99/11/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأوامر/الوجوب التخييري /تصویر الواجب التخییری
واجب تعیینی و واجب تخییری
معنای واجب تعیینی روشن است، این هم روشن است که مواردی را در شرع داریم که به آنها میگویند واجب تخییری میگویند مثلاً در خصال کفارات، میگویند کفاره به گردن شخص است و بین شصتروزه یا اطعام شصت مسکین یا عتق رقبه مخیر است. در قرآن هم مواردی از واجبات تخییری ذکر شده است.
اولین نکته این است که آیا واجب تخییری عقلا قابل تصویر است؟ اگر چیزی عقلا مشکل داشته باشد برفرض اینکه در شرع هم به کار رفته باشد باید شرع را توجیه کرد. مشکلی که در واجب تخییری هست این است که اگر چیزی واجب است نمیتوان آن را ترک کرد، اگر میتوان چیزی را ترک کرد پس واجب نیست بلکه مستحب یا مباح است. چگونه میشود چیزی هم واجب باشد و هم بتوان ترکش کرد؟ این مشکل باعث شده که این بحث را مطرح کنند که تصویر ذهنی واجب تخییری چگونه است؟ اگر تصویر ذهنی درست شود میگوییم مواردی هم در شرع داریم که واقع شده است، اما اگر عقلا چیزی قابلتصور نبود باید در شرع توجیه کرد.
شاید از همه بهتر این بحث را در کتاب فصول مطرح کرده است. اقوال مختلف و نظرات متکلمین شیعه و سنی را بیان کرده و مطالب جالبی دارد و در کتابهایی مثل کفایه و دیگران نیامده است[1] .
نقل دو تصویر درباره واجب تخییری از صاحب فصول
بعضی گفتهاند: معنای واجب تخییری این است که از این چند چیز یکی عندالله واجب است؛ بهعبارتدیگر خدا میگوید یکی واجب است و خودش میداند کدامیک است و هرکدام را مکلف انتخاب کرد همان را خدا واجب قرار میدهد. صاحب فصول میگوید: اشاعره میگویند این نظر معتزله است و معتزله میگویند این نظر اشاعره است. «و منها أن الواجب معين عندالله و هو ما يفعله المكلف قال العلامة و جماعة و هذا مذهب تبرأ كل من المعتزلة و الأشاعرة منه و نسبه إلى صاحبه»[2] مثالش این است: تقریباً مسلم است که پیامبر اکرم فرموده است: «الْقَدَرِيَّةُ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمَّةِ[3] » قدریها مجوس این امت هستند. اشاعره میگویند معتزله قدری هستند و معتزله میگویند اشاعره قدری هستند. هر دو قبول دارند که قدری بودن ناپسند است و مورد لعنت پیامبر است. قدری یعنی کسی که قدر را قبول دارد یا قدری یعنی کسی که قدر را قبول ندارد، حتی علمای خودمان هم همینطور هستند. همه قبول دارند اینکه بگوییم: «یکچیز معین واجب است و معین عندالله است اما ما نمیدانیم کدامیک از شصت روز روزه یا اطعام شصت مسکین یا عتق رقبه است و هرکدام را که انتخاب کردیم همان واجب عندالله است» حرف بدی است؛ چون ممکن است یکی شصت روز روزه بگیرد و دیگری شصت مسکین را اطعام کند، آیا میشود گفت حکم خدا دو جور است؟ اشتراک احکام بین المکلفین است و نمیشود چیزی بر این و چیزی بر دیگری واجب باشد.
این هم روشن است که نمیشود کسی بگوید: واجب تخییری یعنی دو چیز یا سه چیز واجب است اما اگر یکی را انجام دادی بقیه ساقط میشود. چون معنای این حرف این است که با انجام یک تکلیف، تکلیف دیگر ساقط میشود. ساقط شدن تکلیف یا به اطاعت است یا به معصیت است یا از بین رفتن موضوع، اما نمیتوان گفت با انجام تکلیفی تکلیف دیگر ساقط میشود.
تصویر اول آخوند خراسانی از واجب تخییری
آخوند خراسانی در کفایه دو صورت مختلف را برای واجب تخییری تصویر کرده و میفرماید: صورت اول این است که بگوییم وقتی سه چیز را بهعنوان خصال کفارات واجب میکنند، به این معنا نیست که این سه واجب است، بلکه یک جامع و قدر مشترکی بین این سه هست که آن واجب است. دلیلش این است که شارع از هر امری غرضی دارد و آن غرض واحد است و «الواحد لا یصدر الا من الواحد». شارع غرضی دارد و آن غرض بهوسیله سه چیز صادر نمیشود چون وقتی معلول واحد است باید علتش هم واحد باشد؛ قدر مشترک بین این سه چیز یکچیز است و آن سبب غرض واحد میشود.
«التحقيق أن يقال: إنّه إن كان الأمر بأحد الشيئين، بملاك إنّه هناك غرض واحد يقوم به كلّ واحد منهما، بحيث إذا أتى بأحدهما حصل به تمام الغرض و لذا يسقط به الأمر، كان الواجب في الحقيقة هو الجامع بينهما و كان التخيير بينهما بحسب الواقع عقلّياً لا شرعياً و ذلك لوضوح أن الواحد لا يكاد يصدر من الاثنين بما هما اثنان، ما لم يكن بينهما جامع في البين، لاعتبار نحو من السنخية بين العلة و المعلول؛ و عليه: فجعلهما متعلقين للخطاب الشرعي، لبيان أن الواجب هو الجامع بين هذين الاثنين[4] ».
اشکال استاد به تصویر اول آخوند خراسانی
اشکال این کلام این است: اولاً قاعده «الواحد لا یصدر الا من الواحد» ربطی به این بحث ندارد. در کتابهای آیتالله مصباح یزدی فراوان اشارهشده است که این قاعده مخصوص خداوند است و در غیر خدا جاری نیست، زیرا بحث این قاعده درباره واحد حقیقی است نه واحد اعتباری. جامع بین این سه تا واحد اعتباری است. ثانیاً برفرض جریان این قاعده در این بحث، ولی در ما نحن فیه بحث علت و معلول نیست. بهعبارتدیگر واجبات چیزهایی هستند که نمیتوان بین آنها قدر مشترک درست کرد. مثلاً نماز مقداری حرف زدن و مقداری خم و راست شدن و ... است، بین اینها قدر مشترکی وجود ندارد. بهعبارتدیگر مقولات عشر متباین به تمام ذات هستند و چیزهایی که متباین به تمام ذات هستند قدر مشترک ندارند. بین اطعام و روزه و عتق قدر مشترکی قابلتصور نیست.
تصویر دوم آخوند خراسانی
معنای واجب تخییری این است که شارع غرضهای متعدد دارد؛ یک غرض با شصتروزه درست میشود، یک غرض با اطعام شصت فقیر و یک غرض با عتق رقبه. ولکن هر غرضی انجام شد، بعدی انجام نمیشود. مثلاً اگر کسی گفته بود من تشنهام، یک لیوان آبشور گلآلود به او دادیم و او نوشید. دیگر جا ندارد که یک لیوان آب سالم و گوارا بیاوریم. لیوان دوم آب مصلحت دارد غرض هم دارد طلب هم شده است، اما چون لیوان اول را خورد دیگر جایی ندارد. در واجب تخییری هم شارع سه غرض دارد، سه غرض هم موجب میشود که هر سه واجب باشد، اما با اتیان یکی بقیه دیگر انجام نمیشوند؛ یعنی هر غرضی طوری است که مانع از ایجاد غرض دیگر میشود. آخوند خراسانی این تصویر را میپذیرد.
«وإن كان بملاك إنّه يكون في كلّ واحد منهما غرض، لا يكاد يحصل مع حصول الغرض في الآخر بإتيإنّه، كان كلّ واحد واجباً بنحو من الوجوب، يستكشف عنه تبعاته، من عدم جواز تركه إلّا إلى الآخر، وترتب الثواب على فعل الواحد منهما، والعقاب على تركهما»[5] .
اشکال استاد به تصویر دوم آخوند خراسانی
اشکال این فرمایش این است: اگر فرض کنیم کسی بتواند دفعة واحدة این سه را انجام دهد، مثلاً بتواند درآنواحد بگوید اعتقت عبدی و با یک کلید کامپیوتر هم شصت فقیر را اطعام کند. در این صورت دو واجب انجام داده است یا دو واجب؟ یا کسی نذر کرده بود سه واجب را انجام دهد، اگر ترتیب داشته باشد، آخوند میگوید اولی واجب است، دومی و سومی واجب نیست؛ اما اگر همزمان هر سه تا را انجام دهد، سه واجب انجام داده است؟ اگر کلام آخوند درست باشد باید بگوییم چند واجب را انجام داده است. آخوند باید بگوید چند واجب همزمان انجامشده است درحالیکه حقیقتاً در خصال کفارات سه واجب نداریم. اگر کسی هر سه را در یکزمان هم انجام دهد، یک واجب انجامشده است نه سه واجب. عرف میگوید اینجا یک واجب است شاهد بر این است که فرمایش آخوند درست نیست.
علاوه بر اینکه اگر کلام آخوند درست باشد و با انجام یکی غرض دوتای دیگر فوت میشود، معنایش این است که کلام آخوند به واجب مشروط برگشت میکند؛ اولی واجب است بهشرط انجام ندادن دوتای دیگر، دومی واجب است بهشرط انجام ندادن دوتای دیگر، سومی واجب است بهشرط انجام ندادن دوتای دیگر. در واجب مشروط بحث شرط و قید است و اختلاف شیخ و آخوند پیش میآید درحالیکه اینجا بحث واجب تخییری.
کما اینکه فرمایش آخوند مرتبط به بحث ترتب میشود؛ در بحث ترتب این بود که کسی باید مسجد را تطهیر کند ولی نماز خواند. اگر کسی مسجد را تطهیر نکرد و نماز هم نخواند دو گناه کرده است یا یک گناه؟ یک گناه کرده است چون امر شارع به اهم است دیگر نمیتواند به مهم امر کند، مهم امر ندارد لذا ترک آن گناه ندارد. درحالیکه آخوند ترتب را محال میداند، لذا باید اینجا بگوید بین این سه اهم و مهم نیست و امر به هرکدام لولا دیگری است و معنایش این است که یکی واجب است نه هر سه.