1403/08/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سوره روم / آیه 30/
﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون﴾[1]
معنایش این است که خطاب به پیامبر است، پس تو مستقیم روی به آیین پاک اسلام بیاور در حالی که از همه کیش ها روی به خدا آری و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که نباید هیچ تغییر در خلقت خدا داد، این است آیین استوار حق و لکن اکثر مردم از حقیقت آن اطلاع ندارند.
ترکیب آیه:
فاء حرف استیفناء أقم فعل است و فاعل مستتر است.
وجهک، مفعول به است.
للدین جار و مجرور متعلق به اقم است.
حینفاً حال است.
فطرتَ الله، مفعول به فعل محذوف است که تقدیرش اتّبعوا الله دارد.
الله لفظ جلاله مضاف الیه است، فطرت اضافه به الله شده است.
التی صفت فطرت است.
فطر ماضی و فعل و فاعل است.
الناس مفعول به است و جمله صله برای التی است.
علیها جار و مجرور متعلق به فعل است.
لا، نفی جنس است و تبدیل اسم لا و مبنی بر فتح است.
لخلق جار و مجرور متعلق به محذوف و خبر لا است.
الله لفظ جلاله و مضاف الیه است و جمله حال است.
ذلک الدین، ذلک مبتدا و الدین خبرش است و جمله مستانفه است.
القیم صفت است.
واو حرف استئناف است.
لکن حرف مشتبة بالفعل است.
اکثر اسم لکن است.
الناسِ مضاف الیه اکثر است.
لا، لای نافیه است و یعلمون فعل و فاعل است و جمله خبر لکن است.
حرف فاء که در اول آیه است، می رساند که کلام در آیه، فرع و نتیجه مطالبی است که در خصوص مبدا و معاد از آیات قبل استفاده شده است و معنایش این است که وقتی ثابت شد که خلقت و تدبیر تنها از آنِ خداوند است و او را شریک نیست، در آیات گذشته صحبت از خلقت زمین و آسمان شد، صحبت از باران و هوا و رعد و برق شد، صحبت از آمدن بلاء و سخن از ازدواج و زن و مرد شد، سخن از روز شود، سخن از نوم شد، همه را خداوند ثابت کرد و آیات آمد که تنها کسی که می تواند اینها را خلق و تدبیر کند خداوند است و او به زودی خلق را مبعوث نموده و به حساب می کشد و در روز معاد همه زنده می شود، آنهایی که آدمکش بودند باید جواب دهند.
و نیز معلوم شد در آن روز کسی از او اعراض کرده باشد و روی به غیر او آورده باشد، راه نجاتی ندارد. اینها را خواندیم ان تنصرو الله ینصرکم، اگر خدا را یاری کردی، خدا شما را یاری می کنید و اگر از خدا روی بگردانید، کسی نیست که شما را کمک کن. پس رو به دین کن، این دین است که می تواند شما را نگه دارد و ملازم با دین باشد که آن همان دینی است که خلقت الهی به آن دعوت می کرد.
یعنی خداوند طبق خلقت شما را خلق می کند و همه استعدادها را نهفته می کند برای تو و اگر مسیر خدایی را رفتی، به راه درست رفتی.
من مثال می زنم در سخنرانی ها، سازنده هر چیزی، مثل چراغ توری که نفت می ریختن و تلمبه می زدند و وقتی گرم می شد فضای اتاق روشن می شود، سازنده چراغ توری می گوید، توری نازک است و باید بگذاری و آتش می گیرد اما نمی ریزد وقتی آتش می گیرد، وقتی روشن می شود مثل چراغ نور می دهد، شرطش این است که در منبعش نفت بریزد نه بنزین و گازوئیل و آب، اگر نفت ریختید به ما نور می دهد اما اگر گفتیم نه چرا نفت بریزیم و بنزین که قوی تر است بریزم، روشن می شود اما منفجر می شود.
از این مثال می خواهم استفاده کنم که هر مخلوقی که خالقش خداوند است، با فطرت خدا و سرشت خدایی خلق شده است، خداوند دستور داده چگونه باید باشد، چه بگوید و چه نگوید، چه بخورد و چه نخورد و اگر از این فطرت جدا شدی، نابود می شوی.
بعضی از مفسرین مثل صاحب روح المعانی[2] فرموده اند کلام در این آیه، فرع و نتیجه تسلیتی است که از سیاق بیان سابق استفاده می شد و حق مطلب را می رساند و می فرمود مشرکین بخاطر ظلمشان چون ظالم بودن، هواهای نفسانی را پیروی کردند و از تعقّل صحیح اعراض نمودند.
در نتیجه خداوند گمراهشان کرد، نه تنها گمراهشان کرد، به هیچ ناصر و یاوری اجازه هدایتشان نداد، هر کس خواست برود و او را هدایت کند اجازه نداد، و به هیچ نجات دهنده ای اجازه نداد که از ضلالت نجاتشان بدهد. پس تو ای پیامبر از هدایت ظالمان مایوس باشد.
پس اقامه وجه برای دین، معنایش روی به دین آوردن و توجه به دین کردن و عدم غفلت از آن به گونه ای که به اطراف توجه نمی کند. فرض کنید یک انسان در ماشین نو حرکت کند و اگر درست حرکت کند، می توان اطراف را نگاه نکند و مستقیم برود.
ظاهرا لام در الدین، لام عهد است و مراد از دین، اسلام است، ذلک الدین یعنی اسلام، کلمه حنیفا حال از اقم است و از ماده حنف است که به معنای تمایل دو پا به طرف وسط است، یعنی منحرف نشود پا و نلغزد، پا به بیرون می لغزد به داخل نمی لغزد، کلمه حنیفا حکایت از اعتدال دارد. فطرة الله به اصطلاح اهل ادب، بنای نوع را می رساند و در مورد بحث به نوعی از خلقت است. چون در مقام واداری شنونده است، یک کاری م یکند که وادار می کند قبول کند و منفعل شود، اینگونه معنا می دهد که ملازم فطرت باش، اشاره به این است که این دینی که گفتیم واجب است بر آن اقامه وجه کنیم، همان دینی است که خلقت به آن دعوت و فطرت الهی به آن دعوت می کند که این فطرت تبدیل پذیر نیست.
این دین برای این است که انسان به سعادت برسد، اگر طبق دین و فطرت حرکت کردی، به سعادت دنیا و آخرت می رسی و اگر خلاف فطرت حرکت کند به سعادت نمی رسد.
خداوند می گوید راه طبق خلقت و فطرت است که باید حرکت کرد تا به سعادت برسی، کما اینکه همه مخلوقات طبق فطرت و خلقت حرکت می کنند تا به سعادت برسند و آن هدف که ایده آل آنها است، خلقت فطری آنها است. کلاغ را طوری خدا تنظیم کرده است که چگونه خانه بسازد و پرواز کند و بچه دار شود.
مخلوقات طوری خلق شده اند و به جهازی مجهّز شده اند که به غایت برسند، لذا حضرت موسی به فرعون گفت: ﴿قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى﴾[3] هر چه بود طبق فطرت به من داد بعد هدایت کرد. یعنی از استعدادهای خدایی داد و بعد هدایت کرد. یا می فرماید: ﴿وَ الَّذي قَدَّرَ فَهَدى﴾.[4]
آیه تتمه ای دارد که ان شاء الله در جلسه آینده خواهد آمد.