99/11/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأوامر/الوجوب الكفائي /کلام آخوند و آیت الله خویی و استاد
واجب کفایی
یکی از بحثهایی که در کفایه بهصورت مختصر در سه چهار سطر مطرحشده و در بعضی کتابها بسیار مفصل حدود ده بیست صفحه مطرحشده است، بحث واجب کفایی در مقابل واجب عینی است.
در بحث واجب کفایی بحث این است که چطور میشود چیزی واجب باشد درعینحال انسان بتواند آن را ترک کند؟ یعنی هم واجب است و هم ترک آن جایز است. مثلاً تجهیز میت که بر همه واجب است درعینحال لازم نیست همه انجام بدهند، هرکسی میتواند آن را ترک کند اما همه نباید ترک کنند.
قبل از تصویر واجب کفایی یک نکته را ذکر میکنیم. این مطلب غیر از مطلبی است که آیتالله خویی فرموده است. هر حکم شرعی یک موضوع دارد و یک متعلق. مثلاً شرب خمر حرام است، حرمت شرب خمر حکم شرعی است، خمر موضوع حکم است، شرب خمر متعلق حکم است؛ یعنی حکم حرمت روی شرب میرود. به آن مکلف هم متعلق حکم میگویند، لذا کلمه متعلق گاهی به معنای فعل مکلف است و گاهی به معنای شخص مکلف است. باید با قرینه تشخیص داد که مراد از متعلق کدامیک است.
بحث قبلی درباره تصور واجب تخییری بود که چگونه یکشی واجب است درعینحال قابل ترک است. در واجب کفایی هم همین بحث است که چگونه یک شی واجب است درعینحال قابل ترک است. در بحث بعدی که بحث واجب موسع و واجب مضیق است هم همین بحث مطرح است که چگونه یکشی واجب است درعینحال قابل ترک است.
کلام آیتالله خویی
افرادی مانند آیتالله نائینی و آیتالله خویی در بحث واجب تخییری میفرمودند: حکم روی عنوان انتزاعی احدها میرود، در خصال کفارات نمیگوییم عتق رقبه یا صیام یا اطعام واجب است بلکه وجوب روی عنوان احدها رفته است که عنوانی انتزاعی و ذهنی است، احکام شرعی هم اعتباریاند و امر اعتباری روی یک امر اعتباری میرود. آقای خویی در بحث واجب کفایی هم میفرماید: وجوب امری اعتباری است و روی تکتک مکلفین نرفته است، بلکه حکم روی عنوان احدهم (یک از مکلفین) رفته است. احدهم یا احد المکلفین وجود خارجی ندارد، بلکه تصور ذهنی است و آن امر ذهنی وجوب روی این امر ذهنی احد المکلفین میرود.
این بحث پیش میآید که احد المکلفین که امری ذهنی است چگونه با خارج تطبیق میکند؟ آقای خویی این بحث را مطرح کرده است ولی این بحث فلسفی است و اصولی نیست. جوابش همان چیزی است که قبلاً اشارهکردهایم که اشاره به خارج است. عنوان احدهم اشاره به خارج است نه به این معنا که وجوب رفته روی گردن همه رفته است، وجوب روی احدهم رفته است و احدهم قابل تطبیق با تکتک مکلفین است. اگر آن عمل قابل تکرار است یا غرضی است که میشود همه انجام بدهند میگوییم اگر همه انجام بدهند واجب است مانند اینکه بر میت یک نماز باید خوانده شود اما همه مردم هم که نماز بخوانند صحیح و واجب است، اگر هم کسی نخواند همه گناه کردهاند؛ اما در دفن میت نمیشود همه دفنش کنند چون قابل تکرار نیست.
کلام آخوند خراسانی
آخوند خراسانی در کفایه فرموده است: در واجب کفایی یک غرض داریم که این میت تجهیز شود. طبق قاعده الواحد که در بحث قبلی آخوند مطرح میکرد (الواحد لا یصدر الا من الواحد) غرض واحد باید از واحد سر بزند؛ به عبارت دیگر اجتماع علل مختلف بر معلول واحد محال است، اگر غرض شارع یکچیز است و این غرض معلول است باید علتش هم یکچیز باشد، نمیتوان گفت همه مکلفین فاعل باشند و یک غرض از اینها سر بزند. اگر وحدت غرض هست معلوم میشود که سبب غرض هم واحد است، آن موقع مکلفهای متعدد باید به یک مکلف برگردند. یک مکلف یا همان عنوان انتزاعی که آیتالله خویی میفرماید یا اینکه وحدت کاشف است کما اینکه سنیها میگویند اگرچند نفر بر یک میت نماز خواندند یکی از آنها لا علی التعیین واجب بوده و بقیه واجب نبوده است. برای آخوند این مهم نیست که بگوید سبب چیست، آنچه برای آخوند مهم است این است که آن سبب واحد است؛ یعنی برای آخوند این مهم است که یک غرض داریم و آن تجهیز میت است این تجهیز میت با فعل یک نفر حاصل میشود، وقتی چند نفر نماز میخوانند یکی واجب است ولی معلوم نیست کدام است، اما نه اینکه تمام نمازها واجب باشند. حتی اگر همه نیت وجوب کرده باشند یکی واجب است.
نظر استاد
در بحث واجب تخییری یک نکته گفته شد که این فرمایشات خلاف ظاهر آیات شریفه قرآن است. ظاهر قرآن این نیست که سه چیز واجب است یا یکی از این سه چیز واجب است، قرآن نفرموده یا اطعام یا صیام یا عتق رقبه واجب است، بلکه قرآن فرموده است کفاره واجب است و کفاره سه مصداق دارد. قرآن سه چیز را واجب نفرموده که بخواهیم این سه چیز را به یکچیز برگردانیم. ﴿فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْليكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْريرُ رَقَبَةٍ﴾[1] ؛ به عبارت دیگر تخییر در مصداق است نه در متعلق تکلیف. همین کلام را در بحث واجب کفایی هم میگوییم: شارع غرضی دارد که همان تجهیز میت باشد، این غرض واحد را از یک نفر لا علی التعیین خواسته است. در واجب تخییری بگوییم هرکسی میخواهد هرکدام را ترک کند باید الی البدل باشد، در واجب کفایی هم میگوییم تخییر الی البدل است، فقط یکمرتبه الی البدل در موضوع است، یکمرتبه الی البدل در متعلق است. در واجب تخییری مکلف میتواند هرکدام را ترک کند الی موضوع آخر، مثلاً روزه نگیرد و بهجای آن طعام بدهد. در واجب کفایی ترک الی بدل متعلق، وجوب بر گردن زید است و او میتواند ترک کند الی عمرو، عمرو میتواند ترک کند الی بکر.
اینگونه میتوان تصور کرد ولی یک اشکال دارد که اگر همه باهم انجام دادند همه صحیح است و وقتی همه صحیح باشد کشف میکند از اینکه غرض شارع واحد نبوده است بلکه متعدد است خلافا للآخوند و آیتالله خویی. بله در دفن امکانش نیست وگرنه در دفن هم میگفتیم همه واجب است و همه دارند فعل واجب انجام میدهند. در واجب کفایی بگوییم معلوم نیست غرض واحد باشد بلکه شاید غرض متعدد باشد و هر مکلفی یک غرضی را تحصیل میکند و آن واجب است.
اما چطور میشود که این واجب قابل ترک است؟