موضوع: لزوم ملاحظه دلیل تقلید برای ترکیز بر واژه موضوع
پرسش و پاسخ 1. آیا روایت «اسحاق بن یعقوب» که امام (علیه السلام) فرمودند: «فارجعوا الی رواة حدیثنا (یا احادیثنا) فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم»، ناظر به ولایت فقیه نیست؟ یا آنکه ناظر به اجتهاد و تقلید و رجوع جاهل به عالم است؟ زیرا اگر رجوع جاهل به عالم باشد، این امری عقلی بوده و معلوم است و نیاز به روایت ندارد؛ بنابراین روایت مذکور فراتر از رجوع جاهل به عالم میباشد.
پاسخ: منافاتی وجود ندارد که این روایت در دو حوزۀ اجتهاد و تقلید و ولایت فقیه مورد استناد و استدلال قرار گیرد. پس این روایت هم میتواند از ادلۀ تقلید باشد و هم از ادلۀ ولایت فقیه به حساب آید. در جلسۀ قبل گفتیم این روایت از ادلهای است که امام به جای واژۀ تقلید، از واژۀ «ارجعوا» استفاده کردند. یعنی ما به این روایت استدلال کردیم که واژۀ «ارجعوا» از جمله کلماتی است که در کنار تقلید قرار دارد. مثلاً یک جا هست «اسمع و اطع»، در جای دیگر آمده است «مراجعه» و جای دیگر از واژۀ «تقلید» استفاده شده است. با توجه به توضیحات مذکور این روایت قابل استناد در دو باب اجتهاد و تقلید و ولایت فقیه است.
2. در جلسات قبل اشارهای به تورم شد. بیان گردید که نمیتوان همۀ معاملات امروز را که زیادی میگیرند رباانگاری کرد؛ زیرا در جایی که تورم مثلاً 30درصد و بیشتر است، اگرنهادی قرض بدهد و درصدی را بگیرد که به مراتب کمتر از تورم میباشد، آیا این ربا است؟ این بحث در خمس هم مطرح است که برخی از افراد از نظر اسمی و تورمی اموالشان زیاد شده است ولی در خارج چیزی زیاد نشده است. آیا خمس این زیادی و تورم لازم است یا خیر؟ اگر به تورم متوسط کشور، جنسهای یک شخص رشد کرده است خمس ندارد برخلاف اینکه جنس یک شخصی رشد تورمی غیر متعارف دارد که لازم است خمس آن غیر متعارف و فوق العاده را بپردازد. اکنون سؤال این است آیا این تورم در زمان ائمه (علیهم السلام) هم بوده است و ایشان اشارهای به این قضیه کردهاند یا خیر؟
پاسخ: لازم است در این باره تحقیق شود. لکن آنچه میتوان گفت این است که تورم به این شکل در زمان ائمه (علیهم السلام) نبوده است و اصولاً کشورهایی مثل کشور ما از استثنائات است. اما ممکن است گفته شود، تورم در زمان ائمه (علیهم السلام) هم بوده است. اگر معامله کالا به کالا بوده باشد که شخصی جنس داده مثلاً کسی فلان میزان برنج قرض داده است که باید همان میزان برنج را تحویل بگیرد، اگرچه ارزش برنج در زمان قرض، متفاوت با زمان تحویل آن باشد، قرض گیرنده نمیتواند در خواست زیادی کند. زیرا پول برنج داده نشده بلکه خود جنس برنج قرض داده شده است. در قدیم عمدۀ معاملات کالا به کالا بوده است. اما مواردی مانند درهم و دینار بوده است که حکم پول نقد امروز را داشته است. دینار که از طلا است عموما قیمتش ثابت بوده است، اما درهم نوسان داشته است، مثلاً یک زمانی 10 درهم یک دینار بوده است و زمانی 12 درهم یک دینار میشده است. در باب دیه در برخی از روایات آمده دیۀ کامل انسان 10 هزار درهم یا هزار دینار بوده است و در برخی از روایات آمده 12 هزار درهم است. در اینجا علما میگویند چون درهم نوسان داشته زمان در قیمت آن اثرگذار بوده است. پس مثلاً یک زمانی درهم گران شده و تورم مثبت خورده و 7 درهم، یک دینار میشده است و یک زمانی منفی میشده و 12 درهم، یک دینار میشده است و این اثر تورمی در درهم است. اما اینکه یک جایی کسی پولی را قرض داده و این پول تنزل پیدا کرده و نزد امام (علیه السلام) رفته و طرح سؤال کرده باشد که آیا میتواند تورم را در قرض خود لحاظ کند یا خیر؟ چنین روایتی نیست. اما عدم چنین روایتی دلیل بر شبهه در بحث ما و مدعای ما نمیشود. این بحث، بحث ریاضی و عقلی است، لذا این تقلید بردار نیست و برخی فقها فرمودهاند، تورم لحاظ شود. پس اگر معیارِ ربا سود و زیاده است، خُب اگر در جایی قرض با زیادۀ تورمی، نفعی را نمیرساند، بلکه یکسان میشود، این ربا نیست. حالا اگر کسی هم قبول ندارد باید گفت که این مسئله تقلیدی نیست.
تذکر: فقه هنوز بسیار جای کار دارد، حتی نسبت به مسائل گذشته که ادعا میشود کار شده است هنوز ابهاماتی وجود دارد. مانند اینکه اگر بخواهند مردی را به جرم قتل یک زن، قصاص کنند لازم است اولیای دم، نصف دیۀ مرد را بپردازند تا بتوانند قصاص نمایند. در اینجا سؤال شده است آیا پرداخت این مبلغ، مطابق سهم الارث است یا به تساوی بین اولیای دم تقسیم میشود؟ ومسائل دیگر که نیاز به بررسی دارد.
ادامۀ بحث جلسۀ قبلدر «مسئلۀ 8» مطالب مهم روشی مختلفی بیان شد. گفته شد ما در کنار واژۀ «تقلید»، واژگان «تصدیق»، «اسمع»، «اطع» و «مراجعه»[1]
را داریم. پس کلمۀ «تقلید» موضوعیت ندارد.
سؤال: در اینگونه موارد که واژۀای موضوعیت ندارد چه باید کرد؟
پاسخ: در اینگونه موارد باید دلیل را نگاه کرد. دلیل ما بر لزوم تقلید (تصدیق، گوش دادن، اطاعت کردن و مراجعه کردن) چیست؟ اولین دلیل ما بر لزوم تقلید یا هر واژۀ مشابه دیگر، عقل بود. بر هر مکلفی واجب است مقلد یا محتاط یا مجتهد باشد. بیان شد عقل به مکلف میگوید تو نیاز به مرخِّص یا عذر داری، زیرا دین تو مسائلی را دارد که باید به آنها عمل کنی و باید تحصیل مؤمِّن کنی که این ایمنی خاطر جز با اجتهاد، تقلید یا احتیاط حاصل نمیشود. پس آنچه برای منِ عقل موضوعیت دارد تحصیل مؤمّن است. آیا صرف گرفتن رساله و عمل نکردن مؤمّن است یا باید به آن عمل نمایی تا ایمنی خاطر به دست آوری؟ آیا بنا بر تقلید فلان کس گذاشتن اگرچه آگاهی به نظرش نداشته باشی، موجب تحصیل مؤمّن است یا آنکه باید نظر وی را بدانی؟
[2]
آیا التزام کلی (مثلاً من بنا دارم تا زنده هستم از فلانی تقلید کنم. برخی مخالف بودند و استناد مورد به مورد را کافی میدانستند) لازم است؟
[3]
لازم است بررسی شود که تحصیل مؤمّن چه زمانی حاصل میشود؟ که باید سراغ دلیل حاکم (عقل) رفت و نظر او را پرسید. عقل میگوید تحصیل مؤمّن و تحصیل غرض شارع لازم است. بعد سراغ روایات میرویم. در روایات واژگان «تقلید»، «تصدیق»، «شنیدن»، «اطاعت» و «مراجعه» بود که باید این واژگان را با هم ملاحظه کرد. نه اینکه صرفاً یک کلمه مانند «تقلید» از بین سایر کلمات انتخاب شود و بعد پیرامون آن شروع به بحث شود. جالب است بسیاری ارتکاز ذهنی خود را از آن واژه بیان میدارند. وقتی ما میخواهیم یک یا چند کلمه را بررسی کنیم، لازم است روی همان دلیل حاکم متمرکز باشیم. مثلاً در این بحث دلیل ما عقل است و عقل میگوید تو مرخص و مؤمّن میخواهی و تو باید این را تحصیل کنی.
گاهی بزرگان در مسئله دلیل عقلی دارند و به اسم دلیل عقل جملهای را به کار میبرند و بعد به تفسیر آن کلمه میپردازند. در حالی که عقل گنگ و لال است و زبان ندارد و این من و شما هستیم که دلیل عقلی را در جمله بیان میکنیم. مثلاً گفته میشود «الظلم قبیح عقلاً»یا «العدل حسن عقلاً». بعد بررسی کردهاند که ظلم و عدل چیست که عقل به قبح و حسن آن حکم میکند؟ سه تفسیر برای هرکدام بیان کردهاند. بعد ادامه دادهاند، آیا ظلم به خدا معنا دارد یا خیر؟ مثلاً بندهای که گناه میکند گفته شود آن بنده ظالم بر خدا است. یا آنکه نه، گفته شود گنهکار، برخود ظلم میکند، اما ظلم برخدا نمیکند. ظاهرا محقق اصفهانی میفرماید ظلم به خدا معنا ندارد. اما در برابر برخی میگویند معنا دارد. این جملۀ «الظلم قبیح» را ما از عقل در آوردیم؛ اما آیا خود عقل هم همین را میگوید؟ وقتی میخواهیم عقل را به زبان آوریم باید توجه داشته باشیم آن واژهای را که ما میگوییم عقل نگفته است تا بر واژگانی که ما بیان میکنیم تمرکز نماییم و آن واژگان موضوعیت ندارند. مثلاً اگر گفتیم ظلم دربارۀ خدا صادق نیست؛ آیا دلیلی که میگوید ظلم قبیح است از کار میافتد؟! پس میشود واژگان دیگری را بیان کرد، مثل آنکه «نابجایی» را قبیح بدانیم و به جای «ظلم» قرار دهیم.
نکته: آیۀ
﴿و ما ظلمونا و لکن کانو انفسهم یظلمون﴾، میگوید اینطور نیست که شما به خدا لطمه میزنید بلکه شما بیچاره میشوید و این بیان با اطلاق اینکه بنده میتواند به خدا ظلم کند منافاتی ندارد. تفصیل این بحث در اصول خواهد آمد.
پیشنهاددر اینجا چه کلمهای شایسته است به کار رود؟ چه بیانی خوب است پیشنهاد شود؟
این عبارت پیشنهاد میشود: «استناد العامی الی الفقیه فی اعماله الشرعیة و تعقیبه بالعمل لدی اقتضائه.»
چون کلمۀ مقلد موضوعیت ندارد گفته میشود، هر شخص عملکنندهای در اعمال شرعی خود (نه سایر اعمال روزمره) به فقیه استناد کند و به وقت اقتضا عمل نماید[4]
تقلید است. در تقلید، استناد خط قرمز است. یعنی کسی بگوید من از مجتهدی تقلید میکنم یا فتاوای وی را تصدیق میکنم و... اما استناد نمیکنم این تقلید نیست. اما بحث عمل که بسیاری گفته بودند اما صاحب عروه بیان نکرد، شرط عمل بود. یعنی اگر استناد بکند و وقت عمل برسد ولی عمل نکند آیا به آن تقلید گویند؟ به نظر ما اینجا عمل میخواهد و ما اضافه بر واژه عمل، این قید را آوردهایم که اگر زمینۀ عمل برسد، عمل کند، تقلید متحقق میشود. علت این قید آن است که چنین شخصی که هنوز زمینۀ عمل برایش فراهم نشده (ولی اگر زمینۀ آن برسد عمل میکند) مقلد آن شخص است، برخلاف اینکه اگر صرفاً عمل کردن را شرط تحقق تقلید بدانیم، پس تا زمانی که زمینۀ عمل فراهم نشود، تقلید محقق نمیشود.
آیا به غیر از استناد، التزام کلی لازم است؟ به نظر ما التزام لازم نیست. آیا علم و فراگیری لازم است؟ فراگیری به عنوان مقدمۀ عمل لازم است و الا برای صدق تقلید لازم نیست.
[1] چه چیزی تقلید نامیده میشود؟ آیا صرف مراجعۀ جاهل به عالم است؟ در پاسخ گفته میشود در تقلید صرف مراجعۀ جاهل به عالم نیست. در مراجعه جاهل به عالم، جهت راهنمایی کرفتن مراجعه که اگر خواستیم عمل میکنیم و اگر نخواستیم عمل نمیکنیم. مثل آنکه وقتی نزد پزشک میرویم اگر بخواهیم به نسخۀ او عمل میکنیم و اگر نخواستیم عمل نمیکنیم و اگر هم عمل میکنیم به حکم شرع است که میگوید خود را مدا کن. از این نظر دستور پزشک و سایر متخصصین مانند او، حکم ارشادی است. این درحالی است که در تقلید مراجعه برای اخذ نظر و وطیفه و تکلیف است که اگر عمل نکنیم خلاف باشد مؤاخذه میشویم و اگر عمل کنیم و خلاف در آید معذور هستیم. پس در تقلید مراجعه است اما مراجعۀ خاصی مد نظر است. پس به کار گیری آن مانند سایر واژگان غلط نیست.
[2] اختلاف بود که برخی علم به مسائل در رساله را شرط تقلید میدانستند و برخی شرط نمیدانستند.
[3] نظر صاحب عروه التزام کلی بود.
[4] گاهی استناد میشود ولی اقتضای عمل نیست، مثل آنکه شخصی در ارث استناد میکند اما نه ارثگذار است و نه ارثبرنده و وقت عمل نیست.