1402/12/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تقلید از اعلم – فحص از اعلم
پرسش و پاسخ
دربارۀ بحث هوش مصنوعی سؤالاتی شده است:
1. پیرامون تقلید از هوش مصنوعی با چند محذور مواجه هستیم که چه بسا بتوان گفت ادلۀ تقلید منصرف از هوش مصنوعی است.
2. عنصر زمان و مکان را چگونه در فتوا دادن رعایت میکند؟
3. یک فقیه در بحث خارج گاهی یک مسئله را در نظر دارد ولی هنگام فتوا نظر دیگری را میدهد، هوش مصنوعی چطور این شرایط را میبیند؟
4. شاید بتوان ادعا کرد تقلید از انسان از هوش مصنوعی از نظر عقلی، عقلایی و عرفی قبیح است. زیرا ه.ش مصنوعی مخلوق و مصنوع دست خود انسان است؛ لذا علت و اشرف قبیح است از معلول خود تبعیت نماید.
5. در هر صورت هوش مصنوعی با توجه به دادههایی که برای آن تعریف شده فتوا میدهد، سؤال این است که تقلید از هوش مصنوعی در واقع تقلید از آن پشت پرده است نه خود هوش مصنوعی.
پاسخ: اولاً ما فکر میکنیم الان نباید نسبت به این پدیده (هوش مصنوعی) فقها موضع سلبی قطعی یا موضع ایجابی قطعی، این از نظر روش کار مهم است. ببینید یک وقت انسان آنقدر جذب این بحثها شود و دوتا کارشناس هوش مصنوعی هم نشستوبرخاست داشته باشد یک دفعه دیده میشود کتاب درس خارج او هم بیرون میآید. هنوز این پدیده در بازار نیامده و میگویند ببینیدکه چقدر حوزه بالنده است. حالا اینها به جای آنکه فکر فقاهت معاصر باشند بیشتر به فقه معاصر و مسائلی که هنوز در حالی شدن است هستند. هوش مصنوعی مانند برخی قراردادها و موضوعات هنوز در حال شدن است؛ لذا ما نباید احتیاط را از دست بدهیم و احتیاط این است که یا اظهار نظر نکنیم یا اظهار نظرمان قاطعانه نباشد. به نظر ما خوب است در اینگونه مسائل احتیاط کنیم و آنچه را که در این چند روز بیان کردیم از باب طرح مسئله بود و در آینده باید معلوم شود.
اما سایر مسائل که دوستمان بیان کرد، بعضی از آنها جواب دارد و شما اسم آن را تقلید نگذارید، یعنی میگویید تقلید از هوش مصنوعی، بعد آن ذهنیت را از تقلید دارید آدم خدمت مرجع میرود و وقتی پرسیده مرجع تقلیدت کیست با یک ابهتی نام میبرد؛ تقلید نگویید، بلکه ابزاری آمده که به اجتهاد کمک میکند و خروجی آن حسب نظر کارشناسان دقیقتر از خروجی فکر انسان است. مگر ما میخواهیم هوش مصنوعی را بپرستیم که گفته شود تقلید مانند آن باشد که حضرت ابراهیم فرمودند: «أَ تَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ». بحث تقلید بحث پرستش نیست بلکه بحث متابعت است و اگر دوست ندارید دیگر کلمۀ تقلید را نمیآوریم؛ بنابراین برخی از اشکالات قابل جواب است. اما مثلاً ببینید یک بخش از اجتهاد مدیریت دادهها است و فقیه یک دادههایی از ادله دارد و میخواهد آن را مدیریت کند و در یک سیستم و نظام حلقوی و هرمی قرار دهد. البته آنهایی کارشناس هستند میگویند همۀ اینها را هوش مصنوعی بهتر از شما انجام میدهد. اگر درک میکند دیگر نگویید چطور زمان و مکان را درک میکند یا مثلاً شب یک تصمیم میگیرد و یکدفعه در کلاس تصمیمش عوض میشود، این معلوم است که برخی نکات توجه نکرده و اینها مدعی هستند که هوش مصنوعی به این نکات توجه میکند. علیایحال اشکالات خود را نه نادیده بگیرد و نه آنها را غیرقابلحل بدانید، به نظر من باید بگذارید زمان بگذرد تا مقداری مسئله و جوانب کار روشن شود.
در دهۀ 50 یکی از بحثهای بسیار داغ همین بحث خلقت انسان بود که آیا فرضیۀ داروین (ترانسفورمیسم) درست است یا نظریۀ مقابل یعنی لامارک (فیکسیسم)؟ این بحث یک بحث زیستشناسانه است. اما مطرح میشود که نظر دین چیست؟ این بحث وارد فضای علمی کشور آمد. مرحوم آقای مشکینی کتابی نوشت به نام خلقت انسان که من همان زمان این کتاب را خواندم. در کتاب نیامده بود که نظر داروین را تأیید کند، اما آن کسی که پشت کتاب را نقاشی کرده بود، یک میمون کشیده بود بعد یک شامپانزه و بعد یک حلقه مفقوده و بعد هم یک آدم. این کتاب در بازار آمد. اما در کتاب آقای مشکینی نه صریحاً فیکسیسم را تأیید کرده بود و نه ترانسفورمیسم را. ایشان آیات را آورده و بحث کرده بود. بعضی از آقایان ملی مذهبیها مثل آقای سحابی کتابی به نام خلقت انسان نوشت، ایشان به نظر داروین تمایل نشان داده بود. در مقابل برخی از آقایان قم که وارد سپهر سیاست شدند خیلی مخالف بودند حتی من شنیدم پیشنهاد مباهله داده بودند که به بیابان برویم و لخت شویم و لنگ ببندیم و ... اگر من راست میگویم او را هلاک کن و اگر او راست میگوید من را هلاک کن و من این را شندیم و سندی برای ان نیافتم که اگر راست باشد از عجائب روزگار است، زیرا بحث علمی که مباهله نمیخواهد. علامهطباطبایی همان موقع مشغول المیزان و بحث خلقت انسان بود. ایشان فرمود ظاهر آیات قرآن ثبوت انواع است، یعنی نظر داروین تأیید نمیشود ولی قرآن به صراحت هم رد نکرده است و این در غرب هنوز هم فرضیه است. البته در کشور ما نظریه میگفتند. حالا اگر ثابت شود قرآن رد نمیکند. البته نگویید پس «خلقه من تراب» چگونه میشود، زیرا آن خلقت حضرت آدم است که حدود 8 هزار سال پیش میباشد نه خلقت انسان. ما یک خلقت آدم ابوالبشر داریم و یک خلقت انسان داریم که انسانهایی که قبلاً بودهاند. یک رفتار حکیمانه خیلی جالب است و سریع موضع سلبی و ایجابی نگیریم. علی الحساب ما رد نمیکنیم تا بعد.
ادامۀ جلسۀ قبل
در فحص از اعلم اختلاف بود و نکاتی را دیروز گفتیم و نکاتی را امروز میگوییم. یک بحثی امروز داریم به صفحۀ 72 متن درسی مراجعه شود. در اینجا بحث مهمی است و آن متن جناب سید است و چنانچه قبول کنیم نظر سید نظر مشهور و چهبسا نظر اتفاقاً علما است که فحص از اعلم واجب است. یعنی وقتی که شما یک نوجوان را متوجه تقلیدش کردید، باید به او بگویید که باید دنبال اعلم بروی. ببینید من چندتا بیان میآورم:
یک بیان که بیشتر از آقای خوئی گرفتیم که هر مکلفی احکامی دارد که منجز است اگرچه به علم اجمالی. یک بچۀ 15 ساله همان شبی که بالغ میشود ببینید چه مقدار تکلیف برای او میآید؛ از نماز، روزه و... . پس یک سری احکام دارد و باید تقلید کند. اعلم داریم و غیر اعلم و فرض هم این است که تقلید از غیر اعلم جایز نیست و بنا شد وجوب فحص بر اساس این مبنا یعنی وجوب تقلید از اعلم مبنا است. در اینجا یا باید احتیاط یا باید از اعلم فحص کند و گزینۀ دیگری نیست و اگر هست بفرمایید.
آقای حکیم بحث را جور دیگر بیان کرده که وقتی فتاوای متعارض داریم (البته ممکن است متعارض نباشد ولی قاعدتاً فتاوای دو نفر متعارض است.) نمیتوانیم بگوییم شما مخیر هستی. آقایان در تعارض اصل تخییر نیست، بلکه تساقط است. در اصول فقه خواندهاید که در خبرین متعارض اصل تساقط است نه تخییر، زیرا هر یک دیگری نفی میکند. بله شارع مقدس فرموده تخییر است، لذا اصل اولی تساقط و اصل ثانوی تخییر است. آن موقع این بحث در تعارض دو خبر میخواندید و امروز در تعارض دو فتوا بخوانید که اگر دو فتوای متعارض داریم هر دو ساقط میشود. بله اگر یکی اعلم و دیگری غیر اعلم و ما اعلم را شناسایی کنیم دیگر تساقط نیست ولی این فحص میخواهد. علما هم به ما گفتهاند ما اجازۀ تخییر می-دهیم اما بعد از اینکه فحص کرده و اعلم را نشناختی. چون این سؤال است که اگر من فحص کردم و اعلم را نشناختم باید چه کنم؟ علما میفرمایند اگر اعلم را نشناختی اشکال ندارد و یک رساله تهیه کن و به آن عمل کن، اما اینها برای بعد از فحص است و اجماع داریم که لا تخییر قبل الفحص و اگر در حجیت شک کنیم آیا اصل بر حجیت است یا عدم حجیت؟ واضح است که اصل بر عدم حجیت است، مثلاً من مدتی را کار کردم و نتوانستم به حجیت خبر واحد برسم، در اینجا اصل عدم حجیت است. پس آقای حکیم فرمود اگر اعلم و غیر اعلم داریم و اعلم معلوم نیست، هر دو تساقط کرده و جای تخییر نیست. بله اگر ما فحص کردیم و به نتیجه نرسیدیم اصل ثانوی تخییر است لکن تخییر برای بعد از فحص و یأس است و الا قبل الفحص و الیاس جای فحص است و اگر میخواهید احتیاط کنید که میتوانید.
عرض ما این است که انسان وقتی بالغ شد و فهمید که چه میزان تکلیف دارد، باید تأمین از عقاب پیدا کند یا خیر؟ اگر به دنبال مرجع برود و از اعلم فحص کند (البته ممکن است فحص کند و به اشتباه افتد و ممکن است فحص کند و به جایی نرسد) عقل او وی را تحسین میکند و تو ایمن از عقاب هستی و به قول علما تو دفع ضرر محتمل کردهای. اما اگر فحص نکند و دست روی دست گذارد دیگر تأمین از عقاب ندارد. پس از باب تأمین از عقاب هم شده باید فحص نماید. به نظر من آقایان اینجا خیلی چانه نزنیم. زیرا این مطلب طبق آنچه آقای خوئی، آقای حکیم و طبق آنچه ما بیان کردیم روشن است و شاید برخی دیگر به صورت چهارمی آن را بیان دارند. علیایحال مبنای سید ماتن و اکثریت معلوم است.
من نکتهای را دیروز گفتم، این جزو بحثهای ما است و من که خودم دیدم اول تعجب کردم، زیرا مرحوم صاحب عروه اصل وجوب تقلید از اعلم را بنابر احتیاط واجب بیان میکند، اما فحص آن را واجب دانسته و احتیاط هم نمیکند. در اینجا است که برخی به سید اعتراض کرده که شما اصل قضیه را احتیاط واجب میدانید ولی مقدمۀ آن را فتوا میدهید. به نظر آیا اشکال وارد است؟ خیر. وقتی احتیاط واجب شد حالا کسی میخواهد به غیر مراجعه کند (برخی از مراجع اجازۀ مراجعه در احتیاطات خود را نمیدهند و من معتقد هستم اگر مجتهد کار کرده و به احتیاط رسیده چه معنایی دارد بگوید که برو دنبال کسی که درست کار نکرده و فتوا دارد!) اما اگر خواست عمل به احتیاط نماید باید اعلم را بشناسد یا خیر؟ در اینجا دیگر معنا ندارد که بگوید به احتیاط واجب اعلم را بشناس! زیرا میخواهد به احتیاط عمل کند؛ لذا باید از اعلم فحص نماید. پس این کاملاً درست که اصل را احتیاط میکند و یاد گرفتن آن را فتوا میدهد و این مانند این است که گفته شود بنابر احتیاط واجب باید این کار در حج انجام شود و آن را باید آن طرف یاد بگیرد. آیا اینجا باید گفت که بنابر احتیاط واجب باید این کار را یاد بگیری؟! اگر میخواهد عمل کند و بنابر امتثال است که یادگرفتن آن کار واجب است و نباید احتیاط واجب گفت. البته باز تکرار میکنم اگر بنا بر عدول و امتثال نکردن است که از محل بحث خارج میباشد.
نکتۀ دیگری که دیروز مطرح شد اینکه آیا این وجوب فحص واجب عقلی است که ملازم با حکم شرع نیست؟ یا حکم عقلی است که ملازم با حکم شرعی است؟ در بحث معرفت به احکام و جزئیات آن، واجب عقلی است؛ لذا اگر کسی یاد نگیرد ولی تخلف هم نکند، آیا این اشکال دارد؟ این بحث در کفایه در بحث وجوب تعلم احکام مطرح شده است که وجوب تعلم احکام چگونه وجوبی است؟ در خاطرم است که برخی مانند محقق اردبیلی گفته بودند که وجوب آن نفسی است. اما از یمین و یسار به محقق اردبیلی حمله کرده بودند که وجوب تعلم واجب نفسی نیست. لذا اگر مثلا کسی نرفت احکام نماز را بیاموزد و اتفاقاً درست هم عمل کرد، آیا گناه کرده و عقاب دارد و اگر انجام دهد ثواب مستقل دارد؟ خیر. به نظر ما فحص از اعلم نیز همین است. لذا اگر آن فرد از اعلم فحص نکرد یا اصلاً تقلید نکرد و اتفاقاً عمل او درست درآمد، اگر فحص واجب شرعی باشد این فرد مرتکب گناه شده است و اگر فحص واجب شرعی نباشد و طریقیت داشته باشد، این شخص ریسک وتجرّی کرده اما ترک واجب شرعی نکرده است؛ لذا در آنجا که سید ماتن میخواهد فتوا به وجوب شرعی در اصل مسئله دهد میگوید علی الاحوط و در فحص از اعلم که بحث واجب عقلی است، احتیاط نمیکند، زیرا در واجب عقلی ما احتیاط نداریم. بله در واجب عقلی ما فتوا به وجود یا فتوا به عدم میدهیم. این هم وجه دیگری که چرا سید در فرع مسئله یجب فرموده اما در اصل مسئله احتیاط واجب کرده است.
انشا الله بحث «حد الفحص فی المسالة و وصول المکلف الی قرار فی تشخیص الاعلم» برای دوشنبه مانده و برای جلسۀ بعد مسئلۀ 13 را پیش مطالعه بفرمایید.