درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

1402/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدول از مجتهد زنده با وجود اعلمیت در مجتهد زنده ی دوم

 

پرسش‌وپاسخ

    1. شما که می‌گویید یجوز العدول، اگر عدول حالت مسخره پیدا کند، پناه‌برخدا از آدم‌های هوسی، صبح از این آقا، شب از فرد دیگر و... اگر لعب به امر مولا باشد باید بگوییم لایجوز.

پاسخ: آقایان حواستان باشد، ما فرضمان عروض عناوین ثانوی نیست که مثلاً حالت مسخره پیدا کند، حالت وسواس پیدا کند، برخی وقت‌ها روی هوس نیست روی وسواس است. ولی به شما بگویم اگر عناوین ثانوی پیدا کند خود آن عنوان ثانوی حرام است و یجوز را تبدیل به لایجوز نمی‌کند. پس ما بر یجوز که گفتیم هستیم. منتها اگر عناوین ثانوی پیدا کند که جایز نیست، آن خودش دیگر جایز نیست. مثلاً مسخره بشود، بدآموزی داشته باشد یا جسارت به مجتهد حساب آید مثل‌اینکه 10 سال از آقایی تقلید می‌کرده و رفت‌وآمد داشته؛ اما یک‌دفعه هوس می‌کند عوض کند و آدمی هم است که در چشم است که اگر عوض کند دیگران می‌فهمند حرف‌وحدیث می‌آورد و... اینها عناوین ثانوی است انسان باید حواسش باشد؛ ولی اینها یجوز را لایجوز العدول نمی‌کند.

    2. شما که گفتید امروز نظام یکپارچۀ قضایی داریم می‌توانید توضیح دهید جایگاه مرجع تقلید "قضاوت فقیه اعدل و افقه" که از شئون مرجعیت است کجا قرار می‌گیرد؟ به نظر می‌رسد با فرمایش شما رجوع به مراجع تقلید اعتباری نخواهد داشت.

پاسخ: ببینید، ما یک بحث حکم شرعی داریم و یک بحث رویۀ قضایی داریم. الان در رویۀ قضایی مراجع ما قضاوت نمی‌کنند. البته قضاوت شأن مرجع افقه نیست، شأن فقیه است. اعلمیت و افقهیت شرط نیست. الان اگر یک آخوندی که مجتهد هم باشد صیغۀ طلاق جاری کند جرم است و اگر اشتباه نکنم تا 5 سال جرم است. فقط مراجع تقلید یا مثلاً بزرگانی که شانه به شانۀ مرجع می‌زنند اگر صیغۀ طلاق را که نوعی حکم قضایی است اگر بخوانند و بعد هم تأیید کنند که این صیغه نزد من اجرا شد و الا دادگاه گیر می‌دهد. حالا بحث قانون یک بحث است. بحث شرعی بله از نظر شرعی فقیه، باز هم نمی‌گویم افقه، فقیه می‌تواند قضاوت کند؛ ولی خب به‌هرحال آن در سیستم‌های متمرکز باید مواظبت هم کرد. اصولاً یک چیز بگویم تمام، جایگاه فقیه و مرجعیت در مثل حکومت اسلامی از بحث‌های مهم است که نشده و شاید خود ما رد فقه سیاسی که شنبه‌ها داریم، در دستور کار است: جایگاه مرجعیت در حکومت اسلامی. چون نه اینکه کسی رهبر است و مبسوط الید است و کار رهبری را انجام می‌دهد کار مرجعیت چه می‌شود؟ علی‌ای‌حال این از بحث‌هایی است که باید بشود. پس در سیستم متمرکز قضاوت مجتهد غیر جائز نیست؛ ولی خب به جهت وحدت رویه یا مسائلی که برای خودشان دارند ممکن است محدودیت‌هایی قانوناً داشته باشند نه شرعاً. اگر خیلی علاقه‌مند هستید به مباحث قضایی ما رجوع کنید.

ادامۀ جلسۀ قبل

استحضار دارید ما در مسئلۀ یازدهم رسیدیم به بخش استثنا (الا اذا کان الثانی اعلم) البته این بخش استثنا در مسئلۀ 12 بهتر می‌آید؛ ولی چون ما داریم به ترتیب جلو می‌رویم و برخی گفتگوها در همین‌جا صورت‌گرفته، ما دیروز توضیحاتی دادیم و برخی از تعلیقه‌ها را خواندیم، البته امروز هم ادامه می‌دهیم تعلیقه‌ها را و البته بعدش هم هرچه نظرمان بود عرض می‌کنیم. پس اول تعلیقات را پیگیری می‌کنیم. هنوز بعضی تعلیقه‌ها مانده است و اگر داوری هم راجع به تعلیقه‌ها داریم می‌کنیم. بعد می‌رویم سراغ اقتراح (پیشنهاد) در مسئلۀ 11 و ان‌شاءالله یا آخر درس امروز یا آغاز درس فردا وارد مسئلۀ دوازدهم می‌شویم که مسئلۀ بسیار مهمی است. می‌دانید که تقلید از اعلم بسیار لازم و پر اثر است.

دیروز، آخرین حاشیه‌ای که خواندیم در این صفحۀ جدید، صفحۀ 59 را نگاه کنید، دایرۀ دوم که قرار از مرحوم آقای آیت‌الله سید حسین قمی باشد. من ظاهراً یک اشتباهی رخ داده که من همان موقع متوجه شدم و دوستان هم بلافاصله تذکر دادند؛ عبارت ایشان را یک‌بار دیگر می‌خوانیم: «و جعل بعضهم مدار الحکم علی العلم بالمخالفة ولو اجمالاً فی المسائل المبتلی بها، فمعه یأخذ بما یوافق الاحتیاط من فتاویهما و مع عدمه یبقی علی الاول.»

من ضمیر در عدمه را به عدم امکان احتیاط حمل کردم، نه، قرینه از اقوال دیگران داریم که مع عدمه یعنی مع عدم علم به مخالفت. خلاصۀ نظر آقای قمی هم می‌شود نظر خیلی‌ها که اگر علم به مخالفت دارد باید احتیاط کند با اینکه دومی اعلم است، ایشان می‌گوید باید احتیاط کند، شاید بپرسید چرا می‌گوید احتیاط؟ زیرا اولی را که مدتی مثلاً 5 ماه، 10 سال و... تقلید می‌کرد و نمی‌تواند راحت دست بردارد، دومی هم که اعلم است، همین اعلم بودن انسان را متوقف می‌کند، آقای قمی می‌گوید من جرئت ندارم بگویم رجوع کند به دومی و الزام هم نمی‌کنم که بر اولی باقی باشد، در این دو تا احتیاط کند اگر علم به مخالفت دارد. اما اگر علم به مخالفت ندارد از همان مجتهد اول تقلید کند. اینها می‌دانید در گوشۀ ذهنشان این است که رجوع به اعلم رد ورت علم به مخالفت است و الا با عدم علم به مخالفت رجوع به اعلم لازم نیست، این هم که تا حالا از آن آقا تقلید می‌کرده است و دیگر حق رجوع ندارد. حالا درست یا نادرست، کار نداشته باشد، نظر آقای قمی این است. پس ضمیر فمعه و مع عدمه یعنی مع عدم العلم بالمخالفة. اگر دیروز به‌گونه‌ای دیگری این ضمیر را برگردانیدم، امروز اصلاح می‌کنیم.

حاشیۀ بعدی که متن آن را خواندیم ولی نرسیدیم توضیح دهیم. آقایان این حاشیه از مرحوم آقای نجفی مرعشی و آقا سید احمد خوانساری البته با کمی تفاوت که اینها دارند.[1] ببینید این دو سید بزرگوار آمده‌اند یک افق دیگری را باز کردند که جالب است حال چه درست و چه غلط. گفته‌اند که بعضی وقت‌ها شما آن کسی را که از او تقلید می‌کردید، نسبت به مجتهد دوم که حالا می‌خواهید عدول کنید، غیراعلم است و این دومی اعلم است، اما نظرش (غیراعلم) با نظر اعلمی از اموات مطابق است. اعلم از اموات که نسبت به این اعلم الان شما هم اعلم است. می‌دانید مثالش آسان است؛ شما از مجتهدی تقلید می‌کردید مثلاً 10 سال و او می‌گفت یک تسبیحات کافی است. حالا می‌خواهید به مجتهد دوم که اعلم است مراجعه کنید و او می‌گوید سه بار. ولی نظر آن غیراعلم با نظر بزرگانی از گذشتگان که حالا یا شما از آنها تقلید می‌کردید یا تقلید نمی‌کردید، اصلاً نرسیدید از او تقلید کنید او هم می‌گوید یک‌بار. درست است این آقا (مجتهد اول) غیراعلم است؛ ولی نظرش با اعلم مرده که چه‌بسا نسبت به اعلم دوم زنده، اعلم باشد، گفتند که اینجا ما اجازۀ رجوع نمی‌دهیم. می‌دانید خاصیت حرف این دو نفر چیست؟ قبلی‌ها که کار به همین دو نفر (مجتهد اول و دوم) داشتند، اولی غیراعلم و دومی اعلم. اما اینها آمدند پای گذشته را هم وسط کشیدند. تکرار می‌کنم اگر گذشته منظورشان مطلق گذشتگان باشد ولو کسی که من اصلاً نرسیدم از او تقلید کنم، اگر این‌طور باشد خیلی عجیب می‌شود. یعنی ما می‌خواهیم کدام اعلم را حساب کنیم. عبارت آقای نجفی را نگاه کنید؛ «و قال آخر: ذلک علی مبنی الماتن حیث لا یکون قول المعدول عنه مطابقاً لقول من کان من الاموات اعلم من المعدول الیه.»

«ذلک» در عبارت مذکور به استثنای صاحب عروه بر می‌گردد (الا اذا کان الثانی اعلم). ایشان می‌گوید: این استثنا رو مبنای ماتن است؛ مبنای ماتن در اعلم چیست؟ مسئلۀ 12 خواهد گفت که به احتیاط واجب سراغ اعلم برود. ایشان می‌گوید اینکه گفته «الا اذا کان الثانی اعلم» حالا بگویید باید سراغ اعلم برود، این رو مبنای ماتن است، منتها یک شرط دارد؛ منِ آقای نجفی مرعشی می‌گویم آنجایی که لا یکون قول معدول عنه که همان مجتهد اول غیراعلم باشد، قول او مطابق با قول کسی که از اموات اعلم است حتی از معدول الیه اعلم است، قول او مطابق نباشد و الا اگر قول مجتهد اول که می‌گوییم غیراعلم در این مسئله استثنائاً قولش با اعلم گذشته مطابق است، اینجا بگوییم واجب است بروم سراغ مجتهد دوم؛ چون اعلم است، می‌گوید من در این مسئله از همین آقا تقلید می‌کنم. آقای خوانساری در امتداد همین نظر فرمود: «قال: بعضهم بعدم جواز الرجوع الی قول الاعلم»، ایشان گفته است به مجتهد دوم حق ندارید مع مطابقة قول غیر الاعلم من الاموات». یعنی شما باید بروی ببینی که گذشته‌ها چه می‌گفتند؟

حالا ما یک سؤال از اینها داریم؛ تا چقدر به عقب برویم؟ حالا اگر گفته بودند آن مرده‌ای که خود این آقا یک زمانی از او تقلید می‌کرده؛ مثلاً یک چیزی می‌شد. اما اگر بگویم نه چه از آن مرده تقلید می‌کرده یا اصلاً سنش نرسیده تقلید کند مل خیلی از مراجع گذشته که سن شما نرسیده از آنها تقلید کنید؟ خب اگر این‌طور باشد تا چقدر باید عقب برود؟ برود، برود، برود تا سرش به سینۀ شیخ مفید بخورد مثلاً؟ یا عقب‌تر برود؛ مثلاً تا حسن بن ابی عقیل؟ یا نه باید یک جایی بایستد؟ به هر صورت نظر است. نظر یک شخص محترم است. اینها می‌دانید چه چیزی را ثابت می‌کند؟ سختی کار ما را در مسئلۀ 12 که انشا الله فردا و هفتۀ آینده می‌رسیم، سختی کار ما را معلوم می‌کند که همینطور می‌گویند اعلم، خب یعنی اعلم دوران دیگه، اعلم زنده‌ها. خب اگر غیراعلم اتفاقا فتوایش، چه طور بگویم برخی وقت‌ها غیراعلم مثلاً چون وقت بیشتری می‌گذارد یا ... فتوایش دقیق است. ما یک مسئله‌ای هم داریم که فکر کنم در مسئلۀ 17 باشد که اصلاً اعلم کیست؟ حالا اگر یک کسی داریم که وقت بیشتر می‌گذارد، زود قضاوت نمی‌کند، آیا نمی‌توان گفت او اعلم از ان شخصی که مبانی بهتر دستش است؛ اما کمتر استفاده می‌کند؟ اینها به نظر شما نکاتی نیست که باید روی آن تأمل کرد؟ اعلم به چه کسی می‌گوییم؟ به کسی که اصول ش قوی‌تر است قواعد را بهتر دستش است، اما با این حال باید بگوییم چقدر هم وقت می‌گذارد یا نه؟ خود وقت گذاشتن، اگر یک طلبۀ جداً فاضل نمی‌گویم متوهم الفضل، آمده یک سال در یک مسئله‌ای کار کرده است، البته نه اعلم و نه خودش مدعی است که اعلم است؛ اما رو این مسئله یک سال کار کرده و همه چیز را هم دیده است، ادله را هم دیده است،بگوییم وی در این مسئله اعلم حساب می‌شود یا نه بگوییم این کجا؟ ان شاگرد فلان آقا است که الان مطرح است. نمی‌خواهم بحث کنم فقط می‌خواهم کمی ذهنتان را زخمی کنم، یک نیشتری بزنیم تا بعد ببینیم چه کار باید کرد.

دیگر حواشی بس است، حواشی دیگر هم است و الان در برابر من باز است؛ اما اینکه مسیر ما را عوض کند؛ مثلاً و یک راه جدیدی باز کند نیست و برخی از حواشی هم همین‌ها است، عبارت اخرای همین‌ها است؛ لذا دیده باشید ما یک مقدار از حواشی را می‌آوریم و بعد تا یک جایی ختمش می‌کنیم و به قول شما جوانان کاتش می‌کنیم. بقیه را ببینید.

حالا در همین حاشیه‌ها که دیدید، آقای حکیم را دیروز خدمتشان رسیدیم. بر آقای حکیم دو تا اشکال گرفتیم و نتوانستیم حاشیۀ ایشان را بپذیریم. آقای خوئی را عرض کردیم بحث مبنوی است، اینکه بگوییم تقلید از اعلم وقتی لازم است که علم به مخالفت باشد، اگر علم به مخالفت نباشد بین اعلم و غیراعلم، تقلید از اعلم لازم نیست. خب این هم بنا شد بعداً رسیدگی کنیم. اگر یادتان باشد گفتیم اولاً معمولاً علم به اختلاف است ولو اجمالاً، پس مورد شما همیشه باید رجوع به اعلم باشد. خیلی کم اتفاق می‌افتد که اعلم و غیراعلم در همۀ مسائل متحد باشند؛ لذا مبنای آقای قمی هم که امروز خواندیم همین است.

اما تعلیقۀ آقای نجفی و آقای خوانساری، این البته شایستۀ دقت است نه اینکه بقیه موارد نبود، لقب مفهوم ندارد. ببینید این را باید رویش فکر کنید تا ان‌شاءالله مسئلۀ 12 که جای اصلیش آنجا است. به نظر شما ما در بحث اعلم باید پای گذشتگان را بکشیم وسط یا نه؟ خب حالا گفتیم تقلید از اعلم لازم است. خب اعلم دوران، اعلم زنده یعنی اعلم بین زنده ها، یا اعلم بین زنده‌ها مرده‌ها یا بعد اگر غیراعلم مطرح شد بگوییم نگاه کن ببین فتوایش با یک اعلم مرده‌ها مطابق است یا خیر؟ و فرض این است که با اعلم زنده مطابق نیست. حواستان باشد. ببین با اعلم مرده مطابق است یا نه؟ اتفاقاً پیدا کنیم که مثلاً با شمس الدین کشکولی قرن فلان مطابق بوده و ایشان هم در زمان خودش اعلم بوده است. این را باید ببینید. ولی رو مبنای ما جواب بدهید، دوست دارم ببینم مبنا است یا نه؟ رو مبنای ما کشاندن پای مرده به وسط درست است یا نه؟ نه دیگر. من هم عهده‌دار کسانی نیستم که مرده را رها نمی‌کنند. این را از خودشان سؤال کنید؛ لذا ما حاشیه‌ای بر حرف آقای نجفی و آقای خوانساری با همۀ عظمتی که دارند می‌زنیم، حالا آقای نجفی گفتم خیلی مثلاً در فقه مطرح نبوده است؛ اما آقای خوانساری را استوانه‌های می‌گفتند که ایشان اعلم بوده است یا محتمل الاعلمیه است. یعنی در دایرۀ اعلم‌ها بود. برخی که نه متعیناً می‌گفتند اعلم است. عرض ما خدمت ایشان این است که چون بنا است دیگر که مرده را «لارأی للمیت» چه اعلم باشد چه شیخ مفید باشد، چه هرکس می‌خواهد باشد ما راحت‌هستیم. حالا دیگران ممکن است بعداً از سر ماجراجویی بحث کنند. پس حاشیل ما بر حرف این آقایان روشن شد.

سؤال: وجه فرمایش آقای نجفی و خوانساری چیست؟

پاسخ: اینها چون معیار را اعلم می‌گیرند و حیات مفتی را شرط نمی‌دانند حالا یا بقا بر تقلید یا حتی تقلید ابتدائاً لذا این فتوا را می‌دهند. یعنی آنها برای به اصطلاح حیات مجتهد شرطیتی قائل نیستند. حالا اگر بگویند ابتدائاً نمی‌شود تقلید کرد، می‌گویند ما که نگفتیم برود از او تقلید کند، ما می‌گوییم از غیراعلمی تقلید کند که زنده است منتها نظرش مطابق با آنها است. دلیل همین‌ها است و اگر فکر کنید جایی در قرآن و احادیث است‌، به جد هر دو سید چنین دلیلی نداریم.

پرسشگر: ممکن است وجه دیگر این باشد که اطمینان مطابقت با واقع باید ایجاد شود؟

پاسخ: قرار شد اطمینان به واقع، خودش یک راه مستقلی باشد. اطمینان به واقع خودش راه مستقلی باشد. بله، اگر کسی بگوید معیار من اطمینان است از طریق تقلید. این کلمه خیلی مهم است، از کانال خاص تقلید. منتهی دیگر از کانال تقلید هرچه شد، لذا اگر مجتهدی برای قرن 8 باشد؛ ولی من از رفتارهای او فهمیدم که از قبلی‌ها و بعدی‌های خودش اعلم است، از او تقلید می‌کنم. نه تقسیمی او را دستور قطع بدهید و نه شهریۀ او را قطع کنید منتها باید حواسش باشد از کانال تقلید. چون برخی وقت‌ها می‌گوییم اطمینان خودش معیار است که برخی می‌گویند.

سؤال: اگر کسی بخواهد طبق نظر این دو بزرگوار از حی غیراعلم تقلید کند، این در برخی فتواهایی که مطابق با اعلم میت است باید به این آقا باقی بماند و در بقیه باید از حی اعلم تقلید شود و این تبعیض در تقلید است.

پاسخ: اگر نگوید همین مدت که تقلید کرده است جواز عدول را می‌گیرد، آقای حکیم فرمود جوزا عدول را می‌گیرد. اگر این حرف را هم نزند بله دیگر، خربزه را خرده و باید پای لرزش هم بایستد.

ببینید ما حواشی و تعلیقه‌های ذیل مسئلۀ 11 را در بخش استثنا را تا سر نقول (صفحۀ 59) بحث کردیم. مطلب نقول را در صفحۀ 59 برایتان عرض کردم. یعنی اشکال بود بر همان حاشیۀ آقا سید حسین قمی و حاشیۀ سیدین (آقای نجفی و آقای خوانساری). تا پایین صفحه اشکال بر این تعلیقه‌ها است؛ لذا تا اینجا ما با استثنا از عروه آشنا شدیم. تعلیقه‌ها را هم آشنا شدیم. من اینجا یک نکته‌ای فضلا مطرح کردم حالا این نکته را هم عرض می‌کنم بعد دیگر نظر خودمان را بدهیم و از این مسئله بگذریم.

یکی ببینید اگر گفتیم اعلمیت معیار است که مطمئن باشید ما خواهیم گفت، سید هم دارد، دیگران هم دارند، اگر اعلمیت معیار است، هیچگاه روی این فکر کردید آقایان اعلمیت چه زمانی؟ اینها فضلا نکاتی است که مورد نظر قرار نمی‌گیرد و عجیب است که به غایت مورد احتیاج است. مرحوم شهید ثانی، حدود 200 کتاب در فقه دارد. این مسالک الافهام و شرح لمعه، اینها دوتا از آنها است. البته بقیۀ انها به مفصلی این دو نیست. بعضی از انها یک دفترک است. ایشان یک سری رساله در جوانی‌های خود نوشته است. یک سری رساله در دوران تضلع خود نوشته که آخرین آن شرح لمعه است که در آن دوران عجیب و غریب می‌نویسد و شهید می‌شود. شش ماه و شش روز طبق نقل مامقانی، دور از چشمان این کتاب را می‌نویسد که البته کشف می‌شود و او را شهید می‌کنند. ایشان در جوانی خود کتاب دارد و معلوم است تند است با اینکه سرزمین او تندی نمی‌طلبد؛ ولی جوان بوده تند بوده است. رسالۀ نماز جمعۀ که برخی می‌گویند برای آن دوران نبوده است؛ لذا ادبیات هم ادبیات یک جوان است تا ادبیات شرح لمعه. شهید ثانی و من ادراک الشهید الثانی؛ اما کدام شهید ثانی؟ بله، این را کسی توجه می‌کند؟ اصلا به سن تألیف کتاب کسی توجه می‌کند؟ نه. اینکه در مقالات اگر دیده باشید به رسم جدید، می‌گویند سال تألیف یا سال چاپ کتاب را بنویس. این زیادی نیست؛ بلکه این برای این است که می‌خواهند بگویند این کتاب برای چه سالی از مؤلف است؟ آغاز طلبگی او است یا ان وقتی که جا افتاده بوده است؟ باز پناه بر خدا گاهی آدم یک آغاز دارد یک جا افتادگی دارد و یکی هم سرازیری. این اعلم که می‌گوید مسلم اعلم زمان استنباط مهم است؛ لذا اگر زمانی مسئله را استنباط کرده که اعلم نبوده و الان اعلم است؛ ولی دوباره برنگشته به آن اجتهاد خود، آیا این کفایت می‌کند؟ این را شما طلبتان باشد ببینید احدی از فقها این را در مسئلۀ بعد گفته یا نگفته؟ خب این مسدلۀ مهمی است. می‌گوییم اعلمف خب درسته، می‌گوید این را شهید ثانی گفته! شهید ثانی تاج سر ما است؛ اما ما یک شهدی ثانی جوان داریم و یک شهید ثانی متضلع؛ لذا اگر زمان استنباط به شرطی که توجه هم به مستنطش داشته باشد. البته در این‌طور موارد اگر شک کنیم یک چیز به داد ما می‌رسد و الا کرا خیلی سخت می‌شود و آن چیست؟ استصحاب است دیگر که نظرش عوض نشده و استتصحاب اینکه به ادلۀ مخالفی برخورد نکرده و ... . زمان استنباط مهم است اعم باشد. اگر 20 سال پیش استنباط کرده آن زمان اعلم نبوده، می‌گویم مگر اینکه بگوییم ایشان الان ان در دستش است دیگر، فرض کنید بنده فقه و عقل را دهۀ 70 نوشتمف خودم را عرض می‌کنم. خب فقه و عقل را من می‌دانم چه نوشتم دیگر. الان دهۀ 1400 است و نزدیک به 30 سال می‌گذرد؛ اما خب، قاعدۀ آن این است که اگر نظرم عوض شده باشد فتوا باشدف اعلان کنم و شما اگر شک کردید که در این 30 سال نظرم عوض شده یا نه می‌توانید استصحاب کنید. علی‌ای‌حال بحث راحت نیست؛ ولی باید یک جوری درستش کنیم. «زمن افتراض الاعلمیة»، برگه را دارید، این عنوان همین را می‌خواهد بگوید، زمان افتراض اعلمیت.

الاقتراح بالنسبة الی العقدین: یعنی پیشنهاد نسبت به عقد المستثنی و عقد المستثنی منه. البته عقد مستثنی منه را قبلاً گفته‌ایم ولی باز هم تکرار می‌کنیم. ببینید به نظر شما خوب است ثمرۀ کار چند روزۀ ما باشد؟

«یجوز العدول عن الحی الی الحی (لایجوز، شد یجوز) بل یجب اذا کان الثانی أعلم او محتملَ الاعلمیة من دون احتمالها کما فی المعدول عنه (این دومی یا اعلم است یا محتمل الاعلمیت. بعضی وقت‌ها این محتمل الاعلمیه است، معدول عنه هم محتمل الاعلمیة است. خب این هیچ. ولی اگر این محتمل است؛ اما ان در دایرۀ اعلم نیست خب، البته من این را بحث نکردم نگران نباشید و در مسئلۀ 12 محتمل الاعلمیه می‌آید) و لا یجوز فی افتراض عکسِه (لا یجوز العدول در فرض عکس. عکس اینکه دوم اعلم باشد چیست؟ اولی اعلم باشد. خب معلوم است دیگر وقتی اولی اعلم است یا محتمل الاعلمیه است نمی‌تواند) لا یجوز علی الاحوط فی افتراض الشک (اگر واقعاً ما نمی‌دانیم؛ یعنی آیا اعلم اولی یا دومی، همینکه شک کنیم علی الاحوط حق رجوع نداریم).»

این مسئلۀ 11 بود. مسئلۀ 12 یک اصلاح عبارتی دارد:

«یجب تقلید الاعلم مع الامکان علی الاحوط و یجب الفحص عنه» تا اینجا مسئله 12 است و عبارت پایین عبارت استاد می‌باشد. «للمسالة تتمیمات لصیقة بمفادها ...»


[1] در موازنه بین علما، بیشتر ما آقای نجفی مرعشی را بیشتر در بحث‌های اعتقادی و معرفتی دین غیر از فقه می‌شناختیم و از کسی هم نمی‌شنیدیم که بگوید ایشان اعلم است یا طرف اعلمیت است. اما الان که من حواشی عروه را با نگاه اجتهادی می‌بینم، ایشان حواشی دقیقی دارد اگرچه ممکن است ما قبول نداشته باشم. اما حواشی دقیق است. کسی که در جهتی بیشتر مشهور می‌شود، جهت دیگر آن دیده نمی‌شود اگرچه قوی باشد و این یک حالت روانی است.