99/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأوامر/الواجب المؤقت /اشکالات در واجب موسع و مضیق و پاسخ استاد
اشکال در واجب مضیق و پاسخ آن
در واجب موسع و واجب مضیق اشکال هست. اشکال واجب مضیق (وقت واجبی بهاندازه خود آن عمل واجب است) این است که در هر واجبی باید یک بعث یا طلب از طرف مولا صادر شود، بعد مکلف از این طلب مولا انبعاث پیدا کند؛ یعنی مولا او را تحریک کند که آن کار را انجام دهد و مکلف هم آن کار را انجام بدهد، پس باید ابتدا بعث باشد سپس انبعاث. از طرفی در واجب مشروط برخی میگفتند تا وقت نشده است نماز واجب نیست تا اذان صبح نشده است روزه واجب نیست، وجوبی هم در کار نیست. باید اذان صبح بشود بعد خدای متعال بگوید صوموا، بعد مکلف روزه بگیرد، معنای این کلام آن است که اول وقت را روزه نگرفته است. تا قبل از اذان صبح بعث نیست، بعد از اذان صبح هم مقداری از اول وقت میگذرد.
جواب این اشکال آن است که در بحث واجب مشروط نظر شیخ انصاری را قبول نداریم بلکه نظر آخوند خراسانی درست است. نظر آخوند این است که الآن که ظهر نشده است نماز واجب است، یا وقتی اذان صبح نشده است روزه هست. خدای متعال قبل از وقت بعث و تحریک را ایجاد کرده است لذا از اول وقت امر وجود دارد و شخص باید برخیزد و به تکلیف عمل کند. اگر کسی در واجب مشروط نظر مشهور را قبول کند که واجب مشروط قبل از تحقق شرط یا زمان وجوب وجود دارد، این اشکال پیش نمیآید.
اشکال در واجب موسع و پاسخ آن
اما در واجب موسع اشکال این است که چطور میشود چیزی واجب باشد و درعینحال ترک آن جایز باشد؛ مثلاً نماز ظهر تا مغرب وقت دارد هم واجب است و هم میتوان ترکش کرد. بهعبارتدیگر نماز ظهر پنج دقیقه وقت میخواهد اما خدای متعال پنج ساعت برای آنوقت گذاشته است، معنایش این است که مکلف میتواند نماز را اول وقت بخواند، میتواند وسط وقت بخواند، میتواند آخر وقت بخواند. بهعبارتدیگر این نمازی که واجب تعیینی بود، واجب تخییری میشود، مکلف مخیر است نماز را اول وقت بخواند یا آن را نخواند و عوضش وسط وقت بخواند، یا آخر وقت بخواند؛ مانند خصال کفارات که بین افراد سهگانه مخیر بود در واجب موسع هم بین افراد مخیر است. نتیجه این است که واجب موسع، واجب تخییری میشود.
جواب این اشکال آن است که شارع در بحث واجب موسع، طبیعی آن فعل را طلب کرده است نه فرد فعل را. باید بین طلب فرد و طلب طبیعت فرق بگذاریم؛ اگر شارع فرد را طلب کند واجب تخییری میشود، اما اگر شارع بگوید من کلی طبیعی یا ماهیت طبیعی صلات را در طبیعی این وقت میخواهم، واجب تخییری نیست. مثلاینکه مولا گفته است یک فرش میخواهم که روی آن بنشینم اما نگفته است این فرش، طبیعی فرش را میخواهد نه این فرش که فرد بشود. در بحث ما هم وقتی چیزی را واجب موسع قرار میدهد این فرد صلات را نمیخواهد که بگوییم چه واجبی است که میتوان ترکش کرد یا این نماز بدل دارد و تخییری میشود. بدل ندارد و قابل ترک هم نیست؛ چون شارع طبیعت صلات را خواسته است نه فرد را. اگر اول وقت بخواند طبیعت در ضمن این فرد هست و اگر وسط وقت بخواند طبیعت در ضمن این فرد هست. فرد طلب نشده است که بگوییم قابل ترک یا قابلتبدیل است، بلکه طبیعت طلب شده است که نه قابل ترک است و نه قابلتبدیل.
پس مطلوب شارع کلی طبیعی صلات است که میتواند در ضمن هر فردی انجام بشود.
در دل این کلام آن است که حرف رجل همدانی درست است، ولی چون قبلاً درباره توضیح دادهایم از آن میگذریم.
اشکال دیگر در واجب موسع و پاسخ آن
و لکن اصل بحث این است که وقتی شارع امر میکند به یک واجب موسع مثل نماز که از ظهر تا مغرب وقت دارد، اگر کسی واجب را انجام نداد و وقت گذشت، آیا خود این امر ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ﴾[1] دلالت میکند بر اینکه نماز را در خارج وقت بخوانید؟ آیا دلیلی که دلالت میکند بر واجب موسع تعدد مطلوب دارد یا وحدت مطلوب؟ وحدت مطلوب یعنی یکچیز را طلب کرده است که نماز در این وقت و خارج این وقت چیزی نمیخواهد. تعدد مطلوب یعنی شارع دو چیز میخواهد یکی نماز و یکی در وقت بودن، اگر وقت نشد نماز را میخواهد اما خارج وقت. بهعبارتدیگر آیا خود امر بر واجب موسع دلالت میکند بر حکم خارج وقت؟ یا اینکه ضد آن را میفهماند؟ یعنی وقتی میفرماید نماز را از ظهر تا مغرب بخوان، یعنی بعد از مغرب را نمیخواهم. اگر کسی بگوید اینجا محل مفهوم غایت است، یعنی این چیز تا این زمان این غایت را دارد، از هنگام تحقق غایت به بعد حکم ضدش را دارد.
پس یک احتمال این است که معنای این کلام این است که بعد از وقت یا غایت، ضد آن حکم را دارد یعنی نماز نخوان. احتمال دوم این است که ساکت است یعنی فقط میگوید نماز را در وقت بخوان اما خارج وقت را ساکت است. احتمال سوم این است که تعدد مطلوب است یعنی نماز را در وقت بخوان و اگر در وقت نشد بیرون وقت بخوان. کدامیک از این احتمالات صحیح است؟
شاید کسی بگوید در تمام موارد مطلق و مقید، تعدد مطلوب داریم. مثلاً جایی که میگوید: «اعتق رقبة مومنة»، معنایش این است که دو مطلوب داریم، یکی عتق رقبه و یکی اینکه آن رقبه مومنه باشد. اگر مومنه نبود رقبه را آزاد میکنیم. در تمام موارد مطلق و مقید، مطلق یک مطلوب است و مقید مطلوب دیگر است؛ بنابراین باید بگوییم تعدد مطلوب دلالت میکند بر اینکه خود امر به موسع بر طلب خارج وقت دلالت میکند. همینکه میگوید نماز را از ظهر تا مغرب بخوان دلالت میکند بر اینکه بعد از مغرب هم بخوان.
و لکن اگر این کلام را بپذیریم یعنی فاتحه بحث مطلق و مقید را خوانده است. معنای مطلق و مقید این است که یک مطلق داریم و یک مقید و مطلق بر مقید حمل بشود و بگوییم وحدت مطلوب داریم. وقتی مولا میگوید: «اعتق رقبة» بعد میگوید: «اعتق رقبة مومنة»، دو مطلوب ندارد. همیشه معنای مطلق و مقید این است که مطلوب شارع یکچیز است. اگر مطلوب شارع یکچیز است پس هیچوقت از این کلام فهمیده نمیشود نمازی که شارع خواسته است خارج وقت هم میخواهد.
بله یک صورت استثنا میشود که اگر یک مطلق داشته باشیم مثلاً «اقیموا الصلاة» و آیه دیگر فرموده است: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ» و نمیدانیم معنای دلوک شمس و مغرب چیست، یعنی مقید اجمال و ابهام دارد. در این صورت هر جا مقیِّد یا مقیَّد اجمال داشت میتوانیم بگوییم نماز بعد از مغرب هم واجب است؛ دلیلش این است که یک اقم الصلاة داریم که مطلق است و میگوید نماز بخوان و کاری با وقت ندارد و یک قیدی هم داریم که ابهام دارد و معلوم نیست لدلوک الشمس الی غسق اللیل چه معنایی دارد. وقتی مقیِّد ابهام داشت نمیتواند به مطلق قید بزند، وقتی نتواند قید بزند میگوییم اگر گفت نماز را از ظهر تا مغرب بخوان اگر مکلف نتوانست باید بعد از مغرب بخواند، چون مطلق قید نخورده است. البته این استثنا خیلی بحث دارد.