1403/07/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجزاء / اجزاء در اصول عملیه / قاعده فراغ و تجاوز
بحث ما در مورد اجزاء در اصول عملیه است که در سال گذشته و جلسات قبل امسال بحث کردیم، مثل اجزاء در برائت عقلی و نقلی، اجزاء در اشتغال تا رسیدیم به اینجا که اجزاء در قاعده فراغ و تجاوز چه حکمی دارد؟
آیا این ثمره دارد یا خیر؟ اگر بنا بود حمد خوانده شود، به رکوع یا سجده رفتیم و محلش گذشته بود، یا تشهد می خواستید بخوانید و یادتان رفت و بعد از سلام یادتان آمد، آیا این بعد از یادآوری، کافی است و نیاز به اعاده و قضاء ندارد یا مجزی نیست؟
امروز بحث ما در این است آیا اینکه در قاعده فراغ و تجاوز بنا را بر این می گذاریم که کفایت می کند و نیاز به تکرار نیست، آیا این عقلی است و به حکم عقل باید بنا را به اجزاء بگذاریم چون محلش گذشته است چنانکه در خبر ثقه اینگونه است و عقل می گوید اعتماد کن و خبر عادل را تصدیق کن، به خبر عادل اعتماد کن، آیا قاعده تجاوز مثل مسئله خبر ثقه است، یعنی بحثش عقلی است و اگر احیانا روایتی در این زمینه وارد شده است، آن روایات ارشادی هستند، ارشاد به حکم عقل هستند، آیا بحث تجاوز و فراغ، یک بحث عقلی و به حکم عقل است مثل خبر ثقه یا خیر و ربطی به عقل ندارد و ریشه شرعی و روایی دارد؟
ظاهرا و الله الاعلم، عقلای عالم در این موارد، چنین بنایی ندارند، عقلای عالم اینگونه نیست که هر جا وقت و محلش گذشته باشد، بناء را بر اجزاء بگذارند، بلکه عقلای عالم در این اموری که احساس می کنند یک جزء از یک مرکّب کم است یا یک جزئی که مؤثّر در اثر است، مثلا یکی می خواهد ده طبقه بسازد، مهندس در پایه محاسبه خاصی دارد، آن محاسبه فلان در فلان باشد، استحکام و ضخامت و حجمش را ملاحظه می کند، عقلاء می پسنند برای ده طبقه به جای اینکه دو تا پایه آهن 21، دو تا آهن 14 بگذارد، بگوید حالا که گذشته بگذارید باشد، اصلا این کار را نمی کنند. پس معلوم است که این پایه عقلی و عقلائی ندارد.
یا مثلا در مرکّبی مثل سکنجبین، یکی بگوید در سکنجبین، شکر نزنیم، این سکنجبین می شود می گویند چون محلش گذشته توجه نکنیم؟
ظاهرا و الله الاعلم بنای عقلائی نداریم که اگر جزء اصلی یا رکنی را یادمان رفت و یا شک کردیم، عقلای عالم بگویند مجزی است، عقلا نمی گویند چون شک بعد از تجاوز از محل است، محل به آن نگذاریم، بلکه می گویند اگر اثر موثّری را کم دارد، باید جبران کرد. و این مسئله غیر از مسئله اعتماد بر ثقه است، در خبر ثقه، عقلای عالم می گفتند باید اعتماد کرد، اما اعتماد ما در مسئله تجاوز و فراغ، مسئله عقلی نیست، بلکه مسئله شرعی است.
خب به این نتیجه رسیدیم که در بین عقلای عالم و در حکم عقل، این بنا را نداریم که هر جا محلش گذشته باشد، بگویند کفایت می کند و مجزی است و نیازی به جبران نیست.
حال اگر این مسئله عقلی نشد، حکم عقلاء در اینجا، جا نداشت، باید گفت این مسئله، مسئله شرعی است و ریشه روایی دارد، اگر گفتیم قاعده فراغ و تجاوز، ریشه عقلایی ندارد، باید ریشه روایی داشته باشد و مسئله شرعی می شود و یکی از کارهایی که می توانیم بگوئیم اینجا موثّر است و جنبه کاربردی دارد، همین است که می توانیم بگوئیم قاعده فراغ و تجاوز، مخصّص استصحاب است.
ما در حکم لا تنقض الیقین بالشک، قبلا یقین داشتیم که فلان کار انجام شده است و الان شک داریم که فلان کار انجام شده یا خیر، یقین سابق و شک لاحق و استصحاب می کنیم که انجام شده است، یا بر عکس قبلا کاری انجام نشده بود، الان شک داریم که آمده است یا خیر، می گوئیم نیامده است.
ولی اگر قاعده فراغ و تجاوز را مسئله شرعی بدانیم، این قاعده استصحاب را تخصیص می زند، یعنی می گوید و لو استصحاب می گوید فلان چیز مثل رکوع را قبلا نیاورده بودی، استصحاب می گفت یقین سابق و شک لاحق را قبلا نخواندی و الان شک کردی، استصحاب می گفت نخواندی، اما قاعده فراغ و تجاوز می گوید اگرچه استصحاب می گوید آن جزء را نیاوردی و باید بیاوری، اما من قاعده تجاوز و فراغ می گویم باید آن جزء و مورد مشکوک را بیاوری.
پس نتیجه این شد اولا قاعده فراغ و تجاوز مثل خبر ثقه نیست که ریشه عقلایی داشته باشد، چون خبر ثقه را به حکم عقل می گوئیم صدّق العادل، آدم موثّق را احترام بگذار، ریشه عقلایی داشت برای قبولی خبر ثقه اما قاعده تجاوز و فراغ ریشه عقلایی ندارد و من هم عرض کردم قاعده فراغ و تجاوز، ریشه عقلایی ندارد. ثانیا باید بگوئیم ریشه قاعده فراغ و تجاوز، شرعی است، با این وصف، یکی از کاربردهای قاعده تجاوز و فراغ این است که مخصّص استصحاب می باشد، استصحاب می گوید قبلا فلان جزء را نیاورده بودی، لا تنقض الیقین بالشک می گوید، یقین را با شک فعلی نقض نکن و مشکوک را بیاور، اما قاعده فراغ و تجاوز، حکم بیار استصحاب را تخصیص می زند، می گوید و لو از استصحاب استفاده می کنی که باید جزء مشکوک را بیاوری، ولی من قاعده فراغ و تجاوز می گویم، لازم نیست بیاوری، زیرا از محلش گذشته ای.
هذا تمام الکلام در اجزای در قاعده فراغ و تجاو