1403/08/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقدمه واجب/ محل نزاع در مقدمه واجب/
موضوع بحث ما مقدمه واجب بود، مرحوم آخوند فرمودند بین مقدمه واجب و وجوب ذی المقدمه، ملازمه وجود دارد و ملازمه هم ملازمه فعلی است، یعنی یک طرف وجوب فعلی مقدمه و طرف دیگر وجوب فعلی ذی المقدمه بود. ظاهر فرمایش مرحوم آخوند این بود.
مرحوم امام خمینی فرمودند اگر منظور ایشان این باشد که ملازمه است بین وجوب فعلی ذی المقدمه و بین وجوب فعلی مقدمه، این نمی تواند صحیح باشد، چون چهار احتمال در این است که مرحوم آخوند نمی تواند به آن ملتزم شود و این چهار احتمال و اشکالات آن بیان شد.
اشکال: بعد یک نفر به مرحوم امام اشکال کرد که محل نزاع پس کجا است؟ شما گفتید ملازمه ای نیست و نتیجه این می شود که ملازمه واجب، واجب نیست، در حالی که بحث این نبود که بگوئیم چه کسانی مقدمه را واجب می دانند و چه کسانی مقدمه را واجب نمی دانند، بحث ما فقط این است که محل نزاع در بحث مقدمه واجب کجاست. پس نتیجه حرف شما این شد که منکر وجوب مقدمه شدید، چون ملازمه را که انکار کنید، مقدمه را هم انکار می کنید. پس دلیل با مدعایتان سازگار نیست.
جواب: دفاعی از مرحوم امام شد و آن هم با یک مقدمات فلسفی و مبادی که ادامه حرف را مستشکل می خواهیم ادامه دهید. می خواهیم دفاعی از مرحوم امام کنیم که ایشان مدعایی دارد و دلیل ایشان مطابق با ادعایش می باشد، مرحوم امام گویا می خواهد بفرماید که چگونه می شود مسئله ای که محل نزاع بین اجلاء و بزرگان است، همه این حرف ها زده اند، این چگونه می تواند این واضح البطلان باشد؟ یعنی این حرفی که مرحوم امام زده است، همه بزرگان زده اند، اگر این باطل باشد، حرف همه بزرگان باطل باید باشد. این بعید است، چون مشهور نمی آیند مطلب واضح البطلان را مطرح کنند.
یعنی قول به ملازمه اگر باطل است، چرا همه اختیار کرده اند و اگر باطل نیست چرا همه اختیار نکرده اند؟!
چنانچه با کلام مرحوم آخوند روبرو می شویم، حرف امام منجر به انکار ملازمه می شود و این راهی نیست که در مقابل مرحوم آخوند باشد، اما با توجه به اینکه بطلان مسئله در نزد ایشان به طور کلی نمی تواند امر واضح البطلانی باشد، می تواند محل نزاع قرار بگیرد.
ما نفهمیدیم این مستشکل ملازمه را باطل می داند یا حرف در مقابل ملازمه را باطل می داند، اگر ملازمه را باطل بداند، حرف مرحوم امام است که گفتند ملازمه بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه نیست.
مرحوم امام درست است که در جواب مرحوم آخوند ملازمه را باطل کرد اما دلیل آن نیست که کلا ملازمه نیست، شیوه ای دیگری در ملازمه دارند که غیر از شیوه مرحوم آخوند است.
می گویند از فرمایش مرحوم امام اینگونه استفاده می شود که ملازمه ای که مرحوم آخوند بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه بیان کرده است، این ملازمه صحیح نیست و یک ملازمه دیگری است.
مقدمه
برای روشن شدن مطلب باید مقدمه ای ذکر شود.
آمر تارة خودش اراده می کند عملی انجام شود که نیاز به مقدمه ندارد و اراده می کند که عمل تحقق پیدا کند، یک نوع عملی است که آمر اراده می کند عبدش انجام بدهد. حال جایی که خودش می خواهد عمل را انجام بدهد، یک مقدمه ای نسبت به آن ذکر می کنیم، گاهی عملی که می خواهد انجام بدهد، اراده می کند، برای اراده نیاز به تصوّر در نفس دارد، پشت سرش باید تصدیق به فایده کند، بعد میل و اشتیاق پیدا می کند و همه مقدماتی که در کفایه برای اراده بیان کرده است، پیدا می کند. پس آمر برای انجام عمل توسط خودش، نیاز به اراده، تصوّر، تصدیق به فایده، اشتیاق و میل و.. دارد.
حال این فایده مورد تصدیق که به عنوان مبدا اراده نقش دارد، مثلا اراده می کند چیزی تحقق پیدا کند و تصدیق به فایده می کند، حال این تصدیق به فایده حتما باید مطابق با واقع باشد یا خیر، او تصدیق به فایده می کند اما ممکن است واقع خیلی باشد، یعنی بعد از تصوّر، مرید باید تصدیق به فایده کند، حالا این تصدیق به فایده باید واقعی باشد یا ظاهری هم باشد کفایت می کند؟
گاهی انسان می بینید این تصور، خیالی است مثل تصوّرات مجردها نسبت به آینده خودشان که خیالات است و واقعیت ندارد. و اگر مرید اگر از اول می دانستن از مراد خبری نیست و واقعیت ندارد، به عبارت دیگر مراد خالی از واقعیت است، پس چرا آن را اراده کرده است؟!
پس گاهی آنچه که مرید اراده می کند، مرادش تخیلی است و واقعیت ندارد، خب آن را اراده نمی کرد، ولی چون اعتقاد به مراد دارد، اراده می کند. سایر مبادی هم همین گونه است.
خلاصه مرید اعتقاد به تصدیق به میل و تصدیق به شوق دارد تا مرحله خلاقیت نفسانی که عرض کردیم خداوند در وجود هر انسانی گذاشته که انجام بدهد، اگر اینها تخیلی است، ای کاش اراده نمی کرد.
تا اینجا نتیجه می گیریم اینگونه نیست که هر چه را آمر یا مرید اراده کرد و تصدیق به فایده نمود، آن مرادش واقعیت داشته باشد و تحقق پیدا کند، بلکه گاهی ممکن است تصدیق به فایده صرف تخیّل چیز دیگری نباشد.
و گاهی چیزی فایده مهمی برای مرید دارد، ولی چون مرید به آن فایده نتوانسته پی ببرد، لذا اراده نکرده است، به همین جهت مراد در خارج تحقق پیدا نمی کند، جوانی است که پول جمع کرده و ماشین نو خریده است، می گوید با این ماشین هم زن بگیرم و هم خانه بگیرم و کارهایم را درست کنم، ولی این اراده کرده است و تصیدق به فایده کرده است ولی مرادش در توان این شخص نیست اما نتوانسته زن بگیرد و خانه درست کند.
بخش دوم آنجا است که مولا نمی خواهد خودش کاری کند، می خواهد دستور بدهد که دیگران انجام بدهند، مثلا به عبیدش می گوید این کار را کن، نسبت به فعلی که عبد را می خواهد انجام بدهد، همین پیدا می شود، مثلا مولا بعث به عبد می کند بدون اینکه توجه به مقدمه دارد، می گوید اشتر اللحم و توجه ندارد که حکومت نظامی است که نمی تواند به بازار برود. مولا اشتر اللحم می گوید اما نه توجه به مقدمه دارد و نه توجه به مقدمیت مقدمه دارد.
و برخی از امور را به عنوان مقدمه تخیّل می کند، می گوید این جوان است و از روی دیوار یا پشت بام می رود یا جوری می رود که مامورین نبینند او را. این تخیلی است.
پس مرید تصدیق به فایده کرده است اما یا توجه به مقدمه ندارد یا تخیل مقدمه دارد.
این دو جهتی که آخر عرض کردیم که توجه به مقدمه و مقدمیت مقدمه نداشته باشد و یا اینکه مقدمه، تخیلی صرف باشد، این نسبت به شارع امکان ندارد، نمی شود حکیم به مقدمه توجه نداشته باشد یا تخییر مقدمه داشته باشد و از نظر مسلمانان این مسئله معنا ندارد.
پس اراده مرید را نسبت به عملی که می خواهد خودش انجام بدهد، بیان کردیم. و همچنین اراده مرید را نسبت به عبید بیان کردیم و گفتیم گاهی به مقدمه توجه ندارد یا تخیل مقدمه دارد.
از این می خواهیم نتیجه بگیریم که بحث در مقدمه واجب، مفصل و گسترده است، چه محل نزاع را به نحو مطروحه مرحوم آخوند بدانید یا به نحو مطروحه مرحوم امام بدانیم، یعنی اگر محل نزاع را بحث ملازمه دو وجوب قرار بدهیم، اگرچه می خواهیم نتیجه این مسئله را به عنوان حکم الله مورد استفاده قرار بدهیم، اما مسئله محدود به مسائل و احکام شرعی نیست، چون وقتی می گوئیم وجوب المقدمه ملازمة با وجوب ذی المقدمه، عرض کردم ظاهر کلام مرحوم آخوند این است که وجوب فعلی مقدمه با وجوب فعلی ذی المقدمه ملازمه دارد یا خیر، اختصاص به مسائل شرعیه نیست، ممکن است وجوب با وجوب در مسائل شرعیه ملازمه داشته باشد و هم ممکن است در مسائل موالی عرفیه باشد، مثل امر مدیر کل به دیگر باشد.
پس مقدمه واجب، مسئله گسترده و عمومی است و می تواند در احکام شرعیه باشد یا در اوامر موالی عرفیه باشد، ولی ریشه همه اینها در ملازمه وجوب فعلی مقدمه با وجوب فعلی ذی المقدمه در اوامر شرعیه و یا عرفیه، عقل است. نه روایت و نه آیه و نه اجماع داریم و این عقل هم بین احکام شرعیه حکم می دهد و هم در بین اوامر عرفیه.
مثلا مولا می گوید برو پشت بام، عقل تعیین می کند که چگونه باید بالای پشت بام برود.
نتیجه تا حالا این شد که ملازمه بین مقدمه و ذی المقدمه، مسئله کلی است و دارای مقدمات مختلف است و لازم نیست حتما به شیوه مرحوم آخوند بحث شد، ممکن است وجوب مقدمه و ذی المقدمه، اوامر شرعی باشد یا عرفی باشد و باید با دید وسیعی نگاه شود که آیا محل نزاع بین وجوب فعلی ذی المقدمه و وجوب فعلی مقدمه است یا خیر.
ادامه بحث سیأتی ان شاء الله تعالی.