درس خارج فقه استاد میرزا محمدحسین احمدی فقیه یزدی

1401/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آسیب بی اعتمادی درجامعه

 

15897- 3- محمد بن علي بن الحسين في المجالس عن أبيه عن سعد بن عبد الله عن الهيثم بن أبي مسروق عن أبيه عن يزيد بن مخلد النيسابوري عمن سمع الصادق جعفر بن محمد ع يقول‌ الصداقة محدودة فمن لم تكن فيه تلك الحدود فلا تنسبه إلى كمال الصداقة و من لم يكن فيه شي‌ء من تلك الحدود فلا تنسبه إلى‌الصداقة أولها أن تكون سريرته و علانيته لك واحدة و الثانية أن يرى زينك زينه و شينك شينه و الثالثة أن لا يغيره عنك مال و لا ولاية و الرابعة أن لا يمنعك شيئا مما تصل إليه مقدرته و الخامسة أن لا يسلمك عند النكبات.[1]

اعتماد وثقه برای این که جامعه یکی شود ویک دل شود وخانه یکی شوند مردم با هم چون ائمه ع فرمودند که خلقوا من فاضل طینتنا که این یعنی همه یکی هستند واین اعتماد باعث یکی شدن مردم می شود وآنان را جامعه امام زمان ع پسند می کند .

این روایت می فرماید که دوستی دارای حد وحدود است واگر دراین حد بود اسمش صداقت ورفاقت است واگر از این حدود کمتر بود صداقت کامل نیست واگر هم از این مقدار بیشتر شد وحد نگه داشته نشد مشکلات بعدی ایجاد می کند.

کمال روایات قبل این روایت است واگر درست روایات بسته ودسته بندی شوند این روایت کمال اعتماد وحدود ثقه واعتماد بین افراد ومقدار لازم در جامعه را بیان می کند.

برای صداقت حدود5گانه توضیح می دهد:

أولها أن تكون سريرته و علانيته لك واحدة

اولین مرتبه دوستی این که پیدا وپنهانش برای تو یکی باشد.

 

سوال:

این روایت با روایت قبل که فرمود به مقداری از اسرار خودت برای رفیقت پرده بردار که اگر روزی با تو دشمن شد پشیمان نشوی چگونه جمع می شود؟

جواب:

این روایت کمال جامعه را بیان میکند وروایت قبل می گوید چون همه به کمال نرسیده اند وجامعه یکی نشده واعتماد کامل برقرار نیست پس اسرار را خیلی نگو.

یعنی در جامعه ای که همه مورد وثوق اند وهمه به کمال رسیده یا در پی کمال هستند باید رفیق ظاهر وباطن باشد وچیزی پوشیده ندارد.

 

الثانية أن يرى زينك زينه و شينك شينه

زینت خودت را زینت دوست بدان وبدی وزشتی او را بدی وزشتی خودت بدان، افتخاربکند که با فلانی رفیق است چون صاحب کمالات است واگر مرتکب بدی شد آن را از خود بداند وشرمنده باشد ودر پی اصلاح دوستش باشد چرا که زشتی او زشتی خودش است.

الثالثة أن لا يغيره عنك مال و لا ولاية

مال وجاه ومکنت نه تورا ونه رفیقت را تغییر ندهد که وقتی به مال یا جاهی رسید رفتارش عوض شود .

الرابعة أن لا يمنعك شيئا مما تصل إليه مقدرته

چیزی را که توان دارد از تو دریغ نکند وتو هم چیزی که توان داری از او دریغ نکنی،شیء یعنی مشیت .

مشیت خدا احتیاجش به تو افتاده یا تو نیاز به او پیدا کردی پس مشیت خدا را دریغ نکند.

الخامسة أن لا يسلمك عند النكبات

در نکیت وبدبختی تو را نیاندازد و تو را تسلیم نکبت ها نکند.

بادمجان دور قاب چین نباشد که پادشاه بادمجان می خورد ووزیر تعریف بادمجان می کرد بعد از ساعتی دل درد گرفت که وزیر بدگویی از بادمجان می کرد که تقصیربادمجان است وبد است و... پادشاه گفت ساعتی قبل تعریف والان تقبیح بادمجان می کنی؟؟؟

گفت ما نوکر شما هستیم نوکر بادمجان که نیستیم.

دوست ورفیق این گونه نباشد ونکبت ونقمت که در برار نعمت است را از تو دور کند.

 


[1] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج12، ص146، أبواب احكام العشرة في السفر والحضر، باب102، ح3، ط آل البيت.