99/12/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: النواهي/مادة النهي /بررسی کلام آخوند خراسانی
بررسی کلام آخوند خراسانی در متعلق نهی
آخوند در کفایه فرموده است: نهی مثل امر به طبیعت تعلق میگیرد، مولا در امر طلب طبیعت میکند و در نهی طلب ترک طبیعت میکند.
در فرمایش آخوند دو چیز جای بحث دارد:
اولاً نهی به معنای طلب است یا به معنای زجر است؟ نهی غیبت نکردن را طلب نمیکند بلکه زجر از این فعل است؛ یعنی در نهی طلب نیست کما اینکه گفتیم امر هم به معنای طلب نیست. طلب به عدم تعلق نمیگیرد چون عدم، لاشیء است و حکمی ندارد. (اینکه امام خمینی خیلی روی این تأکید میکند که در عدمستان چند عدم نداریم، بهعبارتدیگر ترک غیبت با ترک دروغ با ترک شرب خمر هیچ فرقی ندارند، خود امام خمینی در جای دیگر فرموده است: عدم بدیل وجود است یعنی هر وجودی نقیضی دارد که عدم آن باشد. اگر هر وجودی بدیل عدمی است پس عدمها متعدد میشوند، درحالیکه امام خمینی مکرر تصریح میکند که عدم مضاف با عدم مطلق فرقی ندارد.)
ثانیاً آخوند میفرماید نهی یعنی طلب ترک طبیعت؛ اگر نهی طلب ترک طبیعت باشد چند لازمه دارد که بعید است آخوند آنها را بپذیرد. مثلاً اگر به کسی گفتند غیبت نکن، او هم یک ساعت غیبت نکرد بعد غیبت کرد، آیا این شخص اطاعت کرده است یا نه؟ و آیا معصیت کرده است یا نه؟ اگر حرف آخوند باشد، باید بگوییم این شخص نه اطاعت کرده است و نه معصیت. اطاعت نکرده است چون اگر گفتند غیبت نکن باید طبیعت غیبت محقق نشود و این طبیعت غیبت وقتی محقق نمیشود که هیچ فردی از افراد غیبت محقق نشود یعنی از حالا تا روز قیامت هیچ غیبت نکند اطاعت کرده است و یک ثواب دارد. چون ترک طبیعت به ترک تمام افراد است و این شخص یک ساعت غیبت نکرد و بعد از یک ساعت غیبت کرد، پس اطاعت نکرده است؛ اما معصیت نکرده است به خاطر این است که هر تکلیفی در سه صورت ساقط میشود، اطاعت و معصیت و انتفاء موضوع. اگر آخوند بگوید یکساعتی که غیبت نکرد اطاعت شده است پس نهی ساقط شده است پس یک ساعت بعد که غیبت میکند حلال است چون یک نهی داریم و این نهی با آن مقدار اطاعت ساقط شده است و نهی نداریم که بگوید غیبت حرام است.
بحث ثواب و اطاعت هم بستگی دارد که لا یغتب نهی توصلی است یا تعبدی و چون توصلی است، اطاعت آن تا روز قیامت دارای ثواب نیست و فقط چوب نمیخورد.
پس فرمایش آخوند را نمیتوان پذیرفت.
روشن نبودن تحلیل متعلق نهی
شاید کسی بگوید: عرف همیشه از نهی کثرت میفهمد و این کثرت به خاطر این است که نهی همیشه عموم استغراقی دارد یعنی به تعداد افراد غیبت، لا یغتب متکثر است مانند اکرم العلماء یا اکرم کل عالم. در بحث اوامر گفته شد که امر وقتی به کل تعلق میگیرد فروشکسته میشود به اجزاء مأمور به، یعنی اگر شارع گفت اقیموا الصلاة، این یک امر است اما این یک امر یعنی اقیموا تکبیرة الاحرام، اقیموا القیام، اقیموا الرکوع، اقیموا السجود و ...، یعنی این یک امر به تعداد اجزاء خرد و فروشکسته میشود و هر جزئی یک امر دارد، البته امر به کل نماز امر نفسی است اما امر به هر جزئی امر غیری است. در بحث نهی هم بگوییم وقتی شارع میگوید لا یغتب، به تعداد غیبتها نهی داریم البته نهی نفسی. این حرف صحیحی است و میگوییم وقتی یک ساعت غیبت نکرد چند فرد نهی را اطاعت کرده است و ساعت بعدی که غیبت کرد معصیت کرده است. مشکل این حرف این است که این در صورتی درست است که نهی به فرد تعلق بگیرد درحالیکه آقایان میگویند نهی به ماهیت کلی یا طبیعت تعلق میگیرد. درست است که طبیعت در خارج به نعت کثرت است اما طبیعت به نعت کثرت یک مطلب است و تعلق امرونهی به طبیعت مطلب دیگری است و آنچه درست است این است که شارع از طبیعت غیبت نهی کرده است و نهی از طبیعت غیبت عموم استغراقی نیست. شاید بگوییم بههرحال نمیدانیم ازنظر اصولی چگونه باید مسئله تبیین بشود، ولی ازنظر عرف و عقلا میدانیم اگر کسی یک روز غیبت نکرد و فردایش غیبت کرد، روز اول اطاعت کرده است و روز دوم معصیت کرده است، اما همین مطلب قابلتحلیل و تصور به لحاظ اصولی نیست. اگر ما میتوانستیم کاری کنیم که لا یغتب چند نهی بشود، مشکل حل میشد یعنی میگفتیم چند نهی داریم که بعض آنها را اطاعت کرده است و بعض آنها را معصیت کرده است.
راهحل این است که عرف و عقلا از نهی کثرت میفهمند اما تبیین آن برای ما روشن نیست.
لب مطلب این است که اگر نهی به فرد تعلق بگیرد ما کثرت نواهی میخواهیم درحالیکه نداریم، اگر نهی به طبیعت تعلق بگیرد، باید با یک فرد نهی ساقط بشود، درحالیکه نهی ساقط نمیشود.