99/10/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه سیاسی/ درس اخلاق/ مشروعيت حكومت به رأي مردم به اقتضاي اسناد دال بر مشورت در امور
﴿المال و البنون زينة الحياة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير املا﴾.
آيه اي كه تلاوت شد دو مطلب را بيان مي كند:
مطلب اول اين است كه مردم، مسلمان ها، غير مسلمان ها، عقلاي عالم، المال و البنون زينة الحياة الدنيا، براي حيات نزديك، براي حيات دون دنيا اما سرمايه ي آخرت نيست مگر اين كه از نظر محتوا عوض بشود و تبديل شود به عمل صالح، جالب هم اين است كه در قرآن هميشه به نحو صفت و موصوف بيان مي شود (الحياة الدنيا) نه به نحو اضافه يعني 64 باري كه در قرآن آمده است همه به نحو صفت و موصوف آمده است گرچه مسامحانه به صورت اضافي معنا مي كنند و مي گويند حيات دنيا، حيات در دنيا ولي قرآن تعبيرش حياة الدنيا به نحو اضافه نيست، الحياة الدنيا است گويا در خود اين حيات دنيا مي خواهد به نحو صفت اشراب كند دون بودن و غير باقي بودن را در مقابل وقتي كه در حيات آخرت بقاء را اشراب مي كند. بايد در تفاوتي كه تعبير صفت و موصوف با تعبير اضافي دارد دقت بيشتري كرد.
مطلب دوم اين است كه مي فرمايد: آنچه كه ماندگار است و نزد خدا ثواب بهتر و بالاتري دارد و اميدبخش تر است باقيات صالحات است. باقيات صالحات را بخواهيم ترجمه كنيم بايد بگوييم اثر ماندگار صالح. چون اثر دو نوع است: ماندگار، غير ماندگار. اثر ماندگار هم دو نوع است: صالح و غير صالح. باقيات صالحات مي شود آثار ماندگار صالح. آثار ماندگار صالح، حسابش را خداوند مي داند و لذا قرآن تأكيد مي كند بر روي آن.
مردم به خصوص خواص دو تكليف نسبت به باقيات صالحات دارند:
تكليف اول كه گاهي الزامي است و گاهي تحسيني و استحبابي است، خلق باقيات صالحات است. اين كه انسان در يك زندگي سي ساله، چهل ساله، پنجاه ساله ... باقيات صالحاتي خلق كند. جالب است بدانيد سفره ي باقيات صالحات سفره اي است كه هر كسي مي تواند چيزي داخل آن بگذارد. يعني اين طور نيست كه بگوييم فقط ثروتمندان مي توانند يا فقط علما مي توانند؛ آن كشاورز ساده ي روستايي و آن زن روستايي كه فرزندي را به حوزه مي فرستد يا غير حوزه، اين فرزند مي آيد درس مي خواند، مي شود مرحوم آشيخ عبدالكريم، مي شود ... اين باقيات صالحات است. نكند فكر كنيم اين سفره فقط شيخ مفيد ها و شيخ صدوق ها مي توانند در آن نقش داشته باشند.
وظيفه ي دوم: حفظ باقيات صالحات و دفاع دغدغه مندانه از اين باقيات الصالحات است، دفاع با غيرت كه خداي متعال از فوق عرش بگويد دوستت دارد، ان الله تعالي غيور يحب كل غيور. اگر از حقير سؤال كنيد امروزه الزم تكاليف متوجه خواص چيست؟ بنده به حسب اطلاعاتي كه دارم مي گويم دفاع از باقيات صالحات و به ميزاني كه دفاع از باقيات صالحات لازم است، تضيعف باقيات صالحات حرام است، نارواست. اين دو تكليفي كه از قرآن استفاده مي كنيم.
بحث مهمي كه در اين جا مي شود، مصداق شناسي باقيات الصالحات است.
حوزه، مرجعيت، پيش كسوتان دين از باقيات صالحات هستند، نكند خدايي نكرده كساني با نام هاي بعضا مورد پسند و شايد با نيت هاي به زعم خودشان صالح و سالم به تضعيف اين باقيات صالحات بپردازند. بدانيم كه اين كارها به جز بازي كردن در زمين دشمن و گل زدن به نفع دشمن نمي تواند باشد. حمله كردن به اين باقيات صالحات از روي جهل و غفلت كار درستي نيست و كساني كه اين كار را مي كنند بايد احتمال دهند كه مشمول آيه ي ﴿زين لهم الشيطان اعمالهم﴾ هستند. اين آيه خيلي بايد ما را بترساند. مي فرمايد اين ها بد عمل مي كنند ولي ﴿وهم يحسبون انهم يحسنون صنعا﴾ يحسبون نه يعني اين كه دروغ مي گويند، ﴿و اذا قيل لهم لا تفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون، الا انهم هم المفسدون ولكن لا يشعرون﴾ از اين جهت بايد نسبت به تراث دغدغه مندانه و مسئولانه برخورد و رفتار كنيم.
بسم الله الرحمن الرحيم
استدلال به ادله ي مشورت يا روايات دال بر مشورت براي اين كه بگوييم حكومت مشروعيتش به رأي مردم است. آياتش را خوانديم و يك روايت را نقل كرديم.
اگر بخواهد تمسك به آيه تمام باشد بايد فرض كنيم آيه مبين امور لازم و عناصر مشروعيت بخش براي حكومت است ولي اگر گفتيم آيه مبين امور كمال، امور تزييني، تكميلي است نه مسائل ضروري است كه اتفاقا سياق هم دومي را مي طلبد استدلال به آيه سخت مي شود. قبل آن دارد كساني كه اذا ما غضبوا هم يغفرون، آيا چشم پوشي هنگام غضب از اوصاف لازم جامعه و فرد است يا از اوصاف تحسيني تكميلي و مستحب است بله انسان در غضب حق ندارد پايش را از عدالت فراتر ببرد، عدالت در عداوت ولي بخشش لازم نيست، بعد مي گويد ﴿و مما رزقناهم ينفقون﴾ در حالي كه انفاق از مما رزقناهم واجب نيست يا اينطور بگوييم كه هر انفاقي واجب نيست و در ادامه دارد ﴿والذين اذا اصابهم البغي هم ينتصرون﴾ اگر ستمي به آن ها برسد ياري مي طلبند، بله گاهي مبارزه با ظلم مطرح مي شود، حق جمعي مي آيد، در اين صورت ياري طلبيدن لازم و واجب است اما اگر حق فردي باشد لازم و واجب نيست، گاهي انسان بايد گذشت كند، بگذرد، ادامه ندهد. پس سياق آيه نمي گذارد.
مطلب دوم: اگر كسي بگويد اين آيه ناظر است به اين كه حاكم وقتي حكومت را به دست مي گيرد با مردمش مشورت كند. يعني آيه نظر دارد به مشورت ولو مشورت حاكمان با مردم اما مشورت پس از حكومت اما آيه نسبت به فرايند رسيدن حاكمان به حكومت اطلاق ندارد. لذا اگر از من سؤال كنيد كه چرا من از آيه ي آل عمران استفاده نكردم (و شاورهم في الامر ...) پاسخ مي دهم چون اين آيه به فرايند روي كار آمدن حاكم نظر ندارد چون مخاطبش پيامبر است بلكه نظر به اداره ي جامعه پس از روي كار آمدن دارد. حداقل مورد آيه كه خود پيامبر است همين است و آيه بايد مورد خودش را بگيرد.
مطلب سوم: مشورت با مردم حتي در روي كار آمدن، معمولا مشورت با چه كسي مي شود؟ مستدل به دنبال اين است كه بگويد حكومت ها بايد به آراي مردم مراجعه كنند حال يك مرحله مراجعه كنند يا دو مرحله ولي در اين مراجعه مرد، زن، بچه، بزرگ همه بايد شركت كنند چون حكومت مي خواهد در مورد حق اين ها تصميم بگيرد، حتي بايد بحث كنيم كساني كه حق رأي ندارند چه مي شوند؟ مشورت با آن چه كه مي خواهد اثبات بشود متفاوت است معمولا مشورت حتي ممكن است جلسه را در مسجد بگذارند و همه هم بيايند ولي اينطور نيست كه همه اظهار نظر كنند، معمولا مشورت از اهل حل و عقد گرفته مي شود نه از توده ي مردم به صورت تك تك و جدا جدا. از مشورت بخواهيم برسيم به رأي مردم (دموكراسي) اين راه الزاما ازش آن استفاده نمي شود.
اما راجع به روايت بايد بگوييم ما يك مطلبي داريم و قائل هستيم كه مطالب مهم بايد دليلش هم مهم باشد. ولايت اميرالمؤمنين توسط پيامبر چقدر بيان شد، چون مطلب مهم بود. مثلا مطلبي كه راجع به قتل و كشتن افراد باشد بيان قوي مي خواهد و همين طور مطالب مهم ديگر. مطلب مهمي مثل مشورت با توده ي مردم براي مشروعيت حكومت بيان قوي تري از يكي دو تا روايت مي خواهد علاوه بر اين كه روايتي كه خوانديم فاقد سند معتبر است.
نكته ي آخر: آقاياني كه مخالف هستند نه اين كه آيات را نديده اند، نه اين كه روايات مشورت را نديده اند بلكه مي گويند شارع نصب خاص دارد، راه خاص دارد، براي عصر حضور راه دارد، اين مطلب مورد اتفاق همه است، در عصر غيبت هم فقيه منصوب شده است از اين جهت تا آن پاسخ داده نشود يك مشكلي در مقابل آن ها وجود دارد.