درس خارج اصول استاد سید محمدجواد علوی‌بروجردی

1400/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

تقریر اصول، جلسه64

سه مطلب را در مورد ملاک اماره بودن قاعده فراغ سه مطلب ذکر کردیم و مرحوم روحانی(ره) این سه مطلب را از مرحوم نائینی و مرحوم خوئی(رحمة الله علیهما) ذکر کرده اند و مرحوم روحانی(ره) به هر سه ملاک اشکال کرده اندو در جلسه قبل گفتیم که اشکال مرحوم روحانی بهخ مرحوم نائینی(رحمة الله علیهما) تمام نمی باشد؛ چون نکته ای که در کلام مرحوم نائینی(ره) وجود دارد عبارت از این است که شخص وقتی مرکبی را اراده می کند آن را انجام می دهد حال این مرکب ممکن است که شرعی هم نباشد(مثل ساختن یک معجون) این فرد در صورت این اراده همه حواسش را متمرکز می کند تا همه اجزاء این مرکب را به همان صورتیکه مقرر است اتیان بکند؛ چون از انجام این مرکب غرضی دارد و اگر تخلفی صورت بگیرد این غرض و هدف حاصل نمی شود. بنابراین در صورت انجام مرکب توسط عقلاء همه اجزاء را بصورت منظم و به مقدار معین بجا می آورد. این مطلب مراد مرحوم نائینی(ره) است و این مطلب مطلب تمامی است؛ چون غالب عقلاء وقتی وقتی کاری را می خواهند انجام بدهند و غرضی بر آن امر مرکب مترتب می شود و علم دارند که اگر آن کار را بصورت منظم انجام ندهند آن غرض حاصل نمی شود در این صورت به اجزاء و شرائط طبق همان جهاتی که اعتبار شده است اتیان می کنند.

بیانات استاد در مورد ملاک(مرحوم اصفهانی(ره)):

این طبع عقلاء از این جهت است که عقلاء طبق عقلانیت خودشان کاری انجام می دهند و آن عقلانیت می گوید وقتی که هدف و غرضی توسط عقلاء دنبال می شود باید برای رسیدن به آن مرکب تلاش بکند و این مرکب بدون اتیان به آن اجزاء و شرائط اتیان نمی شود.

مراد مرحوم اصفهانی(ره) از عادت مطلبی که مرحوم روحانی(رحمة الله علیهما) می فرمایند نیست؛ چون معنای آن همان چیزی است که به طبع بر می گردد یعنی عادت عقلاء به این صورت است و مراد از عادت عادت شخصیه نمی باشد و آن امری که عقلاء بناگذاری می کنند آن عادتی است که طبق روش و رسمشان است که وقتی کاری را می خواهند انجام بدهند عقلاء توجه دارند که آن غرض و هدف از انجام کاری محقق بشود و در مثل مرکبات این معنا جز با اتیان به اجزاء و شرائط محقق نمی شود و این عادت نوعی عقلاء است حتی در فرضی که دین و مذهبی در بین هم نباشد، مثلاً با یک فردی قرارداد بستیم در صورتی که این فرد کار را به درستی انجام ندهد مزد نمی گیرد یا کمتر از مقدار مقرر مزد می گیرد. این امر عادت عقلاء است. این عادت همان طبع عقلاء است و این امر تمامی است.

بیانات استاد در مورد بیانات مرحوم خوئی(ره):

ما(استاد) گفتیم کسی که می خواهد خانه ای بخرد شک در این نمی کند که این خانه برای این فرد نیست و اصلاً به این نوع احتمالات توجه نمکی کند و بنا را بر ملکیت و صحت این ملکیت می گذارد. این مطلب مرحوم خوئی(ره) مطلب تمامی است هرچند این مطلب به مطلب مرحوم اصفهانی و مرحوم نائینی(رحمة الله علیهما) بر می گردد.

مرحوم روحانی دو تا اشکال به مرحوم خوئی(رحمة الله علیهما) می کنند.

اشکال اول ایشان به مرحوم خوئی(رحمة الله علیهما) وارد نمی باشد؛ چون تقریبی که از«اصالة الصحة فی فعل النفس» کردیم یکی از ارکان و بنیان هایش را اصل عدم غفلت ذکر کردیم یعنی اصل فعل و عمل عقلاء این است که این عمل را از روی توجه انجام می دهند و در این صورت می بایست مرحوم خوئی(ره) سیره را قبول بکنند یعنی «اصالة الصحة فی فعل النفس» را به عنوان سیره ای در فعل عقلاء باید بپذیرد و این اشکال به ما(استاد) وارد نمی باشد؛ چون این تقریب سیره عقلائیه است.

بیانات استاد نسبت به اشکال دوم:

این مطلب«اصالة عدم الغفلة» نسبت به فعل غیر است را بررسی بکنیم یعنی در آن کارهائی که مکلف موظف است که انجام بدهد و مدت زیادی هم گذشته است و در این مدت هم کارهای زیادی انجام بدهد و مدت زیادی هم گذشته است و در این مدت هم کارهای زیادی انجام داده است و اگر شک در صحت یا عدم صحت اعمال سابق بکند و در صورت صحت غرضی بر اعمالش مترتب بوده است، مثلاً اگر فرد وصی بوده است و بعد از مدتی شک می کند که آیا طبق وصیت موصی عمل کرده است یا خیر؟ در این موارد عقلاء اصل را بر انجام عمل و انجام آن با توجه می گذارند و اصل را بر عدم غفلت می گذارند. ما(استاد) گفتیم که یکی از عمده ترین ادله در «اصالة الصحة فی فعل الغیر» سیره عقلاء است و روایات موجود در این باب را حمل بر امضاء می کنیم تمام ملاکاتی که در اصالة الصحة فی فعل الغیر وجود دارد در «اصالة الصحة فی فعل النفس» هم وجود دارد و همچنین نمی توانیم بین موارد اجرراء«اصالة عدم الغفلة» تفریق قائل بشویم.

بله، سیره عقلاء و امثال آن یک دلیل لبی است و هر کجا شک بکنیم باید به قدر متیقن تمسک بکنیم اما فرد و مکلف در اعتبار«عدم الغفلة» شک نمی کند در غیر این صورت نظام معاش فرد مختل می شود و این اصل در مورد خود فرد هم جاری می شود و الا فرد دچار وسواسی می شود؛ چون در تمام اعمالی که انجام داده است باید شبهه بکند. این اشکال مرحوم روحانی به مرحوم خوئی(رحمة الله علیهما) که می فرمایند این دو اصل(اصالة الصحة فی فعل النفس و اصلة الصحة فی فعل الغیر) صحیح می باتشد و اگر اصل«عدم الغفلة» را پذیرفتیم «اصالة الصحة» هم صحیح می باشد.

بنابراین ملاکاتی که اعلام(رحمة الله علیهم) برای اماریت فرمودند به این علت است زمانی که شارع قاعده فراغ و تجاوز را مطرح کرده است مرادش این اسیت که به شکت اعتناء نکن و بنارا بر صحت عمل بگذار و مطرح کردن این دو قاعده فقط از جهت تعبد نیست بلکه نظر به واقع دارد و این اعلام ثلاثه(رحمة الله علیهم) در مفقام کاشفیت این معیار ها و ملاکات را مطرح می کنند. بنابراین اگر این کاشفیت نسبت به واقع داشت دلیل ظنی می شود و شارع با روایات این کاشفیت را تتمیم کرده است و این ادله متمم کشف شده است و. احتمال خلاف را الغاء کرده است و این اعلام(رحمة الله علیهم) قائل به اماریت قاعده تجاوز و فراغ شده اند. طبق نظر ما(استاد) این مرجع این ادله مذکور یکی است و آن مرجع عبارت از این است که این بناء در بین عقلاء وجود دارد و اعمال سابق خودشان یا دیگران را حمل بر صحت می کنند و علت و ریشه این حمل ممکن است که از باب غلبه یا کاشفیت نوعیه یا ... باشد و از نظر ما(استاد) این وجوه به یک امر واحدی بر می گردد و آن امر واحد معال و برگشتش یه بناگذاری عقلاء بر صحت عمل بعد از گذشتن از آن عمل است. عقلاء این اصل را نسبت به اعمال خودشان هم جاری می کنند و «اصالة عدم الغفلة» مورد قبول اعلام(رحمة الله علیهم) هم است و اصالة«عدم النسیان هم به اصل«عدم الغفلة» بر می گردد.

دلیل اصلی که ما (استاد) مدعی «اصالة الصحة عقلائی» در فعل نفس هستیم و هم مثل اعلام ثلاثه(رحمة الله علیهم) که این قاعده را از باب اماریت می پذیرند یک دلیل قوی برای مدعای خودشان دارند کلام امام(ع) است و آن کلام عبارت است از روایت بکیر بن اعین که امام(ع) می فرماید: «هو حین یتوضأ اذکر منه حین یشک». «ذکر یعنی یاد کردن» و در مقابل نسیان و فراموشی است. مطلبی که در این روایات وجود دارد چیزی است که مبتنی بر افعال فرد است، مثلاً فردی یک واقعه ای که در بیست سال قبل اتفاق افتاده است را بیاد خودش می آورد و بازگو کردن آن قضیه بصورت کامل امکان ندارد؛ چون مقتضای انسان این است که فرد هر چقدر از آن قضیه عبور بکند کمتر به یادش می افتد و کمتر به ذکرش می آید. «ذُکر» مقول به تشکیک است و این«ذُکر» غیر از التفات و علم است. در اینجا اذکریت داریم و این اذکریت افعل تفضیل«ذُکر» است و «ذُکر یعنی به یاد ماندن» و ذُکر» مقول به تشکیک است و موردی که امام(ع) در این روایت ذکر می کنند عبارت از این است که آیا مقدار را در شستن رعایت کرده است یا خیر؟ یعنی از 100% 70% را به یاد دارد.