درس خارج فقه استاد میرزا محمدحسین احمدی فقیه یزدی

1401/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه اجتماعی مدارا با مردم

 

آسیب اجتماعی تحمل نکردن مردم؛بی صبری در برابر ناملایمات مردم؛

با تربیت وتعلیم باید آنچه در زمینه ونهاد انسانی است رشد کند وباید ریشه در خلقت وفطرت باشد .

آنچه درون انسان هست به چند قسم تقسیم می شود:

قسمتی که زمینه در انسان است وباید تقویت شود وقسمت دوم آنهایی که جنبه گیرندگی داردواز بیرون است.

قسمتی هم که حالات غیرانسانی وحیوانی است که در انسان است ودر برخی رشد می کند وباید توجه به آن شود که معارضه می کند با آن دو نوع اول که حالات حیوانی است وکاری به انسانی ندارد وجنبه منفی در وجود انسان به وجود می آورد وبامراقبت ومواظبت از موارد انسانی غالب بر جهات حیوانی می شود.

یکی از مستحبات مدارات با مردم است:

121 باب استحباب مداراة الناس‌

16081- 1-محمد بن يعقوب عن أبي علي الأشعري عن محمد بن عبد الجبار عن محمد بن إسماعيل بن بزيع‌[1] عن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله ع قال: قال رسول الله ص‌ أمرني ربي بمداراة الناس كما أمرني بأداء الفرائض.[2]

خداوند به من امر کرد(عنوان مستحب است ولی باید گفت واجب است چون امر آمده است وماده امر همان گونه که در اصول ثابت کردیم به معنای وجوب است ویکی از ادله وجوب همین روایت است.) همان گونه که به اداء فرائض امر شده است.

امر مساوی وبرابر است فرائض واجبات است وباید مورد را عمل کند ودرصورت ترک کفاره دارد یا جبران به قضا یا عقاب به ترک دارد.

امرنی به صورت کما وتشبیه آمده واز جهت رتبه در رتبه فرائض است.

ممکن است واجباتی انجام شود ولی به صورتی که وعد وعید در موارد دیگر باشد نباشد ودر برخی ها عفو وگذشت در واجب دارد با اعمال دیگری قابل گذشت می شود چناچه در فرائض کم بگذارد مستحبات ونوافل جبران آن را بکند.

این استفاده از این فصل عالی است که برخی چیزها ممکن است زیربنا باشد ولی امرواجب ممکن است نباشد.

در مواردی که در اصول این روایت دلیل شد امر به معنای واجب واطاعت لازم آمده است واین از آن موارد.

امرنی ربی بمداراه الناس ... صراحت ونص است در این که امر است.

 

سوال "
کما در تشبیه است وباید وجه شبه را دید که ممکن است برای این که هردو ثواب ببرند بیان شده یعنی همان گونه که واجبات ثواب دارد مدارات هم ثواب دارد؟

جواب استاد:

روایت در مقام اهمیت دادن به مدارات است وهمان که در ثواب است برای اهمیت هم بیان شده که چقدر مدارات مهم است مثل فرائض که ضرورت دارد ودر تشبیه ضرورت است.

 

مثل که می گویند از جهت ضرورت واهمیت مدارات که مثل فرائض است وتراز وجوب برای این امر یعنی مدارات قرار می گیرد.روایت در مقام بیان میزان ارزش واهمیت مدارات است که با تشبیه به فرائض میزان اهمیت آن معلوم می گردد.

واگر غیر این باشد لغو می باشد.

16085- 5- و عنه عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة عن أبي عبد الله ع قال: قال رسول الله ص‌ مداراة الناس نصف الإيمان و الرفق بهم نصف العيش ثم قال أبو عبد الله ع- خالطوا الأبرار سرا و خالطوا الفجار جهارا و لا تميلوا عليهم فيظلموكم فإنه سيأتي عليكم زمان لا ينجو فيه من ذوي الدين إلا من ظنوا أنه أبله و صبر نفسه على أن يقال إنه أبله لا عقل له.[3]

مدارات با مردم نصف ایمان است وبحث روی ایمان رفته است که ارزش انسان به ایمان است ومومن ارزش دارد که مدارات نصف ایمان است.لذا با این درجه اهمیت نمی توان گفت امر به مدارا مستحب است بلکه باید گفت وجوب دارد.

درون شما که نهاد توحیدی است وباید به معاد ایمان داشته باشد که اول سوره بقره ذکر شده که مومن چه اوصافی داشته باشد این است مدارات با مردم که بروز ایمان است وبرای شخص هم ظهور ایمان است که اثر آن ایمان برای مردم است.

آن قسم که در فطرت است وباید تقویت شود ایمان است یا ایها الذین آمنوا آمنوا

رفق بهم نصف العیش که مدارا مقابل رفق آمده: رفق همان رفاقت است یارموافق است رفیق که انسانی گاه مدارا می کند وگاه یار می گیرد که می شود رفیق؛ رفیق اعلی خداست وباید ائمه هم رفیق باشد.

مدارا عمل است در مقام عمل که با انگیزه مدارا می کند ولی رفیق دوستی است.

وقتی رفیق شوی عیش وزندگی عالی وکیف دار می شود ومعاش خوبی پیدا می کند.

کدام بالاتر است رفق یا مدارا؟

رفق بدون مدار نشود.

مدار رتبه اول است ونصف ایمان است وباید ریشه باشد واگر نباشد رفق حاصل نمی شود.

ریشه واساس کار مردم با همان ایمان درست می شود که نصف ایمان مدارات است .

خالطوا الابرار سراً: در مقام عمل مدارورفق را عمل کنید، مثل مراتب ثقه که باهرکس چطور برخورد کنید ؛ با نیکان به صورت پنهانی رابطه داشته باشد،سرّ دو گونه معنا میشود یکی مخالطه وعالم یکی وخونه یکی بشوند مه سَر وسِر یکی بشود وباید مراتب حفظ شود که چقدر ابرار اند وچقدر می تواند یکی شوند که مثلا یکی است که اگر سر را دانست تا آخر غمخوار است ومثل خودمون است وبرادر است.

خالطوا الفجار جهاراً: با فجار رابطه باشد ولی به صورت آشکار ورها نباشند به صورت ظاهری سلام علیکم بگویید،

خودی وغیر خودی.

به چه کسی فاجر می گویند؟؟

کسی که توجه به اوامر الهی ندارد ونمی خواد وظائف را عمل کند وتخلف می کند.

لاتمیلوا علیهم: میل وتمایل به آنان نداشته باشید(سه مطلب یکی مدار ویکی رفق ویکی مخالطه) حالا چهارمی میل نکردن به این، که این آدم اگر میل کردی به تو ظلم می کند.

یاتی علیکم زمان: زمانی می رسد که لا ینجوفیه من ذوی الدین ...ظنوا انه ابله ، جوری میشود زمانی که طوری رفتار می کنی با مردم ولی او چون فاجر است ولیاقت ندارد تو را ابله حساب می کند.

انسانیت پایین می آید که آدم خوب ودرست را ابله حساب می کنند.دینداران می گویند این ابله است.

با این دینداران ظاهر داشته باشید ولی مخالطه نداشته باشید.

صبرنفسه علی ان یقال انه ابله: منتظراین باشد که به او بگویند ابله ،وباید بر این ابله گفتن آنان صبر کند،وتربیت کند خودش را که جواب به این ها ندهد ودر مقابل ابله سکوت کند وهیچ نگوید.

اذاخاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً.، اذا مروبهم مروا کراماً.،

16086- 6-و عنه عن بعض أصحابنا ذكره عن محمد بن سنان عن حذيفة بن منصور قال سمعت أبا عبد الله ع يقول‌ إن قوما قلت مداراتهم للناس فألقوا[4] من قريش و ايم الله ما كان بأحسابهم بأس و إن قوما من غير قريش حسنت مداراتهم فألحقوا بالبيت الرفيع ثم قال من كف يده عن الناس فإنما يكف عنهم يدا واحدة و يكفون عنه أيدي كثيرة[5]

16087- 7-محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن ابن أبي عمير عن إسحاق بن عمار قال: قال الصادق ع‌ يا إسحاق صانع المنافق بلسانك و أخلص ودك للمؤمن فإن جالسك يهودي فأحسن مجالسته.[6]

"احسن "امر ودستور است برای زندگی ومعاش که وجوب می شود.

یعنی احسن در صیاغ هیات امر است که در مرتبه اول دال بر وجوب است.

﴿قُلِ ادْعُوا الَّذينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فيهِما مِنْ شِرْكٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهيرٍ﴾[7] شریک وپشتیبانی ندارند

﴿وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّكُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبيرُ﴾[8] شفاعت نفعی برای آنان ندارد الا کسی که قبلا به او اذن داده شده است که لیاقت داده شده قبلا که روز قیامت بیاید شفاعت کند وقوت واصل مالکیت برای خداست او می تواند شفاعت کند .

حالا در محشراز اذن استفاده می کنند وشفاعت می کند، که اذن دارند از خدا ودر دلشان مضطر اند که در مقام اجرای اذن اضطرار از قلبشان می رود؛همین ها می گویند یعنی همین ها که مضطر بودند واز دلشان رفت گفتند ماذاقال ربکم، که شفاعت شده ها گفتند الحق که بدون اذن خدا شفاعتی در کار نیست.

﴿قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‌ هُدىً أَوْ في‌ ضَلالٍ مُبينٍ﴾[9]

 


[1] ( 3)- في المصدر زيادة- عن حمزة بن بزيع.
[2] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج12، ص200، أبواب احكام العشرة في السفر والحضر، باب121، ح1، ط آل البيت.
[3] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج12، ص201، أبواب احكام العشرة في السفر والحضر، باب121، ح5، ط آل البيت.
[4] ( 3)- في المصدر- فانفوا.
[5] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج12، ص201، أبواب احكام العشرة في السفر والحضر، باب121، ح6، ط آل البيت.
[6] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج12، ص201، أبواب احكام العشرة في السفر والحضر، باب126، ح7، ط آل البيت.
[7] سوره سبا، آيه 22.
[8] سوره سبا، آيه 23.
[9] سوره سبا، آيه 24.