درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

99/07/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه سياسي/بررسي عهدنامه از جهت محض سند و فارغ از ملاحظات بيروني/

گفته شد كه ما در بحث فقه سياسي نيازمند نامه ي معروف به نامه ي اميرالمؤمنين به مالك اشتر هستيم. البته اين نامه اختصاص ندارد به فقه سياسي، در مواضع مختلف از اين نامه، در كتاب القضا، در كتاب شهادات، در كتاب الاجاره و انشاء الله اگر يك زماني بيشتر مورد توجه قرار بگيرد در مواضع ديگري هم قابل استفاده است. سندي است خالد، ماندگار، مايه ي افتخار، من الاسلام اما للانسان، از اين جهت گفتيم يك بار فقيهانه و با مستواي درس خارج بررسي كنيم ببينيم سند اين نامه چيست. در هفته ي گذشته با ملاحظات بيروني بررسي كرديم مثلا از جهت اين كه اين نامه از جهت عبارت بسيار بسيار زيباست، با صلابت است كه عادتا از غير معصوم صادر نمي شود. البته ما راجع به اين موضع گرچه كوتاه بحث كرديم اما يك بحث اساسي اي بود كه هرچند ما اصل قضيه را انكار نمي كنيم كه گاهي زيبايي متن، صلابت مطلب، بلاغت و فصاحت دليل است كه از جايي صادر شده است، خود قرآن همينطور است، البته نبايد احتياط را از دست داد، ممكن است گاهي اوقات افراد غير معصومي هم در اين ارتباط بتوانند برخي از اين كارها را انجام دهند ولو در مورد چنين نامه من چنين اعتقادي ندارم چون نامه فقط زيبايي متنش نيست بلكه بلندي مطلب است كه عقل بشر آن زمان قاعدتا غير معصوم به اين جا نمي رسيده است. اما در درس امروز مي خواهيم خود سند را بررسي كنيم، فرض كنيد محتوا و متن معمولي است ببينيم آيا سندي دارد اين نامه يا ندارد؟

بررسي عهدنامه از جهت محض سند و فارغ از ملاحظات بيروني

ما دو بزرگ شيعه داريم كه سند عهدنامه را مطرح كرده اند اتفاقا هر دو هم از رجاليون بزرگ شيعه بوده اند. جناب نجاشي و جناب شيخ طوسي.

جناب نجاشي وقتي مي خواهد اصبغ بن نباته مجاشعي را توصيف كند تعبيرش اين است، در زندگي اصبغ مي آورد: اخبرنا ابن الجندي عن ابي علي بن همام عن الحميري عن هارون بن مسلم عن الحسين بن علوان عن سعد بن طريف عن الاصبغ بالعهد.

در مورد خود اصبغ هم كه مي گويد: كان من خاصة اميرالمؤمنين ع و عمّر بعده، روي عنه عهد الاشتر و وصيته الي محمد ابنه. جناب اصبغ دو تا از عهدها و وصيت مولا را روايت كرده است. البته سندش فرق مي كند. من سند عهدنامه را آوردم ولي سند وصيت را نياوردم چون الآن با آن كاري نداريم.

سند دوم شيخ طوسي است. ايشان در زندگي اصبغ بن نباته مي گويد: روي عهد مالك الاشتر الذي عهده اليه اميرالمؤمنين ع لما ولاه المصر اخبرنا بالعهد ابن ابي جيد (برخي جيّد هم ثبت كرده اند ولي ظاهرا درست نيست همينطور كه كساني كه در رجال هم كتاب دارند مثل علامه حلي ثبت كرده اند. علامه ي حلي كتاب به نام ايضاح الاشتباه دارد كه برخي از كلمات اشتباه را توضيح مي دهد كه تلفظ صحيحش چيست، كتاب خوبي است و انسان دائم بايد استفاده كند) عن محمد بن الحسن عن الحميري عن الهارون ابن مسلم و الحسن بن طريف جميعا عن الحسين بن علوان الكلبي عن سعد بن طريف عن الاصبغ بن نباته عن اميرالمؤمنين ع . اگر دقت كرده باشيد سند نجاشي و سند شيخ طوسي در يك جا هايي به هم مي رسد. حميري در هر دو هست. هارون بن مسلم، حسين بن علوان، سعد بن طريف، اصبغ بن نباته در هر دو هست اما يك اختلافاتي هم هست.

ابتدا در درس امروز سند جناب نجاشي را بررسي مي كنيم.

بعد از ساعت ها مطالعه و تحقيق عرض مي كنم سند جناب نجاشي مشكل مستقري ندارد. اين كه مي گويم مشكل مستقر براي اين است كه جاي چانه زني دارد، صحبت دارد ولي خوشبختانه وقتي بررسي مي كنيم مستقر نيست.

از خود نجاشي شروع مي كنيم. اولين شخصيت ابن جندي است كه از مشايخ نجاشي است، احمد بن محمد بن عمران بن موسي معروف به ابن جندي ايشان مورد مدح نجاشي و شيخ طوسي است. شيخ نجاشي است و مبنايي هم كه مشايخ اجازات نياز به توثيق ندارند در حق ابن جندي جاري است. پس ابن جندي كسي نيست كه بشود روايتش را عبور كرد. در عين حال همين را در معجم رجال حديث آقاي خويي و تنقيح المقال آقاي مامقاني ببينيد چيزهاي ديگري هم در مورد ابن جندي گفته شده است كه ايشان را به مرز اعتبار مي رساند.

دومين شخصيت ابوعلي بن همام است، ايشان را گفته اند ثقة، جليل القدر، معتبر فقط يك مشكلي كه هست اين است كه در برخي از نسخه ها به جاي ابو علي بن همام نوشته است علي بن همام، اگر اين باشد چنين شخصي در رجال نداريم ولي اطمينانا مي شود گفت، اين همان ابو علي بن همام است چون ما ابو علي داريم، ابن جندي از او نقل كند داريم اما علي بن همام نداريم و حذف هم كه راحت است و بي مؤونه است و اضافه مؤونه دارد لذا رجال نجاشي كه جناب آقاي شبيري كار كرده اند ننوشته اند علي بن همام، تذكر هم نداده اند، نوشته اند ابوعلي بن همام.

شخصيت بعدي حميري است عن هارون بن مسلم. اين دو نفر توثيق شده اند. حميري عبدالله بن جعفر حميري صاحب قرب الاسناد از رجال شناخته شده ي معتبر شيعه است. هارون بن مسلم هم توثيق شده است.

سه نفر مانده است كه سند نجاشي درست شود. راجع به حسين بن علوان عبارتي داريم از جناب نجاشي ولي از اين عبارت نجاشي خيلي ها برداشت روشني نكرده اند.

عبارت نجاشي: «الحسين بن علوان الكلبي از قبيله ي كلبي مولاهم كوفي عامي و اخوه الحسن يكني ابامحمد ثقة رويا عن ابي عبدالله ع و ليس للحسن كتاب و الحسن اخص بنا و اولي و للحسين كتاب تختلف (يختلف) رواياته» مي خواسته مختصر گويي كند، دو برادر را با هم بيان كرده است البته ذيل عنوان حسين بيان مي كند. مي گويد حسين بن علوان كلبي مولاهم يعني وابسته به قبيله ي كلبي است، آزاد شده ي آن ها است يا با آن ها پيمان دارد، كوفي اهل كوفه است عامي هم است كه برخي گفته اند ايشان شيعه ي زيدي بوده است و اگر هم احيانا در قالب اهل تسنن ظاهر مي شده است تقيه بوده است. بعد مي گويد و اخوه الحسن، ظاهرا اين حسن كنيه اش هم ابو محمد است چون به آخري مي خورد. ثقة، اين ثقة دنباله ي وصف حسن است و مي خواهد بگويد حسن ثقة يا نه، مطلب تمام شده و ثقة به خود حسين برمي گردد چون مشغول به بيان زندگي حسين است و معنا ندارد که زندگي حسن را بيان كند همه ي بحث بر سر اين است كه اين ثقة مربوط به چه كسي است. البته بعد مي گويد اين دو برادر از امام صادق نقل مي كنند، حسن كتاب ندارد و حسن اخص و اولي و نزديك تر به ما است، شايد مي خواهد بگويد يكي شيعه است ديگري نيست. البته حسين هم كتابي دارد كه روايات مختلف است.

اگر ثقة به حسين بخورد، حسين بن علوان توسط يك رجالي بدون شبهه اي چون نجاشي توثيق شده است و مشكل سند نامه در اين جا از بين مي رود ولي اگر به حسن بخورد ديگر ثقة براي حسين نيست، اگر از جا هاي ديگر درستش كنيم مثل اين كه همين كه مي گويد حسن اولي است به ما يك نوع تأييد براي حسين هم است.

برخي گفته اند اصلا شك نكنيد يا اگر هم شك داريد ظاهر اين است كه به حسين برگردد چون معنا ندارد كه ايشان حسين را مبهم بگذارد بعد از داداشش بگويد، يك آقايي مي خواهد راجع به عالمي كتابي بنويسد رزومه ي او را ناقص بگذارد برود راجع به داداشش صحبت كند! آقاي صدر اينطور مي گويد. آقاي شيخ حر عاملي اينطور مي گويد. اما برخي از بزرگان داريم كه ترجيح داده اند گاهي بگويند برمي گردد به حسن و گاهي بگويند برمي گردد به حسين مثل آقاي خويي. آقاي خويي شخصيتي رجالي است. ايشان در مقطعي قائل بوده كه برمي گردد به حسن. ايشان گفته است چطور الحسن خبر براي اخوه است، يكني خبرش هست، ثقة هم خبرش هست، تازه ايشان مي گويد مجمل هم نيست. ولي خود ايشان ده سال بعد يا بيشتر فرموده توثيق راجع الي الحسين لا الي الحسن. ولي از نظر فني دومي كه راجع الي الحسين و همين هم به كار ما مي آيد براي دهه هشتاد آقاي خويي است و زماني كه روي معجم كار كرده ولي آن كه گفته به حسن برمي گردد در تقريراتش هست، در فقهش، در تمحض رجال نيست و ده سال هم جلوتر هست. مخصوصا انسان گاهي در يك بحث فقهي يك نظر رجالي مي دهد اما يك مرتبه در رجال نظر رجالي مي دهد، اين محكم تر است. ولي چه به حسن برگردد چه به حسين برگردد آقاي خويي معتقد است كه ما بايد حسين بن علوان را معتبر بدانيم به دليل عبارت مثل ابن عقده. ابن عقده وقتي مي خواهد راجع به حسين صحبت كند يا حسن مي گويد: «ان الحسن كان اوثق من اخيه» ابن عقده رجالي است و حرفش معتبر است. وقتي كه مي گويد اوثق يعني ديگري ثقه است و اين اوثق است. لذا آقاي خويي همان جايي كه می فرماید: ثقة نجاشي برمي گردد به حسن نه به حسين همان جا مي گويد البته حسين هم مشكلي ندارد چون ابن عقده تأييدش كرده است. اين ابن عقده كثيرالروايت است، علما رواياتش را عمل كرده اند، معتبر مي دانند، اعتماد مي كنند ولي برخي گفته اند چون عمده رواياتش اخلاقي است در فتوا اعتماد نكرده اند و از باب تسامح بوده است. علي اي حال از اين كه بگذريم گفته شده است معتبر است.

پس از عبارت نجاشي دو فهم است يكي اين كه به حسن برمي گردد يك فهم اين است كه به حسين برمي گردد. از فهم عبارت نجاشي كه بگذريم رجالي شناخته شده و معاصر ما جناب آقاي شبيري هم در مورد حسين موضع ثابتي ندارند. ايشان در جلد دو كتاب نكاح اولا مي گويد ثقة به حسن برمي گردد و حسين را نمي توان ثقه دانست و حرف ابن عقده را كه گفته حسن اوثق از برادرش هست را به اين معنا نمي داند كه او ثقه است، و می گوید : ممكن است يك انساني زشت و ديگري زيبا باشد و ما بگوييم فلاني از فلاني زيباتر است، اين معنايش اين نيست كه ديگري زيبا است. جناب يوسف گفت: «رب السجن احب الي مما تدعونني اليه» زندان براي من محبوب تر است، معنايش اين نيست كه آن كار را دوست داشته ولي زندان را بيشتر دوست داشته است. در افعل تفضيل اشتراك در ماده شرط نيست. پس عبارت ابن عقده دلالت نمي كند كه حسين بن علوان ثقة حسن هم ثقة اما با يك درجه بالاتر. دوستان با تمام احترام خيلي بايد تعجب كرد، افعل التفضيل دست ما نيست، بعد با يكي دوتا استعمال با قرينه نقض كنيم. نحات، لغوي ها گفته اند افعل التفضيل در جايي بايد به كار برود كه فاضل و افضل يا بگوييد فاضل و مفضول شريك هستند اما يكي بالاتر از ديگري است نه اين كه يكي حظي از آن ماده را نداشته باشد. اگر ما هم به كار مي بريم مسامحات است يا مقصود ما را مي رساند يا مي خواهيم غيبت نشود يا ... . نبايد شك كرد كه عبارت ابن عقده دلالت مي كند بر ثقه بودن حسين بن علوان. اين در جلد دو كتاب نكاح است. چند سال مي گذرد و مي رسد به جلد چهارده كتاب النكاح، آقاي شبيري در اين نظر عوض شده اند، در آن جاي مي فرمايد: ابي الجوزاء كه صحيح الحديث و ثقه است تمام روايتش را از حسين بن علوان اخذ كرده است و اين علامت اين است كه حسين بن علوان ثقه است زيرا شخصي كه صحيح الحديث است دروغگو و غير ثقه را شيخ خود قرار نمي دهد. اين حرف حرف درستي است.

نتيجه ي تحقيق: نبايد در مثل حسين بن علوان ترديد كرد. ما رجال ضعيف تر از ايشان را رواياتشان را معتبر مي دانيم. تازه ما يك روايت عقلايي عقلي با متن فاخر با محتواي با صلابت را مي خواهيم با روايت ايشان ثابت كنيم كه اصلا سند هم نمي خواهد و اگر هم بحث مي كنيم براي نسبت دادن به امام و روي ريزه كاري هايش عنايت كنيم سندش را بررسي مي كنيم و الا مثل عهدنامه را ضعف سندش را اگر داشته باشد خودش جبران مي كند.

دو نفر مانده است. سعد بن طريف كه در برخي نسخه ها سعدبن ظريف آمده است كه گفته اند اشتباه است در کتاب نجاشي هم طريف است. شيخ فرموده صحيح الحديث. نجاشي هم گفت است يُعرف و يُنكر يعني يعرف و ينكر رواياته يعني گاهي روايات خوب دارد و گاهي روايات مورد استنكار دارد مثل اين كه مي گويد صلات صحبت مي كند يا اين كه مراد از فحشاء و منكر اسماء رجال است. اين ها از غلاتي است كه اين ها را به رجال معنا مي كردند. انما الخمر و الميسر و ... اين ها را تطبيق مي دادند بر خلفا و برخي از معاندين اهل بيت. و از آن طرف ذكر الله و امثال اين ها را تطبيق مي دادند بر اهل بيت كه برخي از اين ها را قبول داريم. اگر چه ما مي گوييم برخي از غاليان غالي مي شدند كه لا ابالي شوند ولي در مثل سعدبن طريف چنين چيزي گفته نشده است. بله جناب ابن غضائري تضعيفش كرده است ولي تضعيفات ايشان معتبر نيست حتي كتابي كه در بازار به اسم ايشان است مي گويند ثابت نيست كه براي ايشان است. ضمن اين كه در اين گونه موارد من معتقدم بايد تحقيقات اخير را ديد مثلا مرحوم مامقاني واقعا كار كرده است يا آقاي خويي در معجم. اين ها بحثي در مورد سعدبن طريف ندارند. اصبغ بن نباته هم كه اصلا بحثي ندارد.

بنابراين سند نجاشي به عهدنامه ي مالك اشتر فارغ از تمام ملاحظات بيروني قابل اعتماد است و ما از روايات ضعيف تر از اين هم نمي گذريم چه برسد به سند عهدنامه.

اگر سند نجاشي هم زمين مي خورد ما سند شيخ را داشتيم كه هفته ي آينده مورد بحث قرار خواهيم داد.