99/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه سیاسی
گفتگوی هفته های گذشته ما راجع به سند نامه ی معروف امام امیرالمؤمنین به مالک اشتر بود. گفته شد که این نامه دارای دو سند است یکی را جناب نجاشی نقل می کند سند خودش را به اصبغ بن نباته به امام و دیگری را جناب شیخ طوسی. در بحث های گذشته ما گفتیم که اسناد این دو بزرگوار به این نامه معتبر است. تمام رجال دو سند را بررسی کردیم. امروز من تصمیم دارم شما را با یک پدیده ای که کمتر در درس ها مطرح می شود آشنا کنم. اگر فرض کنیم سند جناب نجاشی به امام و جناب شیخ طوسی به امام دارای مشکل است یکی از رجال این سندها یا بیشتر دارای مشکل هستند آیا راهی برای اصلاح داریم یا نداریم؟ ما در این جا مشکلی نداریم، ما با حوصله و موضع بی طرف سند این نامه را بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که این سند سند خوبی است مخصوصا مگر در این نامه چه مطرح شده است که یک سند عالی اعلایی بخواهد؟ در عین حال ما هم سند شیخ طوسی را صحیح می دانیم و نسبت به ابن ابی جید ما مشکلی نمی بینیم و هم سند جناب نجاشی را. اما عرض کردم اگر فرض کنیم این دو سند مشکل دارد آیا می شود طریق دیگری درست کرد یا نه؟
تعویض سند
یک اصطلاحی است که نمی دانم اولین بار چه کسی به کار برده است. شاگردان شهید صدر می گویند این یادگاری است از مرحوم سید محمد باقر صدر ره، اگر باشد یادگار مغتنمی است. اسم این را شاگردان ایشان و شاید خود ایشان "تعویض سند" گذاشته اند. یعنی سند را عوض کنیم. جناب شیخ طوسی در کتاب بیان رجالش، در کتاب فهرستش وقتی صحبت از افراد می شود مثلا صحبت از محمد بن حسن بن ولید می شود که همین طور هم شده است می گوید اخبرنا بکتبه حالا گاهی می گوید بکتبه و روایاته، گاهی می گوید بجمیع کتبه و روایاته، اخبرنا به همه ی کتاب ها و روایات ابن ولید از فلانی از فلانی تا به من یعنی سند خودش را این گونه به محمد بن حسن بن ولید نقل می کند یا مثلا نسبت به حمیری، عبدالله بن جعفر حمیری که می رسد می گوید: فلانی از فلانی از فلانی یا فلانی همه ی کتاب های آن شخص را یعنی حمیری را برای من نقل کرده است یعنی یک نفر کتاب های حمیری را داشته، کتاب های حمیری و روایات حمیری را برای شیخ طوسی نقل می کند. این کار را شیخ طوسی خیلی انجام داده است و این کار خیلی مفید است که برخی از روایات شیخ طوسی را درست کند. من بر روی مثال پیاده می کنم. مثلا در همین روایت اصبغ بن نباته اگر فرض کردیم ابن ابی جید که شیخ شیخ طوسی است فرض کردیم مشکل دارد (ما گفتیم مشکلی ندارد) و قهرا روایت از اعتبار ساقط می شود اما اگر جای دیگری شیخ طوسی فرموده باشد که جمیع روایات محمد بن حسن بن ولید را فلان ثقه برای من نقل کرده است ما در این جا می توانیم ابن ابی جید را برداریم به جایش بگذاریم آن شخص ثقه ای که شیخ طوسی کتاب های ابن ولید را از او گرفته است، این روایت هم از همان روایت های ابن ولید است لذا از همان طریق درست می شود. اگر بنده یک روایتی را با چهار واسطه نقل کردم. یکی از این واسطه ها (یکی از کسانی که برای من مستقیم گفته است) به نظر شما ضعیف است ولی من یک جای دیگر گفته ام آن واسطه ی دوم روایاتش را فلانی برای من نقل کرده است و آن را شما قبول دارید در این جا سند جابجا می شود. این یک نظریه است. امروز اگر این نظریه مطرح می شد و به کرسی های نظریه پردازی می آمد ما به آن نمره ی عالی می دادیم حتی بالاتر از نوآوری. برخی این طور نوشته اند: وقتی شیخ طوسی گفت اخبرنی بجمیع کتبه خبر داد به من بجمیع کتبه مثلا ابن ولید و روایاته فلان عن فلان فاذا وجدنا عن الشیخ روایة و کان فی سندها رجل ضعیف او غیر ثابت التوثیق مثل این که در این جا فرض کنید ابن ابی جید که متصل به شیخ طوسی است ضعیف باشد اما و کان قبل ذلک الرجل من الطرف الذی یقرب من الامام بعد از شیخ شیخ طوسی ثقه است که در این جا همینطور است، بعدش محمد بن حسن بن ولید است که ثقه است، حمیری است که ثقه است، هارون بن مسلم است که ثقه است، حسن بن طریف یا ظریف است که ثقه است، حسین بن علوان است که ثقه است، سعد بن طریف ثقه است، اصبغ بن نباته است که ثقه است و فقط مشکل همین ابن ابی جید است، اگر این طور شد و کان الشیخ قد ذکر فی فهرسته بشأن ذلک الثقه (که در این جا محمد بن حسن بن ولید است) عبارة اخبرنی بجمیع کتبه فلان عن فلان و کان سند الوارد فی هذه العبارة (عبارت فهرست) تاما فمن حقنا ان نبدل القطعة الاولی من السند الواقع بین الشیخ و ذلک الثقه التی فیها ذاک الانسان غیر ثابت بالسند الذی ذکره الشیخ فی تلک العبارة فی الفهرست.
این تفکر در این جا به درد ما می خورد چون شیخ طوسی نسبت به ابن ولید و حمیری گفته است اخبرنی بروایاته فلان عن فلان و گفته شده است که این سند معتبر است. حال بر فرض اعتبار سند شیخ به این دو دیگر نیازمند اصلاح حال ابن ابی جید نخواهیم بود.
این راهش این است که سند شیخ طوسی را بر روی کاغذ بیاورید: ابن ابی جید از ابن ولید از حمیری تا آخر که فرض این است که مشکل دارد و بعد آن سندی که شیخ طوسی به حسن بن ولید می دهد، به حمیری می دهد را بررسی کنید، اگر آن معتبر باشد از طریق آن جلو می رود و روایت معتبر می شود.
ما نیاز به تعویض سند نداریم اما این هم یک راهی است برای اعتبار و اعتماد.
نتیجه می گیریم که عهدنامه با دو سند قابل اعتماد در اختیار ماست و به آن در استنباط حکم می توان استناد کرد.
خیلی کار پرنتیجه و قشنگی است. این نامه جزو آیات الهی است. برای بهانه گیرها و کسانی که می گویند حتما باید سند عن فلان عن فلان درست باشد این حرف می تواند پاسخی به آن ها باشد.
متن عهدنامه
از سند عهدنامه می گذریم و به سراغ متن عهدنامه می رویم. یک سؤال آیا شیخ طوسی و نجاشی که سند عهدنامه را گفته اند متنش را هم گفته اند؟ خیر. شما نه متنی را پیدا می کنید که ناقلش نجاشی باشد و نه متنی پیدا می کنید که ناقلش شیخ طوسی باشد. قهرا این سؤال پیش می آید که آیا متنی که با این سند درست شد همان متن نهج البلاغه است؟ از کجا معلوم؟ شاید عهدنامه ی مالک اشتر یک چیز دیگر است. به ذهنم می آید همین مطلب را برخی پیراهن عثمان کرده اند. حال اگر یک انسان ثقه بگوید فلان کتاب را فلانی و فلانی و فلانی برای من نقل کرده اند اما اسم کتاب را نیاورد، محتوای کتاب مشخص نباشد، چه چیزی را می خواهیم ثابت کنیم؟ این است که باید ببینیم آن عهدنامه ای که نزد جناب شیخ طوسی و نجاشی بوده است آیا متن نهج البلاغه بوده یا متن دیگری بوده است. متن نهج البلاغه با تفاوت هایی در متون مختلف ذکر شده است. جناب محقق رضی متوفای 404 یا 406 در نهج البلاغه متن را آورده است؛ جناب حرانی صاحب تحف العقول در تحف العقول (متوفای 332) ایشان هم متن را آورده است. آقای احمد بن عبدالوهاب نویری (متوفای 732) هم متن را آورده است. یعنی این سه بزرگوار در کتاب هایشان متن عهدنامه را آورده اند ولی من می خواهم بگویم ما قرائنی داریم که این دو نفر به متن عهدنامه مطابق نهج البلاغه نظر داشته اند. ممکن است در این جا سؤال کنید که مگر متن این سه فرق می کند؟ اگر فرق دارد چند درصد فرق دارد؟ آیا اثر گذار است؟ این ها را بگذارید برای بخش بعد ولی این سه نفر متن نامه را دارند ولی ما می خواهیم بگوییم وقتی شیخ طوسی می گوید اخبرنا بالعهد یا شیخ نجاشی می فرماید اخبرنا بالعهد نظر به متن نهج البلاغه داشته اند. چرا؟ شیخ طوسی در سال 408 یعنی دو سال یا چهار سال بعد از مرگ سید رضی در سن 23 سالگی وارد بغداد می شود. شیخ طوسی بریده از خانواده ی سید رضی نیست چون شاگرد برادرش (سید مرتضی) است و حتما داداش سید مرتضی را هم می شناخته و کتاب نهج البلاغه هم کتابی نبوده که سید رضی بنویسد و پخش نشود. در محیط آن زمان بغداد، آن هم این خانواده ی اصیل، آن هم یک کتابی که اوج فصاحت و بلاغت است و عرب هم کشته مرده ی فصاحت و بلاغت، لذا کتاب کتاب گمنامی نبوده است و کتابی بوده که به محض این که مرکبش خشک شده در بغداد همه می شناختنش. قهرا شیخ طوسی هم اولی است از هر کسی که به این کتاب راه پیدا کند. نهج البلاغه نزد شیخ طوسی بوده است. از این طرفه و بدیع تر نجاشی است که شاگر خود سید رضی است و سید رضی هم کسی بوده است که وقتی کتابی را می نوشته به شاگردانش می داده و می گفته ببینید. خودش در نهج البلاغه می گوید وقتی این کتاب را نوشتم و به دست شاگردانم دادم استحسن جماعة من الاصدقاء، کتاب را تحسین کردند جماعتی از اصدقا، پسندیدند، به نظر شما نجاشی نظر به متن عهدنامه در نهج البلاغه ندارد و می رود در تحف العقول که در حران سوریه یا حران ترکیه بوده است نظر می کند و نهایة الارب نویری هم که به نظرم 720 کتاب را نوشته و 732 فوت کرده است و اصلا نبوده است یا متن تحف العقول نزد این دو شیخ بزرگوار بوده یا متن نهج البلاغه ی رضی. قاعده اش این است که انسان اطمینان پیدا کند که این ها نظر به همین متن داشته اند. از این جهت به نظر می رسد که شک نباید کرد که این دو بزرگوار متن نهج البلاغه را داشته اند و آن را نقل کرده اند. یک سؤال: مگر چقدر متن عهدنامه اختلاف دارد؟ عهدنامه اگر تکه تکه اش را حساب کنید در بیش از هزاران کتاب و مقاله و ... آمده است از مسلمانان و نامسلمانان، شیعیان و غیر شیعیان اما چند کتاب هستند که به صورت برجسته تکه هایی از این عهدنامه را آورده اند مثل المجالسة و جواهر العلم دینوری مالکی یا دعائم الاسلام محمد بن نعمان مصری که یک تکه ی زیادی از متن عهدنامه را آورده است یا السعادة و الاسعاد فی السیرة الانسانیه ی نیشابوری یا دستور معالم الحکم از محمد بن سلامه ی قضاعی. این ها قسمت عمده ای از عهد را نقل کرده اند اما کسانی که همه ی عهدنامه را ذکر کرده اند سه نفری هستند که نام بردم (ابن شعبه ی حرانی در تحف العقول، سید رضی در نهج البلاغه و شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب نویری در نهایة الارب فی فنون الادب) در تحف العقول این عهدنامه حدود پنج هزار کلمه است در نهج البلاغه سه هزار و هشتصد کلمه و در نهایة الارب سه هزار و پانصد کلمه. یعنی از سه هزار و پانصد کلمه شروع شده تا پنج هزار کلمه. این سه در سه هزار کلمه مشترک هستند یعنی کلمات عین هم هستند. در واقع 79 درصد متن نهج البلاغه مشترک است. در این جا این سؤال پیش می آید که مثل حرانی اضافه کرده است به نامه یا آن ها کم کرده اند؟ آیا درجی صورت گرفته است یا سقط و تقطیعی صورت گرفته است؟ به نظر ما نباید شک کرد که اسقاط صورت گرفته است نه درج. امکان ندارد حرانی با تقوای کذا و کذا هزار و پانصد کلمه از خودش با کلام امیرالمؤمنین مخلوط کند. و این احتمالی نیست که ما بدهیم. اما این که جناب رضی نامه را تقطیع کرده باشد و قطعه هایی از نامه را نیاورده باشد ممکن است چون جناب سید رضی شیفته ی فصاحت و بلاغت و زیبایی نامه بوده است لذا نهج البلاغه ی سید رضی مدیریت محتوایی ندارد بلکه مدیریت زیبایی دارد. ایشان یک قطعه هایی از نامه که خیلی برایش فصاحت و بلاغت داشته است را آورده است. یک مواردی هم که به نظر خودش آن قدر زیبایی نداشته است را نیاورده است. از این هم که بگذریم می گویند در دوران بین اضافه کردن ناقل و حذف یک ناقل، حذف مقدم است. افتادن راحت است اما اضافه کردن توسط ناقل خیلی بعید است لذا ما معتقدیم نامه ی مالک همان پنج هزار کلمه است. لذا اگر کسی به نهج البلاغه مراجعه کند و عهدنامه را از آن جا بردارد باید خیالش راحت باشد گرچه ما هیچ مشکلی نسبت به نقل تحف هم نداریم، البته نویری بیشتر نظر به نهج البلاغه دارد و عدد کلماتش هم به آن نزدیک است.
نتیجه: سند نامه درست است. آنچه که نزد شیخ طوسی و نجاشی بوده، نهج البلاغه بوده و اگر تحف هم بوده است. هر کدام هم که بوده معتبر است.