درس خارج فقه استاد سید محمدجواد علوی‌بروجردی

94/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

مقام والاي حضرت زينب (س)وجود مقدس حضرت زينب کبري (س) ممثل حضرت فاطمه زهرا (س) است. به قول فقيه و رجالي بزرگوار مرحوم آيت‌الله العظمي خويي (رضوان الله تعالي عليه) حضرت زينب شريکة الحسين است. يعني در کنار سيدالشهداء شريک نهضت و قيام ايشان است. البته ايشان بعد از حادثه کربلا عمر کوتاهي داشت. امروزه جاهاي مختلفي به نام ايشان هست، از جمله زينبيه مصر و زينبيه شام. نقل‌هايي هم درباره محل دفن ايشان هست؛ يکي در قبرستان شام در کنار قبر علي بن جعفر است و يکي هم در مدينه. البته مزار ايشان هميشه در معرض هجمه بوده است. يعني حتي مزار ايشان هم تحمل نشده است. در مصر هم مزاري هست که منسوب به ايشان است و ضريح دارد و حتي سني‌ها به زيارت آن مي‌روند. زينبيه مصر شأني دارد؛ مثل رأس‌الحسين و سيده نفسيه؛ اينها از زيارتگاه‌هاي بزرگ مصر است، اما به هر حال امروزه نيز معاندان و تکفيري‌ها طمعشان را از آنجا نبريده‌اند. اما اين هجمه‌ها نه‌تنها از عظمت اشخاص کم نمي‌کند، بلکه عظمتشان را بيشتر نمودار مي‌کند و نشان مي‌دهد که چه نقش بزرگي داشته‌اند که آن نقش هنوز هم در اين زمان براي خيلي‌ها قابل تحمل نيست؛ و اينکه اين بزرگان چه نقش عظيمي در حفظ اصالت‌ها داشته‌اند. زينب کبري ‌شأن والايي دارد. نزد ائمه نيز ارج و ارزش بسيار دارد. اين مسئله در کلمات ائمه (ع) منعکس شده است. بايد در توسلات و توجهاتمان به ياد ايشان باشيم.

حضرت صديقه کبري (س) به حضرت زينب (س) علاقه وافري داشتند. وقتي حضرت از دنيا رفتند زينب کبري کودک بودند؛ در ظاهر سه- چهار سال بيشتر نداشتند، اما از مادر همه چيز فرا گرفته بودند. هرچند کودک بود اما مدرس بزرگ‌ترها شد. مي‌دانيد که خطبه صديقه کبري (س) در مسجد مدينه از زينب کبري نقل مي‌شود؛ يعني حافظه ايشان فوق‌العاده بوده است. ديگران هم اين خطبه را شنيده‌اند و نقل کرده‌اند اما نقل ايشان قوي‌تر بوده است. به‌علاوه، کسي مثل ابن‌عباس از ايشان نقل مي‌کند. ابن‌عباس مفسر امت است و نزد شيعه و سني ارج و قيمت دارد. وقتي ايشان اين خطبه را نقل مي‌کند تعبيرش اين است که: «حدثني عن عقيلتنا زينب »؛ يعني بانوي فهيم و انديشمند ما زينب بر من چنين روايت کردند. اين شخصيت از بزرگ خودمان هست هرچند از جهت سن کوچک‌تر از است اما بزرگ است. اين تعبيري است که ابن‌عباس در ضمن نقل خطبه صديقه کبري دارد. همچنين، اين خطبه آن‌قدر وجاهت پيدا کرده است که در بلاغات النساء بلاذري نقل مي‌شود نه در هر کتابي؛ بلاغات النساء کتابي است که به قول ما شاهکارهاي سخنراني‌هاي زنان را در آنجا عرضه مي‌کند؛ يعني سخنراني‌هايي که از نظر فصاحت و بلاغت فوق‌العاده است. چگونه اين کودک چنين خطبه‌اي را با تمام جهات بلاغتي و فصاحتي از مادر در مسجد اخذ مي‌کند که بعدها جزء شاهکارها درمي‌آيد. اگر همان دقتي را که در مسائل فقهي و اصولي به کار مي‌بريم بر روي خطبه حضرت صديقه بگذاريم آن وقت متوجه مي‌شويم چقدر اين خطبه مضامين والايي دارد. بايد توجه داشته باشيم که خود صديقه کبري آن را ننوشته‌اند، بلکه نقل زينب کبري است. لذا مقام و شأن زينب کبري خيلي والا است.

ضرورت حفاظت از آثار به‌جامانده از اهل بيت (ع) در شامخوش‌بختانه هنوز عشق علي و عشق اين خاندان در دل کساني آنچنان شعله‌ور مي‌شود که در دفاع از حرم ايشان جوان‌هاي همين آب و خاک خون مي‌دهند و کشته مي‌شوند و جنازه آنها را مي‌آورند. يعني اين عشق هنوز آن‌قدر شعله‌ور است که سبب مي‌شود از حريم اهل بيت دفاع کنند؛ و امروز اين عشق و اين حريم در وجود زينب کبري و رقيه خاتون خلاصه مي‌شود که بازماندگان سيدالشهداء در دمشق هستند. اينها مظاهر اهل ‌بيت (ع) در شام است و سبب مي‌شود کساني که به شام مي‌روند، علاوه بر زيارت، مظاهر اهل بيت (ع) را هم ببينند. نه فقط امروز، در گذشته نيز همين‌طور بود، ولي اين روزها از اين جهت رشد داشته است؛ جايي که امام سجاد (ع) در مسجد شام بالاي منبر رفته و ايستاده و خطبه خوانده است مقام علي بن حسين (ع) است و زيارتگاهي دارد؛ سر مبارك حضرت در جايي که خزانه يزيد بوده قرار داشته است و امروز مشخص است. سر امام حسين (ع) را براي اينکه محفوظ باشد در خزانه گذاشتند. آن نقطه‌اي که سر را بر روي آن گذاشتند امروزه رأس الحسين نام دارد. آثار مختلفي از آن زمان به جا مانده است، مانند مسجد اموي، آثار مربوط به اهل بيت، حضرت رقيه و زينب کبري (س).نقل شده است که وقتي زينب کبري (س) مي‌خواست از شام برود سفارش کرده بود همان زن‌هاي شام که سنگ مي‌زدند و فحش مي‌دادند و شماتت مي‌کردند جمع شوند. آنها به بدرقه حضرت زينب آمدند و گريه مي‌کردند. در اشعار گفته مي‌شود حضرت زينب به شام آمد، آنجا را ويران کرد و رفت؛ يعني پايه‌هاي بني‌اميه را ويران کرد و رفت. در همان شام، زينب کبري (س) و امام سجاد (ع) بساط بني‌اميه را در هم کوبيدند. ولي باز هم زينب کبري (س) با همه عظمتش تابع امام سجاد (ع) است. اين مسئله بسيار مهم است. حضرت زينب (س) و تبعيت از امام زمان

اگر در نقل‌ها و مقتل‌هايي که داريم دقت کنيم، مي‌بينيم که بني‌اميه مي‌آيند و خيمه‌ها را آتش مي‌زنند، در حالي که سيدالشهداء شهيد شده است. در چنين موقعيتي که خيمه‌ها را آتش زده‌اند و امام سجاد (ع) مي‌بيند که آتش از شعله‌ها بالا مي‌رود و طبعاً بايد خاندان امام حسين (ع) فرار کنند. زينب کبري در ميان شعله‌ها در کنار امام سجاد (ع) مي‌ايستد و مي‌گويد آقاجان شما امر مي‌فرماييد که بمانيم و بسوزيم يا فرار کنيم. ايشان فرمودند: «عليکن بالفرار». اين مطلب در همه مقاتل هست که ايشان از امام سجاد دستور مي‌گيرد. گرچه امام سجاد (ع) سنش خيلي کمتر از حضرت زينب (س) است اما امام امت است. اين همان حسابي است که عبدالعظيم حسني هم در مقابل امام جواد (ع) داشت. همه اينها حاکي از عظمت است. تمام اين آثار در شام مانده است. يکي از اين آثار حرم مطهر حضرت زينب کبري است. حتي اگر اين حرم را ويران کنند نام او از بين نمي‌رود. مدفن او در دل دوستداران کربلا و دوستداران عاشورا است. زينب کبري (س) زنده است تا وقتي که اين نهضت حسيني زنده است. اينها در حصن حصين الهي است و کسي نتوانسته است ضربه‌اي به آن بزند. اين تكفيري ها کوچک هستند. تکفيري‌ها و داعش جريان‌هاي نوظهوري هستند که بسيار کوچک‌اند و نمي‌توانند ضربه‌اي بزنند.

ضرورت حفظ حريم اهل بيت (ع) و بزرگ‌داشت آناندر همين ايران ما چيزهاي عجيب و غريبي ديده‌ايم. البته براي ما نقل کرده‌اند و ما به چشم خودمان نديده‌ايم. رضاخان در دوره حکومتش کوشيد بساط روضه‌خواني براي سيدالشهداء را بر هم بزند. وي اجازه برگزاري اين مراسم‌ها را نمي‌داد و روضه‌ها مخفيانه، گاهي بعد از اذان صبح و گاهي قبل از اذان صبح، برگزار مي‌شد يا چند نفري جمع مي‌شدند و روضه يا زيارت عاشورا مي‌خواندند. ديگر از دسته و «يا حسين» و ... اثري نبود. مرحوم پدر من نقل مي‌کرد و مي‌گفت: ما در بروجرد محصل بوديم. در غروب يکي از روزهاي عاشورا، که نه دسته‌اي بود و نه عزايي و نه پرچمي، سرپرست يکي از شهرباني‌ها را ديديم که زيردستانش آمدند و به او گزارش دادند و گفتند به طاق ابروي جناب سروان مثلا امروز در اين منطقه يک صداي «يا حسين» از جايي بلند نشد. اما سال بعد از آن ديگر رضاخان نبود. وي سال 1320 رفت و عزاداري برگشت؛ پرشورتر از گذشته دسته‌جات آمدند و هيچ چيز از بين نرفت. خود بنده شب هفتم محرم، در دوره صدام، در عراق بودم. تازه مسير زيارت باز شده بود و ما از سوريه رفتيم. شب هفتم محرم کربلا بودم و در حرم سيدالشهداء نماز خواندم. جمعيت کمي در اطراف ضريح بود. آن شب، شب جمعه نبود ولي حتي شب جمعه هم که کمي شلوغ‌تر مي‌شد، جمعيت بسيار محدود بود و مطلقاً چيزي که مشعر به عزا باشد (مانند پرچم مشکي و ...) در حرم، صحن و کل شهر کربلا نبود. چون دوره حکومت صدام بود. اما امروز چه شده است؟ به قول شاعر:سر شب سر قتل و تاراج داشت سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشتبه يک گردش چرخ نيــلوفري نه نــادر به جـــا ماند و نه نـادري

هر که با اهل بيت (ع) در افتاد عاقبت به خير نشد. ما بايد حريم اهل بيت و سيدالشهداء را حفظ کنيم. در اين حريم هرگز فکر نکرده وارد نشويد. کساني که کوچک‌ترين کلمه يا حرفي زدند، لطمه حيثيتي خوردند و افت کردند. اينها را به چشم خودمان ديده‌ايم. بساطي را که خداوند متعهد به حفظ آن است و گفته است «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» قطعاً حفظ خواهد کرد. ذکر به معناي حقيقي‌اش در همين معنا است. خدا علي را حفظ کرد و الا بعد از هفتاد سال کشتن و لعن بالاي منابر نبايد اسمي از او مانده باشد. حال آنکه علي مانده است. هزار و چهارصد سال قتل عام وجود داشته است. مؤسسه كلام جعفري اخيراً کتابي را از مرحوم جعفري منتشر کرده است که درباره قتل عام‌ها و مسائلي است که در بغداد براي شيعيان وجود داشته است. تقريباً هر سال حادثه‌اي در ميان بوده، اما شيعه باقي مانده است. چون خدا را دارد و خدا آن را حفظ مي‌کند. ما بايد خودمان را در اين مسير قرار دهيم؛ مخصوصاً در قصه کربلا. قصه کربلا بزرگاني را زمين زده است. بايد به اين نکته توجه داشته باشيم. اجتهاد و تحقيق در اين زمينه خوب است، اما قطعاً چيزهاي فراواني را درباره واقعه کربلا نمي‌دانيم. البته انتقاد اشکالي ندارد و در خصوص برخي نقل‌هاي مربوط به اين حادثه نقدهايي هم شده است. همه آقايان فقها، از جمله شيخ انصاري، قائل به تسامح در ادله سنن هستند. به‌ويژه در مقتل و تاريخ، تسامح در ادله سنن را مي‌پذيرند و مي‌گويند اشکالي ندارد در اين زمينه‌ها ضعيف نقل کنيم. البته بنده اين مسئله را قبول ندارم و چنين تسامحي را نمي‌پذيرم. اما معتقدم آنچه در کربلا اتفاق افتاده است بيش از آني است که برايمان نوشته‌اند. به اين نکته توجه داشته باشيد. من اين نکته را بارها گفته‌ام و دلم مي‌خواهد شما هم بگوييد تا اين معاني بماند. اينها نکاتي است که بايد در مقتل‌ها به آن توجه کرد.

ضرورت پرداختن به واقعه عاشورا و روضه‌خواني براي امام حسين (ع) محمد بن اشعث بن قيس، پدرش اشعث نقشه قتل اميرالمؤمنين را در خانه‌ او کشيده شد به همراه قُطام، و جعده دخترش همسر امام مجتبي (ع)، دختر او است، اين محمد بن اشعث در صحنه کربلا حاضر است. وي کسي است که در کوفه حضرت مسلم را کشت و آن بساط را به پا کرد. محمد بن اشعث از فرماندهان لشگر ابن‌زياد در کربلا است. وي آدم خبيثي است. معروف است که عصر عاشورا خيمه‌ها را آتش زدند و بچه‌ها را فراري دادند و آنها را غارت کردند و گوشواره را از گوششان کشيدند. اما اين همه چيزي نيست که اتفاق افتاده است. ما کاشف را داريم ولي منکشف را نداريم. محمد بن اشعث زيردست عمر سعد است. با اين حال يقه عمر سعد را مي‌گيرد و مي‌گويد يا بگو اين لشگر از خيمه‌ها برگردند يا همين جا تو را مي‌کشم. ببينيد اينها چه مي‌کردند که دل اين فرمانده خبيث و سنگدل لشگر خودشان به درد مي‌آيد و مي‌گويد يا بگو لشگر برگردند يا همين جا تو را مي‌کشم. چه اتفاقي افتاده است؟!!! چه بر سر اين زينب کبري (س) و آن بچه‌هاي معصوم آوردند؟ مگر مشتي بچه بيشتر بودند؟ مردشان امام سجاد (ع) بود که مريض‌احوال بودند و امام باقر (ع) هم که پنج سال داشتند. اينها مردان خاندان امام حسين (ع) بودند، اما امويان با آنها چه کردند؟ لذا همه جنايات اينها نوشته نشده است. قصه کربلا نانوشته‌ها و ناگفته‌هاي فراواني دارد که بايد به آنها بپردازيم. اينها هم جزء درس و بحث است. خوشا به سعادت کساني که روضه مي‌خوانند و از مظلوم دفاع مي‌کنند. اين منصب بزرگي است و بايد ارزش فراواني برايش قائل باشيد و آن را قدر بدانيد. در ايام گذشته که من درس مرحوم آيت‌الله العظمي تبريزي مي‌رفتم. يکي از روزها که من سر درس نرفته نبودم ايشان مطلبي را فرموده بودند و طلبه‌اي اشکال کرده بود و ايشان جوابي داده بودند. طلبه قبول نکرده بود. ايشان رد شده بودند و ديگر اعتنايي به آن بحث نکرده بودند. آن طلبه اصرار داشت و اشکال خود را وارد مي‌دانست. در نهايت آن طلبه به مرحوم آيت‌الله العظمي تبريزي گفته بود: «آقا! روضه‌خواني که نيست! درس است! داريم اشکال مي‌کنيم. بايد درست جواب بدهيد». ايشان به هم ريخته بود و گفته بود من از کلام شما اين‌گونه برداشت مي‌کنم که مثلاً خيال مي‌کنيد روضه‌خواني کمتر از اين درس‌ها است. بعد ايشان فرموده بودند من از اول آرزو داشتم که روضه‌خوان شوم. صدايم خوب نبود. لذا در وادي روضه‌خواني نيفتادم و درس خواندم و مجتهد شدم. ايشان مي‌خواست بگويد من توفيق نداشتم روضه‌خوان شوم و کساني که در اين مسير هستند بايد قدر بدانند. بزرگان ما به روضه‌خواني افتخار مي‌کردند. بارها مرحوم پدر من از آيت‌الله العظمي بروجردي نقل مي‌کردند: که مي‌فرمود من در بروجرد در مسجد جامع شهر نماز مي‌خواندم و منبر مي‌رفتم و روضه مي‌خواندم و خوب هم روضه مي‌خواندم. ايشان به روضه‌خواني افتخار مي‌کردند. در مقتل‌ها آمده است که صبح يازده محرم وقتي مي‌خواستند اسرا را به کوفه ببرند حضرت زينب (س) کنار قبر سيدالشهداء آمد و شمشيرشکسته‌ها، نيزه‌شکسته‌ها و خس و خاشاک‌ها و سنگ‌ها را کنار زد. بدني نمودار شد. رقيه يا سکينه‌خاتون ناقل است. مي‌گويد ديدم بدن خون‌آلودي در آمد و عمه‌ام آن را در آغوش گرفت و شروع به گريه کرد. لذا پرسيدم عمه اين بدن کيست. اين دختر بدن بابا را نمي‌شناخت. خيلي بد حمله کرده بودند و مقدار زيادي شمشير و نيزه و خس و خاشاک بر روي بدن ايشان ريخته بودند. همچنين، نقل مي‌کنند وقتي حسين (ع) هنوز جان داشت 17 نفر براي کشتن حضرت به گودال قتلگاه رفتند، که در ميان آنها شمر قساوت بيشتري داشت و ايشان را به قتل رساند. حال آنکه کسان ديگري هم بودند که جرئت و توان اين کار را نداشتند. يکي از آنها گفت حسين به من نگاه کرد و وقتي چشمش را باز کرد ديدم نگاه پيغمبر است؛ دست و بالم لرزيد و نتوانستم او را بکشم. اما همين که شمر آمد و سر امام حسين (ع) را از بدن جدا کرد عده‌اي هجمه آوردند و بعد از اينکه سر ايشان جدا شد و ديگر جان نداشت هم عده‌اي هجمه آوردند. وقتي ايشان از پا افتاد عده‌اي دامن‌ها را پر از سنگ کرده بودند. آنهايي هم که شمشير نداشتند چوب در دست گرفته بودند. هر کسي مي‌آمد و ضربه‌اي مي‌زد. اين واقعيت قصه است. بايد اين نقل‌ها را از نظر تاريخي بررسي کنيد. اينها کاشف است. منکشف به اين کاشف‌ها چيست؟ اين واقعيات وجود داشته و اين مذهب و اين مکتب را حفظ کرده است. حتي اگر ما را متهم کنند که مذهب گريه و مکتب روضه هستيد ما افتخار مي‌کنيم. همين روضه‌ها و بزرگ‌داشت عاشورا، انقلاب ايران را به راه انداخت و در طول تاريخ از آن بهره‌هاي فراوان برديم. در مشروطيت هم از عاشورا بهره گرفتيم. البته بي‌غيرت‌هايي مثل آخوندزاده و ديگران کتاب‌هايي نوشتند و از دل مشروطه آزادي گرفتند و عليه دين و ديانت سخن گفتند، حال آنکه همين عاشورا و امام حسين (ع) بود که به داد مشروطه رسيد و آن را سر پا کرد و سبب شد جمع شوند و پرچم بردارند و براي عزاداري سيدالشهداء در حسينيه‌ها و مساجد اقدام کنند. هميشه حکام از تاسوعا و عاشورا مي‌ترسيدند. چون سمبلي بود براي اينکه مردم اعتراضاتشان را عرضه کنند. عاشورا در زندگي ما نقش داشته و حيات ما در عاشورا بوده است. عاشورا و سيدالشهداء براي شيعه حيات بوده است و براي اسلام حيات آفريده است. اين حياتي بود که سيدالشهداء به اسلام داد و الا از ميان رفته بود. همه چيز علت مبقيه بود. ضرورت تحقيق و تأليف درباره زندگي و شخصيت حضرت زينب (س)

اينها واقعياتي است که ما در اين مجموعه داريم و لذا امروز بايد ياد زينب کبري (س)، اين بانوي دلاور، را گرامي بداريم. ايشان شخصيتي است که ما درباره او کم تحقيق کرده‌ايم. لذا بايد از حوزه در اين زمينه گله کنيم. اهل سنت و حتي مسيحيان راجع به زينب کبري (س) کتاب نوشته‌اند. من يک بار بررسي کردم و ديدم که در حوزه آثار کمي درباره ايشان نگاشته‌ايم، حال آنکه راجع به کساني که شهرتشان از حضرت زينب (س) کمتر است بسيار نوشته‌اند. متأسفانه ما راجع به کساني که اساس کار ما هستند کم کار مي‌کنيم. خانم بنت الشاطي کتابي درباره زينب کبري (س) دارد با نام السيدة زينب عقيلة بني هاشم، که به فارسي هم ترجمه شده است. اگر بنا باشد ديگران درباره زينب، بانوي کربلا، کتاب بنويسند پس ما چه مي‌کنيم؟ اينها کساني هستند که فقه و اصول و حديث و اساس مکتب ما را حفظ کردند. زينب کبري شأن والايي دارد. من چندان کاري به اين ندارم که آيا تاريخ ولادت ايشان مستند هست يا نه، اما به هر حال روزي را به نام زينب کبري (س) ناميده‌اند و اين روز مبارک است. يک بار در سفر به هند ديدم که آنجا روزي دارند به نام روز برادري و خواهري. در اين روز مرسوم است که برادر و خواهرها به يکديگر هديه بدهند و خانه همديگر بروند و اگر قهر هستند دست‌کم با هم سلام و عليک کنند. مانند روز مادر که فرزندان به مادرشان هديه مي‌دهند. از اين رسم خوشم آمد. رسم قشنگ و ماندگاري است. روز تولد زينب کبري (س) نيز واقعاً روز خواهري و برادري است؛ يعني ما عشق به برادر متجلي‌تر از آنچه در وجود زينب کبري (س) هست نداريم. لطافت و عظمت ايشان وصف‌ناپذير است. بزرگان عرفاي ما در مقابل عرفان اين بانو مي‌مانند. در مجلس عبيدالله يا مجلس يزيد وقتي امويان شماتت مي‌کنند زينب کبري (س) با تمام قدرت در برابر خلافت اموي مي‌ايستد. يعني در برابر خليفه، که مملکتي در اختيار او است و ايران يک ايالت آن است، زني در کمال قدرت و شجاعت مي‌ايستد. وقتي پسر سعد به حضرت زينب (س) مي‌گويد «الحمد لله الذي قتلکم» و با ايشان تندي مي‌کند، حضرت زينب مي‌گويد «ما رأيت الا جميلا». کدام عارف ما مي‌تواند چنين حرف بزند؟ زينب کبري چه ديده است؟ برادران، بچه‌ها و همه جوان‌هاي دور و برش را کشته‌اند، ولي زينب مي‌گويد ما رأيت الا جميلا؛ يعني كار خدا و صنع او را به هر کيفيتي جميل مي‌بيند. ما در شعر مي‌گوييم آنچه از دوست رسد نيکو است؛ او در عمل اين نکته را نشان مي‌دهد و به ابن‌سعد مي‌گويد من جز زيبايي نديدم. اينهايي که ديده است از نظر او جمال و زيبايي است؛ جانبازي در راه خدا است؛ فداکاري و خون‌دادن در راه خدا زشتي نيست، بلکه زيبايي است. اين را در کدام عرفان مي‌شود سنجيد؟ آيا عرفاي ما به اين حد از عرفان رسيدند که زينب کبري رسيد؟ اين زينب کبري است و امروز به بهانه ولادت ايشان ذکري از بزرگي ايشان کرديم. حضرت علي (ع)، فاطمه زهرا (س)، رسول اکرم (ص) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) به حضرت زينب (س) و نام ايشان علاقه فراواني داشتند و همه ائمه (ع) به ايشان افتخار مي‌کردند. اين نام را در خانواده‌هايتان حفظ کنيد و دخترهايتان را زينب بناميد. زينب نام افتخارآميزي است. اين افتخار بايد در مجموعه خاندان و به اصطلاح عقبه ما حفظ شود. ولادت باسعادت زينب کبري را خدمت وجود مقدس حضرت حجت بن الحسن و همه کساني که عشق اين خاندان در دلشان شعله‌ور است تبريک مي‌گويم و براي روح آن کساني که در راه حفاظت از اين حرم جان مي‌دهند و خون مي‌ريزند و مقابل اين جماعت بدتر از بني‌اميه مي‌ايستند که دشمن جلو نيايد و هجمه نکند طلب مغفرت دارم و به آنها نيز اين روز را تبريک مي‌گويم؛ و نيز به همه مردم علاقه‌مند و همه عزيزاني که وقتي نام حسين و زينب برده مي‌شود وجودشان علي ‌اي حال به حرکت درمي‌آيد و اشک در چشمانشان حلقه مي‌زند. البته زينب کبري (س) بعد از عاشورا ديگر شادي به خود نديد و عمر کوتاهي داشت. اطلاعات بسيار کمي هم از وضعيت ايشان بعد از رفتن به مصر داريم. به برکت امروز تقاضا مي‌کنم اهل تحقيق، که بعضاً قلم‌هاي بسيار زيبايي دارند، درباره شخصيت ايشان بيشتر جست‌وجو کنند و آثاري درباره ايشان بنويسند. درست است که تمام مسائل فقهي و اصولي تحقيق جدي مي‌طلبد ولي پرداختن به شخصيت و زندگي زينب کبري (س) نيز اهميت خود را دارد. درباره ايشان در حوزه‌ها کار نشده است؛ هرچند کار علمي محققانه و پخته عوايد مالي چنداني ندارد و نشر آن هم دشوار است. اما ما بايد مجاهده کنيم. زينب کبري (س) هم خودش اهل مجاهده بود. ما هم بايد در راه ايشان مجاهده کنيم.