94/08/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جلسه بیست و هفتم: کلام در این بود که آیا وضع عام موضوع له خاص عقلا ممکن است یا ممکن نیست؟
ما عرض کردیم که وضع عام، موضوع له خاص ممکن است و به حکایت و تصور احتیاجی نیست. واضع معنایی را تصور می کند و می گوید لفظ را برای مصادیقش وضع می کنم و همین مقدار لازم است که موضوع له تحدید و تعیین بکند، چه موضوع له مفهوم باشد و چه مصداق و هر کدام از اینها که باشد عقلا ممکن است.
مرحوم آقای روحانی هم در منتقی به این نکته اشاره فرموده و لو این که جاهایی کلامشان مشتبه شده.
بررسی کلام آقای صدر
آقای صدر فرمود برای وضع احتیاج به تصور اجمالی داریم و در عین حال وضع عام، موضوع له خاص ممکن است.
سه کلمه در کلام ایشان را مورد بررسی قرار می دهیم:
یکی تصویری که از این قسم از وضع بیان می کند. دوم مثالی که برای تایید مختار خودشان زده. سوم این که بر مسلکی که ما (آقای صدر) اختیار کردیم وضع عام موضوع له خاص، محال است و امکان بر مسلک دیگران است.
کلمه اول:
مقدمه اول: در تقریرات عبد الساتر ایشان این طور دارد که هر مفهوم به حمل اولی واجد خودش است. مفهوم انسان به حمل اولی واجد انسانیت است. مفهوم شجر به حمل اولی واجد شجریت است و الا اگر مفهوم انسان واجد خودش نباشد نتیجه اش این می شود که مفهوم بالنظر الاولی التصوری یا به قول ایشان به حمل اولی هم انسان است و هم انسان نیست که تناقض می آید.
مقدمه دوم: مفاهیم به نظر ثانوی تصدیقی یا به حمل شایع دو قسم اند. بعضی از این مفاهیم مصداق خودشان هستند. بعضی از این مفاهیم مصداق خودشان نیستند. مثلا مفهوم کلی، هم مصداق کلی است چون کلی به حمل اولی ما لا یمتنع صدقه علی کثیرین است و یکی از آنها همین مفهوم کلی است مثل مفهوم عالم و مفهوم انسان. یک مفهومی هست که به حمل شایع، خودش مصادق خودش نیست. مثلا جزئی به حمل اولی واجد خودش است چون الجزئی جزئی و الا تناقض پیش می آید ولی مفهومش مصداق خودش نیست چون کلی است.
مقدمه ثالثه: برای وضع دو مرحله تصور دارد. یک مرحله اصدار حکم و انشاء حکم است و یک مرحله، مرحله استقرار حکم. در مرحله اصدار حکم، می فرماید: مجرد تصور موضوع (یا موضوع له) بالحمل الاولی کافی است. ولی در مرحله استقرار حکم یعنی آنی که واقعا موضوع له است باید مصداق و حمل شایع باشد والا واقعا موضوع له نمی شود و حکم بر آن مستقر نمی شود.
نتیجه: وقتی واضع مفهوم عام مثلا مفهوم فرد را به حمل اولی تصور می کند بما این که مفهوم فرد واجد للفردیة، لفظ را برای آن وضع می کند و این وضع برای فرد به حمل شایع مستقر میگردد.
نقد این کلام
این کلام مصادره به مطلوب است چون شما عویصه را حل نکردید و فقط مدعا را خوب توضیح دادید چون می گویید مفاهیم دو قسم است: در مرحله اصدار حکم به حمل اولی کافی است لکن تمام دعوا در همین است چون شما اگر گفتید احتیاج به تصور موضوع له دارد و عنوان کلی حاکی از خاص نیست، دیگر کافی نخواهد بود.
کلام در این است که در مرحله اصدار حکم آیا موضوع له باید تصور شود یا خیر؟ وقتی موضوع له افرادند اگر این عنوان جامع از افراد حکایت می کند شما باید این را توضیح دهد که چطور حکایت می کند. اگر هم حکایت نمی کند قائلین به امتناع می گویند برای وضع کافی نیست.
خلاصه یا باید همین عرض ما را داشته باشید که تصور نمی خواهد و همین قدر که اشاره کند کافی است و یا این که بگویید حکایت می کند و این را اثبات کنید.
نکته دیگری که در این فرمایش ایشان ابهام دارد این است که می فرماید درست است که در مرحله اصدار حکم، موضوع له را به حمل اولی تصور کردید و آن حکم را بر آن صادر کردید و جعل کردید ولی استقرار، بر مصادیق است. خوب چرا؟ آیا جاعل ابتداء بر مصادیق جعل کرده؟ اشکال وارد است که مصادیق را تصور نکرده و اگر جاعل بر این حمل اولی وضع کرده و خود به خود مستقر می شود، این دو سوال وجود دارد که اولا امر اعتباری که حرکت نمی کند و دائما نیاز به اعتبار دارد. پس چطور اعتبار بر حمل اولی بوده ولی استقرار در حمل شایع دارد؟ و ثانیا چطور می شود که در جایی برای که یحمل اولی وضع می کنیم مستقر نمی شود در جایی که برای حمل شایع است مستقر می شود؟
آقای صدر یک کلمه یا در تقریرات عبد الساتر یا در مباحث می گوید که اگر موضوع له به حمل اولی، مصداق خودش باشد حکم بر خودش مستقر می شود ولی اگر خودش مصداق خودش نباشد مثل جزئی که خودش مصداق خودش نیست بر مصادیق مستقر می شود.
این کلام بعید است کلام خود آقای صدر باشد چرا که صدر و ذیل ندارد چون مثلا لفظ نسبت به کلی که مصداق خودش است واضع می گوید من اگر لفظ کلی را می خواهم وضع کنم برای مفهومش و لفظی دیگر را می خواهم برای مصادیقش وضع می کنم چکار باید کنم؟
آیا می گویید نمی شود و خود به خود می رود روی مصادیق؟
وضع بستگی به کار جاعل و واضع دارد که آیا لفظ را برای چه وضع می کند؟ آیا برای همین مفهوم در ذهن (نه به قید در ذهن بودن بلکه برای ذات این مفهوم) وضع می کند یا برای مصادیقش؟ مثلا اگر واضع لفظ ابتدا را می خواهد برای معنای اسمی ابتدا وضع کند که خودش هم مصداق خودش نیست، می گویید نمی تواند؟
خلاصه تمام اشکال در این است که وقتی شما به حمل اولی وضع کردید چطور برای افراد وضع می کنید؟
کلمه دوم در کلام آقای صدر: به کسی که قائل به امتناع است می گوییم آیا این دو قضیه «الجزئی جزئی» و «الجزئی کلی» را قبول دارید یا نه؟ الجزئی کلی به حمل شایع و بالنظر الثانوی التصدیقی و بالحمل الاولی الجزئی جزئی. این حاکم که حکم می کند الجزئی کلی، چطور این حکم را انجام داده؟ شما که می گویید وضع عام موضوع له خاص محال است، می گوییم هر کاری که اینجا کرده در وضع عام موضوع له خاص هم انجام می دهد.
نقد این کلمه: این حرف هم دلیل نمی شود. حاکم که می گوید الجزئی کلی آیا مفهوم جزئی را تصور کرده یا مصادیقش را؟ منکر می گوید باید مصادیق را تصور کند شما می گویید الجزئی کلی درست است. همه قبول دارند لکن کلام این است که آیا فقط مفهوم جزئی را تصور کرده یا مصداق را تصور کرده. این مطلب و این سوال را شما تحلیل نکردید.
کلمه سوم کلام آقای صدر: در مسلک ما وضع عام مضوع له خاص محال است. چون ما گفتیم وضع یعنی قرن اکید بین لفظ و معنا. آنچه باعث این قرن اکید می شود این است که انشا متشکل از دو چیز است: یکی مُنشأ و یکی عملیه تکوینی. آن چه باعث این قرن اکید می شود آن انشاء بمعنای عملیه تکوینیه است که یعنی اصدار حکم. پس اگر بخواهد باعث قرن اکید شود باید موضوع له خودش به حمل شایع تصور شود یعنی مثلا واضع برای وضع کلمه «از» باید «از مدرسه»، «از اتاق» و «از خیابان» و ... را تصور کند تا بتواند وضع کند. درست است که همه این مصادیق قابل تصور نیست، ولی چند تا از مصادیق را که تصور کرد، دیگر کلی را بدست می آورد.
نقد کلام سوم: می گوییم ادعای سوم شما هم بزنگاه را حل نکرد. شما می گویید چون قرن اکید بین لفظ و معنا است وضع عام موضوع له خاص نمی شود چون آنی که باعث قرن اکید می شود مرحله اصدار حکم است اما این که چرا قرن اکید را نمی شود با مفهوم تصوری ایجاد کرد ذکر نکردید. نمی گوییم کلام شما غلط است اما دلیلی بر مدعای خود نیاوردید. دلیل این مطلب هم این است که شما اصلا وضع را درست معنا نکردید که این اشکال قبلا بحثش گذشت.
بنابراین دو مطلب در مقام هست:
یک مطلب این است که واضع بدون هیچ محذوری انسان را تصور می کند و می گوید لفظ را وضع کردم برای مصادیقش و افرادش. اگر کسی بگوید این محال است شبهه در مقابل بدیهی است.
در ذهن آقا ضیاء چه بوده که می فرماید در انسان ممکن نیست و در فرد ممکن است؟
دیدیم که گفته اند در ذهن آقا ضیا این است که اگر مفهوم انسان را تصور کند بخواهد لفظ را برای افراد وضع کند محال است چون باید علاوه بر مفهوم انسان، مصادیق یا افراد انسان را اضافه کنید به خلاف فرد که فرد را تصور کردید می توانید موضوع له را برای همین فرد وضع کنید. اگر این کلام مراد ایشان باشد که بسیار بعید است، دو اشکال دارد یک اشکال در مسلک آقای صدر دارد و یک اشکال هم ربطی به مسلک ایشان ندارد.
اشکال کلی این است که اگر شخصی گفت می خواهم لفظی برای معنای فرد وضع کنم نه مصادیقش مثل زید، این شخص چه باید کند تا برای معنای فرد وضع کند؟ حال کسی دیگر می آید می گوید فرد را برای مصادیقش وضع می کنم آیا دو کار باید کند یا یک کار[1] ؟ اگر دو کار است مثل انسان است. پس معلوم شد که فرد هم مثل انسان احتیاج دارد که چیزی اضافه کنید و فرق گذاشتن بین این دو بلاوجه است.
اما طبق مسلک آقای صدر هم این حرف غلط است. آقای صدر فرمود در انسان هم برای افراد، وضع عام، موضوع له خاص ممکن است لکن فرد دو معنا دارد: یک فرد به معنای با خصوصیات شخصیه مثل رنگ و وزنش، یک فرد به معنای کنار گذاشتن خصوصیات مشترکه و لحاظ حصه ای از انسان که در ضمن زید است که این حصه غیر از حصه ای است که در ضمن عمرو است. برای فرد به این معنا می توان وضع کرد.
لکن به آقای صدر عرض می کنیم که در اینجا هم باید دو کار بکند زیرا وقتی می خواهد انسان را برای افراد وضع کند باید بگوید حصصش یعنی مفهوم دیگری را اضافه کند و باز مثل فرد شد.