1400/06/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقدمة/علم الأصول /تحقیق در اینکه برای هر علمی آیا موضوع است؟ - نظر استاد
بعد از اشکالات چهارگانه که پاسخ داده شد لازم است که درباره کلیت وجود موضوع برای هر علمی تحقق کنیم که آیا برای هر علمی موضوع لازم است یا نه ؟
مرحوم علامه طباطبایی در حاشیه بر کفایه ص ۱۰ فرمودند مسئله موضوع واحد برای علوم از فلسفه گرفتهشده است و به سایر علوم سرایت کرده است لذا اشکال میکنند که نباید مباحث فلسفه را به سایر علوم سرایت داد چون علوم فلسفی یک دانش حقیقی است و موضوع آن وجود است و نیازمند به یک موضوع واحدی است اما سایر علوم اعتباریاند و علوم اعتباری محتاج به موضوع واحدی نیست و دلیل اینکه ما این قانون فلسفی را در سایر علوم جاری نمی کینم این است که سایر علوم از یک سلسله اموری تشکیل میشود که عوارض ذاتی ندارند اما فلسفه موضوعی است که تمامی مسائل آن عوارض ذاتی موضوع آن است و موضوع فلسفه وجودی است ولی بقیه مسائل علم مثل نحو و فقه و ... عوارض ذاتی نیست لذا چرا این دو علم با هم مقایسه شود.
توضیح ذلک: برای توضیح مبنای ایشان لازم است دو مطلب شناخته شود :
مطلب اول : علوم حقیقیه چیست؟ علومی است که محمولات آن علوم وجود خارجی دارند و حقیقی بودن؛ یعنی خارجی بودن؛ یعنی مساوی با وجود و هستی لذا تارة موضوع حقیقی و محمول اعتباری مثل «خبر الثقة حجة» که موضوع خبر ثقه در خارج است اما حجة که محمول است اعتباری است که ائمه علیهمالسلام فرمودند حجت است. اخری موضوع اعتباری و محمول حقیقی است مثلاینکه «البیع موجود» که کلمه موجود حقیقی و بیع اعتباری است. ثالثاً: موضوع و محمول هر دو خارجی است. فلاسفه مسائلی را در فلسفه از این قسم بحث میکنند مثلاً «الانسان موجود» یعنی وجود الانسان موجود
مطلب دوم : علوم برهانی چیست ؟ برهان در نظر اهلفن آن است که از طریق علت و معلول اقامه دلیل دارد. ادلهای که اقامه میشود بر پایه نظام علیت است لذا اجزای علوم در علوم برهانی سه چیز است : موضوع و مبادی و مسائل ، فلسفه و کلام از قبیل این علوم هستند ، کبری قیاس بر اساس رابطه علت بین نتیجه و کبری است مثلاً العالَم متغیر و کل متغیر حادث فالعالم حادث ،
اما در مقابل اینها علوم اعتباری است که هیچ رابطه علیت و معلولیتی ندارد و وجود حقیقی در خارج ندارد و فقط به ید معتَبِر است که آنچه را معتبِر اعتبار کند یک علم تشکیل میشود اینکه فرمودند «لکل علم موضوع» بر طبق مبنای کلیت اگر بخواهیم در علم اصول موضوع واحدی قرار بدهیم باید یک موضوع بینامونشان قائل شویم چون اگر موضوع علم اصول افراد مکلفین باشد عمده احکام ارث یا مطهرات یا ضمانات از حوزه فقه خارج میشود چون بسیاری از این احکام مربوط به فعل مکلف نیست مثلاینکه خورشید از مطهرات زمین است یا با خارج شدن غساله لباس پاک میشود لذا ما باید یک موضوعی قرار دهیم که نام و نشانی ندارد وقتی در علم اصول کلیت کبری را قبول کنیم در علم فقه مشکلداریم چون احکام مربوط به فعل مکلفین نیست یا مثلاً در تاریخ علم جزئی است و کلی نیست یا در علم کلام هم همین است چون موضوع علم کلام خداشناسی است و کلی نیست پس اگر کلیت این مسئله را بپذیریم بسیاری از علوم ما از تحت لکل علم موضوع یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه خارج میشود چون یا موضوع بدون نام و یا جزئی میشود. اینجاست که ما باید لکل علم موضوع را بررسی کنیم.
تحقیق استاد : بررسی ما به باب قضیه برمیگردد قضیه یا حقیقیه است و یا خارجیه که اگر حقیقیه باشد معنای این عبارت این است که «کل ما وجد فی العالم علم لابد موضوع» اشکالش این است که ما دلیلی بر این حرف نداریم بلکه برهان بهعکس است مثل در جواهر مثل آتش که از این آتش هم حرکت و حرارت تولید میشود درحالیکه بین آتش و حرکت موضوع واحدی نیست یا در علم طب هم از بدن و دارو و هم تغذیه بحث میشود و بین آنها وحدت و جامعی نیست. و اگر قضیه خارجیه باشد این قاعده دیگر کلی نیست و جزئی است لذا باید تکتک علوم را بررسی کرد که کدام موضوع دارد وقتی محاسبه کنیم میبینیم نیاز بشر به علوم از سه طریق است :
یکم : برخی از علوم احتیاج به ماده دارد اعم از اینکه ماده جسم باشد یا ذهنی باشد، در طبیعیات و کلی طبیعی ماده دارد و ماده ذهنی آن جنس و فصل و ماده خارجی افرادیاند که در خارج است مثلاً ماده طبیعت انسان حیوان ناطق است که عقلی و ذهنی است اما ماده خارجی انسان جسم است که در خارج است نظر مرحوم آخوند در کفایه برای علوم طبیعیات است.
دوم : برخی از علوم مربوط به مقام ادراک و عقل و ذهن ، ماده ندارد ولی وقتی به عالم وجود و هستی نگاه میشود آنها ماده دارند مثل الهیات به معنی الاعم که نیاز به موضوع دارد و آن وجود است.
سوم : علومی که مربوط به اجتماعیات بشر است مثل معیشت وزندگی کردم که نیاز به قانون دارد و قانون در متن علم تأسیس میشود و اینها نیازی به موضوع واحدی ندارند بلکه به قول بوعلی سینا تناسب کافی است و موضوع واحد نیاز ندارند و تناسب یعنی همان سنخیت که اگر باشد قانونگذار قانون را وضع میکند پس باید گفت اینکه «لکل علم موضوع» در همهجا نیست و برخی جاها وجود دارد و برخی جاها تناسب و سنخیت هست.