. وقتی بنا شد مسئله تعبدی نباشد و عقلای و عرفی باشد، ما دیگر می‌دانیم در تعریف اعلم و نهاد تشخیص و ابزار تشخیص چه بگوییم.

    2. به طور مسلم برای شناخت اعلم نباید سراغ لغت رفت. به نظر شما ما در معنای اعلم از نظر لغت شک داریم؟ تا به دنبال لغت برویم و او به ما بگوید؛ یعنی عالم‌تر! البته این را قبلاً به مناسبتی گفته بودم.

    3. این نکته گلوگاه بحث است و دقت کنید. در معنای اعلم حواشی را دیدید که چه خبر بود و صاحب عروه نیز آن را تعریف کرد و بعد هم فرمود همه را به اجود استنباطاً برگردانید. اینجا بود که اکثر علما فرمودند آفرین این معنای اعلم است. می‌دانید من از این چند بار استفاده کردم حداقل در درس امسال! فقها گاهی یک کلمه درست می‌کنند و بعد پیرامون شروع به بحث و بررسی می‌کنند. این کلمه را شما آوردید که مردم باید از اعلم تقلید کنند. و اگر در روایتی آمده است که قبلا اشاره کردیم تعبد نیست. حالا اگر به جای کلمۀ اعلم گفته می‌شد مردم باید از اجود استنباطاً تقلید نمایند؛ یا گفته بودند از اعرف تقلید کنند! آیا شما باید می‌رفتید پیرامون آن بحث می‌کردید؟! اگر یادتان باشد قبلاً گفته شد حتی برخی کلمات که در ادلۀ شرعی هم آمده باید دید که آیا موضوعیت دارد یا موضوعیت ندارد. این حرف را برای کلمۀ تقلید گفتیم، اگر یادتان باشد بیان شد که این کلمه در روایات آمده (ان یقلدوه) اما ما بر خلاف آقای خوئی می‌گفتیم این کلمه یعنی متابعت و بیشتر از این از کلمۀ تقلید درنیاورید. این نگاه در فقه که آیا این کلمه تعلیمی است و علما درست کردند یا ائمه علیهم‌السلام؟ اگر هم ائمه، خدا و پیامبر دارند آیا بر روی آن عنایتی دارند؟ ثمرۀ این حرف این می‌شود که خیلی از این تعریف‌ها بازی با الفاظ است. مثلاً گفته شود باید از اعلم تقلید شود. بعد پرسیده شود اعلم کیست؟ آن کسی که اعرف به قواعد و به اشباه و نظائر باشد تا اینکه در آخر در عبارت اجود استنباطاً جمع گردید که اعلم این است. آقایان اینها بازی با الفاظ است؛ لذا اگر از ابتدا گفته بودید باید از کسی تقلید کرد که نسبت به رفیقش اجود استنباطاً باشد. بعد پرسیده می‌شد اجود استنباطاً یعنی چه؟ می‌گفتید که قواعد بهتر می‌داند و اشباه و نظائر را می‌داند یا ردّ فروع به اصول را بهتر انجام می‌دهد. اینجا است که باید بدانیم معطل کدام کلمه بشویم و معطل کدام کلمه نشویم. ثمرۀ دیگر نکتۀ سوم این است که ما در تحقیق خود که بعداً می‌خواهیم پیشنهاد دهیم، روی کلمۀ خاصی نمی‌ایستیم، می‌گوییم باید از کسی تقلید کرد که به قول آقایان اعلم باشد و آن کسی که خصوصیاتی را که ما قبول داریم داشته باشد. این مانند کلمۀ معاطات است که شیخ انصاری شروع به معنا کردن اقسام آن می‌کند در حالی که در قرآن کلمۀ معاطات نداریم، کمۀ بیع و تجارت و عقود داریم که این کلمات هم به نظر ما طریقیت دارد نه موضعیت.

    4. به نظر من کسی چیز اضافی نگفت، در این حواشی که داشتیم با آنچه صاحب عروه فرمود چیز اضافی پیدا نمی‌کنید که مثلاً کسی گفته باشد اعلم کسی است که از سادات باشد یا اعلم کسی است که با تقوا تر باشد. اگر بود می‌گفتیم این زیادی است، تقوا بر چشم ما جا دارد؛ اما ربطی به اعلم ندارد. خلاصه آنچه را آقایان گفتند به نظر ما زیادی نیست البته باید تعدیلش کنیم. مثلاً صاحب عروه فرمود باید به نظائر مسلط باشد؛ من تذکر دادم برای چه باید بر نظائر مسلط باشد تا آنکه به دام قیاس بیفتد؟! شما که نمی‌خواهید را بگویید، بلکه بر نظائر مسلط باشد تا بتواند مسئلۀ مورد را حل کند. اما ببینید جای چه خالی است که آقایان نگفتند، تا فردا انشا الله.