درس خارج فقه استاد میرزا محمدحسین احمدی‌فقیه‌یزدی

99/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جایگاه تخیل در نیت اقامت

 

قصد 10 می کند ونیت10 هم دارد ولی بعد از محاسبه می بیند وشروع به اقامت قصداو به هم می خورد واین عیبی ندارد وتا وقتی آنحا هست باید تمام بخواند ولی اگر تخیلی قصد او به هم خورد مثلا بر اساس تخیل فکر می کرد قرار 10روز بماند مثلا خوش خیال بوده است که10روز کار برای بنّایی دارد ولی واقیعت هم نداشته است نیز عیبی ندارد وباید تمام بخواند ؛همچنان اگر فریب خورد برای 10روز ماندن باید تمام بخواند چون در تمام موارد قصد مهم است که او برای ماندن 10 روز اقامت قصد کرده است.

اطلاق "نویت" در روایت همه این موارد را شامل می گردد وقصد ونیت بایّ طریق متمشی شد کفایت می کند.

کسی قصد10روز کرد ونماز تمام خواند وبعد بیهوش شد وبعدد به هوش آمدن فهمید باید برود او قصد 10روز دیگر ندارد ولی باید تمام بخواند.

اگرکسی نیت را دااشت ولی بعد تکلیف از او برداشته شد آن قصد وعزم آثارش بر او باقی است واین بی هوش شدن آثار را به هم نمی زندو نماز4رکعتی بر اوست وباید قضای 4رکعتی بخواند ووجوب نماز4رکعتی است واز ان به بعد استقرار بر او شد.

شرط نیست در حال ذَکر بودن یا در حال مکلف بودن ؛بلکه اطلاق روایت همه موضوعات را شامل می گردد .

آیا اطلاق در حکم است یا در مصداق؟

وقتی به اطلاق موضوعی برمی گردد حکم الهی درآن جاری می گردد ،اما اگر تخیل به حکم باشد وبعد بفهمد خود حکم را اشتباه فهمیده است باید اگر دروقت است اعاده کندو خارج وقت قضاء لازم نیست.

موضوع را درست نفهمیده است مثلا بر حسب8فرسخ خوانده یا برحسب کمتر از 8فرسخ خوانده وبعد کشف حقیقت شد در اینجا اگر دروقت باشد باید در وقت اعاده کند ولی در خارج وقت چیزی برعهده او نیست.

اصول:

تابع بنای عقلا بودن حجت است ومعذور است وحجت شرعی بین ما وخدا است ، ضرورتی ندارد به بنای عقلا برگردانده شود وهمین که باب حجت باشد گفته اند بنای عقلا حجیت دارد.

اگر بنای عرفی هم بود حجیت دارد وشارع از عرف است وبا عرف با آنان صحبت می کند واز مرتکزات عرف متشرعه را مرحوم آیت الله بهجت به کار می برده اند ؛ ولی ما می گوییم اگر طبع طبیعی انسانی چیزی را قبول کرده ومی پذیرد واشمئزاز طبع برای آنان پدید نمی آورد.

اگر بنای طبع افراد در موارد باشد احکام در آن دیگر پیاده نمی شود واحتیاطات هم جای ندارد در آن.

مگر مواردی که شارع نهی یا امر در آن کرده باشد،ولی اگر این دو نیست وطبع می پذیرد حجت بین خود وخدا می باشد واز نظر شارع مانع ندارد ومی توان اصل قرار گیرد.

مثل شرب توتون یا خوردن غذای خاص یا میوه خاصی که با کرم است چون مورد پذیرش طبع قوم وقبیله خاصی است نمی توان جلو آن را گرفت وحکم به حرمت آن داد.

امر ونهی مستحبی وکراهتی هم شامل بیان می گردد.

برخلاف طبع هم رفتار کردن درست نیست.

وپذیرش طبع نوع باشد کفایت می کندو بلکه طبع شخص هم باشد درست است.

چرا بنای عقلا وبنای عرف را می پذیریم ، چرا بنای طبع انسانی را نپذیریم.