1403/07/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجزاء / اجزاء در اصول عملیه / قاعده فراغ و تجاوز
بحث به اینجا رسید که قاعده تجاوز و فراغ، مبنای شرعی دارند نه مبنای عقلی مثل خبر ثقه، و اگر مبنای شرعی دارند، قاعدتاً قاعده فراغ و تجاوز، استصحاب را تخصیص می زنند، یکی از مواردی که می شود گفت لا تنقض الیقین بالشک به وسیله قاعده فراغ و تجاوز تخصیص خورده است، مورد و مثالش، در عدد رکعات صلات و نماز است که مکلّف مثلا شک می کند که سه رکعت خوانده است یا چهار رکعت، مقتضای استصحاب یک چیز است و مقتضای قاعده فراغ و تجاوز، شیء دیگری است.
مقتضای استصحاب این است که قبلا وقتی نماز را شروع کردی، رکعت چهارم را نخوانده بودی، الان مکلف شک دارد که رکعت چهارم را انجام داده است یا خیر، استصحاب می گوید بگو رکعت چهارم را انجام نداده ای و انجام بده، این مقتضای استصحاب است ولی قاعده فراغ عکس این را می گوید، می گوید در شک بین سه و چهار، از آن رهگذر که محلش و وقتش گذشته است، بگو انجام دادم و لازم نیست رکعت چهارم را انجام بدهی.
و حالی آنکه در روایات وجود دارد که شارع مقدس فرموده است در شک بین سه و چهار، بنا را بر چهار بگذار که نماز را خوانده ای مثل قاعده فراغ و تجاوز و نماز را تمام کن. این روایت که این مطلب را در شک بین سه و چهار می فرماید بنا را بر چهار بگذار، در وسائل[1] آمده است.
برخی از بعضی از روایات استفاده کرده اند که قاعده فراغ و تجاوز، به عنوان یک اماره است، مثلا در روایتی وارد شده کسی که وضو می گیرد و پس از تمام شدن وضو در مورد شستن دست راستش شک می کند که آیا دست راست خودم را شستم یا خیر، چه باید کرد؟ امام علیه السلام می فرماید به این شک اعتنا نکند، فلسفه اینکه به این شک اعتنا نکند، علتش این است که در روایت دارد «لأنّه حین یتوضّؤ أذکر منه حین یشکّ» یعنی انسان مکلّف هنگامی که وضو می گیرد، به تعبیر من، تمام حواسش به شستن اعضا و جواورح است، خیلی دقت می کند که از آرنج به پایین بشوید و لای انگشتان خشک نماند، پس هنگام شستن، مکلّف متذکّر است و شاکّ نیست، در روایت دارد أذکریت دارد و حواسش جمع است و به مراتب از زمان شک، حواسش جمع تر است، پس یقینا شسته است، حالا هم که زمان تمام شده و شک کرده، به شک خودش اعتنا نکند. قاعده فراغ یک اماره است و اذکریت مکلّف کاشف از واقع است و باید گفت یقینا شسته است و نیازی به شستن مجدّد نیست. استصحاب می گوید نشستی، ولی قاعده فراغ و تجاوز می گوید شستی.
یک نکته ای به عنوان تذکّر عرض کنم که اگر ما می گوئیم قاعده فراغ و تجاوز، مخصّص استصحاب است و استصحاب مخصَّص است، در یک رتبه هستند اما یکی عام است و یک خاص است و مثل حاکم و محکوم نیست که رتبه حاکم مقدم باشد.
در روایت داشت چرا وقتی شک کرد در دست راستش، چرا اماره است و چرا دوباره برنگردد؟ علماء و بزرگان می گویند مکلّف هنگام که اشتغال به وضو داشت، أذکر بوده و بیشتر متوجه بوده، به قول امروزی ها شش دانگ حواسش جمع بوده، پس حتما دست راستش را شسته است، مثل کسی که جنب شده است و رفته حمام و بگوئیم غسل نکرده است، برای غسل رفته حمام، انسان اذکر است در حمام.
از چی اذکر است؟ ما یک مرحله گذشتن داریم که شستن دست است و یکی شک در شستن دست است، یکی زمانش سابق است و یکی الان هست، می گوید نسبت گذشته بیشتر حواسش جمع بوده نسبت به الان که شک دارد، زیرا آن زمان، در حال انجام اجزای وضو بوده است و الان از وضو خارج شده است.
به عبارت دیگر اگر دو حالت در نظر بگیریم، می بینیم در حالت شستن دست، به این مسئله بیشتر توجه داشته است تا الان که فارغ شده است.
برخی گفته اند تعلیل روایت به اذکریت، به این جهت است که امام علیه السلام می خواهد بفرماید اذکریت به عنوان اماره بر واقع است، یقینا واقعا دستش را شسته است، چون اماره کاشف از واقع است، یعنی اماره است که مکلّف شستن را در جای خود انجام داده است، اذکریت در آن زمان، اماره است که حتما دست راستش را شسته است.
تا اینجا به چند مطلب رسیدیم:
قاعده فراغ و تجاوز، مخصّص استصحاب است.
برخی گفته اند قاعده فراغ و تجاوز، اماره است به دلیل اذکریتی که در روایت وجود دارد.
حال قاعده فراغ و تجاوز از باب امارات شرعیه حجت است یا به عنوان اصل شرعی حجت است. ما در صدد این نیستیم که بگوئیم سبب حجیت فراع و تجاوز از چه باب است، بله در آینده بررسی خواهیم کرد. اگر قاعده فراغ و تجاوز، اماره باشد و بعد فهمیم اماره به خطا رفته است و دست را نشسته ایم، بعد از خطا مجزی است یا خیر؟ فرض کنید که شک کردیم که دست راست را شستیم، بنا را بر شستم می گذریم و وقت تمام می شود، بعد معلوم می شود که دست راست را نشستیم به شهادت افراد، اگر قاعده فراغ و تجاوز از باب اماره باشد، بعد از خطا، نمازی که با قاعده فراغ و تجاوز خواندیم، مجزی است یا خیر؟
سوال دیگری این است که اگر قاعده فراغ و تجاوز، به عنوان اصل شرعی مثل استصحاب و برائت باشد، بعد که کشف شد خطا صورت گرفته است، عملی که طبق قاعده فراغ و تجاوز که اصل شرعی است انجام دادیم، مجزی است یا خیر؟ یعنی اگر در وقت باشد ادا باید کنیم و در خارج وقت باشد باید قضاء کنیم یا خیر؟
پس دو فرض در اینجا وجود دارد، ممکن است قاعده فراغ و تجاوز، اصل شرعی باشد و ممکن است اماره باشد، بنا بر هر دو فرض بحث خواهیم که مجزی است یا خیر.
یادآوری کنیم که بحث ما اجزاء است که به اینجا رسیدیم.
حال اگر قاعده فراغ وت جاوز، اماره باشد، مثلا بعد از فراغ از وضو شک کرد که آیا شستن دست راست تحقق پیدا کرده است یا خیر، بنا را می گذریم که تحقّق پیدا کرده است و نماز خواند، بعد کشف شود که خطا کرده است، به عبارت دیگر با استناد به قاعده تجاوز، حکم به شستن کردیم و بعد معلوم شد که شسته نشده است، در اینجا حکم به اجزاء باید کنیم یا حکم به عدم اجزاء باید کنیم؟
در اینجا حرفی را می گوئیم که نسبت به امارات در سایر جاها بیان کردیم، اگر گفتیم امارات مجزی است، اینجا هم مجزی است و اگر در امارات دیگر قائل به اجزاء نشدیم، در قاعده فراغ و تجاوز هم خواهیم گفت که مجزی نیست. این اگر از باب امارات باشد و فرق ندارد که امارات عقلائیه باشد که مورد تایید شارع قرار گرفته است و چه اماراتی باشد که شارع مستقلا آن را جعل کرده است. خلاصه چون عنوان کاشفیت و طریقیت مطرح است، معنای آن این است که در مقابل واقع چیز دیگری نداریم، و محور، عبارت از واقع است و چون اماره ما را به واقع رسانده است، مجزی است و بخاطر همین می گوئیم اگر اماره دست ما را گرفت و به واقع رساند، حجت است و الا اگر به واقع نرساند، حجیتش مشخص نخواهد بود.
حال فرض کنیم که قاعده فراغ و تجاوز را اماره گرفتیم و ما را به واقع رسانده، حال اگر کشف خلاف شد، چه باید کرد؟ یقینا قائل به اجزاء نمی شویم و نشان دهنده این است که اماره، ما را به واقع نرسانده است و اماره نقش خودش را بازی نکرده است و قاعدتا مجزی نیست.
حتی نسبت به قطع که بالاترین اماره است و به اندازه آن قدرتی نیست، حتی می گویند اگر با پریدن کلاغ، قطع پیدا کند، باید طبق آن عمل کند، زیرا کاشف از واقع است، اگر بعد بفهمد که جهل مرکّب بوده است، مجزی نیست.
پس معیار حجیت امارات، مطابق بودن یا به عبارت دیگر، ما را به واقع رساندن است، اگر به واقع رساند، حجیت دارد و الا اگر ما را به واقع نرساند، اماره حجیت ندارد.
مثال دیگری که بزنم و بحث را تمام کنیم، اگر کسی قطع به طهارت ثوب خود پیدا کرده، من یقین داشتم پیراهن نجس بود و نمی دانم این را شستم یا نه و یقین پیدا کردم که ثوبم پاک شده و شستم و نماز خواندم و بعد از نماز خواندن، قطع پیدا کردم که این پیراهن را نشسته ام و معلوم شد که لباس من نجس بوده، ولی 24 ساعت نماز خواندم، آیا این نمازها مجزی است یا خیر؟ یعنی چی مجزی است؟ یعنی طبق اماره عمل کردم و چون اماره کاشف از واقع است، طبق آن عمل کردم و الان یقین پیدا کرده ام که اماره اشتباه کرده است و باید در اینجا مجزی نیست.
اینجا یک سوالی مطرح شده است که ان شاء الله جلسه بعد مطرح و جواب خواهیم داد.