1402/08/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسئله 8 عروه – تعریف تقلید
اخلاق
«حدثني محمد بن عبد الله بن جعفر الحميري عن أبيه عن علي بن محمد بن سالم عن محمد بن خالد عن عبد الله بن حماد البصري عن عبد الله بن عبد الرحمن الأصم عن حماد بن عثمان عن أبي عبد الله ع قال: لما أسري بالنبي ص إلى السماء قيل له إن الله تبارك و تعالى يختبرك في ثلاث لينظر كيف صبرك قال أسلم لأمرك يا رب و لا قوة لي على الصبر إلا بك فما هن قيل له أولهن الجوع و الأثرة على نفسك و على أهلك لأهل الحاجة قال قبلت يا رب و رضيت و سلمت و منك التوفيق و الصبر و أما الثانية فالتكذيب و الخوف الشديد و بذلك مهجتك في محاربة أهل الكفر بمالك و نفسك و الصبر على ما يصيبك منهم من الأذى و من أهل النفاق و الألم في الحرب و الجراح قال قبلت يا رب و رضيت و سلمت و منك التوفيق و الصبر و أما الثالثة فما يلقى أهل بيتك من بعدك من القتل أما أخوك علي فيلقى من أمتك الشتم و التعنيف و التوبيخ و الحرمان و الجحد [و الجهد] و الظلم و آخر ذلك القتل فقال يا رب قبلت و رضيت و منك التوفيق و الصبر و أما ابنتك فتظلم و تحرم و يؤخذ حقها غصبا الذي تجعله لها و تضرب و هي حامل و يدخل عليها و على حريمها و منزلها بغير إذن ثم يمسها هوان و ذل ثم لا تجد مانعا و تطرح ما في بطنها من الضرب و تموت من ذلك الضرب قلت إنا لله و إنا إليه راجعون... .»[1]
به نوعی در آستانۀ واقعۀ فاطمیه هستیم. در مورد تاریخ شهادت حضرت زهرا تا 13 قول وجود دارد که ظاهراً کمترین آن 40 روز و بیشترین آن 8 ماه است و در بین این اقوال، 45 روز، 75 روز ، 95 روز و... آمده است. لذا ما از این جهت به نوعی در مصیبت حضرت هستیم و اگر عدد 40 یا 45 صحیح باشد شهادت ایشان گذشته است. اما خُب عدد 75 معروف است و برخی آن را بر 95 ترجیح میدهند.
در یکی از معراجهای پیامبر که ظاهراً حضرت معراجهای متعددی داشتهاند، به ایشان عرض میشود، خدای متعال شما (پیامبر) را در سه موضوع امتحان میکند: 1- بحث گرسنگی و نداری و... که بفهمد کیف صبرک. 2- تکذیب و محاربه با اهل کفر. 3- این مورد محل بحث است که سومین چیزی که شما (پیامبر) مورد امتحان واقع میشوید مصائبی است که بعد از شما برای اهل بیت شما پیش میآید. روح پیامبر هم که روح زنده و آگاه است و طبیعتاً بر پیامبر سخت میگذرد که خداوند در این جهت شما را امتحان میکند. عبارت «اهل بیت» شامل حضرت زهرا میشود با این حال به صورت جداگانه از ایشان نام برده میشود. که ایشان (حضرت زهرا) مورد ظلم واقع میشود محروم میشود و حق ایشان غصب می شود در حالی که باردار است. در شب معراج روضهای برای پیامبر خوانده میشود که روضهخوان جبرائیل یا خدای متعال، مورد روضه حضرت زهرا و مخاطب روضه پیامبر است. در آخر رسول خدا فرمودند: انا لله و انا الیه راجعون. [2] و[3]
این روایت را میخواهم بهانهای برای طرح برخی بحثها قرار دهم. حوادثی که در آستانۀ رحلت پیامبر و بعد از رحلت ایشان و در فرصت کمی اتفاق افتاده خیلی عجیب است. کسی باید آنها (حوادث آستانۀ رحلت پیامبر تا شهادت حضرت زهرا) را بدون اینکه بخواهد آتش فتنه را روشن کند و عصبانیت به خرج دهد دنبال کند و تحلیل نماید. اهل سنت، تحلیل آن مقطع از تاریخ را (حوادث صدر اسلام) حرام میدانند، زیرا اگر تحلیل کنید باید نسبت به برخی از معتقداتتان تجدید نظر کنید و چون آن اعتقادات خط قرمز است پس تحلیل آن مقطع تاریخ حرام است. این از عجایب روزگار است. ما نه به عنوان شیعه ونه به عنوان مسلمان، بلکه به عنوان یک انسان سؤال میکنیم حوداثی که اثر اعتقادی دارد و حوادثی که انسان باید بداند که ولایت چه کسی را بپذیرد یا از چه کسی برائت جوید، آیا میتواند بگوید حرام است و آن حوادث را نبیند؟ برخی میگویند تاریخ دیگر گذشته است! تاریخ تا تاریخ داریم! مثلاً یک نفر میگوید من راجع به تاریخ حملۀ نادر به هندوستان تحقیق میکنم، ممکن است گفته شود خُب برای چی تحقیق میکنی؟ و... اما آیا تاریخ صدر اسلام مانند تاریخ حملۀ نادر به هندوستان است؟ یا اثر اعتقادی دارد و باور انسان را شکل میدهد؟ اگر اینگونه است انسان نمیتواند آن را نادیده بگیرد.
مواردی از تاریخ آستانۀ رحلت پیامبر و بعد از آن که شایسته است جمع و تحقیق شود:
1. تخلف از جیش اسامه که در زمان حیات پیامبر و در آستانۀ رحلت ایشان بوده است. حتی آن دو نفر را که پیامبر فرمودند حتماً بروند ولی آنها عمداً ماندند که بعد هم آن مسائل پیش آمد.
2. آن جریان جسارت به پیامبر که از نوشتن نامه جلوگیری شد (حدیث دوات و قلم).
3. آن جملۀ حسبنا کتاب الله؛ از این جمله نباید گذشت که بسیار خطرناک است و لی در ظاهر گولزننده است و این یعنی قرآنبَسَندِگی و این یعنی کنار گذاشتن فرمودۀ پیامبر (انی تارک فیکم الثقلین).
4. اینکه چرا پیامبر در روز دوشنبه رحلت میکنند ولی در پنجشنبه دفن میشوند؟
5. قرق کردن کوچه توسط خلیفۀ دوم که هرکس بگوید پیامبر مرده است با شمشیر میزنم و میزد. بعد به او گفتند که قرآن دربارۀ مرگ پیامبر سخن گفته است (سورۀ آل عمران، آیۀ 144). بعد میگوید عجب من نمیدانستم که پیامبر هم مرگ دارد.
6. جریان سقیفه و آنچه در آن اتفاق افتاد، اینکه اولاً امامت مزعوم، انتخاب امت و انتخاب اهل حلوعقد نبود و جای امامت انتصابی را گرفت. ثانیاً پیامبر ده سال زحمت کشیده بودند تا مسجد را جایگزین نهاد جاهلی سقیفه کنند و علمای علم اجتماع میگویند نهادسازی از کارهای بزرگ رهبران موفق است و پیامبر در مدینه نهادسازی کرده بودند؛ نهاد جماعت، نهاد جمعه، نهاد مسجد و... . اما پس از رحلت پیامبر مسجد جای خود را به نهاد جاهلی سقیفه داد و این حرکت کمی نبود. ثالثاً صحبتهای در سقیفه که اصلاً صحبت از جهاد، و اسلام و اخلاق نیست، بلکه به ارزشهای جاهلی پرداختند و گفتند چه کسی از نظر نسب، ثروت، عِده، عُده و... بیشتر و قویتر است.
7. حکومت نظامی که در مدینه اعلام میشود، خالد بن ولید، معاذ بن جبل و سالم مولی ابی حذیفه هر کدام با هزار نفر مدینه را قرق میکنند تا بیعت در سقیفه مستقر شود.
8. وعدۀ تطمیع و پولی که خرج میکنند که حالا از کجا این پول آمده بود ؟
9. توجیه کار با مصلحت، مثل غصب فدک که گفتند این امر حکومتی است و الآن باید دست حکومت باشد.
10. کاری که مو بر تن انسان راست میکند که حمله به خانۀ حضرت زهرا بوده است که چهار بار این حریم را مورد تعرض قرار میدادند.
اگر کسی این حوادث را بررسی کند حقائق بسیاری روشن میشود. انسان میترسد که چگونه یک جامعه اینگونه ریزش میکند و آن هم نه یک نفر یا دو نفر بلکه جامعه فرو میریزد و تعداد کمی ماندند. این ها حوادثی نیست که یک وهابی یا متعصب بگوید اینها را خودشان درست کردند. آنها با جریان سقیفه زمینه را برای بعد درست کردند که امامت هر فاسقی را پذیرفتند. الآن اینها راجع به حکام زمان میگویند اگر فاسقترین افراد هم حکومت را دست گیرد همین که قدرت پیدا کند اطاعت بر شما واجب است و اگر قیام کنید مرگ جاهلی دارید. «عبدالرئوف مَناوی» در کتاب «فیض القدیر» میگوید: «الحاكم الجائر عدل الله في الأرض ينتقم من خلقه به ثم يصيره إليه فإن شاء عفا عنه لأنه آلته وإن شاء عذبه لأنه حقه»[4] نگاه شما به حجاج بن یوسف، خالد بن ولید، هیتلر، حُسنی مبارک و... چگونه است؟ این آقا میگوید آنها عِدل الله در زمین هستند. وی عِدل الله را اینگونه معنا میکند که این افراد وسیلۀ انتقام خدا هستند، هر منتقی وسیلهای دارد و خدا هم برای انتقام وسیله دارد. تا وقتی که این حاکم جائر را پیش خود میبرد و اگر خواست او را عفو میکند، زیرا او آلت خداست و اگر خواست او را عذاب میکند، زیرا ظلم کرده و حقش است. اینها همه از آثار حوادث صدر اسلام است. زیرا اینها وقتی دیدند افرادی سر کار آمدهاند که هیچ شباهتی به پیامبر ندارند دو کار کردند: 1- مقام و جایگاه پیامبر را تنزل دادند و به زحمت در برخی از موارد عصمت ایشان را پذیرفتند و سلمان رشدی خبیث، بخشی از زنگانی پیامبر را از کتابهای اهل سنت گرفته است که اینقدر زشت میشود. 2- امامت را ضایع کردند که هر کسی میتواند امام باشد اگرچه یک نفر از شب تا صبح با یک رقاصهای بازی کند و برقصد و شراب بخورد و بعد بیاید در محراب مسجد کوفه، به جای دو رکعت،هشت رکعت نماز بخواند و آخر هم آن شرابها را در محراب قی کند و او را به دارالخلافه ببرند. بعد ابن مسعود که جریان را دنبال میکند و نامه به عثمان مینویسد شلاق میخورد یا تبعید میشود که چرا تو فضولی کردی؟!
قدرت تبلیغات زیاد است که وقتی انسان در آن موقعیت قرار میگیرد، چگونه عمل میکند؟ اینکه ما بعد از هزار سال تصمیم میگیریم، میشود ولی تصمیم صحیح در خود زمان مهم است. الآن برای ما مشروطه مهم نیست ولی در زمان خودش هم دیگر را میزدند و میکشتند و... یا اینکه الآن که ما واقعۀ عاشورا را بررسی میکینم مهم نیست، مهم آن است در آن روزی که عاشورا داشت واقع میشد ما کدام طرف بودیم؟
[فقه]
پرسش و پاسخ
1. اگر ادلۀ تقلید ظهور در فرد داشته باشد و شورا را شامل نشود، آیا ادلۀ شورا بر استحباب حمل میشود؟
پاسخ: پرسشگر برای خود یک ترازو درست کرده است. از یک طرف فرض کرده ادلۀ تقلید ظهور در مراجعۀ فردی دارد، مانند توقیع شریف حضرت که می فرماید: «فارجعوا الی رواة احادیثنا». ممکن است گفته شود ظهور در رجوع به فرد را دارد همچنانکه در تاریخ شیعه هم بوده است. اگر ادله، ظهور در رجوع به فرد داشته باشد، ادلۀ مشورت که قرآنی، روایی و عقلایی است چه میشود؟ گفته میشود ادلۀ تقلید ظهور در فردی ندارد که حتماً نظام تقلید باید مراجعه به فرد باشد. نگویید تا به حال اینگونه بوده است! زیرا این غیر از ظهور ادله است. ما یک ذهنیت خاصی از وقایع خارج داریم و این ذهنیت را داریم بر ادله تحمیل میکنیم و این را نباید انجام دهیم. پس اصلاً ادله ظهور در رجوع به فرد ندارد تا بگویید ادلۀ مشورت را چه کار کنیم؟ باید ادلۀ تقلید و مشورت را کنار هم ببینیم اگر مانعی نبود در تقلید هم مشورت میآید همچنانکه در کارهای دیگر هم مشورت میآید.
2. در شورای فرضی اگر بنا را بر اکثریت بگذارند نه احوط، عمل صحیح است؟ (در جلسۀ قبل بیان شد که برخی برای تشخیص اعلم دچار مشکل میشوند و برای خود بین چند نفر مردد در اعلمیت، شورای فرضی درست میکنند و از آن مجموعه تقلید میکنند).
پاسخ: وقتی کسی سراغ شورای فرضی میرود به معنای آن است که من نتوانستم بین آن چند نفر، اعلم را بشناسم یعنی حجت بین این چند نفر است و اگر من نتوانستم حجت را بشناسم در جاهایی که اختلاف دارند باید به احتیاط عمل شود و نمیتوان گفت اکثریت ملاک است، زیرا ممکن است اعلم در بین آن اقل باشد. پس جواب، صحیح نیست است.
3. در جلسۀ قبل گفته شد اطیعوا الله برای احکام الهی مانند نماز و روزه است اگرچه پیامبر بفرمایند، زیرا ما در این امور پیامبر را اطاعت نمیکنیم بلکه خدا را اطاعت میکنیم. اما اطیعوا الرسول برای احکام قضایی و سیاسی است که خود پیامبر انشا میکنند. با توجه به اینکه هر سخن پیامبر حرف خدا است. پس تکرار اطیعوا در آیه، تاکید است که اینگونه فکر نکنید تا به دستورات رسول عمل نکنید، زیرا هر حرفی که ایشان میزند وحی است (ان هو وحی الا ما یوحی). در نتیجه به نظر میآید، آیه ناظر به مقام قضاوت و ولایت نیست.
پاسخ: اول اینکه کمی احتیاط کنید و سؤال کنید و قضاوت قطعی نکنید. دوم اینکه ما توضیحاتی را دادیم که در احکام حکومی و قضایی درست است که اطاعت از حاکم و قاضی، اطاعت از خدا است، اما ما مأمور به اطاعت از رسول خدا شدهایم. پس اگر کسی اطاعت از رسول خدا را زیر پا گذاشت از این جهت که از اطاعت خدا سرپیچی کرده با خدا مخالفت کرده است، اما از این جهت که خدا فرمود از رسول اطاعت کن این دیگر اطاعت از رسول است. لذا عدم امتثال حکم رسول موضوعیت دارد و معصیت از باب عدم اطاعت خدا نیست. یعنی در احکام قضایی و حکومی اطاعت از حاکم وقاضی موضعیت دارد، لذا رَدّ حکم قاضی و حاکم خودش حرمت دارد. البته همۀ اینها به جهت آن است که خدا آنها را حاکم قرار داده است.
علت این سؤال این است که حکم حکومتی و قضایی جا نیفتاده است، زیرا بسیاری از حکمهای حکومی، فتوای اجتماعی است. بعد اینکه ما فکر کردیم حکم حکومتی یعنی حاکم بیان حکم خدا میکند و همان تطبیقات دستورات خدا است. در حالی این زمین تا آسمان فرق میکند و حکم حکومتی تا انشای حاکم پشت آن نباشد حکم نمیشود ولی تطبیق که انشا نمیخواهد. حتماً به فقه و مصلحت رجوع کنید تا اشتباه فراگیر معلوم شود.
4. تفاوت حکم حکومتی و قضایی چیست؟
پاسخ: این دو شباهت بسیاری با هم دارند و انشای حاکم و قاضی است و هیچکدام حکم الهی نیستند، مگر اینکه بر موازین دستورات خدا میباشند. اما حکم قضایی معمولاً در فصل خصومت است و لی حکم حکومتی این طور نیست.
5. آیا حکم حکومی همیشه شخصی یا همیشه عمومی است؟
پاسخ: خیر، گاهی عمومی است مانند رؤیت هلال و گاهی شخصی است مانند نصبهایی که رهبر نسبت به برخی انجام میدهد.
6. اگر لجنۀ افتاء درست شد پرداخت خمس چه میشود؟
پاسخ: جواب در کتاب الخمس بیان میشود. اما اگر گفته شود خمس امر حکومتی نیست و لازم نیست به دست زعیم برسد و باید از هرکه تقلید میشود خمس به او داده شود، قاعدتاً لجنه باید خودش مشخص کند.
7. آیا اطیعوا الرسول شامل سنن الرسول میشود یا منحصر در قضاوت و حکومت است؟
پاسخ: اگر سنن الرسول مصداق حکم الله باشد در اطیعوا الله قرار میگیرد.