درس خارج فقه استاد میرزا محمدحسین احمدی فقیه یزدی

1401/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فساد در زمین

 

فساد در زمین یک جنبه حقیقی دارد ویک جنبه مجازی

وقتی برخی مصدایق واقعی شد اگر عرف درست توجه کند به همان می رسد و آن ملاک می شود یعنی دو واقعیت می شود یک واقعیتی که در ذات قضیه است ویکی هم به واسطه شرع که امضای شارع را دارد.

در سوره اعراف که جریان حضرت موسی علیه السلام وطرفداران وفرعون است:

یکی وقتی فرعون بخواهد مقابله با حضرت موسی علیه السلام داشته باشد اول به افکار مردم ورود می کند ولذا این مردم می گویند ما از عادت خودمون دست بر نمی داریم هرچند این عادتشان هم فساد بوده است:

﴿وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى‌ وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيي‌ نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾[1]

ملأ به بزرگان قوم گفته می شود که این ها گفتند: آیا موسی وقومش را رها میکنی تا فساد در زمین کنند که تو و بت های تورا می خواهند از اعتبار خارج کنند،فرعون گفت من پسرانشان را می کشم وزنانشان را احیاء می کنم وزنده می گذارم نستحیی یعنی همین که نمی کشم این ها را یعنی زندگی وحیات به این ها داده ام.

این که قوم فرعون عادت به فساد داشتند وفطرت ثانوی پیدا کردند ومنحرف وفاسد شدند.

فساد فی الارض ریشه عرفی است وباید عرفی باشد وهمین قوم موسی فهمیدند که این فرعون وطرفدارانش فساد دارند وفساد ریشه عرفی دارد مگر این که عرف باید عرف سالم باشد والا عرفی که خراب شده وتفکرات بیجا دارد درست نیست.

پس دو مطلب شد یکی این که فساد مطلبی انسانی وعرفی است.

دوم این که اگر طبع ثانوی شد واشتباه در مصداق شد وفساد را اشتباه فهمید نباید به آن بهایی داد.

مطلب بعدی این است که در صورت تشخیص صلح برای رسیدن به آن باید صبر باشدآیه بعد می فرماید:

ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده

یعنی چیزی که فساد است آخرش زائل شدنی است،واین آیه استدلال است که زمین مال فرعون وقومش نیست بلکه لله است وجنبه ذاتی وتشریعی آن چنین است که او هم حکم می کند برای موسی وقومش که اهل صلح وصلاح هستند که البته این وقوع صبر می خواهد:

﴿قالَ مُوسى‌ لِقَوْمِهِ اسْتَعينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ﴾[2]

البته باید کنار صبر ورزی بندگی خداوند هم باشد تا به نتیجه برسد( اصبروا؛ عباده)

پس در فقه الاجتماع فسادی است که حقیقی است که با فطرت سالم تشخیص داده می شود ودر همان اجتماع کسانی هستند که با فطرت ثانوی خراب خود خلاف آن را بفهمند که مقابله با آنان صبر وبندگی می طلبد.

....

در اصول می گوییم آنچه تعیین شد آن همان چیزی است که خدا معین کرده ومی شود حکم الله واین که تاثیر گذاری که حکم شرع را از اصول بهش می رسیم باید زیروشود که یکیش عقلائی بودن مسئله است که اگر عقلانی بود می شود حکم الله.

بعد از این جنبه عقلانی هرچه که جنبه انسانی پیدا کرده مثل قاعده استصحاب وتجاوز وقرعه که همه به ریشه وجنبه انسانی برمی گردد خداوند همان را امضاء کرده است. حالا وقتی جنبه انسانی پیدا کرد ممکن است که عقلاء هم برای آن بنایی داشته باشند که خوب والا همان جنبه انسانی کافی است در مسئله.

سوم هم بناء عقلاء است که این به جنبه عقلی فرق دارد؛بناء آنچه است که مبنای آنان است که بنای خاص گذاشته اند چنان وچنین عمل کنند واین خصوصیات عقلاء بما هم عقلاء هستند بنایشان محترم است لذا اسلام با پوشش اقوام مقابله نکرده مثل پوشش لر وکرد وترک و... که آنان بنای عقلائشون بوده مخالفت نکرده است.

چهارم طبع سلیم انسانی آن را می پذیرد که در خلقت انسان است وخلقت اول انسان که منحرف نشده وطغیان شهوات منحرفش نکرده باشد جنبه ذاتی پیدا می کند وطبع حقیقی است وبا آن ذات فرق دارد؛ مثلا کسانی که در یک آب وهوایی خاص هستند طبیعتی خاص پیدا می کنند. مثلا پارچ های خیس کردی برای خشک شدن انداختی روی دیوار دیگران هرچند ضرری هم نزند این حرام است چون تصرف در مال غیر است.

که این را طبع سالم می پذیرد.

پس اگر در اصول اگر چیزی جنبه طبیعی وطبع سالم حکمی دارد باید در حکم الله قبول شود واین ملاک حکم شرع قرار می گیرد ومی شود هو حکم الله.

مسئله:

شهید مطهری ره اجتماعاً لازم می نامیدند، که به حسب اجتماع انسانی لازم وضروت پیدا می کند ودر صورت فرد فرد بودن چیزی نبود وحکم درکار نبود ولی در صورت اجتماع انسانی این احکام پیدا می شود. که اگر خارج از آن باشد زندگی مشکل می شود،مثلا یکی از چیزهایی که شارع اهمیت داده است احکام همسایه داری است که در صورت فردی زندگی کردن چنین نبوده است؛یا بورس و...

 


[1] سوره اعراف، آيه 127.
[2] سوره اعراف، آيه 128.