1402/10/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دوران امر بین تعیین و تخییر
پرسشوپاسخ
1. لطفاً دیدگاه آقای خوئی در دوران امر بین تعیین و تخییر توضیح داده شود.
پاسخ: این بحث امروز است و توضیح داده میشود و اگر هم اشکالی داشته باشد بیان خواهد شد.
2. اگر گفته شود کسی بمیرد، رأی ندارد، پس همۀ اجماعات زیر سؤال میرود، چون اجماع میگوید فلانی و فلانی چنان گفتهاند، درحالیکه آنها مردهاند و قرار شد مرده رأی نداشته باشد.
پاسخ: به نظرم مغالطۀ خوبی است. زیرا وقتی کسی ادعای اجماع میکند، میخواهد بگوید از تمام زندهها در عصر واحد این نظر ابراز شد و امام هم ساکت بودند و اینکه از تمام علما یک نظر صادر شود و امام ساکت باشند کشف نظر امام معصوم میکند. اینکه کسی بر مبانی اجماع اشکال داشته باشد حرف دیگری است. پس اگر ما به دنبال اجماع میرویم میخواهیم بگوییم یک اتفاقی در عصری واحد از همۀ فقهای زنده تشکیل شده است. اینکه بیاییم یک اتفاقی از بعضی علمای زنده و بخشی از علمای مرده درست کنیم غلط است. پس مبنای اجماع این است که اتفاق در عصر واحد از زندهها است.
ادامۀ جلسۀ قبل
پنج ادعا از آقای خوئی که مطرح شد و قرار گردید تا مورد بررسی واقع شود تا ببینیم مورد پذیرش است یا خیر؟
ادعای اول قبول نشد.
ادعای دوم که اخذ به احتیاط بود و تذکر دادیم که اخذ به احتیاط همیشه تقلید نیست. بله اخذ به احتیاط اگر نسبی و فیالجمله باشد مصداق تقلید است مثل آنکه وقتی اعلمیت بین چند نفر مشتبه میشود، بین همان چند نفر احتیاط میکنند نه آنکه احتیاط کلی داشته باشند.
ادعای سوم؛ مورد بقا بر میت از موارد دوران امر بین تعیین و تخییر در حجت میشود. ایشان فرمود تعیین بقا بر تقلید است و تخییر، مخیر بودن بین بقا و رجوع به مجتهد زنده است.
چرا این مورد از موارد دوران تعیین و تخییر است؟
تعیین و تخییر، جایی است که قدر متیقن و قدر مشکوک وجود دارد؛ مانند مثالهایی که جلسۀ قبل بیان شد که هم قدر متیقن داشته و هم قدر مشکوک، در اینجا تعیین و تخییر درست میشود. مثلاً در مجتهد اورع، آیا باید اورع را انتخاب کنم یا همینکه عادل باشد کافی است؟ قدر متیقن اورع است. اینجا تعیین و تخییر است.
سؤال: آقای خوئی قدر متیقن در این بحث چه چیزی است؟ آیا قدر متیقن، بقا است یا قدر متیقن، تقلید از زنده است؟ هر دوی آن دو ممکن است. حالا مثلاً اگر یکی از آنها اعلم باشد در آن دیگر شک هم نمیکنیم که اعلم متعین است. اما اگر مساوی بودند و شک کردیم، شما میفرمایید قدر متیقن، بقا بر تقلید است. درحالیکه ممکن است کس دیگری بگوید قدر متیقن رجوع به زنده است. برای من سؤال است که ایشان چگونه این مسئله را در تعیین و تخییر برده و همچنین قدر متقین و متعین را بقا بیان کرده است؟! جالب است که ایشان در التنقیح در مسئلهای مشابه فرموده است که این مورد از دوران امر بین تعیین و تخییر نیست. مسئلۀ مشابه که مسئلۀ بعدی ما است به بیان ذیل میباشد:
اگر کسی از مرده تقلید میکرد (بقا بر تقلید) و رجوع به زنده کرد، این فرد دیگر نمیتواند به آن مرده بازگردد. صاحب عروه بر خلاف نظر ما بقا را جایز دانست. نظر ایشان این است که من که بقا را جایز میدانم تا زمانی است که به زنده رجوع نکند و اگر رجوع کرد دیگر نمیتواند به میت بازگردد. در اینجا برخی مطرح کردهاند اگر شک کنیم که آیا میتواند به مرده برگردد یا خیر؟ میگویند در اینجا دوران بین تعیین و تخییر است. آقای خوئی میفرماید: کجا دروان بین تعیین و تخییر است؟! (موسوعة الإمام الخوئي، ج1، ص 92؛ «أمّا لو فرضنا أن الميت أعلم من الحي مع العلم بالمخالفة بينهما، فلا يحتمل تعين فتوى الحي عليه بل الأمر بالعكس لاحتمال تعيّن البقاء على تقليد الميت الأعلم و لا أقل من تساويهما في الاحتمال، فأين هناك دوران الأمر بين التعيين و التخيير؟ و لو فرضنا تساوي الميت و الحي مع العلم بالمخالفة بينهما، فمقتضى القاعدة سقوط فتواهما عن الاعتبار للمعارضة و لا يبقى معه أيضاً لدوران الأمر بين التعيين و التخيير مجال».)
سؤال: این مسئله با مسئلۀ 10 چه تفاوتی دارد؟ در هر دو شک داریم و قدر متیقن هم نداریم. در دوران بین تعیین و تخییر، قدر متیقن میخواهیم. پس هرجا دو طرف محتمل باشد قدر متیقن نداریم و دروان بین تعیین و تخییر نمیباشد.
به برگه در صفحۀ 43 این مطلب را اضافه کنید: «دوران الامر بین التعیین والتخییر لم یظهر وجهه فی بیان السید الخوئی و لا هو بیّن فی نفسه بعد فرض التساوی (نه خود آقای خوئی وجه آن را معلوم کرده است و نه به خودی خود معلوم و آشکار است) و العجب منه انه اتی فی فقهه بما یدل علی مقالتنا و ینتقض به ما ذکره فی اصوله» چون در اصول میگوید از موارد تعیین تخییر است و در فقهش میفرماید از این موارد نیست.
اگر از موارد تعیین تخییر نشد، ادعای بعدی ایشان زمین میخورد و ادعا این بود که تعیین بقا بر تقلید است. خُب اگر به تعیین و تخییر نرسد این حرف ناصحیح است. خُب اگر فرض میکردیم این مورد از موارد تعیین و تخییر است، چرا بقا متعین باشد و عدول متعین نباشد؟
نکته آخر
بسیاری از موارد شک، از موارد دروان امر بین تعیین و تخییر است (حالا در اینجا مورد ندارد). در دوران بین تعیین و تخییر احتمالاً سه نظر است. یک نظر، نظر مشهور است که قائل به احتیاط است و هیچگونه تفصیلی را هم نمیدهند. یعنی هرجا شک از موارد تعیین و تخییر بود و احتمال تعین قدر متیقن بود و احتمال تخییر بود، باید احتیاط شود و به اصطلاح «اصالة التعیین» میگویند و این مطلب را به قاعدۀ اشتغال مستند میکنند. مثلاً کسی میگوید من موظفم خمس مالم را بدهم اما نمیدانم آیا میتوانم به غیر مقلَّد خود بدهم یا نه؟ اگر به مقلَّد خودم بدهد شک ندارم؛ اما آیا مخیر هستم به غیرمقلَّد خودم بدهم؟ در اینجا گفتهاند قاعدۀ اشتغال است. زیرا ذمه مشغول است و اگر به مقلَّد بدهی بریء الذمه هستی؛ اما اگر به غیر او بدهی معلوم نیست و اشتغال یقینی، فراغ یقینی میخواهد.
در باب حج میگویند نمیدانیم که آیا در جمره باید سنگ را به وسط جمره پرتاب کنیم یا در آن محدوده هم کافی است؟ اگر به خود وسط جمره زده شود، این قدر متیقن است؛ اما احتمال تخییر هم داده میشود. در بحث رمی جمرات نزدیک به 20 مورد دوران تعیین و تخییر داریم؛ اگر از طبقۀ پایین بزنم خیالم راحت است؛ اما احتمال میدهم بین طبقۀ پایین و بالا مخیّر باشم. اگر سنگ را بزنم خیالم راحت است و اگر سنگ را به پایین پرتاب کنم احتمال میدهم کافی است، آیا اگر سختی دارد میتوانم نیابت بدهم یا خیر؟ اگر خودم بروم صحیح است و احتمال میدهم که نیابت هم کافی باشد و... .
یکی از اصحاب از امام (علیهالسلام) میپرسد: من چهل سال است که از حج سؤال میپرسم و شما پاسخ میدهید. مگر حج چه مقدار سؤال دارد؟ امام (علیه اسلام) میتوانند پاسخ دهند که تو سؤال نپرس تا من جواب ندهم. اما ایشان میفرمایند: خانهای که قبل از آدم، دو هزار سال طواف میشد، حالا فکر میکنید با این چند تا سؤال تمام میشود. این روایت هم متشابه است، دو هزار سال یعنی چه؟ قبل از آدم یعنی انسانهای قبل از آدم؟ اِبایی نداریم که بگوییم انسانهایی قبل از آدم بودهاند و این آدم جد ما اولین انسان نیست. بعد اینکه این جواب چه ارتباطی به سؤال راوی دارد؟ و... . بااینحال حج واقعاً پر مسئله است.
برخی مانند آقای خوئی، در تعیین و تخییر، به طور مطلق نمیگویند اشتغال، بلکه میگویند اگر شک در طریق و حجت شرعی باشد، احتیاط است؛ ولی اگر در غیر طریق و حجت شرعی باشد؛ مانند دادن خمس یا رمی جمرات و... در اینها بحث از طریق نیست، بلکه شک در حکم شرعی است و احتیاط جاری میشود یکوقت من نمیدانم نظر اعلم طریقیت دارد و حجت است یا نظر غیراعلم هم حجت است؟ پس میشود دوران امر بین تعیین و تخییر در طریق.
علت اینکه در شک در طریق و حجت باید احتیاط کرد بر این مبنا است که شک در طریق، مساوی با قطع به عدم طریقیت است. من وقتی شک در حجیت نظر غیراعلم میکنم یعنی، همینکه شک کنم حجت است یا خیر، به معنای یقین به عدم کفایت و نبود حجت است.
اما نظر ما (استاد): در دروان امر بین تعیین و تخییر، اگر رفع شک با شارع باشد و بیانش وظیفۀ شارع باشد، حالا اگر من هرچه گشتم آن را پیدا نکردم، در اینجا چرا باید احتیاط کرد؟! اینکه در اینجا گفته شود اشتغال یقینی فراغ یقینی میخواهد، این مغالطه است؛ مقدار اشتغال چقدر است؟ تا هرجا که بیان بر عهدۀ شارع باشد. بله، اگر یک جا تعیین و تخییر باشد و بیان برعهدۀ شارع نباشد، من خودم باید بروم مطلب را روشن کنم، در آنجا بله (قاعدۀ اشتغال است). اما اگر بیان بر عهدۀ شارع باشد، حتی اگر در طریق باشد، مثل اینکه من نمیدانم تقلید از اعلم یا اورع لازم است یا خیر؟ فرض کنید هرقدر گشتم، هیچ دلیلی بر لزوم تقلید از اورع یا تقلید از اعلم پیدا نکردم؛ اینجا از موارد تعیین و تخییر است و بیان هم بر عهدۀ شارع میباشد، پس وقتی شارع نفرموده (نگویید شاید شارع بیان کرده و به دست ما نرسیده، زیرا بنا بر این است وقتی که فحص کردیم و چیزی پیدا نکردیم، بنا را بر عدم بگذاریم. در مخصص و مقید چنین میکنیم که اگر بود به دست ما میرسید و اگر بوده و به دست ما نرسیده ما معذور هستیم.) در اینجا برائت جاری میکنیم. ممکن است بگویید اشتغال یقینی، فراغ یقینی میخواهد؛ در پاسخ گفته میشود: اشتغال یقینی به اصل تقلید است، اما بحث ما اشتغال یقینی به اورع است که شک داریم و برائت جاری میشود. بله، اگر یک جا باشد که بیان بر عهدۀ شارع نباشد (عجیب است که من یک مورد را الآن سراغ ندارم)، مانند شبهۀ مصداقی مثل اینکه از شارع پرسیده شود مجتهد من زنده است یا خیر؟ یا اینکه آقای شارع من مریض هستم یا سالم؟ و... در اینگونه موارد باید احتیاط کرد. بله، برخی وقتها بیان بر عهدۀ شارع نیست ولی حکم روشن است؛ مثلاً در بحث بقا بر تقلید، اگر کسی بگوید بیان بر عهدۀ شارع نیست و شارع به عُقلا واگذار کرده است، یعنی شارع بیان عُقلا را پذیرفته است. در اینجا که روشن است به درد ما نمیخورد. بلکه باید جایی باشد که شک داشته باشیم و دوران بین تعیین و تخییر باشد و بیان هم برعهدۀ شارع نباشد تا قاعدۀ اشتغال جاری گردد. حالا مورد ما که اینگونه نیست و بیان بر عهدۀ شارع است. مضافاً اینکه گفتیم ما شک هم نداریم.
حجیت و طریق باید از جانب شارع بیان شود. ما میدانیم که تقلید و نظر مجتهد طریق است. اما نمیدانیم مجتهد به اضافۀ فلان قید است یا خیر و شارع هم بیان نکرده و برعهدۀ شارع هم است که بیان کند و الا کوتاهی کرده است. پس من میدانم باید تقلید کنم و میدانم که از مجتهد باید تقلید کنم، اما نمیدانم که آیا باید از اعلم تقلید کنم یا از غیراعلم هم میتوانم تقلید کنم؟ فرض هم این است که نه از عقل و نه از روایات به اعتبار اعلمیت نرسیدم. من به بیشتر از بیان شارع مکلف به امتثال نیستم. یعنی اگر طریقی بیان شده و شک در قیود آن دارم و فرض هم این است که شارع باید قیود را بیان کند، در اینجا برائت جاری میشود.
تذکر: ما حرفی زدهایم که در کَت برخی نمیرود. دوستان میگویند «لا رأی للمیت» را ما نمیفهمیم، مگر جسم او نظر میدهد که «لا رأی للمیت» گفته میشود، بلکه روح و نفس او نظر داده است. مسئله را باید عرفی کرد. اولاً از نظر فلسفۀ اسلامی، روح جدای از بدن نیست، بلکه متأثر از اوست همانطور که جسم متأثر از روح است. یک رابطۀ کاملاً متقابل بین روح و بدن است. بحث را فلسفی نمیکنم. شما میخواهید از کسی تقلید کنید (در این کلمۀ تقلید هم دقت شود که به آن دو نگاه است که یک نگاه رجوع جاهل به عالم به قید حجیت است و نگاه دیگر، نگاه زعامت است. ولی تقلید از مجتهد حتی با همان نگاه بسیط که تحت رهبری برده نشود، ولی تلقی علما از تقلید صرف متخصص نیست، یعنی شما میخواهید سراغ کسی بروید که اگر فردا حکم حکومتی کرد لازمالاتباع باشد. نگویید حکم حکومتی برای زعامت است، نه، زعامت اخص از حکم حاکم است. زیرا مجتهدی هم که در رأس حکومت نیست، حکم حکومتی دارد. میخواهد حجت باشد) به نظر شما قدمای ما که تقلید از میت را اجازه نمیدانند حتی اگر اعلم باشد، فکر میکنید آیا قدما حواسشان نبوده که تقلید رجوع به متخصص است؟! اینهایی هم که میگویند تقلید رجوع به متخصص است، صرفاً رجوع به متخصص نمیدانند، زیرا مرجع میخواهد در شئون شما زعامت کند اگرچه نه آن زعامت عظمی. بعد اینکه دیروز گفتم ما در مسائل روشن تقلید نمیکنیم، بلکه در مسائل اختلافی تقلید میکنیم؛ حالا اگر کسی فوت کند ما نمیدانیم که آیا نظرش الآن هم همین است؟ و چهبسا وقتی میمیرند به اشتباهات خود پی میبرند و نظرشان عوض شود. ما بر «لا رأی للمیت» که اصرار داریم، تعصب نداریم و واقعاً به آن معتقدیم.
برای فردا مسئلۀ 10 مطالعه شود و به برگه رجوع نشود.