1403/07/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجزاء / اجزاء در اصول عملیه / اصالة الصحة / مقدمه واجب
بحث ما در مدرک اصالة الصحه بود که عرض کردیم اگر تعبیراتی که در روایت آمده از قبیل «ضع امر اخیک علی احسنه» باشد، معنایش چه می باشد؟
می خواهند بر حیثیتی که در ارتباط با نفع اخ است دلالت کند، یعنی می خواهد بگوید اگر تردید کردی که این نایب عمل را صحیح انجام داده یا خیر، آقای وارث نمی توانی از پرداخت اجرت به او امتناع کنی، بلکه باید عمل او را حمل بر صحت کرده و اجرت را به او بپردازی.
حال سوال این است اگر مدرک اصالة الصحه این باشد، کجای این مطلب دلالت دارد بر اینکه اگر کشف خلاف شد، این عمل نایب، مجزی از منوب عنه هم می باشد؟ بلکه اصل اجرای اصالة الصحه در صورت شک در صحت عمل نسبت به منوب عنه که میت باشد، مورد مناقشه می باشد چه رسد به اینکه بخواهیم در صورت کشف خلاف، حکم به اجزاء هم بنمائیم، ولی ما بر فرض که اصل آن را هم زیر سوال نبریم، قدر متیقنش آنجایی است که کشف خلاف شود، ما از این عبارت نمی توانیم استفاده اجزاء کنیم.
بنابراین هر جا که اصلی به عنوان اصل شرعی مطرح است، ما نمی توانیم فورا مسئله اجزاء را در مورد آن مطرح کنیم، بلکه باید لسان دلیل آن اصل عملی را ملاحظه کنیم، ببینیم دلیل آن اصل به چه دلالت دارد، لسان دلیل قاعده طهارت به گونه ای بود که اگر بخواهد حکومت بر دلیل صلّ مع الطهارة نداشته باشد، هیچ اثری بر آن قاعده طهارت مترتّب نشده و مستلزم لغویت آن می شود، دلیل استصحاب هم همینطور، اینها لسانشان توسعه در دلیل شرط است، در نتیجه اگر اصالة الصحه را به عنوان یک اصل عملی هم مطرح کنیم، ملازم با اجزاء نیست.
هذا تمام الکلام فی مبحث الاجزاء. و سیأتی الکلام ان شاء الله تعالی فی مبحث مقدمة الواجب.
بحث جدید ما درباره مقدمه واجب است که بحث عمیق و دقیقی است، ما یک واجبی داریم مثل نماز، مقدمه اش فرض کنید وضو است، آیا اگر نماز خواندن واجب است، وضو گرفتن واجب است یا خیر؟
مولا می گوید برو پشت بام، آیا نربان گذاشتن که مقدمه رفتن به بالا است، این واجب است یا خیر؟ بعد بحث می کنیم که این مقدمه وجوبش عقلی است یا خیر؟ یا الان بحث می کنیم مقدمة الواجب، واجبة أم لا؟ این بحث فقهی است یا بحث اصولی است.
قبل از بیان اقوال و ادله در این زمینه، مطالبی به عنوان مقدمه این مبحث باید به عرض مبارک برسانیم و در تقریرات بزرگان این مطالب بحث شده است و می توانید مراجعه کنید.
مطلب اول: تحریر محل نزاع
به این معنا که آیا مسئله مقدمه واجب، یک مسئله فقهی است یا یک مسئله اصولی است؟ مرحوم آخوند هم در کفایه این مطلب را بحث کرده است.
تردید و شکی نیست که اگر مسئله مورد نزاع به این صورت مطرح شده باشد که بگوئیم مقدمة الواجب، واجبة أم لا، چنانچه در اکثر کتب اصولی به همین عنوان آمده، مقدمة الواجب واجبة أم لا، این مسئله، یکی از مسائل فقهی خواهد بود، حالا باید ببینیم چگونه مقدمة الواجب مقدمة مسئله فقهی است. چرا؟
زیرا میزان در مسئله فقهیه، عبارت است از اینکه در هر قضیه فقهی، موضوع آن فعل مکلّف است، محمول آن حکمی از احکام خمسه است، در همین جا در این مسئله که مطرح می کنیم، مقدمه فرض کنید نصب ثلّم است که فعل مکلّف است، شما باید نصب ثلّم کنید، این موضوع مسئله قرا رگرفته است، مقدمة الواجب، محمولش چی هست؟ واجبة، اگر موضوع فعلی از افعال مکلفین شد و محمول حکمی از احکام خمسه شده، این میزان و معیار مسئله فقهی است.
لذا اینکه می گویند اجتهاد پایان ندارد، چرا پایان ندارد؟ برای اینکه یک مجتهد نسبت به همه کارهای مردم مثمر ثمر است، شما هر کاری که انجام بدهید، مجتهد باید حکمش را بیان کند، مثلا می زند، این حرام است یا واجب است یا مکروه یا مباح است یا مستحب، می خندی، این فعل مکلّف است، این حرام است یا واجب است یا احکام دیگر دارد، و بقیه افعال دیگر.
لذا گاهی می گویند فقه جواهری، فقه پایان ندارد، اجتهاد تعمیم دارد، بخاطر همین است، از اول عمر تا آخر عمر، میلیاردها فعل مکلّف را باید شما مطرح کنید.
نکته: در معالم الاصول در اولش عبارتی دارد که بیان می کند موضوع علم فقه، فعل مکلّف است.
پس اگر کسی بخواهد مسئله اصولی را از مسئله فقهی جدا کند، موضوع در قضیه مسئله فقهی، باید فعل مکلّف باشد و محمول هم حکمی از احکام شرعی باشد. در اینجا مقدمة واجب، فعل مکلف است و واجبة یکی از احکام خمسه است و مسئله فقهی می شود.
پس هر گاه موضوع قضیه عبارت از فعل مکلّف باشد و محمول آن حکمی از احکام تکلیفیه یا احکام وضعیه باشد و چنین عنوانی در مقدمة الواجب واجبة أم لا، این معیار وجود و تحقق دارد، زیرا همانطور که ذی المقدمه یکی از افعال مکلّفین است، مقدمه به عنوان فعل مکلّف مطرح است.
اگر بودن در پشت بام، به عنوان فعل مکلّف مطرح است، نصب نردبان هم فعل مکلّف است.
گاهی مشاهده می شود که مولا در یک عبارت بین مقدمه و ذی المقدمه جمع می کند، مولا می گوید ادخل السوق و اشتر اللحم، ادخل السوق مقدمه است و اشتر اللحم مقدمه است، حال مقدمه واجب واجب است یا خیر؟ همانطور که اشتراء فعل مکلّف است، دخول سوق هم فعل مکلّف است، در این صورت مسئله مقدمه واجب مثل این مسئله فقهی است که بگوئیم صلاة الجمعة واجبة فی عصر الغیبة أم لا؟ البته بین این مسئله و مسئله مقدمه واجب، یک فرق وجود دارد ولی این فرق تاثیری در فقه بودن مسئله ندارد.
آن فرق این است که ما در مسائل فقهی به دو نوع مسئله برخورد می کنیم که از یکی به مسئل فقهی و از دیگری به قاعده فقهی تعبیر می شود، قاعده فقهی هم همان مسئله فقهی است و به فقه ارتباط دارد.
نتیجه این شد که تا کنون در فراز دوم بحث این را گفتیم که عنوان بحث مقدمة الواجب واجبة أم لا است، سوال شد که این مسئله، مسئله فقهی است یا مسئله اصولی است؟ عرض کردیم اگر به همین عنوان مطرح شود، مسئله فقهی است، زیرا معیار مسئله فقهی این است که در قضیه، موضوع فعل مکلف و محمول، حکمی از احکام خمسه است و در نهایت عرض کردیم ممکن است مولا مقدمه و ذی المقدمه را در یک کلام بیاورد مثل ادخل السوق و اشتر اللحم که هر دو فعل مکلف است.
تا اینجا معیار مسئله فقهی مشخص است و ادامه بحث، ان شاء الله تعالی سیأتی.