درس خارج فقه استاد میرزا محمدحسین احمدی‌فقیه‌یزدی

1400/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حسن وقبح

 

همین اندازه که عقل تصدیق به تطابق کند کافیست که بگوییم حکم عقلیست ولی اگر عقل نتوانست تصدیق کند حسن وقبح را می گویند از اولیات است که با تصور دوطرف قضیه آن را تصدیق می کند.

مدح وذم همین گونه است که وقتی موضوع ومحمول را عقل دید تصدیق می کند.

اولین چیزی که بدیهیات واولیات است که طرف موضوع ومحمول را دید تصدیق می کند وحکم می کند مثل کل اعظم از جزء همین در حسن وقبح هم جاریست.

بایدحسن وقبح ذاتی باشد که عقل با ملاحظه موضوع ومحمول حکم به آن کند یعنی عقل چیزی را قبول دارد که حسن است یا ندارد که می شود قبیح وطبق ان حکم می کند وحقیقت ذاتیه ای درکار است.

آیا حکم عقل همانی که شارع قبول دارد؟

برخی گفته اند شارع از عقلاست وهرچه عقلا حکم می کنند شارع همان را می گوید وکل ماحکم به العقل حکم به الشرع می شود

بنابر کمال ونقص که عقل می فهمد که کمال خوب ومدح دارد ونقص ذم وبد است،معلوم است این از اولیه ای شروع می شود که حسن وقبح ذاتی است.

آیا قابل پذیرش است حسن وقبح ذاتی ؟

استاد:گاه خلطی پیش آمده که این مسئله را گفته اند.

عقل بماهو عقل بدون سبب قابل تصور نیست وسببی حاصل می گردد وعقل طبق آن سبب حکم می کند،یک مورد سبب کمال ونقص است که برای انسان حاصل می گردد وکمال را حسن حساب می کند ودر مقابلش نقص را عقل حکم قبح می دهد ومی گوید باید نقص برطرف شود،پس اصل اولی کمال ونقص مورد نظر عقل قرار می گیرد وعقل نظری درموارد کلی وعقل عملی در موارد جزئی مورد نظر می گذارد.

مورد بعدی ملائمت وعدم سازگاریست که عقل ملاحظه می کند موردی ملائمت دارد ومورد دیگر ناسازگاری دارد وطبق آن حکم به حسن وقبح می کند.

سبب دیگری هم هست که ضرر ونفع را عقل می بیند وطبق آن حکم به حسن وقبح می دهد.

مصلحت ومفسد ه همان نفع وضرر است که می توان مصلحت شخصی وعمومی دار دکه عقل مصلحت را تشخیص می دهد وبرای آن حکم دارد.

در مسئله عقلی گفته اند وهم وحس وخیال ممکن است در حکم عقل دخالت کند،آیا این در عقل عملیست یا در نظری؟

پس قبح وحسن را گاه با ضمیمه وهم وخیال وحس دخالت در حکم عقل دارد وما می گوییم مسائل عاطفی در حکم عقل تاثیر دارد مثل حکم به اذیت نکردن حیوان جنبه عاطفی وارد حکم عقل می شود وعقل حسن وقبح را برآن صادق می کند.

انطباق گاه جایی که حالت اقتضایی بین موضوع ومحمول است وگاه حالت انطباقی دارد وهرد و در نظر عقلاء مدح وذم دارد یعنی فاعلی که بر حسب مقتضی حالت نفسانی دیده مدح می گوید واگر اقتضایی نیست ذم می دهد.

سبب دیگری که ممکن است بیاید خلق وخوی انسانی است که برخی کرم دارند وبرخی شجاعت و..که جاهایی بروز وظهور دارد واین خلق انسان ها پایه حسن وقبح باشد ونتیجه فاعل را ممدوح می کند وقتی مطابق خلق وخوی پذیرفته باشد وذم می کند وقتی مطابق خلق وخوی پذیرفته نزد خودش نباشد وسبب پذیرش عقل همان خلق وخوی باشد.

سبب دیگری هم می توان اضافه کرد که انفعالات واحساسات انسانی است که گاه مهربان است وگاه دل سوز.

گاه ممکن است حکم عقل براساس عادات انسانی باشد که مطابق عادت هرچه باشد حسن است وهرچه نباشد قبیح است.

مثلا بلند شدن مقابل کسی که می آید واین عادت است که حسن می شود واگر کسی بی اعتنایی کرد وبلند نشد قبیح است ومردم به ان کار حکم قبیح می دهند.

انطباق باید سبب را پیدا کرد که چه سببی باعث شد حکم قبح دهیم یا حسن، یکی از سبب ها که رایج بوده بیشتر وکتر توجه شده اقتضائات بوده که به نوعی به کمال ونقص برمی گردد وبه نوعی به ملائمت وغیرملائمت برمی گردد.

حسن وقبح ذاتی باید دید سبب انطباق موضوع ومحمول برآن می کند چیست ؟؟؟

عقل عملی به پشتوانه عقل نظری است ولی در عملی انطباق جزئی است.

اگر از روی عاطفه کاری کند آیا عقل عملی حکم به حسن وقبح می دهد؟

ویا وهم وخیال وحس اورا وادار به فعلی کرده است وبعد حسن وقبح پیش آید وریشه وسبب آن عاطفه وخیال وحس باشد؟

ادراک امر جزئی که در عمل است ولوریشه در کلی دارد وحسن وقبح در عمل نمود دارد.

اگر ذاتی برخی گفته اند مغالطه شده واصل بحث به عقلی برمی گردد ولی انطابق بر موارد خاص سبب می خواهد وحسن وقبح بر اساس سبب است واین سبب ها سبب انطباق است وحسن وقبح ذاتی گاه می خواهیم به عقل نظری برگردانیم وآن هم جایی که به بداهت برمی گردد وبه حسن یا قبح حکم می کند وامر کلی است در عقل نظری ولی اگر بخواهیم در عقل عملی به عنوان تطابق کار کنیم حتما سبب می خواهد واگر روی سبب خاصی رفتیم برای انطباق حسن وقبح ذاتی می شود به معنایی که برخی گفته اند قابل تغییر نیست وبرخی گفته اند قابل تغییر است مثل خلق وخویی.

بالاخره حسن وقبح ذاتی باید سبب انطباق را پیدا کرد واگر سبب داشت بله ذاتی است وقابل تغییر هم هست مثل عاطفه یا عادت یا خلقی که تغییر می کند.

تمام مسائل مستحدثه به ضرورت یا احتیاج های پیش آمده برمی گردد وانطباق همین جا نمود پیدا می کند که اقتضاءها باعث حکمی می شود که در ضرورت واحتیاج می بینیم وانطباق در مسئله حاصل می گردد وگاه عادت ورسوم واخلاق در ضرورت ها موثر واقع می گردد.

در عقل نظری همان درنظر گرفتن دوطرف قضیه کافیست ودر عقل عملی باید این سبب ها را درنظر بگیرد وحکمی بدهد واین سبب ها در عقل عملی سبب انطباق هستند.